تاریخ انتشار :دوشنبه ۷ جدی ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۰۳
کد مطلب : 120746
ششم جدی، روز فراموش ناشدنی!

ششم جدی سال ۱۳۵۸برای مردم افغانستان روز به یاد ماندنی است.
در این روز افغانستان رسما به اشغال شوروی سابق در آمد و بعد از آن بود که واکنش های منفی و مثبت نسبت به اشغال افغانستان به منصه ظهور رسید، سازمان ملل متحد موضع گیری کرد و کشورهای غربی آن را محکوم نمودند، در حالی که اشغال غیررسمی افغانستان قبل از این تاریخ صورت گرفته بود.

شاید برای نسل کنونی که از آن تاریخ و تحولات آن دوره فاصله گرفته اند، پرسشهایی بوجود آید که زمینه ها و بستر اشغال افغانستان چه بود، شوروی از اشغال افغانستان چه می خواست و سرانجام چه شد که اشغال خاتمه یافت؟

گرچه به همه پرسش ها می توان پاسخ گفت و مطالبی عنوان داشت، اما کسی که می خواهد تاریخ کشور و مردمی را بداند باید چنان در عمق تاریخ فرو رود تا خود آن وقایع را با پوست و گوشت استخوان خود درک کند حتا برخی گفته اند وقتی تاریخ قابل فهم می شود که شخص مورخ خود را به عنوان یک بازیگر تاریخ به حساب آورد و همانند یک بازیگر به تاریخ بپردازد نه بعنوان یک تماشاگر.

اگر گفته شود که زمینه ساز تجاوز در افغانستان در دهه چهل خورشیدی شکل گرفت و حزب دموکراتیک خلق افغانستان تشکیل شد و گروه های چپ، دست به فعالیت های سیاسی و تشکیلاتی زدند ،این گزاره ها پرسش های بیشماری دیگری را درذهن متبارد می کند که چرا حزب دموکراتیک خلق بوجود آمد و چه نیازی به این حزب بود و چرا باید چنین حزبی بوجود آید و زمینه های فرهنگی تشکیل این حزب چه بود و ده ها چرای دیگر؟

هر کدام این پرسش ها نیازمند تحقیق مفصل و مطولی است تا پاسخ قانع کننده بدست آید. آنچه در این مجال اندک و مقال کوتاه قابل طرح است ،چند نکته است که برای ورود به فهم تاریخ آن دوره اهمیت دارد. بنابراین آنچه در این مجال قابل طرح است فقط می تواند مدخل و پیش زمینه های ایجاد تحولات آن دوره را باز گو کند و نه تمام حقایقی که در آن دوره وجود داشته و تحولاتی مهمی را بوجود آـورده است.
آنچه برای درک زمان اشغال مهم دانسته می شود،چند نکته است:

نخست این که جهان در دهه چهل میان دو بلوک قدرت تقسیم شده بود. ابر قدرتی شرق وجود داشت که مجموع کشورها ی کمونسیتی را به گرد خود فراهم آورده و خود به عنوان برادر بزرگتر عمل می کرد.
دوم آنکه،برای دفاع از کشورهای بلوک شرق سازمان نظامی ای را بوجود آمده بود بنام پیمان ورشو. این سازمان با محوریت اتحاد شوروی سابق و مجموع کشور های وابسته به شوروی بوجود آمده و غرض نیز آن بود که تجاوز کشورهای سرمایه داری بر این کشور ها را دفع کند.

سوم،طرف مقابل این بلوک پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) قرار داشت که مجموع کشورهای غربی با نظام اقتصادی سرمایه داری را فراهم کرده بود .غرض نیز آن بود که این کشورها را از تجاوز شوروی و اقمار آن در امان نگاه دارد.

درمجموع کشورهای جهان نیز به دو اردوگاه شرق(شوروی) وغرب( امریکا متحدان آن کشور ) تقسیم شده بودند . در این میان کشورهایی نیز وجود داشتندکه به کشورهای جهان سومی و بی طرف معروف شده بودند. طرح تشکیل مجموع این کشورها( کشورها ی جهان سوم) توسط سران برخی کشور های جهان سوم چون مصر و هندوستان اندونزی ریخته شده بود. گرچه این کشورها خود را مستقل از نفوذ ابرقدرت ها می دانستند، اما به نحوی تحت تاثیر گفتمان مسلط دو ابرقدرت بودند.

افغانستان از جمله کشور هایی بود که خود را متعلق به جهان سوم و غیر وابسته و بی طرف می دانست. اما در واقع بی طرف نبود و گرایش به یکی از بلوک قدرت داشت.
تا انتهای حکومت ظاهر شاه این بی طرفی به صورت نیم بندی وجود داشت، اما همین که حکومت ظاهرشاه با کودتای داود خان(در۲۶سرطان ۱۳۵۲) سقوط کرد،بی طرفی افغانستان کم رنگ شد به گونه ای سیاست رسمی اتحاد شوروی سابق در افغانستان عملی می شد. طرفداران شوروی سابق در بدنه ساختارحکومت افغانستان وجود داشتند و منافع سیاسی و اقتصادی شوروی را تعقیب می کردند.

گفتنی است که شوروی سابق تنها یک ابر قدرت نبود، بلکه مادر و زایشگاه عملی یک ایدیولوژی نیز به حساب می آمد . گرچه مارکس فیلسوف آلمانی بود، اما طرز دید و تلقی انقلابی او در شوروی تحقق یافته بود. انقلاب اکتبر روسیه خود را وارث افکار و اندیشه های کارل مارکس می دانست.

شعارهای مردم فریب و دهن پرکنی که مارکسیست های اتحاد شوری سابق ارایه می دادند برای نسل جوان عدالت خواه جاذبه های فراوانی داشت.
احساس درونی جوانان برای عدالت طلبی از یک طرف و کمک اتحاد شوروی سابق در ایجاد احزاب سیاسی طرفدار خود از طرف دیگر، باعث شده بود که گروه های انقلابی وابسته به اتحادشوروی سابق بوجود آیند و برای ایجاد حکومت های نظیر رژیم اتحاد شوری تلاش ورزند.

حزب دموکراتیک خلق افغانستان به رهبری « نور محمد ترکی» و «ببرک کار مل» از همان احزاب وابسته به اتحاد شوروی سابق بودند که برای ایجاد یک حکومت به اصطلاح دموکراتیک مبارزه می کردند.
این حزب ابتدا درپارلمان زمان ظاهر شاه عضویت یافت، در کودتا علیه ظاهر شاه نیز نقش فعال داشت و افراد این گروه توانستند در حکومت داودخان به سمت های بلند پایه حکومتی دست پیدا کنند.

دست یافتن به سمت های حکومتی این امکان را فراهم آورد که در میان نیروهای مسلح افغانستان دست به فعالیت بزنند و در نتیجه هسته ای های اولیه ای را در میان نیروهای مسلح کشور ایجاد کنند.این هسته های اولیه در کودتای هفتم ثور ۱۳۵۷ نقش موثر ایفا کردند در تحکیم نظام کمونیستی در افغانستان تلاش فراوان به خرج دادند.

کودتاچیان بعد از پیروزی با مردم از در مدارا و مروت وارد نشدند و کوشیدند نیات خود را از طریق زور و جبر عملی کنند که درنتیجه واکنش منفی مردم را در پی داشت.
حرکت های ضد حکومتی در برخی نقاط کشور شکل گرفت، و هسته های مقاومت ضد حکومتی بوجود آمدند،حکومت کودتا از درون نیز دچار اختلافات شدید شد و دسته بندی های گوناگونی بوجود آمد.

کودتاهایی صورت گرفت، رهبر حزب خلق( نور محمد ترکی) کشته شد به جای آن( حفیظ الله امین )نشست. امین تندروتر از سلف خود بود و باعث شد که گسست های بیشتری در بدنه حکومت و حزب بوجود آید جناح دیگر حزب(پرچم) به خارج از کشور پناه ببرند.

به هر حال تحولات سیاسی در درون حکومت بدون دخالت اتحاد شوروی سابق امکان پذیر نبود. همه این تحولات صورت می گرفت تا زمینه های حضور بیشتر شوروی را فراهم کند . درشب ششم جدی ۱۳۵۸هجری کودتایی علیه حکومت حفیظ الله امین صورت گرفت، وی کشته شد، و«ببرک کارمل» با تانک های اتحاد شوروی به افغانستان برگشت و بر مسند قدرت حکومت تکیه زد.
تمام ادعای اتحاد شوروی سابق نیز آن بود که برای دفاع از انقلاب دموکراتیک خلق به افغانستان آمده و می خواهد حکومت را از سقوط نجات دهد!
بدین ترتیب افغانستان در کام اتحاد شوروی سقوط کرد که زمینه های سقوط آن توسط عوامل داخلی فراهم گردیده بود.
در نتیجه آنها نیز قربانی آن بودند.تجاوز اتحاد شوروی برعزم و اراده مردم افزود و زمینه  قیام های مردمی را هر چه بیشتر فراهم کرد.

این قیام ها نزدیک به سیزده سال تداوم یافت با تغییراتی که در سیستم سیاسی شوروی سابق ایجاد شد،نیروهای شوروی خارج شدند و فرایند دیگری در افغانستان شکل گرفت که خود داستان دیگری است.
مولف : سید مظفر دره صوفی
https://avapress.net/vdchkvnz-23niqd.tft2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما