با وجود گذشت چند روز از اعلام موجودیت گروه سیاسی جدید، هنوز هم ترکیب این گروه، گذشته و چشم انداز آینده ی حضور این گروه و تاثیر مثبت یا منفی احتمالی آن در محراق توجه رسانه های گروهی کشور قرار دارد.
هر رسانه بنابر سلیقه و یا طرز دید و نگاه خود به سیاست، حضور این گروه را مورد توجه و تحلیل قرار داده ومی دهند.
شاید پاره ای از رسانه ها با دید و نگره غرض آلود و از مرآء و منظر خاصی به حضور این گروه در عرصه سیاست کشور نگاه کند. اما تردیدی نیست که کثیری از رسانه های گروهی کشور به حکم حق قانونی خود و مسئولیتی که بر دوش خود احساس می کنند به نقد این گروه می پردازند تا میزان تاثیر این گروه را در حکومت داری کنونی مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهند،و غرض رسانه های گروهی از نقد نیز آنست که تغیرات مثبتی در حکومت بوجود آید ،رکود حاکم در دستگاه سیاسی کشور شکسته شود و نقطه های امیدی در دل مردم ایجاد گردد.
باری، دو دیدگاه مهم در رابطه با گروه جدید شکل گرفته و نقد ها نیز بیشتر بر این دو محور می چرخد. دید نخست بر ترکیب این گروه انگشت گذاشته اینکه، کسانی که ائتلاف جدید را ساخته اند، افراد ناشناسی نبوده و نیستند. سالها در دستگاه حکومت کار کرده به نحوی عمری را در سیاست گذرانده و آبدیده شده اند.
اگر حکومت گذشته افغانستان دارای کارکرد مثبت بوده ،به نحوی به عملکرد این گروه ربط و نسبت پیدا کرده و می کند، و اگر فساد و بی عدالتی و حق کشی و.. وجود داشته است، بازهم همین گروه در آن نقش داشته و دامن این گروه نیز آلوده در آنست.
نکته دومی که در مورد این گروه گفته شده، آنست که اکثر کسانی که به گرد این گروه فراهم آمده اند از سران و رهبران جهادی بوده و بیشتر به همین نام و عنوان شناخته می شوند. سران جهادی متاسفانه چندان نام نیکی در عرصه حکومت داری و سیاست ورزی از خود برجای نگذاشته اند.
اندیشه جهادی داشتن، گرچه بسیار نیکو و مقدس و قابل احترام است، اما برای حکومت داری مطلوب تنها فکر جهادی بسنده نیست. به سخن دیگر داشتن اندیشه جهادی نه کسی را فراتر از نقد می نشاند و نه هم به او قداست می بخشد و نه هم او را برای حکومت داری خوب آماده می کند.
نقد بر عملکرد سران جهادی هم به معنای نادیده انگاشتن تقدس جهاد نیست. مجاهدان همه میرا هستند ،اما جهاد به عنوان یک امر مقدس و یک جریان مستمری است که دوام دارد وهر زمانی بنابر مقتضیاتی بر مومنان واجب می شود.
نکته سومی که بر آن مکث و درنگ صورت گرفته آنست که سران جهادی متاسفانه با معامله گری سیاسی بسیار شناخته تر هستند تا با تقدس جهاد یعنی که جهادی بودن عین جهاد نیست که گذشت. نقدی بر مجاهدان همه به معنای نقد جهاد نیست .
جهادی ها نشان داده اند که هرگاه به منافعی دست یافته اند، دوستان و یاران خود را از یاد برده و فراموش کرده اند به تنهایی به داد و ستد و معامله گری پرداخته اند.
این صفت مذموم از اوایل حکومت کرزی تا هنوز وجود داشته و هیچ گمان برده نمی شود که افراد فراهم آمده در محوریت جدید از این قاعده مستثنا باشند.
لذا گروهی که با این ویژگی شناخته شود چگونه می توان بر او اعتماد ورزید یا به وجود و حضور او در عرصه سیاسی کشور دل خوش داشت.
گرچه نکته های تجربه شده ای را که برخی رسانه های گروهی بر آن انگشت نهاده اند نمی توان از چشم دور داشت اما نگارنده روی یک نقطه انگشت می نهد و آنرا برجسته می کند.
نقطه محوری آنست که هر گروهی که به نقد یک ساختار سیاسی و یا به نقد طرز تفکری همت می گمارد،نخست آن که باید منتقد،نظام تئوریکی را که آن ساختار بر آن بنایافته بشناسد. ، بر او اشراف داشته باشد.دوم آنکه اندیشه بدیلی نیز در آستین پرورده باشد تا راه برون رفت را نشان دهد.
بنابر این منتقد یک فکر و اندیشه نمی تواند به نقد اندیشه و طرز دید و تلقی ای بپردازد که سطح دانش و دید آن به مراتب نازلتر از آن اندیشه باشد.
وقتی اپوزیسیون یک نظام سیاسی در عرصه سیاست گام می نهد، نخسیتن گام و اولین قدم آنست که ساختار را بشناسد. منظور از شناخت آنست که پایه های تئوریک این نظام را بشناسد، چالش ها و موانع فکری این نظام را بشناسد، در صورت عملی شدن این نظام سیاسی، بر پیآمدهای آن آگاهی و آشنایی داشته باشد. آنگا می تواند برای بیرون آوردن از رکود، چاره اندیشی کند .
مثلا اگر ذهن کسی همیشه درگیر مسایل جهاد بوده باشد، و جز جهاد و مبارزه مسلحانه فراتر از آن چیزی در ذهن او فرو نرفته باشد، این فرد یا گروه جهادی گرچه محترم ومعزز باشند؛ اما یک سیاست گرخوب و یک کنش گر توانا نخواهند بود.
بر عکس آن هم صادق است. اگر کسی عمری را در مسایل تئوریک مربوط به حکومت داری صرف کرده باشد ،زیر و بم های سیاست را خوب بداند و در این کوره آبدیده شده باشد، نمی تواند یک جهاد گر خوب باشد.
تا وقتی به عنوان یک سرباز جهادی مبارزه می کند هیچ حرفی نیست، اما وقتی به عنوان یک تئوریسن جهاد سخن می گوید، حتما سخنان او پر از تناقض خواهد بود و مورد توجه جهادگران قرار نخواهد گرفت.
علت این که سران جهادی به نحوی همه از مدرسه های دینی فارغ التحصیل شده اند همانست که این ها آموزه های مربوط به جهاد را می دانسته و بدان عمل می کرده اند.
بنابر این هر ساختاری بر مبنای یک طرز دید و اندیشه استوار شده است. یک روند وقتی می تواند موفق آمیز باشد یا یک ساختار سیاسی وقتی می تواند کار آیی داشته باشد که روندگان آن روند از خم و پیچ تئوریک آن روند، آگاهی لازم را داشته باشند.
کرزی چرا در حکومت داری موفق نبود، زیرا که چیزی از حکومت داری در ذهن خود نداشت و اگر طرز دید و نگاه کرزی نسبت به حکومت روز آمد نشود و تئوری های مربوط به حکومت داری را نداند، هرزمان دیگر به حکوت برگردد،همان آش و همان کاسه خواهد بود.
بنابر این سران جهادی باید بپذیرند که کمیت شان در این عرصه لنگ است.نمی توانند کاری از پیش ببرند چنانچه قبلا نیز نبرده اند. اگر توقع آن را داشته باشند با شریک شدن در ساختار حکومت می توانند تحولی بوجود آورند باز هم نخواهند توانست به این کار توفیق پیدا کنند .
کاریکه این جماعت می توانند انجام دهند و موثر خواهد بود،نصیحت کردن به اعضای حکومت است . آنها را به تقوای الهی فرا خوانند، مرگ و مردن را در نظر آنها بزرگ کنند. مرگ اندیشی را در وجود حکومت گران تزریق نمایند،این ها را به یاد خدا و روز رستاخیز بیاندازند. از خوف آخرت بیم دهند،به این ها گوش زد کنند که شما مسلمان هستید و به حکم مسلمانی به ثواب و عقاب اخرت باورمند هستید. لذا کاری انجام ندهید که سبب خبط اعمال وخشم خداوند شود.
البته این منصب کمی هم نیست در گذشته ها،عالمان دینی به حاکمان نصیحت می کرده اند، آنانر از ظلم برمردم بر حذر می داشتند.
اما اگرسران جهادی، خواهان حکومت کردن باشند باید تن به آموختن دهند، و از کسانی که دراین کارخبره هستند استعانت بطلبند، به داشته های اندک خود متکی نباشند بیاموزند و بیاموزند تا فراخور نشستن بر مسند حکومت شوند.
سران جهادی ناگزیر می دانند که در دنیای کنونی هیچ چیز بدون تخصص ممکن نیست، اما اداره یک جامعه و برنامه ریزی برای پیشرفت و توسعه یک کشور چگونه می تواند بدون تخصص ممکن باشد؟
هر رسانه بنابر سلیقه و یا طرز دید و نگاه خود به سیاست، حضور این گروه را مورد توجه و تحلیل قرار داده ومی دهند.
شاید پاره ای از رسانه ها با دید و نگره غرض آلود و از مرآء و منظر خاصی به حضور این گروه در عرصه سیاست کشور نگاه کند. اما تردیدی نیست که کثیری از رسانه های گروهی کشور به حکم حق قانونی خود و مسئولیتی که بر دوش خود احساس می کنند به نقد این گروه می پردازند تا میزان تاثیر این گروه را در حکومت داری کنونی مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهند،و غرض رسانه های گروهی از نقد نیز آنست که تغیرات مثبتی در حکومت بوجود آید ،رکود حاکم در دستگاه سیاسی کشور شکسته شود و نقطه های امیدی در دل مردم ایجاد گردد.
باری، دو دیدگاه مهم در رابطه با گروه جدید شکل گرفته و نقد ها نیز بیشتر بر این دو محور می چرخد. دید نخست بر ترکیب این گروه انگشت گذاشته اینکه، کسانی که ائتلاف جدید را ساخته اند، افراد ناشناسی نبوده و نیستند. سالها در دستگاه حکومت کار کرده به نحوی عمری را در سیاست گذرانده و آبدیده شده اند.
اگر حکومت گذشته افغانستان دارای کارکرد مثبت بوده ،به نحوی به عملکرد این گروه ربط و نسبت پیدا کرده و می کند، و اگر فساد و بی عدالتی و حق کشی و.. وجود داشته است، بازهم همین گروه در آن نقش داشته و دامن این گروه نیز آلوده در آنست.
نکته دومی که در مورد این گروه گفته شده، آنست که اکثر کسانی که به گرد این گروه فراهم آمده اند از سران و رهبران جهادی بوده و بیشتر به همین نام و عنوان شناخته می شوند. سران جهادی متاسفانه چندان نام نیکی در عرصه حکومت داری و سیاست ورزی از خود برجای نگذاشته اند.
اندیشه جهادی داشتن، گرچه بسیار نیکو و مقدس و قابل احترام است، اما برای حکومت داری مطلوب تنها فکر جهادی بسنده نیست. به سخن دیگر داشتن اندیشه جهادی نه کسی را فراتر از نقد می نشاند و نه هم به او قداست می بخشد و نه هم او را برای حکومت داری خوب آماده می کند.
نقد بر عملکرد سران جهادی هم به معنای نادیده انگاشتن تقدس جهاد نیست. مجاهدان همه میرا هستند ،اما جهاد به عنوان یک امر مقدس و یک جریان مستمری است که دوام دارد وهر زمانی بنابر مقتضیاتی بر مومنان واجب می شود.
نکته سومی که بر آن مکث و درنگ صورت گرفته آنست که سران جهادی متاسفانه با معامله گری سیاسی بسیار شناخته تر هستند تا با تقدس جهاد یعنی که جهادی بودن عین جهاد نیست که گذشت. نقدی بر مجاهدان همه به معنای نقد جهاد نیست .
جهادی ها نشان داده اند که هرگاه به منافعی دست یافته اند، دوستان و یاران خود را از یاد برده و فراموش کرده اند به تنهایی به داد و ستد و معامله گری پرداخته اند.
این صفت مذموم از اوایل حکومت کرزی تا هنوز وجود داشته و هیچ گمان برده نمی شود که افراد فراهم آمده در محوریت جدید از این قاعده مستثنا باشند.
لذا گروهی که با این ویژگی شناخته شود چگونه می توان بر او اعتماد ورزید یا به وجود و حضور او در عرصه سیاسی کشور دل خوش داشت.
گرچه نکته های تجربه شده ای را که برخی رسانه های گروهی بر آن انگشت نهاده اند نمی توان از چشم دور داشت اما نگارنده روی یک نقطه انگشت می نهد و آنرا برجسته می کند.
نقطه محوری آنست که هر گروهی که به نقد یک ساختار سیاسی و یا به نقد طرز تفکری همت می گمارد،نخست آن که باید منتقد،نظام تئوریکی را که آن ساختار بر آن بنایافته بشناسد. ، بر او اشراف داشته باشد.دوم آنکه اندیشه بدیلی نیز در آستین پرورده باشد تا راه برون رفت را نشان دهد.
بنابر این منتقد یک فکر و اندیشه نمی تواند به نقد اندیشه و طرز دید و تلقی ای بپردازد که سطح دانش و دید آن به مراتب نازلتر از آن اندیشه باشد.
وقتی اپوزیسیون یک نظام سیاسی در عرصه سیاست گام می نهد، نخسیتن گام و اولین قدم آنست که ساختار را بشناسد. منظور از شناخت آنست که پایه های تئوریک این نظام را بشناسد، چالش ها و موانع فکری این نظام را بشناسد، در صورت عملی شدن این نظام سیاسی، بر پیآمدهای آن آگاهی و آشنایی داشته باشد. آنگا می تواند برای بیرون آوردن از رکود، چاره اندیشی کند .
مثلا اگر ذهن کسی همیشه درگیر مسایل جهاد بوده باشد، و جز جهاد و مبارزه مسلحانه فراتر از آن چیزی در ذهن او فرو نرفته باشد، این فرد یا گروه جهادی گرچه محترم ومعزز باشند؛ اما یک سیاست گرخوب و یک کنش گر توانا نخواهند بود.
بر عکس آن هم صادق است. اگر کسی عمری را در مسایل تئوریک مربوط به حکومت داری صرف کرده باشد ،زیر و بم های سیاست را خوب بداند و در این کوره آبدیده شده باشد، نمی تواند یک جهاد گر خوب باشد.
تا وقتی به عنوان یک سرباز جهادی مبارزه می کند هیچ حرفی نیست، اما وقتی به عنوان یک تئوریسن جهاد سخن می گوید، حتما سخنان او پر از تناقض خواهد بود و مورد توجه جهادگران قرار نخواهد گرفت.
علت این که سران جهادی به نحوی همه از مدرسه های دینی فارغ التحصیل شده اند همانست که این ها آموزه های مربوط به جهاد را می دانسته و بدان عمل می کرده اند.
بنابر این هر ساختاری بر مبنای یک طرز دید و اندیشه استوار شده است. یک روند وقتی می تواند موفق آمیز باشد یا یک ساختار سیاسی وقتی می تواند کار آیی داشته باشد که روندگان آن روند از خم و پیچ تئوریک آن روند، آگاهی لازم را داشته باشند.
کرزی چرا در حکومت داری موفق نبود، زیرا که چیزی از حکومت داری در ذهن خود نداشت و اگر طرز دید و نگاه کرزی نسبت به حکومت روز آمد نشود و تئوری های مربوط به حکومت داری را نداند، هرزمان دیگر به حکوت برگردد،همان آش و همان کاسه خواهد بود.
بنابر این سران جهادی باید بپذیرند که کمیت شان در این عرصه لنگ است.نمی توانند کاری از پیش ببرند چنانچه قبلا نیز نبرده اند. اگر توقع آن را داشته باشند با شریک شدن در ساختار حکومت می توانند تحولی بوجود آورند باز هم نخواهند توانست به این کار توفیق پیدا کنند .
کاریکه این جماعت می توانند انجام دهند و موثر خواهد بود،نصیحت کردن به اعضای حکومت است . آنها را به تقوای الهی فرا خوانند، مرگ و مردن را در نظر آنها بزرگ کنند. مرگ اندیشی را در وجود حکومت گران تزریق نمایند،این ها را به یاد خدا و روز رستاخیز بیاندازند. از خوف آخرت بیم دهند،به این ها گوش زد کنند که شما مسلمان هستید و به حکم مسلمانی به ثواب و عقاب اخرت باورمند هستید. لذا کاری انجام ندهید که سبب خبط اعمال وخشم خداوند شود.
البته این منصب کمی هم نیست در گذشته ها،عالمان دینی به حاکمان نصیحت می کرده اند، آنانر از ظلم برمردم بر حذر می داشتند.
اما اگرسران جهادی، خواهان حکومت کردن باشند باید تن به آموختن دهند، و از کسانی که دراین کارخبره هستند استعانت بطلبند، به داشته های اندک خود متکی نباشند بیاموزند و بیاموزند تا فراخور نشستن بر مسند حکومت شوند.
سران جهادی ناگزیر می دانند که در دنیای کنونی هیچ چیز بدون تخصص ممکن نیست، اما اداره یک جامعه و برنامه ریزی برای پیشرفت و توسعه یک کشور چگونه می تواند بدون تخصص ممکن باشد؟
مولف : سید مظفر دره صوفی