این روزها صحبت از مذاکره است و مسیر سخت گذر و سنگلاخهایی که در برابر آن وجود دارد. پس از گشایش دفتر طالبان در قطر و پایین آمدن لوحه و پرچم آنان، اوضاع در فضای اطراف درگیر در قضیه افغانستان، به واقع متشنج و بحرانی شد.
این بحران به حدی است که توانایی تعلیق و یا حتی توقف مذاکرات میان طرفهای درگیر را دارد. به همین دلیل، هم امریکا و هم دولت افغانستان و پاکستان و طالبان، از پیش آمد یک چنین وضعی نگرانند و در واقع هیچکدام نمی خواهند تا فرصت پیش آمده تباه شده و از آن در جهت منافع تعریف شده ی خویش بهره نبرند.
بر اساس یک رویکرد خوشبینانه، افکار اطراف درگیر در قضیه افغانستان، برای پذیرش مذاکره و در نتیجه مصالحه، آماده شده است. بنابراین رویکرد، امریکا مقداری از کار خویش در افغانستان را تمام شده می داند. براساس گفته های مقامات کاخ سفید از جمله اوباما رییس جمهور، جنگ با طالبان تمام شده و عساکر امریکایی پس از ۲۰۱۴، افغانستان را به قصد کشور خویش ترک می کنند و افغانستان پس از ۲۰۱۴ نباید پناهگاهی برای تروریزم و افراطیت قرار بگیرد.
بنابراین و بر اساس این دیدگاه، سران امریکا مصصم اند تا با جذب گروه طالبان در بدنه دولت افغانستان، بدین جنگ و درگیری بی سرانجام خاتمه دهند. دولت افغانستان که عمری برای این فرصت لحظه شماری می کرد، اینک و با گشایش دفتر گفتگو در قطر، به آرزوی دیرینه خویش در حال رسیدن اند.
دولت جدید اسلام آباد به رهبری نواز شریف نیز آنقدر در پیچ و خم معضلات اقتصادی کشورش سر در گم است که از خدا می خواهد تا با جذب طالبان در بدنه قدرت در افغانستان، نفوذ و منافع اش حفظ شود. در این میان و اما طالبان نیز به نظر می رسد از گردش و توقف در کوه و کمر و سرگردنه ها، خسته و درمانده شده اند و گویی بسیاری از آنان از خود می پرسند که تا چه زمانی باید به چنین زندگی رقت بار و طاقت فرسایی ادامه بدهند؟!
به هر تقدیر، بنا بر این دیدگاه، آنچه مربوط به خواست و اراده اطراف درگیر در معضل کشور می شود، همگی برای پذیرش یک صلح مورد توافق آماده اند.
اما بنا بر دیدگاه دیگر که چندان خوشبینانه نیست و سعی دارد تا قضایای افغانستان را بر طبق واقعیتهای نه چندان شیرین بررسی کند، راه رسیدن به صلح و ثبات به این آسانی ها هم میسر نیست. در این دیدگاه، این افغانها نیستند که بنا بر منافع ومصالح علیای مردم و کشور شان بر سر میز مذاکره با یکدیگر می نشینند. بلکه قدرتها و دولتهایی که خود را در افغانستان دارای سهم و منافع می دانند، برای این ملت و کشور، سرنوشت تعیین می کنند!.
بنابراین نظر، کشورهای دارای منافع در افغانستان نیز یکدست و یک نظر نیستند؛ به عنوان مثال امریکا و پاکستان، بر حسب اختلاف در منافع، دیدگاه آنان در چگونگی مصالحه با طالبان و مقدار سهمی که باید به آنان داده شود، تفاوت می کند.
از سوی دیگر همین اختلاف میان دهلی نو و اسلام آباد به گونه شدید تر آن وجود دارد. کشورهایی چون روسیه، چین، عربستان، ایران و حتی کشوری مانند قطر، هر کدام نظر و پیشنهادی را در باره مصالحه و چگونگی آن در افغانستان برای خود شان محفوظ نگه می دارند.
همین وجود دولت و قدرتهایی که فکر می کنند در افغانستان حق آب و گل دارند و اختلاف در آرا و منافعی که برای خود شان در این کشور تعریف کرده اند، برنامه مصالحه و حتی مذاکره را با مشکل جدی مواجه کرده اند.
غیر از این و بنا بر دیدگاهی، حکومت کابل و تعدادی خاصی در ارگ ریاست جمهوری کشور نیز بر رغم فریاد صلح خواهی و مذاکره، با اظهار سخنانی غیر مسئولانه و اتخاذ مواضع نامعقول، سدی شده اند جدی در برابر برنامه مصالحه و مذاکره.
این دیدگاه بر این باور است که تیم حاکم در ارگ، به هیچ چیزی غیر از منافع شخصی و دوام قدرت خویش نمی اندیشد و به هر قیمتی که شده حاضر نیست دست از حکومت و قدرت بردارد. از منظر این دیدگاه، اشکالات عمده ای به رییس جمهور و تیم حاکم وارد است. این دیدگاه بر این باور است که طالبان چون حامد کرزی و حلقه موجود در ارگ را یک تیم ضعیف و نامعتبر می دانند؛ لذا حاضر نیستند تا با دولت افغانستان وارد هر گونه مذاکره صلح شوند.
اما همین طالبان خود اعلام کرده اند که به غیر از دولت افغانستان، حاضراند با نخبگان، شخصیتها و سران احزاب و متنفذان افغان، نشسته و مذاکره کنند. از این دیدگاه، نرمش و کرنش بیش از حد حکومت کنونی در برابر طالبان نیز دلیل بر ضعف و امیدواری آنان نسبت به بقای در حکومت و قدرت است.
این دسته از آگاهان معتقدند که پیش کشیدن بحث تجزیه کشور به وسیله راه اندازی مذاکرات در قطر نیز یکی از شگردهای تبلیغاتی تیم حاکم در جهت سنگ اندازی در مسیر برنامه مذاکره و مصالحه با طالبان است؛ چرا که بنا براین دیدگاه، حکومت کنونی از چشم ملت افغانستان، جامعه جهانی و طالبان و حامیان پاکستانی آنان، افتاده و در آینده افغانستان دیگر محلی از اعراب برای حاکمیت و اعمال قدرت ندارند.
بنابر این دیدگاه، دولت و حکومت فعلی در کشور، جهت بقا و دوام بیشتر قدرت و حاکمیت خویش، سعی در کش دادن اوضاع کنونی دارد و چون احساس می کند در صورت مصالحه جای پایی از قدرت و حاکمیت برایش متصور نیست، لذا ترجیح می دهد تا اوضاع بدین منوالی که هست، همچنان ادامه یابد.
در هر حال، آرا و نظریات مطروحه در زمینه برنامه مذاکره با طالبان وجود دارد و به نظر می رسد بر رغم پیچیدگی و سختی آن، امریکا و دیگران مصمم اند تا به هر صورت ممکن، طالبان را به عرصه قدرت و سیاست در افغانستان برگردانند.
این بحران به حدی است که توانایی تعلیق و یا حتی توقف مذاکرات میان طرفهای درگیر را دارد. به همین دلیل، هم امریکا و هم دولت افغانستان و پاکستان و طالبان، از پیش آمد یک چنین وضعی نگرانند و در واقع هیچکدام نمی خواهند تا فرصت پیش آمده تباه شده و از آن در جهت منافع تعریف شده ی خویش بهره نبرند.
بر اساس یک رویکرد خوشبینانه، افکار اطراف درگیر در قضیه افغانستان، برای پذیرش مذاکره و در نتیجه مصالحه، آماده شده است. بنابراین رویکرد، امریکا مقداری از کار خویش در افغانستان را تمام شده می داند. براساس گفته های مقامات کاخ سفید از جمله اوباما رییس جمهور، جنگ با طالبان تمام شده و عساکر امریکایی پس از ۲۰۱۴، افغانستان را به قصد کشور خویش ترک می کنند و افغانستان پس از ۲۰۱۴ نباید پناهگاهی برای تروریزم و افراطیت قرار بگیرد.
بنابراین و بر اساس این دیدگاه، سران امریکا مصصم اند تا با جذب گروه طالبان در بدنه دولت افغانستان، بدین جنگ و درگیری بی سرانجام خاتمه دهند. دولت افغانستان که عمری برای این فرصت لحظه شماری می کرد، اینک و با گشایش دفتر گفتگو در قطر، به آرزوی دیرینه خویش در حال رسیدن اند.
دولت جدید اسلام آباد به رهبری نواز شریف نیز آنقدر در پیچ و خم معضلات اقتصادی کشورش سر در گم است که از خدا می خواهد تا با جذب طالبان در بدنه قدرت در افغانستان، نفوذ و منافع اش حفظ شود. در این میان و اما طالبان نیز به نظر می رسد از گردش و توقف در کوه و کمر و سرگردنه ها، خسته و درمانده شده اند و گویی بسیاری از آنان از خود می پرسند که تا چه زمانی باید به چنین زندگی رقت بار و طاقت فرسایی ادامه بدهند؟!
به هر تقدیر، بنا بر این دیدگاه، آنچه مربوط به خواست و اراده اطراف درگیر در معضل کشور می شود، همگی برای پذیرش یک صلح مورد توافق آماده اند.
اما بنا بر دیدگاه دیگر که چندان خوشبینانه نیست و سعی دارد تا قضایای افغانستان را بر طبق واقعیتهای نه چندان شیرین بررسی کند، راه رسیدن به صلح و ثبات به این آسانی ها هم میسر نیست. در این دیدگاه، این افغانها نیستند که بنا بر منافع ومصالح علیای مردم و کشور شان بر سر میز مذاکره با یکدیگر می نشینند. بلکه قدرتها و دولتهایی که خود را در افغانستان دارای سهم و منافع می دانند، برای این ملت و کشور، سرنوشت تعیین می کنند!.
بنابراین نظر، کشورهای دارای منافع در افغانستان نیز یکدست و یک نظر نیستند؛ به عنوان مثال امریکا و پاکستان، بر حسب اختلاف در منافع، دیدگاه آنان در چگونگی مصالحه با طالبان و مقدار سهمی که باید به آنان داده شود، تفاوت می کند.
از سوی دیگر همین اختلاف میان دهلی نو و اسلام آباد به گونه شدید تر آن وجود دارد. کشورهایی چون روسیه، چین، عربستان، ایران و حتی کشوری مانند قطر، هر کدام نظر و پیشنهادی را در باره مصالحه و چگونگی آن در افغانستان برای خود شان محفوظ نگه می دارند.
همین وجود دولت و قدرتهایی که فکر می کنند در افغانستان حق آب و گل دارند و اختلاف در آرا و منافعی که برای خود شان در این کشور تعریف کرده اند، برنامه مصالحه و حتی مذاکره را با مشکل جدی مواجه کرده اند.
غیر از این و بنا بر دیدگاهی، حکومت کابل و تعدادی خاصی در ارگ ریاست جمهوری کشور نیز بر رغم فریاد صلح خواهی و مذاکره، با اظهار سخنانی غیر مسئولانه و اتخاذ مواضع نامعقول، سدی شده اند جدی در برابر برنامه مصالحه و مذاکره.
این دیدگاه بر این باور است که تیم حاکم در ارگ، به هیچ چیزی غیر از منافع شخصی و دوام قدرت خویش نمی اندیشد و به هر قیمتی که شده حاضر نیست دست از حکومت و قدرت بردارد. از منظر این دیدگاه، اشکالات عمده ای به رییس جمهور و تیم حاکم وارد است. این دیدگاه بر این باور است که طالبان چون حامد کرزی و حلقه موجود در ارگ را یک تیم ضعیف و نامعتبر می دانند؛ لذا حاضر نیستند تا با دولت افغانستان وارد هر گونه مذاکره صلح شوند.
اما همین طالبان خود اعلام کرده اند که به غیر از دولت افغانستان، حاضراند با نخبگان، شخصیتها و سران احزاب و متنفذان افغان، نشسته و مذاکره کنند. از این دیدگاه، نرمش و کرنش بیش از حد حکومت کنونی در برابر طالبان نیز دلیل بر ضعف و امیدواری آنان نسبت به بقای در حکومت و قدرت است.
این دسته از آگاهان معتقدند که پیش کشیدن بحث تجزیه کشور به وسیله راه اندازی مذاکرات در قطر نیز یکی از شگردهای تبلیغاتی تیم حاکم در جهت سنگ اندازی در مسیر برنامه مذاکره و مصالحه با طالبان است؛ چرا که بنا براین دیدگاه، حکومت کنونی از چشم ملت افغانستان، جامعه جهانی و طالبان و حامیان پاکستانی آنان، افتاده و در آینده افغانستان دیگر محلی از اعراب برای حاکمیت و اعمال قدرت ندارند.
بنابر این دیدگاه، دولت و حکومت فعلی در کشور، جهت بقا و دوام بیشتر قدرت و حاکمیت خویش، سعی در کش دادن اوضاع کنونی دارد و چون احساس می کند در صورت مصالحه جای پایی از قدرت و حاکمیت برایش متصور نیست، لذا ترجیح می دهد تا اوضاع بدین منوالی که هست، همچنان ادامه یابد.
در هر حال، آرا و نظریات مطروحه در زمینه برنامه مذاکره با طالبان وجود دارد و به نظر می رسد بر رغم پیچیدگی و سختی آن، امریکا و دیگران مصمم اند تا به هر صورت ممکن، طالبان را به عرصه قدرت و سیاست در افغانستان برگردانند.