حسینی مزاری/ سال ۹۸ با تمام تلخیهایی که خیلی بیشتر بود و شیرینیهای بسیار اندکش گذشت، اما درسهای فراوانی به جا گذاشت که دو درس آن خیلی مهم و اثرگذارتر است:
1ـ از ابتدای هجوم آمریکاییها به افغانستان معلوم بود که سربازان این کشور نیامدهاند تا مردم و حکومت را در جهت مقابله با تروریزم، برقراری امنیت، صلح و ثبات و ارتقاء وضعیت معیشتی عمومی کمک کنند، بلکه از یکسو جهت رسیدن به مطامع منطقهای و حتی بینالمللی و از سوی دیگر برای سلطه بر افغانستان و دخالت در امور ریز و درشت آن و دست داشتن در همه فعل و انفعالات داخلی و خارجی به کشور ما آمدهاند.
از گذشته همواره این هدف آمریکاییها را یاد آور میشدم و با آنکه دهها نمونه کار آنها را برای رسیدن به این هدف از راههای مختلف بازگو میکردم، اما گوش شنوای زیادی در کار نبود تا اینکه در سال ۹۸ بیشترین صداها و فریادها از سوی همانهایی در این مورد سر داده شد که قبلتر حامی قرص و محکم حضور آمریکاییها در افعانستان بودند.
آخرین و مهمترین نمونه دخالت آشکار آمریکاییها در امور افغانستان، بحث مذاکره با طالبان و پیش کشیدن صلح ادعایی است. از ابتدا تا انتها دیده میشود که زلمی خلیلزاد تکتازانه پیش رفته و کوچکترین وقعی به خواست و اراده دولت و مردم ما نگذاشته و حتی هنگام امضای توافقنامه با طالبان، هیئت افغانستانی را پشت در گذاشته، حاضر نشد زمینه حضور حتی نمایشی اعضای هیئت را در مراسم امضای این توافق ننگین فراهم کند.
سال ۹۸؛ سال روشن شدن زوایای تاریک و یا پرابهام خباثت آمریکاییها، صرفا به آدمها و جریانهای دیرفهم بود، چون مردم فهیم افغانستان از ابتدا به این نیت شوم زمامداران واشنگتن پی برده بودند که هدفشان سلطه بر افغانستان است؛ هم به خاطر بهره بردن از ثروت و استفاده از فضا و بستر جغرافیایی آن و هم جهت اِشراف بر کشورهای چین، روسیه، ایران و هند و این بدترین اتفاق تاریخی بود که پنجه بر سرنوشت اسلامی و ملی کشور انداخت و درون و بیرون مردم و زیرساختهای اساسی کشور را در تمام عرصهها؛ مجروح، متألم و ویران نمود.
2ـ از آغاز فراهم شدن زمینه حضور کشورهای غربی در افغانستان، برخی افراد و جریانهای سیاسی و فرهنگی از مطرح شدن دموکراسی و اجرایی کردن شرایط آن در متن زندگی، ذوق زده شده بودند؛ تا جایی که دهنشان کف کرده بود، اما از همان آوان میگفتم دموکراسی و ادعای آزادی بیان و اشتراک مردم در تعیین سرنوشتشان، تا زمانی اجرایی میشود که در راستای سیاست استعماری غرب باشد و دموکراسی مطرح شده نیز آن سیستمی نیست که اسلام تاییدش میکند. یعنی مشارکت مردم در انتخابات و تعین سرنوشت سیاسیشان، دموکراسی روِشی مورد تایید اسلام است، اما دموکراسی فلسفی یک ارزش برای غربیهاست و ضد ارزش برای اسلام، به این معنا که با وجود این نوع سیستم، اختلاط زن و مرد، فحشا و منکرات، همجنسبازی و صدها ابتذال دیگر به عنوان قانون معمول حاکم بر کشورهای غربی است و به طور قطع در کشور اسلامی افغانستان نه تنها جا نمیافتد و کارآیی ندارد، بلکه باعث فروریزی نظام حاکم بر افغانستان خواهد شد.
در افغانستان غربیها جهت فریب افکار عامه مردم مسلمان ما سعی کردند چهره دموکراسی روِشی را برجسته کنند، ولی در لایههای زیرین و بدون تبلیغات ظاهرا حساسیتبرانگیز، عملا سیستم دموکراسی فلسفی را پی گرفته و در راستای ترویج و اجرایی کردن آن، از راههای گواناگون بهره گرفتند و در این حوزه، نه صدها میلیون بلکه میلیاردها دالر هزینه نموده و مصرف کردند، اما حالا میبینیم که آمریکاییها با در پیش گرفتن این سیستم نیز نه تنها خود نتیجه دلخواه را نگرفتند، بلکه ضربات سهمگین و مهلکی بر تمامیت ارضی و منافع اسلامی و ملی افغانستان وارد نمودند.
مفتضحترین نمونه ناکارآمدی دموکراسی غربی از یکسو وضعیت زندگی اجتماعی مردم به نظر میرسد که با آسیبهای جدی و حتی فروپاشی گسترده مواجه بوده و از سوی دیگر، انتخابات ریاست جمهوری است که نه آبرویی برای مردم گذاشت، نه حیثیتی برای کاندیداهای ریاست جمهوری، نه اعتباری برای ارگ و نه وزانتی برای سپیدار.
پس سیستم حاکم در غرب به نام دموکراسی، نه تنها کارایی مثبت در افغانستان ندارد، بلکه مخرب بوده و نه تنها آسیبهای فراوان برای مردم ما به بار آورد که حتی برای غرب و آمریکا نیز آبرو و حیثیتی باقی نگذاشت و امروزه بسیاری ملل از جمله همسایهها، خدا را شکر میکنند که از شر این نوع دموکراسی و از حضور و حتی ارتباط با امریکا راحت اند و دغدغه خاطری ندارند و در سطح عموم ملتهای مسلمان و حتی بسیاری از ملل و دول جهان از جمله اتباع و حکومتهایی در آمریکای لاتین، تنفر عجیبی از آمریکا و همپیالگیهایش به وجود آمده است که از دید نگارنده و بسیاری دیگر، افق روشنی فراراه ملتهای آزادیخواه به نظر میرسد.
با توجه به این دو درس بزرگ و تاثیرگذار؛ اینک سال ۹۹ را در پیش داریم و طبیعی است اگر خواص جامعه و نخبگان کشور، چه ملی و چه دولتی؛ به هوش آیند و با پند گرفتن از این درسها، عمل هوشمندانه روی دست بگیرند و از یکسو تلاش برای قطع ایادی خارجی به ویژه امریکاییها از افغانستان کنند، و از سوی دیگر به اسلام برگردند و سیستم مدرن و تاثیرگذار حکومت اسلامی را مورد توجه قرار داده و برای فراهم کردن زمینههای تحقق آن مجاهدت به خرج دهند؛ روزگار خوشی به ارمغان خواهد آمد و استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی واقعی نصیبمان خواهد گردید، در غیر آن، تاریخ آمریکا ثابت کرده است که کارگردانان این کشور حتی به فکر انسانیت نیستند، چه رسد غصه مردم و کشور افغانستان را خوردن و یا تقبلی برای کمک نمودن به دولت و ملت آن و تنها برای تأمین خواستههای خود حاضرند تمام دنیا را به ویرانه تبدیل کنند و کل انسانیت را به مسلخ بکشانند، در این صورت وضع افغانستان و مردم آن بسیار روشن و واضح خواهد بود.
1ـ از ابتدای هجوم آمریکاییها به افغانستان معلوم بود که سربازان این کشور نیامدهاند تا مردم و حکومت را در جهت مقابله با تروریزم، برقراری امنیت، صلح و ثبات و ارتقاء وضعیت معیشتی عمومی کمک کنند، بلکه از یکسو جهت رسیدن به مطامع منطقهای و حتی بینالمللی و از سوی دیگر برای سلطه بر افغانستان و دخالت در امور ریز و درشت آن و دست داشتن در همه فعل و انفعالات داخلی و خارجی به کشور ما آمدهاند.
از گذشته همواره این هدف آمریکاییها را یاد آور میشدم و با آنکه دهها نمونه کار آنها را برای رسیدن به این هدف از راههای مختلف بازگو میکردم، اما گوش شنوای زیادی در کار نبود تا اینکه در سال ۹۸ بیشترین صداها و فریادها از سوی همانهایی در این مورد سر داده شد که قبلتر حامی قرص و محکم حضور آمریکاییها در افعانستان بودند.
آخرین و مهمترین نمونه دخالت آشکار آمریکاییها در امور افغانستان، بحث مذاکره با طالبان و پیش کشیدن صلح ادعایی است. از ابتدا تا انتها دیده میشود که زلمی خلیلزاد تکتازانه پیش رفته و کوچکترین وقعی به خواست و اراده دولت و مردم ما نگذاشته و حتی هنگام امضای توافقنامه با طالبان، هیئت افغانستانی را پشت در گذاشته، حاضر نشد زمینه حضور حتی نمایشی اعضای هیئت را در مراسم امضای این توافق ننگین فراهم کند.
سال ۹۸؛ سال روشن شدن زوایای تاریک و یا پرابهام خباثت آمریکاییها، صرفا به آدمها و جریانهای دیرفهم بود، چون مردم فهیم افغانستان از ابتدا به این نیت شوم زمامداران واشنگتن پی برده بودند که هدفشان سلطه بر افغانستان است؛ هم به خاطر بهره بردن از ثروت و استفاده از فضا و بستر جغرافیایی آن و هم جهت اِشراف بر کشورهای چین، روسیه، ایران و هند و این بدترین اتفاق تاریخی بود که پنجه بر سرنوشت اسلامی و ملی کشور انداخت و درون و بیرون مردم و زیرساختهای اساسی کشور را در تمام عرصهها؛ مجروح، متألم و ویران نمود.
2ـ از آغاز فراهم شدن زمینه حضور کشورهای غربی در افغانستان، برخی افراد و جریانهای سیاسی و فرهنگی از مطرح شدن دموکراسی و اجرایی کردن شرایط آن در متن زندگی، ذوق زده شده بودند؛ تا جایی که دهنشان کف کرده بود، اما از همان آوان میگفتم دموکراسی و ادعای آزادی بیان و اشتراک مردم در تعیین سرنوشتشان، تا زمانی اجرایی میشود که در راستای سیاست استعماری غرب باشد و دموکراسی مطرح شده نیز آن سیستمی نیست که اسلام تاییدش میکند. یعنی مشارکت مردم در انتخابات و تعین سرنوشت سیاسیشان، دموکراسی روِشی مورد تایید اسلام است، اما دموکراسی فلسفی یک ارزش برای غربیهاست و ضد ارزش برای اسلام، به این معنا که با وجود این نوع سیستم، اختلاط زن و مرد، فحشا و منکرات، همجنسبازی و صدها ابتذال دیگر به عنوان قانون معمول حاکم بر کشورهای غربی است و به طور قطع در کشور اسلامی افغانستان نه تنها جا نمیافتد و کارآیی ندارد، بلکه باعث فروریزی نظام حاکم بر افغانستان خواهد شد.
در افغانستان غربیها جهت فریب افکار عامه مردم مسلمان ما سعی کردند چهره دموکراسی روِشی را برجسته کنند، ولی در لایههای زیرین و بدون تبلیغات ظاهرا حساسیتبرانگیز، عملا سیستم دموکراسی فلسفی را پی گرفته و در راستای ترویج و اجرایی کردن آن، از راههای گواناگون بهره گرفتند و در این حوزه، نه صدها میلیون بلکه میلیاردها دالر هزینه نموده و مصرف کردند، اما حالا میبینیم که آمریکاییها با در پیش گرفتن این سیستم نیز نه تنها خود نتیجه دلخواه را نگرفتند، بلکه ضربات سهمگین و مهلکی بر تمامیت ارضی و منافع اسلامی و ملی افغانستان وارد نمودند.
مفتضحترین نمونه ناکارآمدی دموکراسی غربی از یکسو وضعیت زندگی اجتماعی مردم به نظر میرسد که با آسیبهای جدی و حتی فروپاشی گسترده مواجه بوده و از سوی دیگر، انتخابات ریاست جمهوری است که نه آبرویی برای مردم گذاشت، نه حیثیتی برای کاندیداهای ریاست جمهوری، نه اعتباری برای ارگ و نه وزانتی برای سپیدار.
پس سیستم حاکم در غرب به نام دموکراسی، نه تنها کارایی مثبت در افغانستان ندارد، بلکه مخرب بوده و نه تنها آسیبهای فراوان برای مردم ما به بار آورد که حتی برای غرب و آمریکا نیز آبرو و حیثیتی باقی نگذاشت و امروزه بسیاری ملل از جمله همسایهها، خدا را شکر میکنند که از شر این نوع دموکراسی و از حضور و حتی ارتباط با امریکا راحت اند و دغدغه خاطری ندارند و در سطح عموم ملتهای مسلمان و حتی بسیاری از ملل و دول جهان از جمله اتباع و حکومتهایی در آمریکای لاتین، تنفر عجیبی از آمریکا و همپیالگیهایش به وجود آمده است که از دید نگارنده و بسیاری دیگر، افق روشنی فراراه ملتهای آزادیخواه به نظر میرسد.
با توجه به این دو درس بزرگ و تاثیرگذار؛ اینک سال ۹۹ را در پیش داریم و طبیعی است اگر خواص جامعه و نخبگان کشور، چه ملی و چه دولتی؛ به هوش آیند و با پند گرفتن از این درسها، عمل هوشمندانه روی دست بگیرند و از یکسو تلاش برای قطع ایادی خارجی به ویژه امریکاییها از افغانستان کنند، و از سوی دیگر به اسلام برگردند و سیستم مدرن و تاثیرگذار حکومت اسلامی را مورد توجه قرار داده و برای فراهم کردن زمینههای تحقق آن مجاهدت به خرج دهند؛ روزگار خوشی به ارمغان خواهد آمد و استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی واقعی نصیبمان خواهد گردید، در غیر آن، تاریخ آمریکا ثابت کرده است که کارگردانان این کشور حتی به فکر انسانیت نیستند، چه رسد غصه مردم و کشور افغانستان را خوردن و یا تقبلی برای کمک نمودن به دولت و ملت آن و تنها برای تأمین خواستههای خود حاضرند تمام دنیا را به ویرانه تبدیل کنند و کل انسانیت را به مسلخ بکشانند، در این صورت وضع افغانستان و مردم آن بسیار روشن و واضح خواهد بود.