تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۰ میزان ۱۳۹۱ ساعت ۱۹:۵۱
کد مطلب : 49852
شكست استراتژی های امریکا در افغانستان(1)
براستی اهداف سیاسی امریکا از طرح مصالحه با طالبان چه می تواند باشد؟ واقعیت اینست که استراتژی امریکا در افغانستان به بن بست رسیده است. هزینه های جنگی امریکا در افغانستان سرسام آور شده است. 

شاید امریکا به مرحله ورشکستگی هزینه جنگی نرسیده باشد ولی سرانجامش همان خواهد بود که امپریالیستی دیگر قبل از امریکا تجربه کرده است. شوروی در افغانستان شکست نظامی نخورد آنچه که رمق تلاش شوروی را فروکاست فرسایش بودجه های نظامی بود. این فلاکت شوروی را تا بدانجا کم رمق ساخت که اهدافش را نه فراموش که با حسرت رها کرد وتمام تلاشش برآن شد که جان سالم به در ببرد و آبرومندانه گلیمش را به خانه اش ببرد ولی هیچ فراری آبرومندانه تلقی نمی شود. اینک امریکا را نیز این هراس گرفته است. هرچند که هیچ اشغال گری فکر نمی کند که عاقبت مثل اشغالگران قبلی اش شود. همچنین که هیچ دیکتاتوری در کشورهای خاورمیانه فکر نمی کرد که سرنوشت اش مثل دیکتاتوران کشورهای همسایه اش شود. قذافی هیچ به ذهنش خطور نمی کرد که شبیه صدام شود.

بدین طریق یکی از نشانه های تغییر سیاست امریکا این است که اینکشور واقعا به بن بست رسیده است وبه اشتباه استراتژیک اش پی برده است. بی تردید امریکا در برابر جنگ های فرسایشی وچریکی باخته است. و به آن است که با صلح با طالبان یک وضعیت آتش وخاکستر در منطقه به وجود بیاورد. چیزی دیگری که ذهن تحلیلگران را در قبال سیاست امریکا دچارتنش می سازد سیاست فصلی امریکا در برابر رویدادهای سیاسی است. سیاست فصلی این کشور خیلی چیزهارا عیان وآشکار می سازد.

روند مصالحه با طالبان و تقارن آن با انتخابات امریکا نیز در بخش سیاست های فصلی امریکا معنا پیدا می کند ویکی از اهداف طرح مصالحه بی تردید سوژه تبلیغاتی امریکاست. اوباما برآنست که در ایام انتخاباتی اش اندکی ذهن رسانه هارا از جنگ وکشتار ووحشت خالی کند و با پیش کشیدن مفاهیم صلح وآرامش ذهن مردم را عوض کند وبا صلح موهوم ذهنیت مردم را تغییر بدهد تا بتواند این را به عنوان یک دست آورد برای مردم امریکا عرضه کند تا مردم این کشور را براین متقاعد کند که هزینه های شان در افغانستان هدر نرفته وسربازان شان در راه صلح کشته شده اند.

هدف دیگر از طرح مصالحه جلوگیری از تکرار چیزی است که در عراق برای امریکا اتفاق افتاد. واقعیت اینست که امریکا در عراق شکست مفتضحانه را نصیب شد. هرچه را در این چند سال بافته بود یک باره باخت. اگر می دانست که آوردن صلح و دولت سازی وقطع رابطه جدی با مخالفین دولت باعث تمرکز دولت عراق وختم مسئولیت امریکا در عراق می شود این کاررا نمی کرد. واینک همین خودش تجربه شده که در افغانستان از این راه نرود. براین است که از مخالفین دولت افغانستان نیز مهره هایی را برای خود نگهدارد. وضعیت افغانستان را نیمه تمام بگذارد تا ختم کار ونوبت خروج همیشگی اش نرسد.در این صورت با حفظ مهره های حافظ منافعش در دولت، خود در پادگان های نظامی استراتژیک اش جابجا خواهد شد و در مسایل افغانستان مانند ژاپن غیر مستقیم شریک خواهد گردید. شکست مفتضحانه امریکا در عراق وخروج سرشکسته اش باعث ضعف واقتدار سیاسی امریکا در منطقه خاورمیانه گردید. بدین جهت امریکا بر آنست که اقتدار وهژمونی اش را دوباره بازسازی کند، لذا بازی سیاسی را شروع کرد که دولت های اروپایی را هم بدان درگیر کرد وآن مساله تحریم ایران ومساله سوریه است. دولت قطر همکار جدید امریکا در منطقه وبهترین همگام در این بازی است.

انتخاب قطر به عنوان مقر نمایندگی طالبان نیز یک واقعیت دیگر را عیان می ساخت وآن اینست که امریکا از تمام همبازی های سابقش بی اعتماد شده بود. و بر آن بود که این بازی را با همکاری یک کشور جدید ادامه بدهد. کشور قطر از میان تمام کشورهای عربی واسلامی برای امریکا کار آمد تر به نظر می رسد.

هر چند که کشورھای ثروتمند عرب از جمله عربستان سعودی، کويت، قطر، امارات متحدۀ عربی و بحرين از شروع فاجعه ی افغانستان تا کنون در تمام رويداد ھای سياسی افغانستان نقش تعيين کننده داشته اند. قطر اما، از آنجا که در سرو سامان دادن تهاجم ايالات متحده ی امريکا و شرکای نظامی اش برافغانستان، عراق و ليبي نقش به سزا داشته است، اکنون نيز می تواند نقش ارزشمندی درآغاز و پيشرفت مذاکرات طالبان وامريکا ايفاء نمايد . دولت قطر در عملیات ناتو برضد حکومت قذافی همکار رسمی دولت های غربی بود و اکنون در تلاش است تا زمینه را برای اجرای چنین سناریویی در سوریه نیز فراهم کند. قطردر تجزیه سودان که آرزوی دیرینه غرب بود نیز نقش اساسی را ایفا کرد.

قطر در عین حال میزبان یکی از بزرگترین پایگاه های نظامی امریکا در خلیج فارس و خاورمیانه است. انتخاب قطر به حيث مرکز مذاکرات ميان طالبان و امريکا می تواند از زوايه ی وضعیت حاکم برخليج فارس، نیز مورد تحليل و ارزيابی قرار گيرد. ھمانگونه که بر آگاھان و تحليلگران مسايل استراتيژيک منطقه به روشنی ھويداست، پلان ھای مشترک اسرائيل، امريکا و ساير متحدين نظامی شان عليه ايران آھسته آھسته به مرحله اجرا در می آيد. قطر و طالبان ھر دو می تواند، به طور مستقيم يا غيرمستقيم، درتحقق چنین اھداف، نقشی مھمی ایفاکنند. ادامه دارد 

نویسنده: جواد جاودان
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) - کابل
https://avapress.net/vdchi6nk.23nwmdftt2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما