همواره می شنیدیم و می خواندیم که سیاست گزاری های کشورهای بزرگ جهان مبتنی بر ریز بینی ها و ظرافت های فراوانست. هیچ تصمیم سیاسی از سوی این کشورها اتخاذ نمی گردد، مگر این که کارشناسان و آگاهان سیاسی آنها ماه ها و یا حتی سالها روی پروژه ای مطالعه می کنند، مفاد و مضار آن را می سنجند، آنگاه در روشنایی و وضاحت مطالعات خود عمل می کنند.
این فرضیه برای همه قدرت های بزرگ جهانی به ویژه ایالات متحده امریکا صادق دانسته می شد.اما سیاست های ایالات متحده امریکا در خاورمیانه در یک دهه اخیر چنانست که به ابطال این فرضیه می انجامد .
واکنش هایی که از سوی مقام ها امریکا دیده می شود بیان می دارد که محاسبه امریکایی ها چندان هم با ریزبینی و ظرافت همراه نبوده است. یا اینکه برخی فاکتورها از مجاسبه امریکایی ها به دور مانده یا این که از وجود بازیگران بالقوه غفلت صورت گرفته است.
این نادیده گرفتن ها و یا دست کم گرفتن ها سبب شده که مشکلات عدیده ای متوجه سیاست های منطقه ایالات متحده امریکا شود. باراک اوباما رئیس جمهور امریکا در یک صحبت صریح از متحدان عرب خود خواسته است که امریکا را در رخداد های دخیل نسازند که برای امریکا نفعی ندارد. هم چنان توصیه کرده است که ایران را شریک خود در خاورمیانه بدانند و در صدد حذف آن نباشند.
این گفته ها متوجه عربستان سعودی و برخی کشورهای کوچک منطقه خلیج فارس است که اینک برای سیاست های امریکا درد سر ساز شده و فغان رئیس جمهور آن کشور را در آورده است.
به نظر میرسد که امریکا به متحدان خود بیش از حد اعتماد کرده بود و سخنان این جماعت پرخور اما کم عقل را بیش از حد جدی انگاشته بود،یعنی مقام های امریکا اشتباهی را مرتکب شدند که سران عرب نسبت به توانایی خود مرتکب می شوند.
عرب ها معمولا عقل خود را با پول نفت محاسبه می کنند و گمان می برند هرکه پول بیشتر داشته باشد عقل و درایت بیشتر هم دارد .امریکایی ها نیز گمان می بردند که محاسبه عرب ها ممکن است نسبت به سوریه و یمن نیز درست باشد. از این جهت از سیاست های سعودی دفاع کرد و تجاوز آن کشور به یمن را مورد حمایت قرار داد، اینک که پای سعودی ها در گل یمن فرو رفته و برون رفت از آن دشوار می شود، مقام های امریکایی را وادار ساخته است که به متحدان عرب خود هشدار دهد که نمی تواند بیش از این هزینه سیاست های آنها را بپردازد.
شاید امریکا گمان می برد که تجاوز عربستان سعودی در یمن کار آن کشور را ظرف چند ماه یک سره خواهد کرد ،رئیس جمهور مخلوع یمن دوباره برسر قدرت خواهد نشست. با این تغییر چند هدف قابل دست رسی بود.
نخست این که گروه حوثی که مخالف سیاست های اسرائیل است سرکوب می شود،حکومتی که به ریاست رئیس جمهور مخلوع یمن بوجود می آمد تعمیل کننده سیاست های امریکا و عربستان سعودی در یمن خواهدبود،دوم چون منصور هادی توسط عربستان سعوی روی کار آمده بود می توانست موقف عربستان سعودی را به عنوان یک کشور مهم منطقه تثبیت کند.سوم، تاثیر دراز مدت سعودی در منطقه برای ایالات متحده امریکا بسیار خوش آیند به نظر می رسید. گرچه حکومت عربستان سعودی متعلق به اعراب است؛ اما چنان خطم شی امریکا را در منطقه تعقیب میکند که امریکایی ها بدون صرف هزینه خود را وصول به آن اهداف می بیند.
اما اینک امریکایی ها می نگرند که محاسبه دوستان نادان آن کشور در منطقه درست نبوده و محاسبه ای که حکومت سعودی از توان خود ارایه داده بود،غلط از آب در آمد.افزون برآن، قدرت حوثی ها و مردم یمن در برابر وحشی گری های سعودی دست کم گرفته شده بود که اینک به قدرت غیر قابل اغماضی تبدیل شده است.
حال امریکا گمان می برد که اگر برگ برنده دست حکومت سعودی نیاید و مشکلات یمن هم چنان رو بها فزایش رود، دشواری های جدیدی برای امریکا بوجود خواهد آمد . کم ترین آن دفاع از سیاست های تجاوز کارانه سعودی در یمن در محافل بین المللی است.
تا هنوز هم اگر حمایت های سیاسی قدرت های بزرگی چون امریکا نبود ،حکومت سعودی نمی توانست به جرات و دلیری بر مردم یمن تجاوز کند ،این همه کشتار و خشونت بوجود آورد.
بی تردید بخشی از این خشونت ورزی ها به سیاست های غیر عقلانی و ضد اخلاقی ایالات متحده امریکا بر می گردد.
سوریه درد سر دیگری برای ایالات متحده امریکا است.شاید این محاسبه هم از سوی اعراب صورت گرفته باشد که با تقویت گروه های تروریستی حکومت سوریه را سر نگون کنند، آنگاه دست غرب وایالات متحده امریکا در تحولات آن کشور گشوده باشد.
اما این سیاست هم پاسخ مثبت نیافت و امریکا با درد سرهای جدیدی مواجه شده است که نه تنها منافعی برای امریکا ندارد که ضررهای آن بسی بیشتر از منافع آنست. حکومت سعودی وقتی سیاست براندازی رژیم اسد را در پیش گرفت محاسبه نمی کرد، که مردم سوریه کانون های مقاومت علیه گروه های تروریستی بوجود آورند و بتوانند از سرزمین خود دفاع کنند. اینک گروه های مقاومت تعین کننده تحولات نظامی سوریه و هم چنان سیاسی در آن کشور است .
اشتباه دیگری که امریکایی ها و حکومت سعودی مرتکب شدند اینکه تصو نمی کردند که روسیه تمام قد از رژیم اسد دفاع کند و نیروهای طرفدار سعودی را با چالش جدی مواجه سازد.
اینک می بینند که حضور روسیه معادلات منطقه ای را برهم زده و توازن قوا را به نفع حکومت سوریه تغییر داده است .
اگر قبل از ورود روسیه در خاورمیانه ترکیه و سعودی خود را تعین کننده آینده خاورمیانه می دانستند این محاسبه تغییر پیدا کرده و این دو کشور با مشکلات عدیده ای مواجه هستند.
اگرچنانچه وضعیت بدین صورت به پیش برود، هیچ معلوم نیست که چه سرنوشتی در انتظار این دو کشور خواهد بود. ترکیه ای که به عنوان اسلام معتدل از آن تبلیغ می شد و امریکایی ها هزینه کرده بودند که این مدل اسلام را تبلیغ و ترویج کنند، اینک می بینند که این اسلام معتدل خود به یک معضل گرفتار آمده است و از دل اسلام معتدل آقای اردوغان سر بر آورده که از آن بوی هتلر به مشام می رسد.
گرچه هریک از این محاسبه های مقام های ایالات متحده امریکا درد سر ساز شده است.اما رسوا ترین سیاست امریکا در منطقه ،پشتیبانی از گروه های تروریستی چون داعش است که توسط حکومت سعودی بوجود آمده است. امریکایی ها گمان می بردند که اگر گروه های تروریستی که با حمایت مالی عربستان سعودی بوجود آمده را مورد حمایت سیاسی خود قرار دهند به هدفی بزرگی دست پیدا می کنند که با هزینه گزافی هم بدست نمی آوردند.
به نظر می آید که همه این رشته ها پنبه شده و مقام های امریکایی برای جلو گیری از رسوایی بیشتر اینک متحدان خود را مورد ملامت قرار می دهند که بیش از این با آبرو و منافع امریکا بازی نکنند و امریکا را رویاروی مشکلاتی قرار ندهند که به نفع امریکا نیست.
مولف : م. سمنگانی