تقابل نظامی میان طالبان و نیروهای جبههء متحد به رهبری احمدشاه مسعود وسهم گیری آنان در این جنگ ها سوالات زیادی را در ذهن جنگجویان عرب بمیان آورد که به مسایل فقهی وشرعی رابطه می گرفت. این مسئله خیلی مهم بود وباید به شبهاتی که در اذهان بمیان آمده بود جواب داده میشد.
عمر عبدالحکیم مشهور به ابومصعب سوری از کسانی بود که در این رابطه رساله ای تحت عنوان (افغانستان، طالبان ومعرکة الاسلام الیوم) در سال 1998 نوشت. نوشته هائی از این قبیل به تعداد اندک برای استفادهء عربها به نشر می رسید و فقط در میان خود شان توزیع می شد.
در فصل نخست این رساله توضیحاتی در مورد ضرورت بمیان آمدن تحریک طالبان آمده است. ابومصعب بمیان آمدن تحریک طالبان را مقابله با فسادی می داند که رهبران جهادی بخاطر رسیدن به قدرت بوجود آوردند. جنگ بر سر قدرت موجب گردید تا کشور های دیگر در افغانستان دست به مداخله بزنند و ملیشه های کمونیست و سایر بقایای نظام کمونیست سرنگون شده را مجال فعالیت مجدد بدهند. این جنگ های نامشروع به کشتار مردم و ویرانی شهر کابل، بسته شدن راهها و غارت وچپاول اموال مردم انجامید.
طالبان در ابتدا از طرفین تقاضای صلح وقطع جنگ را نمودند اما چون به این خواست آنان که خواست ملت بود توجهی نشد، قیام کردند و با فتح قندهار وتطبیق شریعت در این شهر در سراسر افغانستان امید آفریدند.
پاکستان که با عدم موفقیت حکمتیار در جنگ از وی مایوس شده بود، از طالبان حمایت کرد به این امید که از طالبان برای مقابله با نفوذ ایران، هند وروسیه در افغانستان استفاده نماید. طالبان در پیشروی های شان بسوی کابل به مقاومت از جانب حکمتیار برخوردند اما در هر جنگ، از غزنی تا حومه های کابل شکست با حکمتیار بود. وقتی طالبان به دروازه های کابل رسیدند به دولت استاد ربانی تقاضا هائی را مطرح کردند که مهمترین آنان قرار ذیل بود:
1- تطبیق شریعت اسلامی در کشور
2- اخراج کمونیست ها از دولت
3- اخراج زنان از دوایر دولتی
4- منع فساد، موسیقی، سینما و فیلم های ویدئوئی فاسد که در کابل به نشر می رسید.
احمدشاه مسعود وزیر دفاع دربرابر پیشنهاد طالبان ظاهر نرمش نشان داد اما فردای آنروز علیه طالبان به جنگ غافلگیرانه دست زد و یکصد وپنجاه تن از قاریان و حافظان قرآن و طالبان را که در مسجد به ذکر مشغول بودند و به شهادت رسانید.
ابومصعب در این کتاب از جریانات سقوط کابل بدست طالبان و جنگ های بعدی و از اینکه طالبان نظر به خیانت یکی از رهبران ملیشه های ازبک در مزارشریف به تلفات سنگین مواجه شدند سخن می گوید ونقش پشتون ها در فتح شمال را می ستاید. او دربخشی ازاین کتاب نقاط ایجابی وسلبی یا بعباره ای مزایا و برجستگی های طالبان ونیز نقاط ضعف آنانرا برمی شمارد. بخشی از مزایای طالبان از نظر وی اینهاست:
1- در راس خوبی های طالبان تاکید آنان بر تطبیق شریعت قرار دارد که آنان هرجائی را که فتح می کنند، به تطبیق قوانین شرع می پردازند. رهبران طالبان همه طلاب علوم شرعی یا مولوی هائی اند که به علوم شرعی وارد اند. قضات آنان علمای دین است و ستون اصلی واساسی این حکومت را همین علما تشکیل می دهند.
2- مزیت دیگر طالبان اهتمام آنان در تامین امنیت در کشور است که با تطبیق شریعت ممکن گردیده و مردم افغانستان سخت به آن نیاز دارند. تطبیق حد وقصاص موجب گردیده تا میزان سرقت و قتل وسایر جرایم به شکل بی سابقه ای کاهش یابد. دزدان و رهزنان یا به نیروی مخالف پیوسته اند و یا به پاکستان فرار کرده اند و راهها امن گردیده است.
3- سومین مزیت طالبان اقامهء امربالمعروف و نهی از منکر در جامعه است که برای این کار وزارت مستقلی را بمیان آورده اند. افراد این وزارت به ازالهء منکرات چون منع تلویزیون و ویدئو و فیلم ها وسایر مفاسد اخلاقی و دعوت مردم به نماز جماعت، تطبیق حجاب شرعی و منع تراشیدن ریش توسط مردان اهتمام دارند.
4- محو اثرات دوران نظام کمونیستی ونشر دعوت وتعلیم مردم و اصلاح تشکیلات دولتی که بر بنیاد نظام کمونیستی و سیکولاریزم بنایافته بود ازدست آورد های دیگر آنان است. امروز در دوایر دولتی اداره ای بنام ارشاد وجود دارد که به اقامهء دستورات دین در میان مامورین دولت می پردازد.
5- مسئولین ادارات بیشتر علما یا طلاب علوم دینی اند اما در جریان کار به آموزش مسایلی که به کار شان رابطه دارد مشغول اند مثلا خواندن درس دیپلوماسی، زبانهای خارجی وغیره.
6- در بخش اقتصادی با وجود امکانات کم وناکافی به بازسازی سرک ها و سایر تاسیسات عام امنفعه پرداخته اند. سیستم برق در کابل و بعضی از ولایات که در اثر جنگ های تنظیم ها از بین رفته بود دوباره احیا گردیده است.
7- در افغانستان موسسات صلیبی مشغول کار اند و طالبان بر کارهای آنان نظارت دقیق دارند. به همین دلیل این موسسات از طالبان راضی نیستند.
اینها خوبی های طالبان بود که برشمرده شد اما این گروه مشکلات و عیب هائی هم دارند که باید به آنها اشاره شود.
ابومصعب در این بخش به مسایلی اشاره می کند که از نظر وی نواقصی است که طالبان دارند. دید سلبی یا انتقادی وی بر طالبان بیشتر یک دید سلفی است که اختلاف فقهی میان القاعده و طالبان را برملا می سازد.
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)کابل