ابن قیم و مذهب سلفیگری
ابن قیم -از ملازمان ابن تیمیه- تلاش کرد تا از طریق آیه 100 سورۀ توبه به سلفیگری مشروعیت بخشد. خداوند در این آیه میفرماید: "آنانى از مهاجرين و انصار كه در قبول اسلام سبقت گرفتند و آنانى كه به خوبى از آنها پيروى كردند، هم خدا از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى شدهاند و براى آنها بهشتى در نظر گرفته شده كه نهرها از زير درختانش جارى است و براى هميشه در آن میمانند كه رستگارى بزرگ اين است." (توبه/100).
ابن قیم معتقد بود که این آیه مسلمانان را به پیروی از نخستین گروندگان به اسلام دعوت کرده است. (ابن قیم، اعلام الموقعین، ج5 ص556)
اما وی به یک نکته توجه نکرده که در این آیه مسلمانان به پیروی از اولین گروندگان دعوت نشدهاند بلکه به پیروی از امری دعوت شدهاند که آنان در آن سبقت گرفتهاند، و آن چیزی جز ایمان به خدا و رسول او و اطاعت از آنها نیست. مراد آیه، هرگز پیروی از دیدگاههای شخصی و فردیِ اولین گروندگان نیست.
از سوی دیگر، آیات دیگری از قرآن، تنها عدم پیروی از خدا و رسول را مایهی گمراهی میشمارند چنانچه میفرماید: "هر كه از خدا و پيامبرش نافرمانى كند سخت در گمراهى افتاده است." (احزاب/36). لذا اگر پیروی از سلف در کنار پیروی از خدا و رسول مشروعیت داشت، نام آنان نیز در کنار خدا و پیامبر میآمد.
اگر صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین به آنچه خدا و رسول دستور دادهاند دعوت کنند، در حقیقت به سنت رسول خدا دعوت کردهاند، اگر سخنانشان ار ناحیه خودشان است که به شهادتِ قرآن محکوم به بطلان و گمراهی است.
همچنین اگر این آیه دلیل بر حجیت سنت صحابه باشد، در عمل موجب تناقض میشود؛ به این معنا که آیه، مسلمانانِ دوره بعد را به پیروی از سنت سلف دعوت میکند؛ در حالی که خودِ سلف در بسیاری از مسائل از گذشتگان پیروی نکرده و حتی به صراحت مخالفت کردهاند. نمونهی آن، جریان شورای ششنفره است. وقتی به حضرت علی (ع) پیشنهاد کردند که به سیره شیخین عمل کند، ایشان پیروی از آنان را نپذیرفت و بعد خلافت را به عثمان واگذار کردند که او نیز به سیرۀ شیخین عمل نکرد. زیرا دو خلیفه اول سادهزیست بودند در حالی که عثمان روش شاهانه را برگزید.
یا اینکه امام علی (ع) در دوران خلافت خود با روش عثمان مخالفت ورزید یا خلیفه دوم با روش خلیفه اول مخالفت کرد. چنانچه خلیفه اول در تقسیم خراج، تساوی را رعایت میکرد؛ در حالی که خلیفه دوم قائل به تفاوت بود، یا ابوبکر طلاق سهگانه را در یک مجلس طلاق واحد میشمرد و عمر آنرا سه بار قلمداد کرد. عمر متعهی حج و متعهی نساء را حرام کرد در حالی که خلیفهی اول چینن نکرده بود. از این موارد در تاریخ فراوان یافت میشود. (محمد تقی طباطبائی حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ص138).
ابو حامد غزالی به همین مناسبت میگوید: "آن چه از پیامبر به ما رسیده، آن را به سر و دیده گرفتیم؛ آن چه از صحابه رسید، بعضی را گرفتیم و بعضی را نهادیم، و اما آن چه از تابعین رسید، بدانید که ایشان مردان اند و ما مردانیم" (ابوحامد محمد غزالی طوسی، احیاء علوم الدین، ج1 ص 78).
حدیث خیره و تضاد با واقعیتها
در حالی که سلفیان برای مشروعیت خود به حدیثی تحت عنوان حدیث "خیره" تمسک میجویند؛ این حدیث علاوه بر مشکلات سندی، با واقعیتهای تاریخی نیز تعارض دارد از جمله:
اگر مراد برتری این قرون رد حوزه عقاید باشد، فاسدترین مکاتب کلامی در قرون اول پدیدار شدند و اندیشه خوارج در دههی سومِ قرن اول شکل گرفت و با تکیه بر عقاید فاسد خود تلازم بین ایمان و عمل و خون و مال مسلمانان را مباح شمردند؛ در برابر آنان مرجئه ظهور کردند که هیچ ارتباطی میان ایمان و عمل نمیدیدند که خود زمینهساز بیداد و فساد بنی امیه بود. همچنین مذاهب انحرافی همچون کرامیه، جهمیه و کلابیه در قرون نخستین شکل گرفتند.
اگر برتری، برتری در حوزه امنیت و آرامشِ جهان اسلام باشد، به گواهی تاریخ، قرون اول سرشار از حوادث تلخ و جنایتبار است. حوادثی همچون قتل عثمان در برابر چشمان مهاجر و انصار و جنگهای جمل، صفین و نهروان که در هر یک از آنها صدها تن از صحابه در برابر امیرالمؤمنین شمشیر زدند. شهادت امیرالمؤمنین علی، شهادت سبط اکبر پیامبر امام حسن و فجایع خونبار کربلا، واقعه تلخ و جنایتبار حرّه، آتش زدن خانه خدا و کشتارهای حجاج ابن یوسف سقفی.
اگر مراد ار برتری، برتری افرادِ این عصر است، در میان صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین افراد و گروههای بسیاری دیده میشوند که قرآن به عدم شایستگیِ آنان شهادت داده است؛ منافقان، قلبهای بیمار، کسانی که در کنار اعمال صالح دچار گناه نیز بودهاند، افراد در آستانهی ارتداد و مسلمانان بدون ایمان و فاسق. با توجه به این وضعیت آیا میتوان قرون نخستین اسلام را بهترین قرنهای اسلامی نام نهاد؟.
نکوهش گروهی از پیشنیان
بر خلاف روایت "خیرالقرون" روایت دیگری وجود دارد که دلالت سلف بهعنوان هادیان نسلهای پس از خود را به شدت با مشکل مواجه میسازد، چنانچه روایتی از پیامبر (ص) نقل شده که در روز قیامت عدهای از صحابهام بر من وارد میشوند اما از حوض کوثر دورشان میکنند. میگویم: خدایا اصحابم؟ خداوند میفرماید: نمیدانی که پس از تو، اینها چه کردهاند، آنان مرتد شدند و به گذشتگان خود پیوستند. (ابن اثیر، (جامع الاصول،ج10،ص468، شماره ی 7995).
پیروی از سلف در همه ابعاد زندگی
سلفیان معتقدند که مسلمانان باید از سلف پیروی کنند در همه عرصههای زندگی اعم از مسائل اجتماعی، اعتقادی، فقهی و سیاسی. با توجه به اعتقادات سلفیان وقتی در متن تاریخ مراجعه میکنیم میبینیم که گذشتگان هرگز به روش سلف خود عمل نکردند، چنانچه در حوزه اجتماعی با توجه به پیشرفت اسلام و اقتضائات زمان، سبک زندگی مردم نیز تغییر میکرد.
بعد از هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه نوع لباسهای اصحاب تغییر پیدا کرد. به عنوان مثال، پیامبر در مکه انگشتر دست نمیکردند ولی وقتی به مدینه مهاجرت کردند مطابق با عرف و سنت جاری و با توجه به اینکه پادشان ممالک دیگر نامهای که مهر نداشت را نمیخواندند، انگشتری از جنس نقره برای پیامبر ساختند که عبارت "محمد رسول الله" در سه سطر بر آن نقش شده بود. بعد از آن زیر نامهها را با آن مهر میکردند. حال باید پرسید که وقتی مسلمانان قرنهای نخستین اسلام به پیروی از روش سلف خود پایبند نبودند، چگونه امروز مسلمانان باید به روش سلف در حوزهی مسائل اجتماعی عمل کنند؟
در حوزه اعتقادی تا زمان حیات رسول خدا مردم اعتقادات خود را از خود حضرت سؤال میکردند و بعد از ایشان مردم به مباحث عقلی روی آوردند. با توجه به فتوحات، شبهات جدید در میان مسلمانان رواج یافته بود و از طرفی نیازها و اقتضائات جدید موجب عقلگرایی و توجه به استدلال و مباحثههای علمی شد که به برخی از آنها اشاره میشود: (عبدالله بن عباس، از تابعین همانند حسن بصری، عمربن عبدالعزیر، عطاء بن ابی رباح، سلیمان بن یسار، طاووس بن کیسان، از جمله کسانی هستند که رسما وارد مباحث عقلی شدند.)
در حوزه سیاسی، در حالی که به ادعای اهل سنت، پیامبر (ص) زمام امور مسلمانان را به خود آنان واگذاشت تا ایشان خود برای سرنوشت خود تصمیم بگیرند، خلیفه اول به سیرهی پیامیر عمل نکرده و اختیار خلافت را بر خودِ مردم واگذار ننمود. بلکه عمر را بعنوان خلیفه انتخاب کرد، عمر نیز به روش خلیفه اول عمل نکرد و شورایی را برای انتخاب خلیفه مشخص کرد، و علی (ع) را مردم به خلافت برگزیدند.
در حوزه فقهی هم به همین منوال. اگر مراد از سلف عمل طبق سنت پیامبر (ص) باشد این عین دیانت است در غیر آن سلفیگری بدعتی نابخشودنی است.
ابن قیم -از ملازمان ابن تیمیه- تلاش کرد تا از طریق آیه 100 سورۀ توبه به سلفیگری مشروعیت بخشد. خداوند در این آیه میفرماید: "آنانى از مهاجرين و انصار كه در قبول اسلام سبقت گرفتند و آنانى كه به خوبى از آنها پيروى كردند، هم خدا از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى شدهاند و براى آنها بهشتى در نظر گرفته شده كه نهرها از زير درختانش جارى است و براى هميشه در آن میمانند كه رستگارى بزرگ اين است." (توبه/100).
ابن قیم معتقد بود که این آیه مسلمانان را به پیروی از نخستین گروندگان به اسلام دعوت کرده است. (ابن قیم، اعلام الموقعین، ج5 ص556)
اما وی به یک نکته توجه نکرده که در این آیه مسلمانان به پیروی از اولین گروندگان دعوت نشدهاند بلکه به پیروی از امری دعوت شدهاند که آنان در آن سبقت گرفتهاند، و آن چیزی جز ایمان به خدا و رسول او و اطاعت از آنها نیست. مراد آیه، هرگز پیروی از دیدگاههای شخصی و فردیِ اولین گروندگان نیست.
از سوی دیگر، آیات دیگری از قرآن، تنها عدم پیروی از خدا و رسول را مایهی گمراهی میشمارند چنانچه میفرماید: "هر كه از خدا و پيامبرش نافرمانى كند سخت در گمراهى افتاده است." (احزاب/36). لذا اگر پیروی از سلف در کنار پیروی از خدا و رسول مشروعیت داشت، نام آنان نیز در کنار خدا و پیامبر میآمد.
اگر صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین به آنچه خدا و رسول دستور دادهاند دعوت کنند، در حقیقت به سنت رسول خدا دعوت کردهاند، اگر سخنانشان ار ناحیه خودشان است که به شهادتِ قرآن محکوم به بطلان و گمراهی است.
همچنین اگر این آیه دلیل بر حجیت سنت صحابه باشد، در عمل موجب تناقض میشود؛ به این معنا که آیه، مسلمانانِ دوره بعد را به پیروی از سنت سلف دعوت میکند؛ در حالی که خودِ سلف در بسیاری از مسائل از گذشتگان پیروی نکرده و حتی به صراحت مخالفت کردهاند. نمونهی آن، جریان شورای ششنفره است. وقتی به حضرت علی (ع) پیشنهاد کردند که به سیره شیخین عمل کند، ایشان پیروی از آنان را نپذیرفت و بعد خلافت را به عثمان واگذار کردند که او نیز به سیرۀ شیخین عمل نکرد. زیرا دو خلیفه اول سادهزیست بودند در حالی که عثمان روش شاهانه را برگزید.
یا اینکه امام علی (ع) در دوران خلافت خود با روش عثمان مخالفت ورزید یا خلیفه دوم با روش خلیفه اول مخالفت کرد. چنانچه خلیفه اول در تقسیم خراج، تساوی را رعایت میکرد؛ در حالی که خلیفه دوم قائل به تفاوت بود، یا ابوبکر طلاق سهگانه را در یک مجلس طلاق واحد میشمرد و عمر آنرا سه بار قلمداد کرد. عمر متعهی حج و متعهی نساء را حرام کرد در حالی که خلیفهی اول چینن نکرده بود. از این موارد در تاریخ فراوان یافت میشود. (محمد تقی طباطبائی حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ص138).
ابو حامد غزالی به همین مناسبت میگوید: "آن چه از پیامبر به ما رسیده، آن را به سر و دیده گرفتیم؛ آن چه از صحابه رسید، بعضی را گرفتیم و بعضی را نهادیم، و اما آن چه از تابعین رسید، بدانید که ایشان مردان اند و ما مردانیم" (ابوحامد محمد غزالی طوسی، احیاء علوم الدین، ج1 ص 78).
حدیث خیره و تضاد با واقعیتها
در حالی که سلفیان برای مشروعیت خود به حدیثی تحت عنوان حدیث "خیره" تمسک میجویند؛ این حدیث علاوه بر مشکلات سندی، با واقعیتهای تاریخی نیز تعارض دارد از جمله:
اگر مراد برتری این قرون رد حوزه عقاید باشد، فاسدترین مکاتب کلامی در قرون اول پدیدار شدند و اندیشه خوارج در دههی سومِ قرن اول شکل گرفت و با تکیه بر عقاید فاسد خود تلازم بین ایمان و عمل و خون و مال مسلمانان را مباح شمردند؛ در برابر آنان مرجئه ظهور کردند که هیچ ارتباطی میان ایمان و عمل نمیدیدند که خود زمینهساز بیداد و فساد بنی امیه بود. همچنین مذاهب انحرافی همچون کرامیه، جهمیه و کلابیه در قرون نخستین شکل گرفتند.
اگر برتری، برتری در حوزه امنیت و آرامشِ جهان اسلام باشد، به گواهی تاریخ، قرون اول سرشار از حوادث تلخ و جنایتبار است. حوادثی همچون قتل عثمان در برابر چشمان مهاجر و انصار و جنگهای جمل، صفین و نهروان که در هر یک از آنها صدها تن از صحابه در برابر امیرالمؤمنین شمشیر زدند. شهادت امیرالمؤمنین علی، شهادت سبط اکبر پیامبر امام حسن و فجایع خونبار کربلا، واقعه تلخ و جنایتبار حرّه، آتش زدن خانه خدا و کشتارهای حجاج ابن یوسف سقفی.
اگر مراد ار برتری، برتری افرادِ این عصر است، در میان صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین افراد و گروههای بسیاری دیده میشوند که قرآن به عدم شایستگیِ آنان شهادت داده است؛ منافقان، قلبهای بیمار، کسانی که در کنار اعمال صالح دچار گناه نیز بودهاند، افراد در آستانهی ارتداد و مسلمانان بدون ایمان و فاسق. با توجه به این وضعیت آیا میتوان قرون نخستین اسلام را بهترین قرنهای اسلامی نام نهاد؟.
نکوهش گروهی از پیشنیان
بر خلاف روایت "خیرالقرون" روایت دیگری وجود دارد که دلالت سلف بهعنوان هادیان نسلهای پس از خود را به شدت با مشکل مواجه میسازد، چنانچه روایتی از پیامبر (ص) نقل شده که در روز قیامت عدهای از صحابهام بر من وارد میشوند اما از حوض کوثر دورشان میکنند. میگویم: خدایا اصحابم؟ خداوند میفرماید: نمیدانی که پس از تو، اینها چه کردهاند، آنان مرتد شدند و به گذشتگان خود پیوستند. (ابن اثیر، (جامع الاصول،ج10،ص468، شماره ی 7995).
پیروی از سلف در همه ابعاد زندگی
سلفیان معتقدند که مسلمانان باید از سلف پیروی کنند در همه عرصههای زندگی اعم از مسائل اجتماعی، اعتقادی، فقهی و سیاسی. با توجه به اعتقادات سلفیان وقتی در متن تاریخ مراجعه میکنیم میبینیم که گذشتگان هرگز به روش سلف خود عمل نکردند، چنانچه در حوزه اجتماعی با توجه به پیشرفت اسلام و اقتضائات زمان، سبک زندگی مردم نیز تغییر میکرد.
بعد از هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه نوع لباسهای اصحاب تغییر پیدا کرد. به عنوان مثال، پیامبر در مکه انگشتر دست نمیکردند ولی وقتی به مدینه مهاجرت کردند مطابق با عرف و سنت جاری و با توجه به اینکه پادشان ممالک دیگر نامهای که مهر نداشت را نمیخواندند، انگشتری از جنس نقره برای پیامبر ساختند که عبارت "محمد رسول الله" در سه سطر بر آن نقش شده بود. بعد از آن زیر نامهها را با آن مهر میکردند. حال باید پرسید که وقتی مسلمانان قرنهای نخستین اسلام به پیروی از روش سلف خود پایبند نبودند، چگونه امروز مسلمانان باید به روش سلف در حوزهی مسائل اجتماعی عمل کنند؟
در حوزه اعتقادی تا زمان حیات رسول خدا مردم اعتقادات خود را از خود حضرت سؤال میکردند و بعد از ایشان مردم به مباحث عقلی روی آوردند. با توجه به فتوحات، شبهات جدید در میان مسلمانان رواج یافته بود و از طرفی نیازها و اقتضائات جدید موجب عقلگرایی و توجه به استدلال و مباحثههای علمی شد که به برخی از آنها اشاره میشود: (عبدالله بن عباس، از تابعین همانند حسن بصری، عمربن عبدالعزیر، عطاء بن ابی رباح، سلیمان بن یسار، طاووس بن کیسان، از جمله کسانی هستند که رسما وارد مباحث عقلی شدند.)
در حوزه سیاسی، در حالی که به ادعای اهل سنت، پیامبر (ص) زمام امور مسلمانان را به خود آنان واگذاشت تا ایشان خود برای سرنوشت خود تصمیم بگیرند، خلیفه اول به سیرهی پیامیر عمل نکرده و اختیار خلافت را بر خودِ مردم واگذار ننمود. بلکه عمر را بعنوان خلیفه انتخاب کرد، عمر نیز به روش خلیفه اول عمل نکرد و شورایی را برای انتخاب خلیفه مشخص کرد، و علی (ع) را مردم به خلافت برگزیدند.
در حوزه فقهی هم به همین منوال. اگر مراد از سلف عمل طبق سنت پیامبر (ص) باشد این عین دیانت است در غیر آن سلفیگری بدعتی نابخشودنی است.
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) قم