در قرنهای اخیر، جهان اسلام با سه جریان انحرافی اصلی روبرو بوده است که هر کدام ضربههای جبرانناپذیری بر پیکره اسلام وارد کردهاند. جریان بابیت (بابیگری)، پس از آن (بهائیت) و همچنین در شبه قاره که مهمترین قطبهای جمعیتی جهان اسلام را تشکیل میدهد فتنهای به نام (احمدیه) توسط غلام احمد خان قادیانی شکل گرفت که شعلههای آن عقیده انحرافی، اعتقادات بسیاری از مسلمانان شبهقاره را سوزاند.
اما جهان عرب نیز از این توطئههای استعماری انگلیس در امان نماند. بدعتی بهنام وهابیت که خود ریشه در بدعت دیگری بنام سلفیگری داشت شکل گرفت که بنیانگذار آن محمد بن عبدالوهاب بود. انحراف این جریان عقیدتی از تعالیم اسلام چنان هویدا بود که نخستین کسانی که با بنیانگذار این جریان مخالفت کردند پدر و برادرِ محمدبن عبدالوهاب یعنی سلیمان بن عبدالوهاب و شیخ عبدالوهاب بودند.
هر چند با این جریان انحرافی، مبارزاتی صورت گرفت ولی این جریان و انگیزه از بین نرفت. این فرقه ضاله تلاش میکنند که اندیشه خود را جهانی بکنند و از طریق ایجاد نفاق و تفرقه در صف واحد مسلمانان اندیشه خود را گسترش بدهند.
سؤالی که در اینجا پدید میآید این است که چرا این جریانهای انحرافی توانسته اند علیرغم برخوردار بودن از بنیه ی علمی و عقیدتی قوی و بی رغبتی مسلمانان از آنها به حیات خود ادامه بدهند؟ این جریان در عصر خود و حتی امروز با مخالفت های علما و دانشمندان و حتی همه مردم مواجه بوده و هرگز مقبولیت عمومی نیافته و تنها توانسته اند گروه کوچکی را گرد خود جمع کنند.
پاسخ این پرسش را باید در تغییر تاکتیک استعمار برای استیلا بر جهان اسلام جستجو کرد. این جریانها پس از آن شکل گرفت که استعمارگران دریافتند که دوران استعمار کهن و عصر لشکرکشی سنتی به سرآمده و برای گسترش قدرت خود در جهان اسلام و جلوگیری از ایجاد امت واحد اسلام ترفند دیگری را روی دست گرفتند. زیرا اگر یک میلیارد مسلمان در 57 کشور اسلامی به پیام حیات بخش برادری و برابری لبیک بگویند عرصه بر استعمار و استعمار گران خواهد شد.
لذا برای دستیابی به اهدافشان این فرقه های انحرافی را ایجاد کردند تا جامعه و امت اسلامی را از درون متلاشی بسازند.
یکی از راهبردهای جدید استعمار، ایجاد و حمایت فرقه های خودبنیاد و انحرافی بود که عقایدشان به روشنی با عقاید عام مسلمانان تضاد دارد.
چنانچه تاریخ شاهد آن است که در مقطعی، این فرقه های انحرافی تا نقطه نابودی پیش رفتند ولی با کمک و حمایت بی دریغ استعمار دوباره زنده شدند.
این فرقه های انحرافی بیشترین سهم را در ناکامی و عقب ماندگی مسلمانان داشتهاند. بجای آنکه بنیه ی اسلام در مسیر رشد و تعالی قرار گیرد بخش عمدهای از ظرفیت جهان اسلام در برخورد و مبارزه با این فتنه ها هزینه میشود.
از مجموع این جریانهای انحرافی، جریان وهابیت با توجه به موقعیت جغرافیایی خود یعنی (نجد، حجاز) و تسلط بر حرمین شریفین بیش از فرقه های دیگر فعال است.
در دهه هفتاد و هشتاد میلادی، غرب از جریان افراطی وهابیت برای مبارزه با دشمن دیرینه خود یعنی (کمونیسم) به بهانهی جهاد اسلامی، بیشترین بهره را برد، پس از شکست کمونیسم افراطیون وهابی را بسوی ایجاد نا امنی و کشتار مسلمانان سوق داد. در سالهای اخیر، روزی نبوده که وهابیت دست در دست کفار، به کشتار مسلمانان در کشورهای اسلامی نپرداخته باشند.
ادامه دارد...
نویسنده: سید اسدالله حسینی