'نظام كشور بايد از جمهوري به نظام پارلماني تبديل گردد'، اين سخني است كه ابراز آن از سوي جبهه ملي، اعتراضات گوناگوني از سوي تيم حكومتي را به همراه داشت و نيز واكنشهاي نهادهاي مدني را برانگيخت، خواستهاي كه از سوي برخي رهبران جهادي كه در راس آنها احمدضيا مسعود، معاون پيشين رييس جمهور عنوان شده است و بر آن تاكيد ميگردد.
رييس جمهور كرزي نيز خواسته مذكور را ترفندي سياسي خوانده و آن را يك بازي جديد در ميدان بازيهاي سياسي افغانستان عنوان نمود، وي همچنان عنوان كرد كه مردم ديگر تحمل آزمايش نظامي جديد در كشور را نداشته و نظام فعلي را مورد خواست آنان خواند.
گذشته از اينكه جبهه ملي با پيشنهاد تغيير نظام رياستي به پارلماني و آقاي كرزي با رد اين سخنان چه مقصودي دارند، آنچه كه مهم مي نماياند اينكه هر دو جناح خود را پرچمدار حمايت از مردم و حافظ منافع ملي ميخوانند و به نام مردم سخن رانده و ابراز عقيده ميكنند، مردمي كه در طول تاريخ كشور همواره كمترين نقش را در تعيين سرنوشت سياسي خود داشته و نيز كمترين سهم را در قدرت و حكومت داشته اند!
وقتي برگهاي تاريخ اين سرزمين ورق ميخورند، برگهاي بيشماري را ميبينيم كه ستم شاهان وقت، مدعيان قدرت و سلاطين خودكامه را نمايش داده و محروميت مردم اين ديار را به تصوير ميكشند، در هر دورهاي از ادوار تاريخ اين سرزمين، ظالمي به طغيان پرداخته و گاه با حمايت دستان بيگانه و گاه نيز به پشتوانه مزدوران زر و زور داخلي، بر گرده مردم سوار شده و تشر و تازيانههايشان از هر برگ تاريخ به گوش و چشم آدمي، چشمك ميزنند، صورت مردم اين سرزمين همواره از سيلي ستم اين بيدادگران سرخ بوده و جانهايشان از شلاق جور آنان كبود!
در چنين شرايطي و با استقرار نظام فعلي، طي ده سال گذشته كه افغانستان براي نخستين بار نمودهايي از مردمسالاري را پس از سالها جنگ و بي خانماني تجربه نمود و رنگ كمرنگي از آزاديهاي نسبي را به چشم مشاهده كرد، اكنون بار ديگر دستان استعمار از گلوي دموكراسي كور خارجيها سر بر آورده تا يك بار ديگر چشمان مردم به دروازه كسب آزادي و صلح خيره بماند!
اينك يك طرف، به نام مردم تغيير نظام را خواستار ميشود و طرف ديگر به نام مردم نظام فعلي را مناسب عنوان ميكند اما كيست كه نداند اين گلو پاره كردنها براي مردم، براي مردم نيست! كيست كه باور كند جبههگيريهاي فعلي نه براي مردم، كه براي جلب حمايت مردم براي يك طرف به منظور حفظ قدرت فعلياش و براي طرف ديگر كسب قدرت در آينده است! كيست كه باور كند واقعا براي اينها مردم و سرنوشتشان مهم شدهاند؟!
در شرايطي كه 'سرنوشت صلح' به دست امريكاييها و طالبان تعيين ميگردد، دولت افغانستان و جبهه ملي كه اعضايش جدا از دولت فعلي نيستند بر سر نظام ميجنگند و در وضعيتي كه برگهاي تاريخ افغانستان را اروپاييان و امريكاييها در حال نگاشتن هستند، مدعيان حفاظت از حقوق و منافع مردم نزاع دارند بر سر تغيير نظام!
مردم، تنها گزينه اي هستند كه در طول تاريخ حكومتهاي افغانستان جايي در معادلات سياسي نداشته و خدمت به آنان هيچ گاه از قالب شعار بيرون نرفته است!
مردم، هرگز باور نميكنند كه نزاع سياسي شديدي كه ميان جبهه ملي و تيم آقاي كرزي در گرفته، چانهزني بر سر حقوق مردم باشد، بلكه اين سخنان و نزاعها را در ادامه همان استبداد سياسي ميبينند كه سالها از مردم قرباني گرفته و اينك با اين تفاوت دوباره به ميدان آمده كه شعار 'خدمت به منافع مردم' آن پررنگتر است! مردم در كوره بازيهاي مردان سياست اين سرزمين آنقدر پخته شدهاند كه ديگر باور نكنند شعارهايي را كه براي مردم و به نفع مردم سر داده ميشود و عاقبت عدهاي را به حكومت و قدرت ميرساند و عدهاي را به ديگر آرزوهايشان!
اما با وجود همه اينها، اگر مقصود جبهه ملي از بيان تغيير نظام سياسي افغانستان، آن است كه به عنوان اپوزيسيون حكومت در راستاي اعاده و احياي حقوق مردم تلاش ورزد، مهمترين مسالهاي كه در حال حاضر براي آينده اين مردم مهم است، مذاكراتي است كه پشت پردههاي ضخيم و مشكوك امريكاييها و طالبان در حال انجام است، مذاكراتي كه براي آينده اين سرزمين تصميم ميگيرند كه آيا مردم حق تنفس آزاد در هواي خود را خواهند داشت يا خير، پرسش اينجاست كه اين جبهه دلسوز به حال مردم، چرا در اين راستا اقدامي عملي نميكند كه خواستار تغيير نظام در آشفتهبازار فعلي است؟!
آيا غفلت از مساله مذاكرهاي كه بيحضور حكومت افغانستان انجام ميگيرد و پافشاري بر سر تغيير نظام و نيز ديدارهايي با اروپاييها و مقامات امريكايي از سوي جبهه ملي، گوياي فرافكني امريكاييها نيست؟! تا بدينسان با سرگرم ساختن حكومت و جبهه اپوزيسيون حكومت، خود با طالبان به معاملاتي بپردازند كه حضور دوامدارشان در افغانستان را تضمين كند؟ و آيا صحبت بر سر تغيير نظام ميبايست در چنين شرايطي صورت گيرد؟
بديهي است كه نزاع فعلي ميان حكومت و جبهه ملي نه براي مردم و منافع آنان، كه براي مقاصد شخصي و كسب قدرت سياسي است، كه در افغانستان همه گروهها براي كسبش فقط منطق نزاع را ميشناسند!
اما بايد از اين طرفين جنگ و نزاع قدرت پرسيد كه به راستي استبداد و خودخواهي بس نيست؟ مردم تا كجا و تا چه زماني ميبايست درگيريهاي خانگي را تحمل كرده و دم برنياورند؟ تا چه وقت سكوت كرده و به تماشاي نزاع شما و بازيهاي سياسي كه شعار مردم در آنها تكراري شده بر مكررات، بپردازند؟ آيا ميبايست افغانستان بار ديگر به سوي جنگهاي خانگي برود، چيزي كه استعمار آن را آرزو ميكند و براي تحقق يافتنش همه گروهها را به جان هم انداخته است؟
نویسنده: مرضیه جعفری
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)- کابل