بخوبی مشخص است که اشتراک عربهای افغان در جنگ علیه مخالفین طالبان بیشتر به دلایل سیاسی و حمایت طالبان از عربها بوده است. به همین دلیل یک گروه سلفی در کنار کسانی قرار می گیرد که آنها را از نظر عقیده دارای تمایلات شرکی میداند.
در این رابطه بازهم شبهاتی در ذهن جنگجویان عرب وجود داشت و ابومصعب در رسالهء دیگری تحت عنوان (رد شبهات مقاتلین) به این مسئله جواب داده و گفته است که جنگ در کنار مسلمانان با باور های انحرافی و شرکت آلود جایز است بشرطی که هدف تغییر آن عقاید نیز باشد.
برای اینکه ماندن وجنگیدن عربها در کنار طالبان توجیه بیشتر بیابد، ابومصعب با نگاه انتقادی به رهبران مخالف طالبان می پردازد و در مورد هرکدام بحثی جداگانه دارد. در مورد جنرال دوستم می گوید که او یگانه شخصیت باقدرت بازمانده از دوران سلطهء کمونیست هاست که طی یک دسیسه سیاسی نهایت حساب شده در توافق با احمدشاه مسعود از افتادن ادارهء افغانستان بدست حکمتیار جلوگیری کرد و به این ترتیب مسبب جنگ داخلی میان مجاهدین شد.
او در انتقاد از احمدشاه مسعود به واقعهء تخار و کشتار جمعی از فرماندهان شورای نظار بدست یکی از فرماندهان حزب اسلامی می پردازد که در جواب این کشتار، عده ای از متهمین به این قتل ها بدست نیروهای احمدشاه مسعود دستگیر و در حضور خبرنگاران اعدام شدند. او می نویسد که رهبری جهاد عربی در افغانستان (این اصطلاح را ابومصعب در چندین مورد بکار می برد) بعد از این عمل یک هیئت سی نفری را به شمال افغانستان فرستاد تا در این مورد تحقیق کنند. هئیت بعد از دوماه به پشاور برگشت و عدهء زیادی از اعضای این هئیات مخالف احمدشاه مسعود رای دادند اما شهید عزام به سخنان شهود تحت تاثیر عوامل عاطفی توجه ننمود و به سخنان غلط عبدالله انس الجزایری باور کرد و این اشتباه شیخ عبدالله عزام بود. عبدالله انس مدت پنج سال در کنار احمدشاه مسعود گذشتانده بود.
در اینجا بوضوح مشخص است که ابومصعب می خواهد آن بخش از وصیت نامهء شهید عبدالله عزام را که بازماندگان خود را به حمایت از احمدشاه مسعود توصیه می کند، ناشی از اشتباه وی بداند که عبدالله انس با دادن معلومات نادرست به وی مسبب آن گردیده است. لازم به تذکر است که عبدالله انس الجزایری داماد عبدالله عزام و از یاران احمدشاه مسعود بود. او اکنون در اروپا زندگی می کند و از جملهء منتقدین رهبران القاعده است و القاعده عبدالله انس را بعنوان یک خائن می شناسد.
ابومصعب از استاد سیاف بعنوان یک چهرهء مرموز در میان مجاهدین نام می برد که قبلا نه حزبی داشت و نه هوادار اما به کمک کشورهای عربی بخصوص عربستان سعودی و خواست عبدالله عزام از مردمان خیر در جهان عرب برای کمک به وی، توانست امکانات مالی بدست آورد و بخاطر اختلاف میان مجاهدین به رهبری اتحاد اسلامی مجاهدین افغانستان برسد. او سپس با از میان رفتن اتحاد به پول هنگفتی که در حقیقت متعلق به همه تنظیم های جهادی بود دست یافت. سیاف در دوران جهاد بیش از سه هزار مجاهد نداشت در حالیکه احزاب دیگر جهادی بیش از یکصد وهفتاد هزار مجاهد مسلح داشتند.
سیاف با نیرنگ توانست احزاب جهادی را در برابر هم قرار دهد و خودش سرانجام درگیر جنگ با گروههای شیعه در کابل شد و در کنار مخالفین حکمتیار از جمله کمونیست ها قرار گرفت. ابومصعب مدعی است که استاد سیاف در ایجاد اختلاف میان حکمتیار ومسعود پس از بمیان آمدن دولت مجاهدین نقش مهم داشت.
استاد سیاف پس از سیطرهء طالبان به کابل، بسوی شمال گریخت و اکنون بیش از پنجصد نفر مسلح با وی نمانده است. بسیاری از فرماندهان وی اکنون در کنار طالبان قرار دارند. او سرسخت ترین مخالف طالبان است.
ابومصعب به آدرس استاد ربانی هم انتقادات تندی دارد اما مهمترین مسئله ای که وی به این آدرس مطرح می کند ارتباط دولت مجاهدین با اسرائیل است که این موضوع نقش مهمی در تحریک مجاهدین عرب علیه دولت استاد ربانی داشت و نقش مهمی در ترور احمدشاه مسعود بدست عربها بازی کرد. وی می نویسد:
او (استاد ربانی) تنازلات عجیبی دربرابر دشمنان اسلام نشان داد. او از اسرائیل تقاضای اسلحه نمود که این مسئله افشا شد. بعد هیئتی را به اسرائیل فرستاد تا به زلزله زدگان تخار کمک کند...
وی همینکه به عنوان رئیس دولت مجاهدین به کابل آمد به مصر سفر کرد و در آنجا روی قبر انورالسادات اکلیل گل گذاشت و با دولت مصر معاهدهء تبادله تروریست ها را امضاء کرد.
در مورد حکمتیار می نویسد: اما حکمتیار کسی است که شخص اول پاکستان در افغانستان تلقی می شود و در دوران جهاد بخش اعظم از کمک های پاکستان به حزب اسلامی وی تعلق می گرفت و در عین حال حزب وی بزرگترین حزب مجاهدین بود. او در ابتدای حکومت مجاهدین با ربانی و مسعود و دوستم مخالفت کرد و جنگید اما سپس با همانها در مراحل مختلف یکجا شد و با آنها یکجا کابل را ترک کرد و به شمال رفت. مخالفت ها و بعد ائتلاف های ضد ونقیض وی مجاهدین مخلص عرب را که در کنار وی بودند از وی بیزار ساخت.
او سپس به ایران پناه برد و به روایت بعضی از برادران عرب که با وی بودند و با او به ایران رفتند، ایرانی ها با وی مانند یک اسیر رفتار می کنند. به او اجازهء سفر نمی دهند و تعداد طرفدارانش را کاهش داده اند.
ابومصعب در مورد سیاست های امریکا در افغانستان می نویسد که بعد از خروج روسها از افغانستان، امریکا سیاست خود را روی محور های ذیل متمرکز ساخت:
1- جلوگیری از بمیان آمدن یک نظام اسلامی در افغانستان
2- محو آثار جهاد از ذهن امت اسلامی با بمیان آوردن یک جنگ داخلی خونین در این کشور
3- از میان بردن مخازن اسلحه در افغانستان در این جنگ داخلی
4- تغییر چهرهء مجاهدین در رسانه های غرب از کسانی که برای برقراری نظام اسلامی جنگیدند، به کسانی که فقط برضد روس جنگیدند و هدف دیگری نداشتند.
نویسنده:وحید مژده
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)کابل