دو ویژگی حزب دیروز و فردا را برشمردیم ومی رسیم به ویژگی سوم ، حزب دیروز فرد محور بود. فرد محوری را به دو معنا می توان به کاربرد ، یکی آنست که تمام تشکیلات حزبی را یک نفر رهبری می کند و اختیارات تشکیلات حزبی در یک نقطه متمرکز می شود،فرد هم رهبر حزب است، هم مسئولیت مالی و اقتصادی حزب را در اختیار دارد و هم روابط عمومی و مسئول ارتباط های خارجی حزب می باشد. آنچه در احزاب جهادی تبلور یافته بود می تواند بهترین نمونه این گونه حزب ها تلقی گردد.در احزاب جهادی( اکثرا) رهبر حزب از پرداخت پول تیل موتر تا فرستادن یک عضو حزب به جبهه های جنگ و پرداخت کرایه موتر و سفر خرجی دخالت می کرد تا مذاکره و یا مصالحه سیاسی و تصمیم گیری درباره مسایل کلان کشور،سایر افراد اگر مسئولیتی هم داشتند حاشیه ای و صوری بود و تصمیم نهایی به دوش رهبر بود و همه مسایل ریز و درشت از زیر نظر رهبر حزب می گذشت . فسیل هایی که از دوران جهان مانده اند و عنوان حزب را دارند نیز بدان گونه عمل می کنند و رهبر حزب تمام کاره ی حزب شمرده می شود.
بنابر این اگر کسی یک نظام دیکتاتوری را به صورت عینی تجربه نکرده با شد و نداند که چگونه نظامی است، نمونه کوچک شده آن را در احزاب جهادی دیروز و امروز می توانند مشاهده کرد. احزاب جهادی کنونی بی کم و کاست نمونه کوچک یک حکومت خود کامه و دیکتاتوری هستند . البته قابل یاد آوری است که دیکتاتوری ای که در این گونه احزاب وجود دارد غیر از دیکتاتوری حزبی است که در احزاب کمونیستی یا فاشیستی وجود داشته است .آن حزب ها درصدد استقرار نوعی نظمی در کشور خود بودند که از یک منبع واحد الهام گیرد و تابع دستورات و فرامین یک فرد باشند آن شخص رهبر یا پیشوا بود. حزب فاشیست ایتالیا و حزب ناسیول سوسیالیست آلمان نازی هیتلری یاحز ب بالشویک روسیه که نظام مارکسیستی را بوجود آورد همان دیکتاتوری حزبی بود در کشورهای خود بوجود آوردند و هم توانستند نظام های سیاسی تمامیت خواهی را بر اساس آن ا یجاد کنند.
فرد محوری ی معنای دیگری هم دارد آن اینست که حزب و تشکیلا ت حزبی در خدمت اعتلا و یا اهداف شخص رهبر است. یعنی رهبر،افزون براین که نفوذ و سیطره خود را بر تمام زوایای حزب حفظ می کند، درصدد آنست که این تشکیلات نردبانی باشد برای رسیدن شخص او به مدارج عالی سیاسی. در احزاب دیروز مرحله اول فرد محوری وجود داشت و در احزاب کنونی که بازمانده و فسیل های حزب های گذشته است این نگاه دوم نافذ و جاری است.احزابی که در پانزده سال گذشته در افغانستان فعالیت کرده اند همه برای رسیدن شخص رهبر به مقام و جایگاه سیاسی بوده اند.
علاوه برآن، سیطره اراده فردی بر تشکیلات سیاسی باعث شده است این تشکیلات هیچ گاه حالت دموکراتیک نداشته و انتقاد بر عملکرد رهبران حزبی برتابیده نشود،و تشکیلات از نوعی سانترالیزم(مرکز گرایی) غیر دموکراتیک برخوردار باشد. رهبران حزبی صورت موروثی به خود گرفته است. در پانزده سالی که از عمر حکومت کنونی گذشته است و احزاب سیاسی گذشته بازیگران عمده قدرت در افغانستان بوده اند کسی سراغ ندارد که رهبر یک حزب کشته شده و یا به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد اما رهبری حزب از خانواده او بیرون رفته باشد و یا تشکیلات حزب بر اساس ساز و کار دموکراتیک به تعیین رهبر آن حزب پرداخته باشد. لذا وقتی رهبرحزب می میرد بدون کمترین توقف و توقعی و یا کمترین مشورتی با اعضای حزب، فرزند رهبر و یا برادر رهبر بر جای رهبر می نشیند، این دور باطل ادامه پیدا می کند. مثال ها عینی را می توان در جامعه افغانستان مشاهده کرد.هیچ تردید نباید کرد که درسایر احزاب جهادی هم وضعیت بدین منوال خواهد بود و هیچ تغیری را توقع نباید داشت. علت هم آنست که رهبری حزب گلوگاه اقتصادی و امتیازهای مادی فراوانی به حساب می آید و اعضای خانواده رهبری حزب می خواهند با رفتن رهبر گذشته این امتیازها را نیز ازدست ندهند.
اما حزبی که فردا در عرصه سیاست و قدرت افغانستان بتواند کار کردی داشته باشد، بر مدار فرد نخواهد چرخید، بلکه برنامه های کلان حزبی وطرحی برای بهتر حکومت کردن، طرح هایی برای رشد اقتصادی و سیاسی مدار و محور حزب های فردا را تشکیل خواهد داد.
طرح و برنامه برای سازندگی و اداره یک کشور از عهده فرد بر نمی آید و نیازمند به کارگیری عقل جمعی است و طبیعی است که برای طرح چنین برنامه ای هر حزبی نیازمند مشارکت بسیاری از اعضای نخبه حزب است. این نیاز باعث می گردد که افراد طراح وبرنامه ریز در اداره حزب نیز مشارکت داشته باشند و راجع به همه امور حزب نظر دهند و عمل کنند.بنابر این این گونه احزاب چون برنامه محور هستند ،نمی توانند فرد محور باشند و یا دیدگاه رهبری حزب را فصل الخطاب بدانند. در حزب فردا،"تکلیف" افراد را دور هم جمع نخواهد کرد بلکه "حق" شهروندی و بدست آوردن امتیازها مادی و یا سیاسی است که این افراد را از گوشه و کنار کشور به گرد هم فراهم می آورد.حزب فردا بر محور قوم و مذهب نمی چرخد، بلکه منافع سیاسی و اقتصادی افراد را از گوشه و کنار کشور و از اقوام و ملیت های گوناگون دور هم می نشاند. همان گونه که برخی اندیشه ورزان سیاسی گفته اند که حزب سیاسی در جهان سوم وقتی شکل می گیرد که طبقه متوسط بوجود آید،زیرا، این طبقه منافع مشترک دارد و برای رسیدن و یا حفظ منافع سیاسی و اقتصادی حزب می سازند، حزب فردا،حزب گروهی است که منافع مشترک دارند نه لزوما ملیت مشترک و یا دین و مذهب مشترک. حق محور بودن یک حزب ناشی از فضایی سیاسی است که در یک جامعه ایجاد می گردد .وقتی فضای جامعه ، اقتضای تشکیل گروه های مدنی حق محور ر ا داشته باشد این گروه در چهار چوب احزاب سیاسی بوجود خواهد آمد و برای دست گرفتن قدرت مبارزه ورقابت خواهند نمود .
ادامه دارد...
بنابر این اگر کسی یک نظام دیکتاتوری را به صورت عینی تجربه نکرده با شد و نداند که چگونه نظامی است، نمونه کوچک شده آن را در احزاب جهادی دیروز و امروز می توانند مشاهده کرد. احزاب جهادی کنونی بی کم و کاست نمونه کوچک یک حکومت خود کامه و دیکتاتوری هستند . البته قابل یاد آوری است که دیکتاتوری ای که در این گونه احزاب وجود دارد غیر از دیکتاتوری حزبی است که در احزاب کمونیستی یا فاشیستی وجود داشته است .آن حزب ها درصدد استقرار نوعی نظمی در کشور خود بودند که از یک منبع واحد الهام گیرد و تابع دستورات و فرامین یک فرد باشند آن شخص رهبر یا پیشوا بود. حزب فاشیست ایتالیا و حزب ناسیول سوسیالیست آلمان نازی هیتلری یاحز ب بالشویک روسیه که نظام مارکسیستی را بوجود آورد همان دیکتاتوری حزبی بود در کشورهای خود بوجود آوردند و هم توانستند نظام های سیاسی تمامیت خواهی را بر اساس آن ا یجاد کنند.
فرد محوری ی معنای دیگری هم دارد آن اینست که حزب و تشکیلا ت حزبی در خدمت اعتلا و یا اهداف شخص رهبر است. یعنی رهبر،افزون براین که نفوذ و سیطره خود را بر تمام زوایای حزب حفظ می کند، درصدد آنست که این تشکیلات نردبانی باشد برای رسیدن شخص او به مدارج عالی سیاسی. در احزاب دیروز مرحله اول فرد محوری وجود داشت و در احزاب کنونی که بازمانده و فسیل های حزب های گذشته است این نگاه دوم نافذ و جاری است.احزابی که در پانزده سال گذشته در افغانستان فعالیت کرده اند همه برای رسیدن شخص رهبر به مقام و جایگاه سیاسی بوده اند.
علاوه برآن، سیطره اراده فردی بر تشکیلات سیاسی باعث شده است این تشکیلات هیچ گاه حالت دموکراتیک نداشته و انتقاد بر عملکرد رهبران حزبی برتابیده نشود،و تشکیلات از نوعی سانترالیزم(مرکز گرایی) غیر دموکراتیک برخوردار باشد. رهبران حزبی صورت موروثی به خود گرفته است. در پانزده سالی که از عمر حکومت کنونی گذشته است و احزاب سیاسی گذشته بازیگران عمده قدرت در افغانستان بوده اند کسی سراغ ندارد که رهبر یک حزب کشته شده و یا به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد اما رهبری حزب از خانواده او بیرون رفته باشد و یا تشکیلات حزب بر اساس ساز و کار دموکراتیک به تعیین رهبر آن حزب پرداخته باشد. لذا وقتی رهبرحزب می میرد بدون کمترین توقف و توقعی و یا کمترین مشورتی با اعضای حزب، فرزند رهبر و یا برادر رهبر بر جای رهبر می نشیند، این دور باطل ادامه پیدا می کند. مثال ها عینی را می توان در جامعه افغانستان مشاهده کرد.هیچ تردید نباید کرد که درسایر احزاب جهادی هم وضعیت بدین منوال خواهد بود و هیچ تغیری را توقع نباید داشت. علت هم آنست که رهبری حزب گلوگاه اقتصادی و امتیازهای مادی فراوانی به حساب می آید و اعضای خانواده رهبری حزب می خواهند با رفتن رهبر گذشته این امتیازها را نیز ازدست ندهند.
اما حزبی که فردا در عرصه سیاست و قدرت افغانستان بتواند کار کردی داشته باشد، بر مدار فرد نخواهد چرخید، بلکه برنامه های کلان حزبی وطرحی برای بهتر حکومت کردن، طرح هایی برای رشد اقتصادی و سیاسی مدار و محور حزب های فردا را تشکیل خواهد داد.
طرح و برنامه برای سازندگی و اداره یک کشور از عهده فرد بر نمی آید و نیازمند به کارگیری عقل جمعی است و طبیعی است که برای طرح چنین برنامه ای هر حزبی نیازمند مشارکت بسیاری از اعضای نخبه حزب است. این نیاز باعث می گردد که افراد طراح وبرنامه ریز در اداره حزب نیز مشارکت داشته باشند و راجع به همه امور حزب نظر دهند و عمل کنند.بنابر این این گونه احزاب چون برنامه محور هستند ،نمی توانند فرد محور باشند و یا دیدگاه رهبری حزب را فصل الخطاب بدانند. در حزب فردا،"تکلیف" افراد را دور هم جمع نخواهد کرد بلکه "حق" شهروندی و بدست آوردن امتیازها مادی و یا سیاسی است که این افراد را از گوشه و کنار کشور به گرد هم فراهم می آورد.حزب فردا بر محور قوم و مذهب نمی چرخد، بلکه منافع سیاسی و اقتصادی افراد را از گوشه و کنار کشور و از اقوام و ملیت های گوناگون دور هم می نشاند. همان گونه که برخی اندیشه ورزان سیاسی گفته اند که حزب سیاسی در جهان سوم وقتی شکل می گیرد که طبقه متوسط بوجود آید،زیرا، این طبقه منافع مشترک دارد و برای رسیدن و یا حفظ منافع سیاسی و اقتصادی حزب می سازند، حزب فردا،حزب گروهی است که منافع مشترک دارند نه لزوما ملیت مشترک و یا دین و مذهب مشترک. حق محور بودن یک حزب ناشی از فضایی سیاسی است که در یک جامعه ایجاد می گردد .وقتی فضای جامعه ، اقتضای تشکیل گروه های مدنی حق محور ر ا داشته باشد این گروه در چهار چوب احزاب سیاسی بوجود خواهد آمد و برای دست گرفتن قدرت مبارزه ورقابت خواهند نمود .
ادامه دارد...
مولف : سید مظفر دره صوفی