تاریخ انتشار :سه شنبه ۵ سنبله ۱۳۹۲ ساعت ۰۸:۳۱
کد مطلب : 73220
امپراطوری امریکا، توسعه قلمرو یا فروپاشی؟
براساس"استراتژی امنیت ملی امریکا درقرن ۲۱" که در سالهای ۱۹۹۹ تا۲۰۰۱ تدوین شده و راهبرد های امنیتی و نظامی این کشور را در بیست و پنج سال آینده تعیین می‌کند، خاورمیانه «مکان بزرگترین منبع سوخت فسیلی» یا غنی ترین جغرافیای انرژی جهان شناخته شده و از سوی دیگر "محل اسلام سیاسی" است. در این سند، تصریح شده که امریکا در این منطقه دارای "منافع مهم" یعنی دراختیار گرفتن منابع انرژی و سلطه بر سرنوشت سیاسی کشورهای اسلامی است. واضح است که "اسلام سیاسی" مورد نظر آنها کشورها و جنبش های ضد استعماری بوده و کشورهای اقماری عربی خلیج فارس نه تنها خارج از این دایره است که به عنوان هم پیمانان کلیدی روی آنها حساب باز شده است. از این رو، استراتژی مذکور ممانعت از شکل گیری کانون های اسلام سیاسی و مبارزه با آنها را یکی از راهبردهای مهم امنیتی امریکا تعریف می کند و توطئه های آن کشور در فلسطین، لبنان، عراق، سوریه، مصر و ایران دارای چنین ماهیت و هدفی است و برهمین اساس، سیاست و طرح خاورمیانه ای آن کشور، طراحی شده و نطفه آن سال ها قبل از جنگ ۳۳ روزه (ژوئیه ۲۰۰۶)، انعقاد یافته بود تا سلطه امپراطوری بدون مرز ایالات متحده در این منطقه اسلامی، گسترش یابد و ثروت سرشار آنها را در اختیار بگیرد و برتری مطلق نظامی اسرائیل نهادینه گردد.
درراستای تحقق این هدف و با دلالی فرعون مصر و معامله گری ارتجاع عربی، نطفه ی خاورمیانه ی جدید رشد یافت و به مرحله زایمان رسید. محاسبات امریکا و رژیم صهیونیستی، تولد رسمی آنرا در غلبه بر حزب الله و رشد و بلوغ آن را با برداشتن موانع بزرگتر دیگر پیش بینی می کرد. لذا کاندولیزا رایس وزیر خارجه وقت امریکا در تلاویو و در جریان جنگ ۳۳ روزه رسماً تولد آنرا اعلام کرد. اما مقاومت بی نظیرجوانان مسلمان لبنانی، درد زایمان آنرا چنان توان فرسا ساخت که نه تنها نوزاد را میراند که تبعات کشنده ای چون پایان اسطوره ی شکست ناپذیری و مرگ هژمونیک "مادر" آنرا رقم زد. اسرائیل و حامیان بین المللی آنها در جنگ ۲۲ روزه علیه غزه، تلاش و تقلای بسیار کرد تا این چهره را ترمیم کند اما نشد. از دوسال پیش به دین سو، بار دیگر این پروژه کلید خورد و این بار تروریسم جهانی را برای یک جنگ نیابتی مامور ساخت تا شاید رویای نیل تا فرات اسرائیل و خاورمیانه عاری از "اسلام سیاسی" برای امریکا، تعبیر شود اما واقعیات میدانی نشان داد که این تلاش نیز در آستانه شکست راهبردی قرار دارد. این بود که نسخه "سلاح شیماوی" صدام برای "اسد" پیچیده شد تا در صورت امکان، خود وارد عمل شوند.
عقل، منطق سیاسی و نظامی بی هیچ تردیدی، حکم می کند که این سناریو، فریب بزرگ دیگری است که کاخ سفید برای گسترش قلمرو اشغال خود تدارک دیده و گزینه حمله نظامی را مطرح کرده تا در گام نخست، بشار اسد و حامیان منطقه ای و بین المللی اش را تست کند و درصورت دریافت سیگنال های ضعیف در جهت ساختن افغانستان و عراق دیگری تلاش نماید و عملیات بزرگ عاری سازی منطقه از اسلام سیاسی( حماس، حزب الله، اخوان المسلمین،ایران، عراق و...)را مجدداً کلید بزند.
این است که سایه سهمگین وقوع جنگ توسط رسانه های غربی، فضای سیاسی و بین المللی را سنگین کرده و سومین تهاجم ایالات متحده به یک کشور اسلامی دیگر را محتمل ساخته است. با این وصف در افکار عمومی این پرسش مطرح است که در وجود نهادهای متعدد بین المللی در قرن ۲۱ و با ده ها میثاق، چگونه یک کشور توانسته و می تواند با یک بهانه یا دروغ، لشکر کشی نماید و به تصرف کشورهای مستقل اقدام کند؟ دیگر آنکه برخلاف انگاره های ساده و تحلیل و تفسیرهای عوامانه، سوریه، "افغانستان طالبان" و "عراق صدام" است که ایالات متحده بتواند سرنوشت مشابهی را رقم بزند و بی هیچ دغدغه ای یورش ببرد؟
پاسخ به پرسش های فوق ایجاب می کند که به فضا و سازه های نظام بین الملل و توان و امکان طرف دیگر جنگ یعنی سوریه و دوستانش تامل شود و موانع بزرگ و احتمالی که ایالات متحده با آنها مواجه است، بررسی دقیق تر صورت گیرد.
آگاهان به خوبی می دانند، امریکا، ابزار خوشدستِ نهادهای بین المللی را در اختیار دارد و به عنوان نمونه؛ در شورای امنیت افزون براینکه خود حق وتو است، به استثنای روسیه و چین، دیگر صاحبان حق وتو و اغلب اعضای نمایشی شورا، مملوکات آن کشور محسوب می شود. مجمع عمومی سازمان ملل که خانه ملل خوانده می شود، وضعیت بهتر از شورای امنیت ندارد و نفوذ جدی امریکا برکشورهای اقماری، تاسف بار است و اغلب درخدمت اهداف و دکترین های سیاسی و نظامی ایالات متحده قرار دارد.
واقعیت تلخ و مستندی که در دکترين "نيروهاي مسلح امریکا" که در۲ می ۲۰۰۷، تنظیم و در ۲۰ مارس ۲۰۰۹ اصلاح شده، به روشنی منعکس گردیده است و در صفحه‌ي VII-۸ که ترکيب تجسمي و فرضي از يک مرکز عمليات نظامي – غيرنظامي را به تصوير می کشد، پنج کانال اصلی تعریف شده که سازمان ملل يکي از آنهاست و به عنوان يکي از بازوهای ملکی در کنار نهادهايي چون «برنامه جهاني غذا»، «دپارتمان عمليات صلح بانی سازمان ملل»، «کميسارياي عالي سازمان ملل در امور پناهندگان» و ... نقش آفرینی می کند و در خدمت سیاست های امريکا قرار دارد. درسایه ی همین گشاده دستی و مملوکیت نهادهای بین المللی است که علی رغم نسل کشی و ارتکاب جنایات متعددِ علیه بشریت توسط اسرائیل در فلسطین و لبنان و تجاوزهای مکرر آن به کشورهای همسایه، ایالات متحده در ۲۹ دسامبر ۲۰۱۰ اعلام می کند؛ « هر قطعنامه‌اي که عليه اسراييل در سازمان ملل مطرح شود، بلافاصله وتو خواهد شد.» یا با بهانه های واهی و دروغ های بزرگی چون اجرای عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر توسط القاعده، یا ساخت و ذخیره سلاح های شیمیاوی توسط رژیم صدام - که هرگز اثبات نشد-،‌ بتواند در عرض ۳ سال، دو کشور افغانستان و عراق را اشغال کند. درحالی که نه در عراق سلاح شیمیاوی وجود داشت و نه حتی هیچ افغانی متهمِ شرکت درعملیات فوق بود!؟ اما به خاطر بن لادن عربستانی و چند هموطن او که دست پروردگان خود آنها ومتهمان اصلی پرونده بودند، افغانستان را تصرف کردند!؟
حال به یمن همین تمَلُک و سلطه برنهادهایِ ابزاریِ بین المللی است که امپراطوری بدون مرزی را شکل داده و بی دغدغه در هرنقطه، لشکر کشی و جهان گشایی می کند. بنا براین اگر توان نظامی ایالات متحده اجازه بدهد، به راحتی می تواند از طریق بازرسان سازمان ملل(که بازو ها وابزارهایِ ملکی ایالات متحده محسوب می شود)، مسئولیت به کارگیری تسلیحات شیمیاوی مخالفان را به گردن نظام اسد بیندازد و به دنبال آن در چهارچوب فصل هفتم منشور و به بهانه ی"تهدید صلح جهانی به اقدامات نظامی متوسل شود و به متصرفات خویش بیفزاید.
استفاده از سلاح های شیمیاوی بهانه ی بیش نیست و اسقاط نظام سوریه به عنوان کمرمقاومت ضد اشغال و گروه های اسلام سیاسی از آرزوهای دیرینه ی اسرائیل و ایالات متحده است که به لحاظ بین المللی و نهادهای مرتبط، مانع چندانی وجود ندارد. اما این کشوربه لحاظ نظامی و میدانی همانند سلطه بر نهاد های بین المللی، دارای دست گشاده نیست. زیرا، اسرائیل به عنوان فرزند و هم پیمان امریکا،‌ گروگان کوچک اما بسیار آسیب پذیر، یکی از برگ های برنده جبهه مقاومت و از اهداف دم دستی آن است. پایگاههای متعدد و پراکنده نظامی ایالات متحده و تنفر ملت های منطقه دیگر نقطه ضعف آن کشور در درگیری هاست و هر یک از پایگاه های امریکا می تواند اهداف راحت برای سوریه، مقاومت و حامیان آنها باشد. از سوی دیگر دیکتاتور های خُرد و کلان عربی که به لحاظ امنیتی وابسته به امریکا و همپیمانان کلیدی آن کشور است، فاقد عمق استراتژیک، مشروعیت و پشتوانه های مردمی بوده و سخت متکی به حمایت های نظامی واشنگتن است و این مسئله، دیگر پاشنه آشیل امریکا به حساب می آید و ظرفیت خیزش های مردمی نیز این امکان را فراهم می سازد که در صورت وقوع جنگ و تهاجم بر پایگاههای مذکور، ضریب احتمال وقوع فروپاشی بسیار بالا برود و به جای توسعه قلمرو‌، تخریب قلمرو را تجربه کند.
گذشته از این ها، روسیه با آنکه موضع غیر قابل پیشبینی دارد و امکان چرخش های غیر منتظره منتفی نیست اما زخم و درد های نبرد سرد و شکست افغانستان را برتن دارد و همچنان رقیب در کمین امریکا به حساب می آید. با آنکه پس از تصرف افغانستان توسط رقیب، امکان پاسخ متقابل و سرد را نیافت اما در سوریه یا اهداف بعدی بستر آن کاملاً فراهم است. چین دیگر قدرت و ابرقدرت نوظهوری که به لحاظ راهبردی، تضعیف توان اقتصادی و نظامی امریکا را تعقیب می کند و آغاز جنگ سوریه، فرصت مناسبی را فراهم می سازد تا این سیاست جامه ی عمل بپوشد.
مهمتر از همه، توان کم نظیر نظامی مقاومت، سوریه و ایران به عنوان هم پیمانان و دشمنان راهبردی امریکا و نسبت به کشورهایی که پیش از این تصرف شده، قیاس ناپذیر است و انگیزه های قوی مقاومت به عنوان اولین و آخرین گزینه را دارد و ظرفیت استفاده حد اکثری از توان تسلیحاتی و رویارویی وجود دارد که حتی با موضع خنثای نظری و عملی روسیه و چین، برای وارد ساختن ضربات متقابل و متناسب کافی است. از این رو، وجود چنین عواملی، ریسک بالایی را برای ایالات متحده به وجود آورده و حسرت شکار سوریه و اقدام نظامی را بردل سران کاخ سفید گذاشته است.
براین اساس، خیزش های موجود درخاورمیانه؛ ارزیابی نقطه ضعف های دو طرف؛ گستردگی جنگی که می تواند کل خاورمیانه را به آتش بکشد و نیز احتمال ریزش در اقمار منطقه ای امریکا که به مراتب بیشتر از احتمال سقوط نظام سوریه است، تنگدستی ها و تنگناهای نظامی امریکا علیه سوریه به حساب می آید و به همین دلیل، روز شنبه جلسه شورای امنیت آن کشور بی نتیجه، پایان یافت و جز تقویت روحی تروریست های سوری، اقدام نظامی قطعی و برجسته نشد. چرا که ایالات متحده، نسبت به پیامدهای نظامی و سیاسی چنین تهاجمی، نگرانی های زیادی دارد و به جای توسعه قلمرو اشغال، فروپاشی هژمونیک سیاسی- نظامی خود و اقماری منطقه ای اش را کاملا محتمل می بیند.
مولف : سیدآقا موسوی نژاد
https://avapress.net/vdcdzx05.yt0sx6a22y.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مطالب مرتبط