مردم افغانستان چون آدم مار گزیده اند، حدود نیم قرن است که تجربه های تلخ و گزنده ای را پشت سر گذاشته اند. با هر رویداد و رخدادی با تردید و شک می نگرند. وقتی سخنی می شنوند به سادگی باور نمی کنند. این تجربه تلخ را در ذهن و ضمیر خود دارند و چه بسا دستانی که از آستین دوستی برآمده ولی سرانجام مرتکب خیانت شده و فاجعه های درد ناکی خلق کرده اند.
آنهایی که حکومت داود خان را به خاطر دارند، به یاد می آورند که چگونه پرچم های اتحاد جماهیر شوروی در نقاط مختلف شهر کابل و برخی شهرهای دیگر به اهتزاز در می آمد.
در گوشه های شهرهای بزرگ افغانستان، گردهمآییهایی برگزار می گردید. از دوستی میان دو کشور تجلیل می شد. اما این دوستی ها فرجام خوشی برای افغان ها به بار نیاورد. آنچه امروز دیده می شود بی تردید نتیجه دوستی ها و دشمنیهای بی رویه و بی حساب و کتاب حکومت های گذشته افغانستان است. حکومت های گذشته افغانستان، در دوستی ها و دشمنی ها نه جانب احتیاط را مراعات کردند و نه عدالت را لحاظ داشتند. در نتیجه افراط ها و تفریط ها عواقب ناخوشآیندی رقم خورد. این گذشتهی تاریخی تلخ است که مردم، به توافق نامه ایجاد مرکز اسلامی از سوی عربستان سعودی با دیده تردید می نگرند و نسبت به نیات آن کشور شک دارند.
همزمان با امضای آن سند واکنش هایی از سوی مطبوعات و رسانه های افغانستان ابراز گردید و حکومت را به غور و تعمق بیشتر در امضای آن سند فرا خواندند؛ اما به رغم گذشت زمان هنوز نگرانی های شدیدی نسبت به ایجاد چنین مرکزی ابراز می شود. حال پرسش آنست که چرا چنین نگرانی هایی وجود دارد و چرا امضای ایجاد چنین مرکزی بازتاب منفی در قبال داشته است. با توجه به این که افغانستان به عنوان یک کشور اسلامی و دارای فرهنگ دیرینه ی دینی همواره نیازمند رشد و ارتقای فرهنگ خود بوده است و ایجاب می کند که از گشایش چنین مرکزی استقبال شود نه این که نسبت به آن با دیده شک و تردید بنگرند؟
بی تردید این نگرانی ها بی دلیل نیست، بلکه مردم با ذهنیت تاریخی ی که دارند به این گونه رویکردها می نگرند که می توان به چند نمونه از آن اشاره داشت:
* نخستین نکته ای که می توان به آن اشاره داشت، آنست که ایجاد مرکز بزرگ اسلامی- آن چنانکه اشاره شده است - بیشتر ناشی از رقابت های آن کشور با برخی کشورهای منطقه از جمله ایران است. عربستان سعودی می داند که نمی تواند از نظر نظامی با ایران به مقابله بپردازد و رویارویی مستقیم با آن کشور داشته باشد. از این روی همواره کوشیده است که از طرق دیگر از جمله درعرصه ی فرهنگی به رقابت بپردازد بنابراین، بیم آن می رود که آن مرکز اسلامی به جای پرداختن به امور اسلامی، به جنگ نیابتی اقدام کند و فلسفه وجودی آن مرکز به رقابت های عنیفی تبدیل گردد که به جای آن که پارگی ای را رفو کند به ایجاد شکافی جدید بیانجامد.
بی ربط نیست که اگر در این مورد، سخنان پرویز مشرف رئیس جمهور سابق پاکستان مورد توجه قرار گیرد که گفته است: افغانستان بعد از خروج نیروهای بین المللی به صحنه جنگ نیابتی میان هند و افغانستان تبدیل خواهد شد. سخنان مشرف با عکس العمل شدید رئیس جمهور غنی مواجه گشت و او در هجدهمین نشست کشورهای عضو سارک بیان داشت که حکومت افغانستان نخواهد گذاشت به صحنه جنگ و یا رقابت های منفی کشورهای همسایه تبدیل شود. اگر حکومت افغانستان به این گفته پای بند باشد و این جنگ را جدی بنگرد نباید اجازه دهد که احداث چنین مرکزی به جنگ دیگری تبدیل گردد.
* نکته دوم آنست که متاسفانه عربستان سعودی در هرجای گام نهاده و مرکزی ایجاد کرده است یا آن که افرادی در داخل آن کشور به تحصیل پرداخته اند، در نهایت افراط گرایی و تحجر را با خود همراه برده است. این تحجر ذهنی به صورت های گونا گون نمود یافته است. یکی از عوارض آن، تنش و درگیری درمیان خانواده هایی است که به نحوی از آموزه های دینی آن کشور برخوردار گشته اند.
نمونه گویای آن در گزارش سال گذشته تلویزیون "بی بی سی" از مدرسه های دینی در ولایت های شمال شرق کشور بود که به صورت مطول و مفصل به آن پرداخته شده بود. دخترانی که در آن مدارس به درس مشغول بوده اند با اندک آموزشی، آموزه های پدران و مادران خود را مورد تردید قرار داده و آنها را متهم به بد دینی کرده اند و سبب ناهنجاری های خانوادگی و در نهایت اجتماعی را فراهم می آورند. وقتی این گونه آموزه ها به نام دین بسط پیدا کند و کسانی بدین باور برسند که تنها مذهب و مسلک آنها حق است و مسلک ها و مشرب های دیگران برباطل، به صورت قشری، اصطکاک و تنش میان پیروان مذاهب به وجود می آید و تساهل های مذهبی که از اصول و ارزش های بلند دینی است به طاق نسیان سپرده می شود. این همه فتواهای عنیفی که گاهی شنیده می شود نتیجه تحجر و دگم اندیشی کسانی است که با آموزه هایی از نوع سعودی آموزش دیده اند.
* نکته سوم آن که با اندک تأمل می توان مشاهده کرد که هرجا، پای حکام عرب به آن دیار گشوده شده به نحوی افراط گرایی و تروریزم نیز پرورده شده است. در شمال آفریقا تا کشورهای آسیای جنوبی همه به ویروس افراطیت آغشته و آلوده اند و منشأ همه ی آنها در عربستان سعودی نطفه بسته شده و رشد کرده است. فتاوای عجیبی که امروز در گوشه و کنار دنیا به گوش می رسد اکثرا از سوی ملاهای رسمی حکومت عربستان سعودی است یا آن که از سوی تحصیل یافتگان در آن کشور صادر شده است. مثل: خوابیدن زنان در کنار دیوار حرام است! چون دیوار مذکر معنوی است از جمله فتواهای مضحکی است.
* نکته دیگری که ممکن است برای حکام عربستان سعودی مبهم باشد و تصور ببرند که می توانند با ایجاد چنین مرکزی جای پایی برای خود پیدا کنند، نادیده گرفتن سنخیت های فرهنگی ایران و افغانستان است. متاسفانه، تعصب، رقابت یا جهل دست اندر کاران فرهنگی عربستان سبب شده است که آنها پیوندهای تاریخی میان افغانستان و کشورهای همسایه ی آن را ننگرند و تصور ببرند که این شباهت ها ناشی از نفوذ فرهنگی آن کشورها در افغانستان است و این تصور نا به جا و ناصواب، روغنی بر آتش طمع ورزی آنها ریخته و تصمیم گرفته اند از این قافله عقب نمانند و مرکزی به نام اسلام! بنیان نهند که کمبود حضور فرهنگی آن کشور را جبران کند. به نظر می رسد که کمال نا آگاهی و بی خبری است که پیوند فکری و فرهنگی میان افغانستان و کشورهای همسایه به همین چند دهه گذشته متوقف شود و معیار داوری ها قرار گیرد.
واقعیت آنست که افغانستان و ایران دارای فرهنگ مشترک تاریخی است. این که افغان ها باور دارند که ما دارای فرهنگ چند هزار ساله هستیم منظور آنست که در آن، جغرافیای فرهنگی ایران، افغانستان و کشورهای آسیای میانه را شامل می شود.
این گفته به معنای یک تعارف خشک و تهی نیست که افغان ها خود را بخواهند به ایران یا کشورهای هم فرهنگ دیگر نزدیک کنند و خود را هم نوا و هم رنگ و هم فرهنگ آن کشورها نشان دهند، بلکه واقعیت هایی است که گذشته تاریخی این کشورها نشان می دهد. اگر هویت های متکثر تاریخی- فرهنگی هر دو کشور ایران و افغانستان مد نظر قرار گیرد، سنخیت های فروانی میان افغانستان و کشورهای هم جوار از جمله ایران می توان مشاهده کرد.
گفتنی است که این سنخیت ها از نوع میکانیکی یا وابسته به اراده ی کسی نبوده و نیست که یک روز بخواهد و روزی دیگر قطع کند. در حالی که مردم افغانستان با سعودی ها یک هویت مشترک بیشتر ندارد آنهم هویت دینی است. افتخاراتی که ایرانی ها در تاریخ فرهنگ خود کسب کرده اند افتخار مردم افغانستان هم است. خدماتی که ایرانی ها ( به قول ابن خلدون) به فرهنگ اسلامی کرده اند مربوط به افغانستان هم است.
بزرگانی که از ایران فرهنگی ظهور یافته اند و به اسلام خدمت کرده اند مربوط به افغانستان هم است. جدایی های سیاسی و ایجاد مرزهای سیاسی به معنای جدایی فرهنگی نیست و نباید این توهم به وجود آید که با مرزکشی های سیاسی بتوان مرز فرهنگی هم ایجاد کرد. به ویژه در دنیا ی کنونی که ارتباط ها چنان جهان را به هم پیوند داده است که نمی توان مرزی به وجود آورد و محدودیتی ایجاد کرد.
این ادعاها یک تعارف و یک سخن گزاف نیست. هر که تاریخ ایران یا تاریخ افغانستان را بشناسد، نا گزیر این هم رنگی و هم نوایی را در آن خواهد یافت. هیچ ایرانیی نگفته است که ابن سینا، مولانا جلال الدین بلخی، یا ابوریحان بیرونی، یا سنایی غزنوی، یا امام فخر رازی از ایران نیستند، همان گونه که افغان ها نیز بدین باور اند که این بزرگان متعلق به تاریخ فرهنگ افغانستان هم هستند. این مشترکات مهم این دو کشور را به هم پیوند داده است. اگر فرهنگ دو ملت را دارای سه دوره شکل گیری بدانیم در هرسه دوره این دو کشور و مردم آن دارای سنخیت های فراوانی است.
زبان مشترک، سنت های دینی و مذهبی مشترک و فرهنگ مدرن مشترک. در حالی که میان عربستان سعودی و افغانستان چندان اشتراکی وجود ندارد. لذا افغان ها از این بیم دارند که مرکز بزرگ اسلامی به جای ارتقای فرهنگ دینی، روابط فرهنگی دیرینه و پایدار میان افغانستان و کشورهای هم فرهنگ افغانستان را دچار آشفتگی کنند، مسایل جانبی و فرعی را دامن زند و مشکلات جدیدی گریبان گیر افغان ها شود.
از این جهت است که مردم افغانستان احساس نگرانی می کنند و حق نیز دارند و بیم دارند که گسستی که در سال های اخیر گریبان گیر افغان ها شده است، هم ضعف فرهنگی را به بار آورده است و هم ضعف های مفرط اقتصادی را و این دو ضعف مورد سؤ استفاده حکام استفاده جوی سعودی قرار گیرد و ارتباط های فرهنگی میان افغانستان و کشور های هم فرهنگ وهم دین افغانستان دچار آسیب شود.
نویسنده : سید مظفر دره صوفی
آنهایی که حکومت داود خان را به خاطر دارند، به یاد می آورند که چگونه پرچم های اتحاد جماهیر شوروی در نقاط مختلف شهر کابل و برخی شهرهای دیگر به اهتزاز در می آمد.
در گوشه های شهرهای بزرگ افغانستان، گردهمآییهایی برگزار می گردید. از دوستی میان دو کشور تجلیل می شد. اما این دوستی ها فرجام خوشی برای افغان ها به بار نیاورد. آنچه امروز دیده می شود بی تردید نتیجه دوستی ها و دشمنیهای بی رویه و بی حساب و کتاب حکومت های گذشته افغانستان است. حکومت های گذشته افغانستان، در دوستی ها و دشمنی ها نه جانب احتیاط را مراعات کردند و نه عدالت را لحاظ داشتند. در نتیجه افراط ها و تفریط ها عواقب ناخوشآیندی رقم خورد. این گذشتهی تاریخی تلخ است که مردم، به توافق نامه ایجاد مرکز اسلامی از سوی عربستان سعودی با دیده تردید می نگرند و نسبت به نیات آن کشور شک دارند.
همزمان با امضای آن سند واکنش هایی از سوی مطبوعات و رسانه های افغانستان ابراز گردید و حکومت را به غور و تعمق بیشتر در امضای آن سند فرا خواندند؛ اما به رغم گذشت زمان هنوز نگرانی های شدیدی نسبت به ایجاد چنین مرکزی ابراز می شود. حال پرسش آنست که چرا چنین نگرانی هایی وجود دارد و چرا امضای ایجاد چنین مرکزی بازتاب منفی در قبال داشته است. با توجه به این که افغانستان به عنوان یک کشور اسلامی و دارای فرهنگ دیرینه ی دینی همواره نیازمند رشد و ارتقای فرهنگ خود بوده است و ایجاب می کند که از گشایش چنین مرکزی استقبال شود نه این که نسبت به آن با دیده شک و تردید بنگرند؟
بی تردید این نگرانی ها بی دلیل نیست، بلکه مردم با ذهنیت تاریخی ی که دارند به این گونه رویکردها می نگرند که می توان به چند نمونه از آن اشاره داشت:
* نخستین نکته ای که می توان به آن اشاره داشت، آنست که ایجاد مرکز بزرگ اسلامی- آن چنانکه اشاره شده است - بیشتر ناشی از رقابت های آن کشور با برخی کشورهای منطقه از جمله ایران است. عربستان سعودی می داند که نمی تواند از نظر نظامی با ایران به مقابله بپردازد و رویارویی مستقیم با آن کشور داشته باشد. از این روی همواره کوشیده است که از طرق دیگر از جمله درعرصه ی فرهنگی به رقابت بپردازد بنابراین، بیم آن می رود که آن مرکز اسلامی به جای پرداختن به امور اسلامی، به جنگ نیابتی اقدام کند و فلسفه وجودی آن مرکز به رقابت های عنیفی تبدیل گردد که به جای آن که پارگی ای را رفو کند به ایجاد شکافی جدید بیانجامد.
بی ربط نیست که اگر در این مورد، سخنان پرویز مشرف رئیس جمهور سابق پاکستان مورد توجه قرار گیرد که گفته است: افغانستان بعد از خروج نیروهای بین المللی به صحنه جنگ نیابتی میان هند و افغانستان تبدیل خواهد شد. سخنان مشرف با عکس العمل شدید رئیس جمهور غنی مواجه گشت و او در هجدهمین نشست کشورهای عضو سارک بیان داشت که حکومت افغانستان نخواهد گذاشت به صحنه جنگ و یا رقابت های منفی کشورهای همسایه تبدیل شود. اگر حکومت افغانستان به این گفته پای بند باشد و این جنگ را جدی بنگرد نباید اجازه دهد که احداث چنین مرکزی به جنگ دیگری تبدیل گردد.
* نکته دوم آنست که متاسفانه عربستان سعودی در هرجای گام نهاده و مرکزی ایجاد کرده است یا آن که افرادی در داخل آن کشور به تحصیل پرداخته اند، در نهایت افراط گرایی و تحجر را با خود همراه برده است. این تحجر ذهنی به صورت های گونا گون نمود یافته است. یکی از عوارض آن، تنش و درگیری درمیان خانواده هایی است که به نحوی از آموزه های دینی آن کشور برخوردار گشته اند.
نمونه گویای آن در گزارش سال گذشته تلویزیون "بی بی سی" از مدرسه های دینی در ولایت های شمال شرق کشور بود که به صورت مطول و مفصل به آن پرداخته شده بود. دخترانی که در آن مدارس به درس مشغول بوده اند با اندک آموزشی، آموزه های پدران و مادران خود را مورد تردید قرار داده و آنها را متهم به بد دینی کرده اند و سبب ناهنجاری های خانوادگی و در نهایت اجتماعی را فراهم می آورند. وقتی این گونه آموزه ها به نام دین بسط پیدا کند و کسانی بدین باور برسند که تنها مذهب و مسلک آنها حق است و مسلک ها و مشرب های دیگران برباطل، به صورت قشری، اصطکاک و تنش میان پیروان مذاهب به وجود می آید و تساهل های مذهبی که از اصول و ارزش های بلند دینی است به طاق نسیان سپرده می شود. این همه فتواهای عنیفی که گاهی شنیده می شود نتیجه تحجر و دگم اندیشی کسانی است که با آموزه هایی از نوع سعودی آموزش دیده اند.
* نکته سوم آن که با اندک تأمل می توان مشاهده کرد که هرجا، پای حکام عرب به آن دیار گشوده شده به نحوی افراط گرایی و تروریزم نیز پرورده شده است. در شمال آفریقا تا کشورهای آسیای جنوبی همه به ویروس افراطیت آغشته و آلوده اند و منشأ همه ی آنها در عربستان سعودی نطفه بسته شده و رشد کرده است. فتاوای عجیبی که امروز در گوشه و کنار دنیا به گوش می رسد اکثرا از سوی ملاهای رسمی حکومت عربستان سعودی است یا آن که از سوی تحصیل یافتگان در آن کشور صادر شده است. مثل: خوابیدن زنان در کنار دیوار حرام است! چون دیوار مذکر معنوی است از جمله فتواهای مضحکی است.
* نکته دیگری که ممکن است برای حکام عربستان سعودی مبهم باشد و تصور ببرند که می توانند با ایجاد چنین مرکزی جای پایی برای خود پیدا کنند، نادیده گرفتن سنخیت های فرهنگی ایران و افغانستان است. متاسفانه، تعصب، رقابت یا جهل دست اندر کاران فرهنگی عربستان سبب شده است که آنها پیوندهای تاریخی میان افغانستان و کشورهای همسایه ی آن را ننگرند و تصور ببرند که این شباهت ها ناشی از نفوذ فرهنگی آن کشورها در افغانستان است و این تصور نا به جا و ناصواب، روغنی بر آتش طمع ورزی آنها ریخته و تصمیم گرفته اند از این قافله عقب نمانند و مرکزی به نام اسلام! بنیان نهند که کمبود حضور فرهنگی آن کشور را جبران کند. به نظر می رسد که کمال نا آگاهی و بی خبری است که پیوند فکری و فرهنگی میان افغانستان و کشورهای همسایه به همین چند دهه گذشته متوقف شود و معیار داوری ها قرار گیرد.
واقعیت آنست که افغانستان و ایران دارای فرهنگ مشترک تاریخی است. این که افغان ها باور دارند که ما دارای فرهنگ چند هزار ساله هستیم منظور آنست که در آن، جغرافیای فرهنگی ایران، افغانستان و کشورهای آسیای میانه را شامل می شود.
این گفته به معنای یک تعارف خشک و تهی نیست که افغان ها خود را بخواهند به ایران یا کشورهای هم فرهنگ دیگر نزدیک کنند و خود را هم نوا و هم رنگ و هم فرهنگ آن کشورها نشان دهند، بلکه واقعیت هایی است که گذشته تاریخی این کشورها نشان می دهد. اگر هویت های متکثر تاریخی- فرهنگی هر دو کشور ایران و افغانستان مد نظر قرار گیرد، سنخیت های فروانی میان افغانستان و کشورهای هم جوار از جمله ایران می توان مشاهده کرد.
گفتنی است که این سنخیت ها از نوع میکانیکی یا وابسته به اراده ی کسی نبوده و نیست که یک روز بخواهد و روزی دیگر قطع کند. در حالی که مردم افغانستان با سعودی ها یک هویت مشترک بیشتر ندارد آنهم هویت دینی است. افتخاراتی که ایرانی ها در تاریخ فرهنگ خود کسب کرده اند افتخار مردم افغانستان هم است. خدماتی که ایرانی ها ( به قول ابن خلدون) به فرهنگ اسلامی کرده اند مربوط به افغانستان هم است.
بزرگانی که از ایران فرهنگی ظهور یافته اند و به اسلام خدمت کرده اند مربوط به افغانستان هم است. جدایی های سیاسی و ایجاد مرزهای سیاسی به معنای جدایی فرهنگی نیست و نباید این توهم به وجود آید که با مرزکشی های سیاسی بتوان مرز فرهنگی هم ایجاد کرد. به ویژه در دنیا ی کنونی که ارتباط ها چنان جهان را به هم پیوند داده است که نمی توان مرزی به وجود آورد و محدودیتی ایجاد کرد.
این ادعاها یک تعارف و یک سخن گزاف نیست. هر که تاریخ ایران یا تاریخ افغانستان را بشناسد، نا گزیر این هم رنگی و هم نوایی را در آن خواهد یافت. هیچ ایرانیی نگفته است که ابن سینا، مولانا جلال الدین بلخی، یا ابوریحان بیرونی، یا سنایی غزنوی، یا امام فخر رازی از ایران نیستند، همان گونه که افغان ها نیز بدین باور اند که این بزرگان متعلق به تاریخ فرهنگ افغانستان هم هستند. این مشترکات مهم این دو کشور را به هم پیوند داده است. اگر فرهنگ دو ملت را دارای سه دوره شکل گیری بدانیم در هرسه دوره این دو کشور و مردم آن دارای سنخیت های فراوانی است.
زبان مشترک، سنت های دینی و مذهبی مشترک و فرهنگ مدرن مشترک. در حالی که میان عربستان سعودی و افغانستان چندان اشتراکی وجود ندارد. لذا افغان ها از این بیم دارند که مرکز بزرگ اسلامی به جای ارتقای فرهنگ دینی، روابط فرهنگی دیرینه و پایدار میان افغانستان و کشورهای هم فرهنگ افغانستان را دچار آشفتگی کنند، مسایل جانبی و فرعی را دامن زند و مشکلات جدیدی گریبان گیر افغان ها شود.
از این جهت است که مردم افغانستان احساس نگرانی می کنند و حق نیز دارند و بیم دارند که گسستی که در سال های اخیر گریبان گیر افغان ها شده است، هم ضعف فرهنگی را به بار آورده است و هم ضعف های مفرط اقتصادی را و این دو ضعف مورد سؤ استفاده حکام استفاده جوی سعودی قرار گیرد و ارتباط های فرهنگی میان افغانستان و کشور های هم فرهنگ وهم دین افغانستان دچار آسیب شود.
نویسنده : سید مظفر دره صوفی