جمع بندی
چه فسیل هایی که به نام حزب از دیروز مانده و چه احزابی که در پانزده سال گذشته طی مراحلی توسط وزارت عدلیه راجستر شده اند، مجموعه این ها به کاریکاتور حزب بیشتر شباهت دارند تا یک حزب سیاسی تمام عیار. کاریکاتور یعنی چیزی را شبیه چیزی ساختن که اصل را تداعی کند. زیرا احزابی که در دنیای مدرن شکل گرفته و بازیگران عرصه سیاست و قدرت هستند در بستر"دولت-ملت "های مدرن شکل گرفته اند. دولت – ملت ها وقتی بوجود آمدند برخی مفاهیم همزاد آن نیز پدید آمدند، مثل مفهوم" شهروند" از مفهوم شهروند بسا مفاهیم دیگر متولد گشت چون حقوق شهروندی ، حقوق سیاسی قانون اساسی و تفکیک قوا و انتخابات آزاد و دموکراتیک و...
دریک جامعه قبیلوی که دارای ساختارتوسعه نیافته و طبیعی است اول این که احزاب سیاسی مدرن شکل نمی گیرد، اگر کسانی به تقلید از احزاب مدرن دست به ایجاد حزب های شبه دموکراتیک بزنند(مثل کشور ما) در نهایت سر از یقه قوم گرایی ها و نژاد پرستی های مستهجن برون می آورد.
بنابر این ساختار و کارکرد حزب سیاسی نمی تواند از تار و پود جامعه ای که در دل ـآن ایجاد می شود، جدا باشد.توسعه نیافتگی از مشخصات تاریخی جامعه مااست، هنوز طبقه متوسط اقتصادی بوجود نیامده، هنوز ذهن ایجاد تشکل های صنفی شکل نگرفته است،چگونه می توان از ایجاد حزب تمام عیار سخن به میان آورد و از این موضع به نقد حزب پرداخت. آشکار است که حزب هم همانند هر پدیده اجتماعی متاثر از مجموع شرایط و عواملی است که در یک جامعه جریان دارد. اگر نقدی بر احزاب کنونی وارد است به این معنا نیست که شرایط به گونه ای برای رشد و کار آمدی حزب ها فراهم بوده، اما این حزب ها کوتاهی کرده اند و از فرصت استفاده صوابی نبرده اند، در نتیجه به چنین مصایبی گرفتار آمده اند .
همان گونه که در یک جامعه عقب مانده و قوم سالار نمی توان انتظار ایجاد یک حکومت مردم سالار و دموکراتیک را داشت به همین گونه در جامعه ای که تار و پود آن تحول نه پذیرفته است،انتظار ایجاد یک پدیده مدرن نیز دور از انتظار است. تنها نقدی که براحزاب وارد می آید آنست که ممکن بود از بسیاری از عوارض و پیامدها جلوگیری کنند که جلوگیری نکردند یا نتوانستند، این احزاب در دامن یک جامعه بیمار بوجود آمد تا از میزان بیماری های اجتماعی بکاهند اما در نهایت خود به یک بیماری تبدیل گشتند. امروز یکی از عوامل مهم تشدید اختلافات نژادی وجود همین احزاب و گروه های قوم مدار و نژاد محور است. اگر قوم گرایی در سنت دینی و هم در سنت اجتماعی یک عارضه زشت، نا میمون باشد این احزاب در ایجاد و تشدید این عارضه نقش داشته و این بیماری اجتماعی را تشدید و تقویت کرده اند و در ناهنجاری های اجتماعی افزوده اند .
می توانستند با تمهیداتی ازاین عارضه جلوگیری کنند، اما عوامل روحی و روانی از یک طرف و طمع ورزی به قدرت، نبود دوراندیشی سیاسی این جماعت را چنان کور و کر ساخت که به جای آن که به "اصلاح ابرو کمک کنند چشم را کور کردند".
اما حزب فردا؛ وقتی از حزب فردا سخن گفته می شود به معنای آن نیست که این جامعه با همین ساختار، با همین طرز دید و تلقی و با همین حکومت یا شبیه چنین حکومتی ،یک حزب تمام عیار را در بطن و متن خود پرورش می دهد که واجد کار آیی یک حزب دموکراتیک و مدنی باشد.
پیش فرض حزب فردا اینست که این جامعه متحول خواهد شد و این وضعیت دگرگونی ژرفی خواهد پذیرفت،اکثریت جامعه را افراد باسواد و تحصیل یافته تشکیل خواهد داد ، دانشگاه ها و مراکز آموزشی جایگاه رفیعتری پیدا خواهد کرد و انسان ها با میزان آگاهی های خود ارزش پیدا خواهند نمود، از میزان فقر کاسته خواهد شد، بزهکاری های اجتماعی کم خواهد شد . نهادهای گوناگون اجتماعی چون اتحادیه دانشجویان، اتحادیه معلمان ، اتحادیه پیشه وران ، اتحادیه کشاورزان و بسیاری از اتحادیه های صنفی دیگر شکل خواهند گرفت. این اتحادیه های صنفی شالوده احزاب سیاسی مدرن را خواهد ریخت. ایجاد اتحادیه های از این دست به معنای بوجود آمدن جماعت های میکانیکی یا سفارشی نیست بلکه تحول فرهنگ سیاسی - اجتماعی و حق خواهی شهروندی وجود این گونه اتحادیه ها را الزامی خواهد کرد و این جمعیت ها خود جوش و آگاهانه برای احقاق حق خود بوجود خواهند آمد و از طریق این اتحادیه ها به استیفای حق خود خواهند پرداخت.
شالوده طبقه متوسط اجتماعی را همین اتحادیه معلمان ، دانشجویان و کاسبان بازار بوجود می آورد و کانون مرکزی احزاب سیاسی فردا همین اتحادیه های صنفی خواهند بود. معلمی یک حر فه است، این حرفه دارای منافعی است و برای بدست آوردن منافع،نیازمند آنست که در یک تشکیلات منظم و منسجم گرد آیند تا بتوانند از حقوق خود دفاع کند.
برای بدست آوردن حقوق خودمی تواند تحصن کند، راه پیمایی راه بیاندازد با حکومت وارد گفت و گو و معامله شوند. در این حق خواهی نه مذهب دخالت دارد و نه نژاد دخالت می کند و هیچ کدام درایجاد و تداوم آن دخالت ندارد، از این جهت است که در این گونه حزب ها تعصب های مذهبی، قومی و نژادی به حداقل ممکن می رسد، ثانیا دخالت دادن این گونه پدیده ها این اتحادیه ها را از رفتن به سوی مقصد خود که بدست آوردن حق صنفی خود باشد باز می دارد. احزابی که با این شالوده بوجود میآید می تواند به عنوان نماینده بخشی از افکار عمومی از خود نماینده تعین کند تا در انتخابات پارلمان شرکت کنند یا به طرفداری از یک نامزد ریاست جمهوری تبلیغات نمایند تا حقوق صنفی خود حفظ کنند.هم چنان سایر احزاب که نمانیده بخشی دیگر از جامعه هستند همین گونه در فرایند های سیاسی شرکت می کنند تا حضور خود رابه اثبات برسانند.
این حزب ها در یک حکومت فاسد، تمامیت خواه ،قوم گرا و نژاد محور ایجاد نمی گردد. تا وقتی تمامیت خواهی از سطوح گوناگون حکومت کاستی نگیرد، گرایش های اتنیکی و قومی وجود داشته باشد اتحادیه های صنفی شکل نگیرد مراکز فرهنگی و آموزشی جایگاه خود را نیابد به ایجاد احزاب سیاسی مدرن و مترقی نمی انجامد. نا گفته نماند که اگر وضعیت به همین منوال تداوم پیدا کند، حکومت میان گروه های نژادی دست به دست شود، قدرت سیاسی همانند یک لاشه میان گرگ های فاسد قومی بچرخد نه حزب سیاسی به وجود خواهد آمد و نه یک جامعه انسانی شکل خواهد گرفت و نه یک حکومت دموکراتیک و مردم سالار بوجود خواهد آمد. حکومت انسانی آن نوع حکومتی است که همه انسان ها را به یک چشم بنگرد، نه این که نگاه ویژه به قوم و تبار و نژاد خود داشته باشد برخی ها را بالا بکشد برخی ها را فرو نهد. حکومت قومی فاسد ترین و غیر عادلانه ترین حکومتی است که در کشور ما تجربه شده است. حکومت با مبنای قومی، تحت هر نام و هر عنوانی بوجود آید یک حکومت فاسد و ناکارآمد خواهد بود که سیاست ناعادلانه را نهادینه خواهد کرد.
برای رسیدن به فردای بهتر باید از همین حالا دست به کارشد و آن مخالفت مدنی با حکومت های قوم مدار و نژاد محور است.و پایبندی به حد اقل موازین وارزش های دموکراتیکرا از حکومت باید طلب کرد. حکومت فاسد یک حکومت دموکراتیک نیست، حکومتی که فساد به آسانی انجام گیرد و فاسدان درصدر نشینند، جایی برای تفکر دموکراتیک باقی نمی گذارد لذا مخالفت مدنی با انواع و اقسام فساد سیاسی، اساس حکومت فردا را بوجود می آورد که حزب سیاسی در دامن آن پرورش پیدا کند.
چه فسیل هایی که به نام حزب از دیروز مانده و چه احزابی که در پانزده سال گذشته طی مراحلی توسط وزارت عدلیه راجستر شده اند، مجموعه این ها به کاریکاتور حزب بیشتر شباهت دارند تا یک حزب سیاسی تمام عیار. کاریکاتور یعنی چیزی را شبیه چیزی ساختن که اصل را تداعی کند. زیرا احزابی که در دنیای مدرن شکل گرفته و بازیگران عرصه سیاست و قدرت هستند در بستر"دولت-ملت "های مدرن شکل گرفته اند. دولت – ملت ها وقتی بوجود آمدند برخی مفاهیم همزاد آن نیز پدید آمدند، مثل مفهوم" شهروند" از مفهوم شهروند بسا مفاهیم دیگر متولد گشت چون حقوق شهروندی ، حقوق سیاسی قانون اساسی و تفکیک قوا و انتخابات آزاد و دموکراتیک و...
دریک جامعه قبیلوی که دارای ساختارتوسعه نیافته و طبیعی است اول این که احزاب سیاسی مدرن شکل نمی گیرد، اگر کسانی به تقلید از احزاب مدرن دست به ایجاد حزب های شبه دموکراتیک بزنند(مثل کشور ما) در نهایت سر از یقه قوم گرایی ها و نژاد پرستی های مستهجن برون می آورد.
بنابر این ساختار و کارکرد حزب سیاسی نمی تواند از تار و پود جامعه ای که در دل ـآن ایجاد می شود، جدا باشد.توسعه نیافتگی از مشخصات تاریخی جامعه مااست، هنوز طبقه متوسط اقتصادی بوجود نیامده، هنوز ذهن ایجاد تشکل های صنفی شکل نگرفته است،چگونه می توان از ایجاد حزب تمام عیار سخن به میان آورد و از این موضع به نقد حزب پرداخت. آشکار است که حزب هم همانند هر پدیده اجتماعی متاثر از مجموع شرایط و عواملی است که در یک جامعه جریان دارد. اگر نقدی بر احزاب کنونی وارد است به این معنا نیست که شرایط به گونه ای برای رشد و کار آمدی حزب ها فراهم بوده، اما این حزب ها کوتاهی کرده اند و از فرصت استفاده صوابی نبرده اند، در نتیجه به چنین مصایبی گرفتار آمده اند .
همان گونه که در یک جامعه عقب مانده و قوم سالار نمی توان انتظار ایجاد یک حکومت مردم سالار و دموکراتیک را داشت به همین گونه در جامعه ای که تار و پود آن تحول نه پذیرفته است،انتظار ایجاد یک پدیده مدرن نیز دور از انتظار است. تنها نقدی که براحزاب وارد می آید آنست که ممکن بود از بسیاری از عوارض و پیامدها جلوگیری کنند که جلوگیری نکردند یا نتوانستند، این احزاب در دامن یک جامعه بیمار بوجود آمد تا از میزان بیماری های اجتماعی بکاهند اما در نهایت خود به یک بیماری تبدیل گشتند. امروز یکی از عوامل مهم تشدید اختلافات نژادی وجود همین احزاب و گروه های قوم مدار و نژاد محور است. اگر قوم گرایی در سنت دینی و هم در سنت اجتماعی یک عارضه زشت، نا میمون باشد این احزاب در ایجاد و تشدید این عارضه نقش داشته و این بیماری اجتماعی را تشدید و تقویت کرده اند و در ناهنجاری های اجتماعی افزوده اند .
می توانستند با تمهیداتی ازاین عارضه جلوگیری کنند، اما عوامل روحی و روانی از یک طرف و طمع ورزی به قدرت، نبود دوراندیشی سیاسی این جماعت را چنان کور و کر ساخت که به جای آن که به "اصلاح ابرو کمک کنند چشم را کور کردند".
اما حزب فردا؛ وقتی از حزب فردا سخن گفته می شود به معنای آن نیست که این جامعه با همین ساختار، با همین طرز دید و تلقی و با همین حکومت یا شبیه چنین حکومتی ،یک حزب تمام عیار را در بطن و متن خود پرورش می دهد که واجد کار آیی یک حزب دموکراتیک و مدنی باشد.
پیش فرض حزب فردا اینست که این جامعه متحول خواهد شد و این وضعیت دگرگونی ژرفی خواهد پذیرفت،اکثریت جامعه را افراد باسواد و تحصیل یافته تشکیل خواهد داد ، دانشگاه ها و مراکز آموزشی جایگاه رفیعتری پیدا خواهد کرد و انسان ها با میزان آگاهی های خود ارزش پیدا خواهند نمود، از میزان فقر کاسته خواهد شد، بزهکاری های اجتماعی کم خواهد شد . نهادهای گوناگون اجتماعی چون اتحادیه دانشجویان، اتحادیه معلمان ، اتحادیه پیشه وران ، اتحادیه کشاورزان و بسیاری از اتحادیه های صنفی دیگر شکل خواهند گرفت. این اتحادیه های صنفی شالوده احزاب سیاسی مدرن را خواهد ریخت. ایجاد اتحادیه های از این دست به معنای بوجود آمدن جماعت های میکانیکی یا سفارشی نیست بلکه تحول فرهنگ سیاسی - اجتماعی و حق خواهی شهروندی وجود این گونه اتحادیه ها را الزامی خواهد کرد و این جمعیت ها خود جوش و آگاهانه برای احقاق حق خود بوجود خواهند آمد و از طریق این اتحادیه ها به استیفای حق خود خواهند پرداخت.
شالوده طبقه متوسط اجتماعی را همین اتحادیه معلمان ، دانشجویان و کاسبان بازار بوجود می آورد و کانون مرکزی احزاب سیاسی فردا همین اتحادیه های صنفی خواهند بود. معلمی یک حر فه است، این حرفه دارای منافعی است و برای بدست آوردن منافع،نیازمند آنست که در یک تشکیلات منظم و منسجم گرد آیند تا بتوانند از حقوق خود دفاع کند.
برای بدست آوردن حقوق خودمی تواند تحصن کند، راه پیمایی راه بیاندازد با حکومت وارد گفت و گو و معامله شوند. در این حق خواهی نه مذهب دخالت دارد و نه نژاد دخالت می کند و هیچ کدام درایجاد و تداوم آن دخالت ندارد، از این جهت است که در این گونه حزب ها تعصب های مذهبی، قومی و نژادی به حداقل ممکن می رسد، ثانیا دخالت دادن این گونه پدیده ها این اتحادیه ها را از رفتن به سوی مقصد خود که بدست آوردن حق صنفی خود باشد باز می دارد. احزابی که با این شالوده بوجود میآید می تواند به عنوان نماینده بخشی از افکار عمومی از خود نماینده تعین کند تا در انتخابات پارلمان شرکت کنند یا به طرفداری از یک نامزد ریاست جمهوری تبلیغات نمایند تا حقوق صنفی خود حفظ کنند.هم چنان سایر احزاب که نمانیده بخشی دیگر از جامعه هستند همین گونه در فرایند های سیاسی شرکت می کنند تا حضور خود رابه اثبات برسانند.
این حزب ها در یک حکومت فاسد، تمامیت خواه ،قوم گرا و نژاد محور ایجاد نمی گردد. تا وقتی تمامیت خواهی از سطوح گوناگون حکومت کاستی نگیرد، گرایش های اتنیکی و قومی وجود داشته باشد اتحادیه های صنفی شکل نگیرد مراکز فرهنگی و آموزشی جایگاه خود را نیابد به ایجاد احزاب سیاسی مدرن و مترقی نمی انجامد. نا گفته نماند که اگر وضعیت به همین منوال تداوم پیدا کند، حکومت میان گروه های نژادی دست به دست شود، قدرت سیاسی همانند یک لاشه میان گرگ های فاسد قومی بچرخد نه حزب سیاسی به وجود خواهد آمد و نه یک جامعه انسانی شکل خواهد گرفت و نه یک حکومت دموکراتیک و مردم سالار بوجود خواهد آمد. حکومت انسانی آن نوع حکومتی است که همه انسان ها را به یک چشم بنگرد، نه این که نگاه ویژه به قوم و تبار و نژاد خود داشته باشد برخی ها را بالا بکشد برخی ها را فرو نهد. حکومت قومی فاسد ترین و غیر عادلانه ترین حکومتی است که در کشور ما تجربه شده است. حکومت با مبنای قومی، تحت هر نام و هر عنوانی بوجود آید یک حکومت فاسد و ناکارآمد خواهد بود که سیاست ناعادلانه را نهادینه خواهد کرد.
برای رسیدن به فردای بهتر باید از همین حالا دست به کارشد و آن مخالفت مدنی با حکومت های قوم مدار و نژاد محور است.و پایبندی به حد اقل موازین وارزش های دموکراتیکرا از حکومت باید طلب کرد. حکومت فاسد یک حکومت دموکراتیک نیست، حکومتی که فساد به آسانی انجام گیرد و فاسدان درصدر نشینند، جایی برای تفکر دموکراتیک باقی نمی گذارد لذا مخالفت مدنی با انواع و اقسام فساد سیاسی، اساس حکومت فردا را بوجود می آورد که حزب سیاسی در دامن آن پرورش پیدا کند.
مولف : سید مظفر دره صوفی