آیا براستی طرح امریکایی مصالحه با طالبان در راستای طرح مصالحه دولت افغانستان با طالبان است؟ آیا این مصالحه در امتداد طرح مصالحه شورای عالی صلح افغانستان است؟ یا اینکه هرکدام در موازی هم به دنبال اجرای طرح خودشان هستند؟ در این صورت آیا رویکرد ومعیار ها ومؤلفه های صلح با طالبان متفاوت نخواهد بود؟ در این نتیجه هدف وهزینه صلح با طالبان در نظر دولت افغانستان ومردم افغانستان وامریکا باهم اختلاف مبنایی نخواهند داشت؟ به نظر می رسد که طرح مصالحه امریکایی وشورای عالی صلح با همدیگر تفاوت مبنایی و ماهوی دارند وگرنه دولت افغانستان وشورای عالی صلح با آن مخالفت نمی کردند ودولت افغانستان سفیرش را از قطر احضار نمی کرد. طرح مصالحه امریکا با طالبان دقیقا بعد از آن شروع شد که طالبان رئیس شورای عالی صلح را به شهادت رسانید واین یعنی عدم پذیرش ماهوی ومن هوی صلح ومصلحان جانب افغانستان.
به همین سبب بود که حامد کرزی صلح با طالبان را پس از شهادت ربانی طرح خاتمه یافته اعلان وجنگ با طالبان ودشمنان صلح را مهم وجدی ارزیابی کرد و دیگر از اصطلاح " برادران ناراضی" در سخنرانی هایش ابا ورزید.
امریکا مقارن با همین زمان زاویه دیدش را با طالبان تغییر داد و جوبایدن به صراحت گفت که طالبان دیگر دشمن امریکا نیست. و ازدیگر جانب رابطه اش را با پاکستان هم تغییر داد وبدون تعارف دیپلماتیک هم از دولت افغانستان وهم از پاکستان عبور کرد و گفتمان مستقیم را با طالبان آغاز نمود. حتی در این بازی ولی نعمه ی سلف طالبان( عربستان) را هم محترمانه به کنار گذاشت. این طرح بازی بر همه کس عیان ساخت که امریکا به دنبال تغییر استراتژی در افغانستان است و به دنبال مهره جدید بازی در این میدان می گردد. سخن اول را جوبایدن در این بازی به زبان آورد ولی هیچ یک از همبازی های امریکا در منطقه به خصوص دولت افغانستان آن را جدی نگرفت.
سخن جوبایدن معاون ریاست جمهوری امریکا، مبنی بر"دشمن ندانستن طالبان" در ابتدا در ذهن مقامات افغانستان یک سخن ناسنجیده به نظر رسید. ولی اهل سیاست نیک واقف بود که این سخن، دریچه ی است برای گشودن سیاست جدید امریکا در افغانستان. دقیقا بعد از این سخن، سیاست امریکا در افغانستان روند برعکس گرفت ومبارزه این کشور با طالبان از حالت جنگ مسلحانه به گفتمان دیپلماتیک تغییریافت. این فرایند تا حد گشایش نمایندگی رسمی طالبان در قطر توسعه پیداکرد. بدین ترتیب امریکا آشکارا از دولت پاکستان و دولت کرزی عبور کرد و باب گفتگو را مستقیما با طالبان گشود. امریکا با این تاکتیک، سیاست جایگزینی سهیم ساختن یک عنصر جدید را در دولت افغانستان به تجربه گذاشت. دولت افغانستان وقتی متوجه قضیه شد که امریکا ، طالبان وقطر به توافق کامل رسیده بود. هرچند که این انزوای ناخواسته به کام آقای کرزی و دولت عربستان ناخوش آیند آمد، لاجرم اما تا فرصتی دیگربر آنچه رفته بود موافقت کرد. حال سؤال اساسی اینست که چرا امریکا به یکبارگی سیاست خود را با طالبان و دولت افغانستان و پاکستان عوض کرد؟
بی تردید، خود امریکا متوجه واکنش های متفاوت وبرداشت های دقیق مردم افغانستان از عملکرد های امریکا شده بود. انتظار مردم افغانستان از امریکا این بود که به آنچه که در پیشگاه جامعه جهانی تعهد کرده است وفادار بماند وآن تعهدات موارد اساسی را شامل می شد که وضعیت افغانستان را از اساس تغییر می داد و وضعیت مطلوب را فراراه افغانستان قرار می داد. نابودی "دشمن مسلط (طالبان) وحذف ترور و وحشت"، "بنیاد یک دولت قوی ومتکی به خود"، "بازسازی ویرانی" و "نهادینه سازی ارزش های نوین انسانی" از اهم مهمات بودند که امریکا برآن در برابر مردم افغانستان وجامعه جهانی تعهد کرده بود. ولی بعد از ده سال مردم خود شاهد است که اوضاع این سامان هر روز بی سامان تر از دیروز می شود ودشمن مسلط تر از هرروز. وحشت بیش از حد سایه افکنده است و دهشت افکنان اقتدار یافته اند. پایه های دولت لرزان است واقتدار آن رو به فرسایش.
بازسازی یک آرزوی بی معنا شده است و ارزش های نوین انسانی بی مفهوم مانده اند.آشفتگی بیداد می کند وافسردگی بر جان مردم مسلط شده است. سردرگمی های امنیتی٬ نظامی و سیاسی در افکار عموم حاکم شده اند. نشانه ی آشکاری از تلاطم رفتن کشتی طوفان زده ی کشور عیان گردیده است. امریکا متوجه است که این واقعیات اسف بار ذهنیات مردم افغانستان را از دولت امریکا تغییر داده است.از دیگر جانب، تذبذب سیاسی دولت افغانستان نیز امریکا را برآن داشت تا سناریوی بازی را در افغانستان تغییر بدهد. به همین رهیافت امریکا بر آن شد که طرح دیگر در اندازد و برای اجرای سیاست هایش عنصر دیگر را در موازی دولت افغانستان جستجو نماید.
بدین طریق فراتر از مسأله افغانستان، آمریکا با وضعیت موجود در افغانستان، چشم انداز استراتژیک خودش را در ورای مرزهای افغانستان وآسیای مرکزی خیره وتار می دید. امریکا که سال ها آرزوی رسيدن به آسيای مرکزی را داشت و افغانستان را بدان جهت اشغال کرده بود متوجه شد که با این خط مشی به سر منزل مقصود نخواهد ر سید. بدین رهیافت نقشه های استعماری امریکا بی مفهوم شد ونا کام به دنبال راه دیگر شتافت. بدین ترتیب امریکا با تغییر سیاست خود می خواهد همچنان سایه هژمونیک خودش را در منطقه بگستراند ولو با هر هزینه ی که شده است. با این پالیسی، برای امریکا، کوتاه ترین راه وکم هزینه ترین تاکتیک، استفاده از مهره های ذخیره اش بود. طالبان را امریکا برای همین روزها نگهداشته بود.
با این رویکرد، امریکا برآن شد که طالبان را باردیگر نوازش کند و جنگ ده ساله اش را یک بازی دوستانه بخواند وبا ایجاد دفتر رسمی و اعطای صد میلیون دالر به این دفتر خاطر آزرده این دوستان نا راضی را تسلی ببخشد. ادامه دارد
نویسنده: جواد جاودان
به همین سبب بود که حامد کرزی صلح با طالبان را پس از شهادت ربانی طرح خاتمه یافته اعلان وجنگ با طالبان ودشمنان صلح را مهم وجدی ارزیابی کرد و دیگر از اصطلاح " برادران ناراضی" در سخنرانی هایش ابا ورزید.
امریکا مقارن با همین زمان زاویه دیدش را با طالبان تغییر داد و جوبایدن به صراحت گفت که طالبان دیگر دشمن امریکا نیست. و ازدیگر جانب رابطه اش را با پاکستان هم تغییر داد وبدون تعارف دیپلماتیک هم از دولت افغانستان وهم از پاکستان عبور کرد و گفتمان مستقیم را با طالبان آغاز نمود. حتی در این بازی ولی نعمه ی سلف طالبان( عربستان) را هم محترمانه به کنار گذاشت. این طرح بازی بر همه کس عیان ساخت که امریکا به دنبال تغییر استراتژی در افغانستان است و به دنبال مهره جدید بازی در این میدان می گردد. سخن اول را جوبایدن در این بازی به زبان آورد ولی هیچ یک از همبازی های امریکا در منطقه به خصوص دولت افغانستان آن را جدی نگرفت.
سخن جوبایدن معاون ریاست جمهوری امریکا، مبنی بر"دشمن ندانستن طالبان" در ابتدا در ذهن مقامات افغانستان یک سخن ناسنجیده به نظر رسید. ولی اهل سیاست نیک واقف بود که این سخن، دریچه ی است برای گشودن سیاست جدید امریکا در افغانستان. دقیقا بعد از این سخن، سیاست امریکا در افغانستان روند برعکس گرفت ومبارزه این کشور با طالبان از حالت جنگ مسلحانه به گفتمان دیپلماتیک تغییریافت. این فرایند تا حد گشایش نمایندگی رسمی طالبان در قطر توسعه پیداکرد. بدین ترتیب امریکا آشکارا از دولت پاکستان و دولت کرزی عبور کرد و باب گفتگو را مستقیما با طالبان گشود. امریکا با این تاکتیک، سیاست جایگزینی سهیم ساختن یک عنصر جدید را در دولت افغانستان به تجربه گذاشت. دولت افغانستان وقتی متوجه قضیه شد که امریکا ، طالبان وقطر به توافق کامل رسیده بود. هرچند که این انزوای ناخواسته به کام آقای کرزی و دولت عربستان ناخوش آیند آمد، لاجرم اما تا فرصتی دیگربر آنچه رفته بود موافقت کرد. حال سؤال اساسی اینست که چرا امریکا به یکبارگی سیاست خود را با طالبان و دولت افغانستان و پاکستان عوض کرد؟
بی تردید، خود امریکا متوجه واکنش های متفاوت وبرداشت های دقیق مردم افغانستان از عملکرد های امریکا شده بود. انتظار مردم افغانستان از امریکا این بود که به آنچه که در پیشگاه جامعه جهانی تعهد کرده است وفادار بماند وآن تعهدات موارد اساسی را شامل می شد که وضعیت افغانستان را از اساس تغییر می داد و وضعیت مطلوب را فراراه افغانستان قرار می داد. نابودی "دشمن مسلط (طالبان) وحذف ترور و وحشت"، "بنیاد یک دولت قوی ومتکی به خود"، "بازسازی ویرانی" و "نهادینه سازی ارزش های نوین انسانی" از اهم مهمات بودند که امریکا برآن در برابر مردم افغانستان وجامعه جهانی تعهد کرده بود. ولی بعد از ده سال مردم خود شاهد است که اوضاع این سامان هر روز بی سامان تر از دیروز می شود ودشمن مسلط تر از هرروز. وحشت بیش از حد سایه افکنده است و دهشت افکنان اقتدار یافته اند. پایه های دولت لرزان است واقتدار آن رو به فرسایش.
بازسازی یک آرزوی بی معنا شده است و ارزش های نوین انسانی بی مفهوم مانده اند.آشفتگی بیداد می کند وافسردگی بر جان مردم مسلط شده است. سردرگمی های امنیتی٬ نظامی و سیاسی در افکار عموم حاکم شده اند. نشانه ی آشکاری از تلاطم رفتن کشتی طوفان زده ی کشور عیان گردیده است. امریکا متوجه است که این واقعیات اسف بار ذهنیات مردم افغانستان را از دولت امریکا تغییر داده است.از دیگر جانب، تذبذب سیاسی دولت افغانستان نیز امریکا را برآن داشت تا سناریوی بازی را در افغانستان تغییر بدهد. به همین رهیافت امریکا بر آن شد که طرح دیگر در اندازد و برای اجرای سیاست هایش عنصر دیگر را در موازی دولت افغانستان جستجو نماید.
بدین طریق فراتر از مسأله افغانستان، آمریکا با وضعیت موجود در افغانستان، چشم انداز استراتژیک خودش را در ورای مرزهای افغانستان وآسیای مرکزی خیره وتار می دید. امریکا که سال ها آرزوی رسيدن به آسيای مرکزی را داشت و افغانستان را بدان جهت اشغال کرده بود متوجه شد که با این خط مشی به سر منزل مقصود نخواهد ر سید. بدین رهیافت نقشه های استعماری امریکا بی مفهوم شد ونا کام به دنبال راه دیگر شتافت. بدین ترتیب امریکا با تغییر سیاست خود می خواهد همچنان سایه هژمونیک خودش را در منطقه بگستراند ولو با هر هزینه ی که شده است. با این پالیسی، برای امریکا، کوتاه ترین راه وکم هزینه ترین تاکتیک، استفاده از مهره های ذخیره اش بود. طالبان را امریکا برای همین روزها نگهداشته بود.
با این رویکرد، امریکا برآن شد که طالبان را باردیگر نوازش کند و جنگ ده ساله اش را یک بازی دوستانه بخواند وبا ایجاد دفتر رسمی و اعطای صد میلیون دالر به این دفتر خاطر آزرده این دوستان نا راضی را تسلی ببخشد. ادامه دارد
نویسنده: جواد جاودان
منبع : خبرگزاری آوا- کابل