اگر شعر را هنر بدانیم مانند سایر هنرها، پای این پرسش همیشگی به میان می آید که رابطه آن با دین و آموزه های آن چگونه است و چگونه باید باشد؟ از قدیم ترها بحثی در میان ارباب هنر و اندیشه متداول بود و است زیر عنوان "هنر برای هنر و یا هنر برای دیگر" که منظور از دیگر در واقع همان دین و آموزه های آن است.
واکاوی و درون پالی این عنوان به این پرسش منجر می شود که در اساس، هنر هدف است و یا وسیله ای برای اهداف دینی و آئینی؟ به عبارت ساده تر، آیا هنر رهیده و آزاد از هر قید و بندی ولو قیود و باید و نبایدهای دینی آفریده شده است و خدایِ انسان و جهان یک چنین امتیازی برای هنر و هنرمندان قایل شده است و یا نه در دیدگاه دین و باید و نبایدهای آن، هیچ تمایز و تفاوتی میان انسانها اعم از هنرمند و غیر آن ملحوظ نشده و همه در برابر قوانین و مقررات دینی، یکسان هستند؟.
این پرسش، هنوز هم وجود دارد و با آنکه پاسخ بدان از ناحیه اندیشه وران و دانشمندان اسلامی به روشنی داده شده و آنان به اتفاق آرا، بر این باوراند که دین برای همه آمده و در تطبیق آن، فرقی میان شاعر و غیر آن نیست؛ اما با این حال و با ظهور و بروز نگرشهای اومانیستی غربی در جهان اسلام، این بحث شکل جدید و به اصطلاح مدرنی به خویش گرفته است.
تعدادی از به اصطلاح روشنفکران گریزان از دین و تکالیف شرعی، چنانچه در باب سیاست، اقتصاد و اخلاق، از مدل تعالیم صاحب نظران غربی بهره برده و دین را از این حوزه ها بیرون کشیده اند، در حیطه هنر و شعر نیز متوسل به ایده های غرب شده و ترجیح می دهند تا هنر و هنرمند، تابع هیچیک از قوانین و مقررات دین و شریعت نباشد.
از دید این عده از روشنفکران، شاعران و سایر هنرمندان، همان گونه که در هنر و نبوغ شان ممتاز از دیگران هستند، در عدم اطاعت از ظواهر دین و شریعت نیز باید با آنان متفاوت و ممتاز باشند!. با توجه به همین اندیشه وارداتی است که در قاموس این عده، هر هنرمندی، شاعر و غیر آن، آزادی و اختیار تام دارد تا از هر گونه تجارب ذهنی و حسی اش بهره برده و به خلق آثار و آرای شخصی اش همت گمارد.
در این نگرش، شاعر و هنرمند از هفت دولت آزاد بوده و بدون ملاحظه چوکات و آموزه های دینی و اخلاقی، هر آنچه دل تنگش می خواهد می گوید و کسی هم حق ندارد تا مانع آزادی بیان و بازگوی تجربه های حسی و خلاقانه شاعر و هنرمند قرار گیرد.
در این گونه نگرش، شاعر و هنرمند مطلق العنان است؛ افسارگسیخته و بی مهابا، بر هر چیزی که دلش بخواهد می تازد؛ هجو می کند؛ دشنام می دهد؛ باورهای دینی و مذهبی هر کسی را به توهین و اسهتزا می گیرد؛ از سکس دفاع و آن را ترویج می کند؛ و مَخلص کلام، چشمها را می بندد و هر آنچه به دهنش می آید، می گوید و می سراید و کسی هم حق ندارد تا مانع واگویی تجربه های حسی و مدرن او در عرصه زبان و بیان شود!.
چنانچه گفته شد در برابر این نگرش، بینشِ وسیله بودن شعر و هنر مطرح است. در این بینش نه تنها شعر و هنرهای دیگر انسانی که تمامی پدیده ها و گزینه های انسانی و بشری اعم از هنر، سیاست، اقتصاد و... همه و همه، وسیله هایی هستند که باید در خدمت دین و رشد همه جانبه اخلاق انسانی قرار گیرند.
در بینش مذکور، ابداً به خوشامد و بدآمد غرب و فرهنگ اومانیستی آن کوچکترین توجه و اعتنایی نشده و آنچه در درجه بالایی از اهمیت و اعتنا قرار دارد، رای و نظر آفریده گار هستی و صد البته در قالب دین و آموزه های انسان ساز آن است که با توجه به شناخت دقیقی که از انسان و جهان دارد، در هر نسخه و دستورالعملی، صلاح و سعادت دو جهان انسان را مد توجه و نظر قرار داده است.
صد البته که دین و بر اساس ضرورتِ تربیتِ انسان و جامعه بشری، قیودات و تکالیفی دارد که این قید و بندهای لازم و مقداری حوصله خواه، برای آنانی که در اساس از هر گونه قید و بندی ولو لازم و معقول فراری اند، در طول اعصار و زمانها، گران و سنگین تمام شده و به همین منظور تمام سعی و تلاش خود را کرده اند تا به گونه ای از کمند این قید و بند معقول و انسانی، فرار کنند.
نگرش "انسان خدایی" غرب و فرار از گزینه های انسانی- اخلاقی، مفر و گریزگاه بسیار مناسبی شد برای آنانی که منتظر یک چنین فرصتی بودند و اما جرئت و شهامت بروز و اظهار باورهای منحط و ضد دینی شان را نداشتند.
فرهنگ غرب با استفاده از نگرش دین گریزی- دین شخصی- و اخلاق ستیزی- نسبیت در اخلاق-، سفره ای را برای تمامی فراریان از دین و اخلاق و در امتداد شرق و غرب و شمال و جنوب جهان، پهن کرد تا هر شاعر و هنرمندِ لاقید و پشت به آسمان و خدا ایستاده ای، با نشخوار ته مانده های افکار پریشان و بیمار روانی هایی بنام فیلسوف، هر چه از دهن های بی مسئولیت و یاوه سرای شان بر می آید، نثار انسانهای وارسته و دین و اخلاق کنند!! و سر آخر هم آن القاها و تلقین های شیطانی و شرم آور را، تجربه ها و احساسهای بکر و معاصر شاعرانه بنامند و سرایندگان آن اراجیف و خذعبلات سکسی را از قلل و ارتفاعات بلند شعر پارسی دانسته و به آنان افتخار کنند!.
به رغم این نگرش وارداتی و پوشالی، هیچ گونه ملازمه ای میان یک اثرِ هنری خوب و بی دینی و لاقیدی دیده نمی شود؛ بیشترِ شاعران و هنرمندانی که توانسته اند تکانی به دنیای هنر و ادب بدهند و برای اعصار و قرون پی در پی، سکان رهبری شعور و اندیشه و شعر شاعران را به دست بگیرند، همگی از شاعران دین باور و اخلاق گرا بوده اند.
شاعرانی فرزانه و فرهیخته ای چون حافظ، مولانا، بیدل و هر شاعر صاحب نام دیگر، در کدام کته گوری جای می گیرند، دین و اخلاق گرا یا لاقید و همه جا رها؟!
از این منظر، شعر و هنرهای دیگر از آنجا که وصل به مرکز ارزشها و زیبایی که ذات آفریدگار انسان و جهان است، می باشند، دارای قداست و ارزش ماورایی است که به هیچ عنوان نمی تواند جدای از دین و بیگانه با آن باشد.
نویسنده: سید فاضل محجوب
واکاوی و درون پالی این عنوان به این پرسش منجر می شود که در اساس، هنر هدف است و یا وسیله ای برای اهداف دینی و آئینی؟ به عبارت ساده تر، آیا هنر رهیده و آزاد از هر قید و بندی ولو قیود و باید و نبایدهای دینی آفریده شده است و خدایِ انسان و جهان یک چنین امتیازی برای هنر و هنرمندان قایل شده است و یا نه در دیدگاه دین و باید و نبایدهای آن، هیچ تمایز و تفاوتی میان انسانها اعم از هنرمند و غیر آن ملحوظ نشده و همه در برابر قوانین و مقررات دینی، یکسان هستند؟.
این پرسش، هنوز هم وجود دارد و با آنکه پاسخ بدان از ناحیه اندیشه وران و دانشمندان اسلامی به روشنی داده شده و آنان به اتفاق آرا، بر این باوراند که دین برای همه آمده و در تطبیق آن، فرقی میان شاعر و غیر آن نیست؛ اما با این حال و با ظهور و بروز نگرشهای اومانیستی غربی در جهان اسلام، این بحث شکل جدید و به اصطلاح مدرنی به خویش گرفته است.
تعدادی از به اصطلاح روشنفکران گریزان از دین و تکالیف شرعی، چنانچه در باب سیاست، اقتصاد و اخلاق، از مدل تعالیم صاحب نظران غربی بهره برده و دین را از این حوزه ها بیرون کشیده اند، در حیطه هنر و شعر نیز متوسل به ایده های غرب شده و ترجیح می دهند تا هنر و هنرمند، تابع هیچیک از قوانین و مقررات دین و شریعت نباشد.
از دید این عده از روشنفکران، شاعران و سایر هنرمندان، همان گونه که در هنر و نبوغ شان ممتاز از دیگران هستند، در عدم اطاعت از ظواهر دین و شریعت نیز باید با آنان متفاوت و ممتاز باشند!. با توجه به همین اندیشه وارداتی است که در قاموس این عده، هر هنرمندی، شاعر و غیر آن، آزادی و اختیار تام دارد تا از هر گونه تجارب ذهنی و حسی اش بهره برده و به خلق آثار و آرای شخصی اش همت گمارد.
در این نگرش، شاعر و هنرمند از هفت دولت آزاد بوده و بدون ملاحظه چوکات و آموزه های دینی و اخلاقی، هر آنچه دل تنگش می خواهد می گوید و کسی هم حق ندارد تا مانع آزادی بیان و بازگوی تجربه های حسی و خلاقانه شاعر و هنرمند قرار گیرد.
در این گونه نگرش، شاعر و هنرمند مطلق العنان است؛ افسارگسیخته و بی مهابا، بر هر چیزی که دلش بخواهد می تازد؛ هجو می کند؛ دشنام می دهد؛ باورهای دینی و مذهبی هر کسی را به توهین و اسهتزا می گیرد؛ از سکس دفاع و آن را ترویج می کند؛ و مَخلص کلام، چشمها را می بندد و هر آنچه به دهنش می آید، می گوید و می سراید و کسی هم حق ندارد تا مانع واگویی تجربه های حسی و مدرن او در عرصه زبان و بیان شود!.
چنانچه گفته شد در برابر این نگرش، بینشِ وسیله بودن شعر و هنر مطرح است. در این بینش نه تنها شعر و هنرهای دیگر انسانی که تمامی پدیده ها و گزینه های انسانی و بشری اعم از هنر، سیاست، اقتصاد و... همه و همه، وسیله هایی هستند که باید در خدمت دین و رشد همه جانبه اخلاق انسانی قرار گیرند.
در بینش مذکور، ابداً به خوشامد و بدآمد غرب و فرهنگ اومانیستی آن کوچکترین توجه و اعتنایی نشده و آنچه در درجه بالایی از اهمیت و اعتنا قرار دارد، رای و نظر آفریده گار هستی و صد البته در قالب دین و آموزه های انسان ساز آن است که با توجه به شناخت دقیقی که از انسان و جهان دارد، در هر نسخه و دستورالعملی، صلاح و سعادت دو جهان انسان را مد توجه و نظر قرار داده است.
صد البته که دین و بر اساس ضرورتِ تربیتِ انسان و جامعه بشری، قیودات و تکالیفی دارد که این قید و بندهای لازم و مقداری حوصله خواه، برای آنانی که در اساس از هر گونه قید و بندی ولو لازم و معقول فراری اند، در طول اعصار و زمانها، گران و سنگین تمام شده و به همین منظور تمام سعی و تلاش خود را کرده اند تا به گونه ای از کمند این قید و بند معقول و انسانی، فرار کنند.
نگرش "انسان خدایی" غرب و فرار از گزینه های انسانی- اخلاقی، مفر و گریزگاه بسیار مناسبی شد برای آنانی که منتظر یک چنین فرصتی بودند و اما جرئت و شهامت بروز و اظهار باورهای منحط و ضد دینی شان را نداشتند.
فرهنگ غرب با استفاده از نگرش دین گریزی- دین شخصی- و اخلاق ستیزی- نسبیت در اخلاق-، سفره ای را برای تمامی فراریان از دین و اخلاق و در امتداد شرق و غرب و شمال و جنوب جهان، پهن کرد تا هر شاعر و هنرمندِ لاقید و پشت به آسمان و خدا ایستاده ای، با نشخوار ته مانده های افکار پریشان و بیمار روانی هایی بنام فیلسوف، هر چه از دهن های بی مسئولیت و یاوه سرای شان بر می آید، نثار انسانهای وارسته و دین و اخلاق کنند!! و سر آخر هم آن القاها و تلقین های شیطانی و شرم آور را، تجربه ها و احساسهای بکر و معاصر شاعرانه بنامند و سرایندگان آن اراجیف و خذعبلات سکسی را از قلل و ارتفاعات بلند شعر پارسی دانسته و به آنان افتخار کنند!.
به رغم این نگرش وارداتی و پوشالی، هیچ گونه ملازمه ای میان یک اثرِ هنری خوب و بی دینی و لاقیدی دیده نمی شود؛ بیشترِ شاعران و هنرمندانی که توانسته اند تکانی به دنیای هنر و ادب بدهند و برای اعصار و قرون پی در پی، سکان رهبری شعور و اندیشه و شعر شاعران را به دست بگیرند، همگی از شاعران دین باور و اخلاق گرا بوده اند.
شاعرانی فرزانه و فرهیخته ای چون حافظ، مولانا، بیدل و هر شاعر صاحب نام دیگر، در کدام کته گوری جای می گیرند، دین و اخلاق گرا یا لاقید و همه جا رها؟!
از این منظر، شعر و هنرهای دیگر از آنجا که وصل به مرکز ارزشها و زیبایی که ذات آفریدگار انسان و جهان است، می باشند، دارای قداست و ارزش ماورایی است که به هیچ عنوان نمی تواند جدای از دین و بیگانه با آن باشد.
نویسنده: سید فاضل محجوب
مولف : سیدفاضل محجوب