پدیده خشونت علیه زنان از جمله مسائلی است که در طی چند سال اخیر همواره مورد توجه نهادهای مدعی حقوق بشر و حقوق زن قرار گرفته و در راستای آن، شعارهای بسیاری سر داده شده است. تدویر کنفرانسهای بیشمار و گردهم آوردن چند صاحبنظر داخلی و خارجی برای ارائه سخنرانیهای داغ و به اصطلاح روشنفکرانه، برگزاری مراسمهای تجلیل و مرتبط با زنان و... از جمله اقدامات مهم و حیاتی(!) این مدعیان در راستای آشنایی زنان با حقوقشان و زدودن خشونت از چهره اجتماع زنان بوده است، اما حتی خود این صاحبنظران نیز به خوبی میدانند که این اقدامات همواره سمبولیک بوده و هیچ دردی از دردهای بیشمار این قشر را دوا نکرده است.
زنان افغان که عمری در چنبره سنتهای گونا گون روزگار دیار سنتی خویش زیستهاند و حتی حقوقی که اسلام برایشان روا داشته نیز تحت سیطره عقاید خرافی و باورهای غلط جامعه و عرف و عنعنات گاها نادرست قرار گرفته، به یکباره با برقراری ثبات نسبی در کشور و توجه سمبولیک جهانیان به موضوع زن خود را آزاد احساس کرد، اما نه آزادی واقعی، بلکه اسارت از نوعی دیگر!
وجود سنتهای غلط و خرافی در میان مردم و در خصوص موضوع زن، مسالهای نبود که طی سالهای گذشته بدان پرداخته شده باشد، بلکه همواره از منظره تنگنظرانه منافع شخصی به این موضوع آن هم توسط کسانی پرداخته شده که خود هیچ سنخیت و آشنایی با بافت اجتماعی افغانستان نداشتهاند؛ کسانی که از آن سوی دنیا آمده و با پیچ و خمهایی که این مردم در زندگی خود حاکم ساختهاند، هیچگونه آشنایی ندارند! با این وجود، آنها چه طور خواهند توانست در طی فقط چند روز کمپاین و یا تدویر مراسمهای چند روزه، به عمق مشکلات مردم و زنان رسیده و آن را با دیدی تحلیلی و عمیق به بررسی گرفته و بعدا راهکار ارائه دهند؟
این موضوع نه تنها عملا دارای نتایج مثبتی نیست، بلکه حتی میتواند دارای بار منفی فراوانی باشد و شاهدی بر این ادعا، نتایج معکوس این گونه مراسمها در میان زنان و عدم کاهش خشونت علیه آنان در جایجای کشور میباشد.
جامعه افغانستان جامعهای سنتی است و در این میان، چندین سال جنگ در کنار آن که هستی مردم را به باد فنا داد، ایشان را از تحولات جهان دیگر عقب و دور نگه داشت و آموزش و تعلیم در عرصههای گوناگون از جمله مساله حقوق زنان را از مردم دریغ داشت.
بعد از برقراری ثبات نسبی در کشور، دولت افغانستان نیز به جای پرداختن ریشهای به مشکلات زنان به عنوان نیمی از جامعه بحرانزده افغانستان، با اقداماتی نمادین، سعی در راضی نگه داشتن زنان از راه وانمود کردن به این که «به زنان و حقوق ایشان باید احترام گذاشت»، نمود.
در حالی که زنان افغان بیش از هر چیز دیگر، نیازمند به آموزش صحیح و سواد و آگاهی هستند، ولی این نیاز مبرم آنان در طول سالهای گذشته، به حاشیه رانده شده و همواره از سوی دولت به شعارهایی مبنی بر تامین حقوق زنان اکتفا شده است، اما به واقع، سیاست دولت در این زمینه همواره با ناکامی مواجه بوده، زیرا تدویر کنفرانسهایی با نیت سرپوش گذاشتن بر مشکلات اصلی زنان افغان و خشونت علیه ایشان و نیز تهی از آموزههای منطقی اسلام، نه تنها کاری از پیش نمیبرد، بلکه بر افزایش حساسیتها نسبت به مساله زن و حقوق وی منجر میشود.
دولت افغانستان متاسفانه نتوانسته و نخواسته که در راستای زدودن مشکلات زنان مخصوصا خشونت علیه آنها، اقدامی مفید و کارآ بکند. ایجاد یک وزارتخانه به نام زنان نیز توسط دولت، کاری از پیش نبرد و توقع این که این وزارت بتواند در راستای کاهش مشکلات فراگیر زنان موثر واقع شود، تأمین نشد.
البته نفس ایجاد این وزارتخانه بسیار خوب و مفید است، چرا که زنان ما واقعا به وزارتخانهای مستقل که بتواند فعالیتهایش را حول محور مسائل زنان متمرکز کند، نیاز داشته و دارند، اما متاسفانه با ایجاد این وزارتخانه، نه تنها این هدف تامین نشده، بلکه این نهاد به یک نهاد اضافی مبدل شده است که کاری از پیش نمی برد و این یعنی ضعف دولت و غفلت از موضوع زنان.
تردیدی نیست که دولت افغانستان ضعفهای عمدهای در این راستا داشته، اما دیگر مدعیان حقوق بشر از جمله کمیسیون مستقل حقوق بشر نیز خود موفقیت چندانی در این راستا به دست نیاورده و همواره به اعلام و ارائه آمارهایی مربوط به وضعیت زنان اکتفا کرده است، در حالی که به خوبی هویداست که وظایف این کمیسیون و شاخههای مربوط به امور زنان این نهاد، وسیعتر از این حد و حدود بوده و میتواند با اقداماتی عملی، سعی در کاهش مشکلات زنان مخصوصا پدیده خشونت نماید.
برای زدودن و مهار هر معضل اجتماعی، باید به ریشههای آن در اجتماع توجه داشت، ریشه مشکلات زنان مخصوصا خشونت نیز در عقاید سنتی مردم است، مردمی که با وجود زندگی در قرن 21، اندیشههای ضد زن چند قرن پیش را با خود دارند؛ بنابراین نمیتوان انتظار داشت که این عقاید که در عمق جان مردم ریشه دوانده، به یک باره کنده شده و موضوعات جدید جایگزین شود، بلکه آرام آرام باید مردم را به سوی علم و آگاهی سوق داد.
عقاید مذهبی نیز در میان مردم افغانستان بسیار ریشهدار است، بر این بنیاد، باید از پایبندی مردم به عقاید مذهبی در حل مسایل مختلف از جمله محو خشونت علیه زنان سود جست، چون مردم سخت به فرامین دینی معتقد و باورمند هستند؛ از این رو، اگر به واقع از دروازه احکام دینی و آموزشهایی که دین راجع به حقوق زنان صادر نموده، وارد شد و از احکامی که خشونت و تعدی را بر زنان نکوهش کرده، مدد بگیریم و به سراغ مردم رویم، جامعه با آغوش باز این فرامین و نواهی را نسبت به امور زنان و خشونت علیه آنان خواهند پذیرفت و این چیزی است که تجربه ثابت کرده است.
می بایست آرام آرام فرامین الهی و دستورات دینی را جایگزین رواجهای احمقانه و پوچی کرد که باعث شدهاند تا مردم به هیچ عنوان به باورهای اصلی اسلام نزدیک نشوند و این عاملی شود برای خشونت علیه زنان و دیگر مشکلات آنان که کم هم نیستند.
آری! ریشه اصلی پدیده خشونت علیه زنان، خارج از محدوده پایتخت است و اگر کسی یا کسانی ادعای این را دارند که باید مشکلات زنان ریشهیابی شود، باید با بافت اجتماعی کل کشور آشنا شوند؛ آنچه که راجع به زنان در قراء و قصبات تصور میشود، تا آن چه در پایتخت به تصویر کشیدهاند، فاصلهای دارد از زمین تا آسمان و نباید وضعیت زنان پایتخت را مصداقی بر وضعیت آنان در دیگر مناطق دانست.
ده سال از برقراری دولت و ایجاد فرصتهای طلایی گذشت؛ در کنار لاینحل ماندن دیگر مشکلات کشور و مردم، مساله خشونت علیه زنان نیز به بحرانی خانمانسوز تبدیل شده که طبعا نسلی را به چالش خواهد کشانید.
بنابراین گرچه اندکی دیر است، اما باید گفت فعالان و مدعیان حقوق زن باید به خود آمده و پیش از قربانی شدن نسلی دیگر از زنان و دختران این سرزمین، دست از شعار بردارند و برای زدودن مشکلات از صحنه اجتماع زنان و کاهش خشونتها علیه آنان، از راههای معقول، منطقی و عملی وارد میدان شوند.
ده سال شعار راجع به حقوق زن با تبعیت از اصول ناکام و دیکته شده غربیها به افغانستان، خشونت علیه آنان و تامین نیازهای ایشان و... راه به جایی نبرد و حتی اوضاع را بدتر ساخت، اکنون زمان آن فرا رسیده که این شعارها متوقف شوند و جای خود را به عمل دهند.
دیری نیست که گزارشی راجع به آمار خشونت جنسی در میان 25 درصد از زنان نشر گردید که مقامی مسئول آن را ایراد کرده بود و جالبتر اینکه دو روز بعد از آن، در بیاناتی دیگر از مقام مسئول دیگری، این ارقام رد شده و به سه درصد نزول یافت، به راستی کدام یک از این آمارها صحیح میباشند؟
به هرحال نباید فراموش کرد که آمارهای واقعی بسیار بیش از اینهاست، اما اهمیتی ندارد، بلکه نکته مهم این است که به جای ارائه آمارها که صرفا موجب وحشت و حتی تحریک مردم میشود، باید به فکر اقدامی عملی و اساسی برای رفع مشکلات بود، چرا که این مشکلات با ارائه آمار حل نمیشوند، بلکه عمل می باید!
نویسنده: مرضیه جعفری
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) - کابل