مبانی عام سلفیگری
بهترین راه برای بررسی هر مذهب و مکتبی، شناخت مبانی اندیشهای آن است؛ به این معنا که یک مکتب در حوزههای مختلف معرفتی چگونه میاندیشد و فضای فکری آن چگونه شکل میگیرد. ما چهار حوزهی معرفتی سلفیگری یعنی روششناسی، معرفتشناسی، معناشناسی و هستیشناسی را مورد بررسی و ارزیابی قرار میدهیم.
روششناسی سلفیگری
اولین گام برای بررسی هر مکتبی، شیوه و روشی است که آن مکتب برای رسیدن به حقیقت یا شناخت بکار میبرد. این بحث، به ویژه در حوزه دینی نیازمند مشروعیت نیز میباشد به این معنا که شریعت باید روش رسیدن به حقایق دینی را معتبر بداند.
در بحث روششناسی چهار روش متصور است:
1- عقل: عقل عامل امتیار میان انسان و سایر حیوانات است. انسان از ناحیه عقل به بسیاری از حقایق دست مییابد و در منابع دینی هم عقل یکی از راههای معتبر شناخت معرفی شده است. چنانچه تنها مشتقات واژهی عقل در قرآن 45 بار تکرار شده و این کتاب آسمانی انسانها را به تعقل و تدبر سفارش میکند. قرآن ار عقل با واژههایی چون "حجر، نهی" یاد کرده و صاحبان خرد را "ذی حجر، اولوالالباب، اولیالابصار و اولیالنهی" یاد میکند.
قرآن از روش عقل برای کشف حقیقت استفاده میکند، چنانچه برای اثبات توحید در خالقیت و ربوبیت میفرماید : "لَوْ كاَنَ فِيهِمَا ءَالهَِةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُون" (انبیاء/22).
یا در برخی آیات، فرجام تلخ پیروی نکردن از عقل را گوشزد میکند: "وَ قَالُواْ لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فىِ أَصحْابِ السَّعِير...و گفتند اگر بوديم كه ميشنيديم يا ميانديشيديم نبوديم از ياران آتش" (الملک/10).
علامه طباطبایی از منظر قرآن عقلی را که روش کشف حقایق باشد چنین بیان میکند: مراد از عقل در کلام خداوند، ادراکی است که با سلامت فطرت انسانی حاصل میشود (المیزان، طباطبایی، ج2،ص247).
در اصلِ به رسمیت شناختن عقل از منظر اسلام برای کشف حقایق شکی نیست، آنچه که موجب اختلاف شده میزان استفاده از عقل و مرزهای اعتبار روش عقلی است. در این مرحله مکاتب و نحلههای مختلف گرفتار افراط و تفریط شدهاند. برخی از نحلهها همانند معتزله، عقل را یگانه روش در کشف حقایق دینی میدانند و هر روشی غیر از عقل را مردود میشمارند.
چنین نگرشی را در دوره معاصر، در اندیشهی غربی یا "عقل خود بنیاد" که یکی از بنیانهای اندیشهی مدرن است مشاهده میکنیم. این در حالی است که دین بخشهای مختلفی دارد. بخشی از آن امور عبادی و تعبدی است که فلسفهی آن بر عقل پوشیده است. در مقابل، گروهی نیز عقل را در کشف حقیقت کاملا قاصر میشمارند.
از نظر اسلام آنچه اعتبار دارد عقلگرایی معتدل است، یعنی باید در میان بخشهای مختلف دین تفکیک قایل شد. برخی ار حوزههای دین همانند بحث اعتقادات را میتوان از طریق عقلی به آن دست پیدا کرد ولی برخی از حوزههای دین از نظر عقلی قابل درک نیستند، بلکه میطلبد که نقل وارد عرصه شده و روشنگری نماید همانند فلسفهی بسیاری از احکام یا رخدادهایی که در روز قیامت پدید خواهد آمد. از طرفی عاقلان نیز در بهرهگیری از عقل متفاوتند، برخی میتوانند مسایل پیچیدهی عقل را درک میکنند و برخی صرفا استدلالهای ساده را درک میکنند. (درآمدی بر کلام جدید، هادی صادقی، ص45).
2- نقل:
یکی از روشهای رسیدن به حقایق دینی روش نقل است. برخی از مسائل دین را نمیتوان از طریق عقل ثابت کرد، بلکه آنها را باید از طریق نقل اثبات کنیم. مثل انتقال روش و سنت پیامبر و بزرگان دین برای نسل آینده.
در مشروعیتِ روش نقل در میان فرق و مکاتب اسلامی اختلافی نیست، بلکه آنچه مایهی اختلاف است حد و مرز و شرایط استفاده از آن است. نقل در قالب خبر یا حدیث مشخص میشود که خودِ خبر یا متواتر است یا واحد که این مسئله نیازمند بحث مفصلی است که در این نوشتار نمیگنجد.
3- کشف و شهود:
این روش یعنی کشف و شهود یا درک معنوی، یک روش شخصی است و برای دیگران حجت نمیباشد. این روش هرچند برای درک حقایق دینی روشی معتبر است ولی برای همگان دستیافتنی نیست. این روش بیشتر از سوی اولیای خدا، از راه افاضات قلبی یا مکاشفه به کارگرفته میشود.
4- تجربه:
روش تجربی منحصر در حواس پنجگانه است و در محسوسات به کار میرود. این روش تنها در علوم فیزیک و شیمی کاربرد دارد و در شناخت معارف دینی جایگاهی ندارد.
روششناسی سلفیگری: نقلگرایی سلفیگری.
مسلمانان در بحث روششناسی برای شناخت معارف دینی، جز روش کشف و شهود، از هر دو روش عقلی و نقلی استفاده میکنند؛ اما مذهب سلفیگری با نگاهی افراطی به نقل، عقل را نادیده میگیرد. از نظر آنان، تنها روش نقلی مشروعیت دارد.
تفاوت عمدهی سلفیها با بقیهی مسلمانان در این است که آنان از روش نقلی بصورت عام و مطلق و بدون هرگونه قید و شرطی استفاده میکنند، به این معنا که شرطهای لازمِ روش نقلی همانند بررسی وضعیت ناقل و شرایط نقل همانند سند و درایت برایشان اهمیتی ندارد.
ادامه دارد...
نویسنده: سیداسدالله حسینی