در بخش های گذشته بدین نکته اشارت رفت که درد و درک مشترک، جوانان را به بهانه ی بزرگداشت و تجلیل از شهیدان دور هم آورد.
فریاد عدالت خواهانه در فضای شهرهای بزرگ کشور طنین افگند. پژواک این پیام در فضای عمومی هم چنان طنین انداز است.
بی تردید پیام راهپیمایان، عدالت ورزی از سوی حکومت و قوم گرایان قبیله محور بود که به نام قوم، عدالت را زیر پای نهاده اند. عدالتی که در بیش از چهارده سال گذشته مورد انکار حکومت و رهبران قرار گرفته است.
رهبران قومی در گزینش و معرفی افراد به دستگاه های حکومتی، تنها معیار و محکی که مد نظر داشتند سر سپردگی جوانان به شخص خود یا به گروه تحت امر و فرمان خود بود.
گروه هایی تحت فرمان وزیر اداره رهبران قومی،گروه های متحجر و بسته ای هستند که شهامت انتقاد از خود را در وجود پیروان خود کشته اند و همه را سر بزیر،بی اراده و مرید می خواهند.
تشکل های برجای مانده از دوران جهاد، هم چنان که ساختار تشکیلاتی خود را حفظ کرده ،کمترین بهایی به رای افراد نداده و نمی دهند و همانندی های فراوانی با تشکیلاتی گروه طالبان دارند.
در گروه طالبان تمام صلاحیت های تصمیم گیری از آنِ شخص رهبر است که در راس هرم قدرت تشکیلات نشسته ، در گروه های سیاسی تحت امر رهبران قومی نیز وضعیت عینا به همان صورت است.
رهبران قومی هیچگاه یک فضای آزاد و صمیمی را بوجود نیاورده که افراد آگاه، با نقد عالمانه، ساختار تشکیلات های کهنه را متحول کنند و فضای جدید یا ایجاد شود و جایگاه افراد تحصیل یافته و باسواد به نحوی پررنگ تر وبرجسته تر گردد.
رهبران حتی در اندیشه ایجاد چنین فضایی هم نیستند . شاید ناپسند ترین سخن در نزد رهبران قومی، انتقاد هایی است که از سوی اعضای آن گروه ها مطرح شود.
لذا برای کسی که درک و دانشی دارد و برای ابراز و اظهار عقیده نیازمند فضای باز و گشوده است، حرکت در چهار چوب گروه تحت امر رهبران قومی را چنان تنگ و طاقت فرسا و غیر قابل تحمل می بیند که بر نمی تابد که خود را درآن تشکیلات های کذایی محدود و محصور نماید.
از این جهت است که تشکیلات های کنونی به جای جذب جوانها به دفع و طرد آنها پرداخته و می پردازد. بنابراین جوان های امروز،ترجیح می دهند که با داشتن مدرک تحصیلی به کارهای پیش پای افتاده مبادرت ورزند و تحت امر و دستور رهبران قومی نباشند.
گاهی شنیده می شود که رهبران قومی با معرفی افراد به دستگاه حکومتی تعهد می گیرند که بخشی از معاش خود را به رهبر قومی بپردازد. جوانی که بعد از دوران جهاد رشد یافته و تحصیل کرده است چگونه می تواند این ویژه خواری را تحمل کند و اراده و اختیار خود را بدست رهبران قومی بسپارد.
ازسوی دیگر،جنبشی که به راه افتاد و فریاد عدالت خواهی که سر داده شد به نحوی زاده همین آب و خاک و سنت دینی است و به نحوی دل در گروه دین دارند، ممکن است دینداری در میان جوانان تشکیل دهنده جنبش شدت و ضعف داشته باشد.اما بی تردید همه می خواهند الگویی از دین ارایه شود که سبب انزجار نسل جوان و آینده ای کشور از دین و دینداری نگردد.
وقتی رهبران جهادی از ارزش های جهاد سخن می رانند، برای نسل آگاه و دین ورز کنونی به یک شوخی مضحک شباهت دارد تا یک سخن جدی؛ زیرا جوان متدین امروز الگوهای واضحی از جهاد در ذهن دارند. گرچه در وقت جهاد نبوده و حضور فیزیکی نیافته اند ولیکن با تتبع و تفحص در تاریخ اسلام ،الگوهایی را یافته اند که مدعیان پیروی از ارزش های جهاد را با آن الگوها متر و میزان می کنند.
برای جوان مسلمان بهترین الگوی مبارزاتی شخص پیامبر عزیز اسلام و خلفای بعد از ایشان است. جوان امروز وقتی زیست رهبران قومی را با الگوی ذهنی خود مقایسه می کنند، هیچ سنخیتی میان زیست کنونی و زیست رهبران جهادی صدر اسلامی نمی بینند. در روایت های دینی ،رهبران جامعه را به میانه روی و تبعیت از افراد متوسط جامعه فرا خوانده است. آیا رهبران قومی کنونی این روایت ها را مد نظر داشته و بدان عمل کرده اند یا آن که به نام ارزش های جهاد، الگوهایی ها را نموده اند که هیچ سنخیتی با الگوهای ذهنی جوان ها ندارد؛ رهبران قومی اگر نمی توانند زندگی فقیرانه را اختیار کنند -چنانچه رهبران صدر اسلام چنین زیسته اند- می توانستند زندگی معتدل و دور از اسراف و تبذیر را پیش گیرند تا حداقل ارزش های دینی و جهادی را در وجود خود و زندگی خود محقق سازند.
برعکس زندگی رهبران قومی پر از ریخت وپاش ها ،تبذیر و اسراف هایی است که با آموزه های دینی هیچ سازگاری ندارد. علی (ع) به معایه فرمود: «این قصرها را اگر مال خودساختی اسراف کردی و اگر از مال بیت المال ساختی خیانت ورزیدی».
نسل جوان و متدینی که علی را شناخته ، چگونه می تواند زندگی پر تجمل و مسرفانه رهبران جهادی - قومی را برتابد و لب به اعتراض نگشاید.
گزارش هایی که ازسوی برخی منابع خارجی در سال گذشته منتشر شد،گواه آن است که بیش از نه میلیون انسان زیر خط فقر در کشور زندگی می کنند.اما زیست رهبران قومی به دربار پادشاهان بیشتر شباهت دارد تا رهبران و سران قومی و جهادی.لذا جوان معترض و منتقد هم گوشه چشمی به بی عدالتی های توان فرسای حکومتی دارد و هم به حفظ ارزش های دینی می اندیشد.
جوان امروز به عدالت می اندیشد که در ظل و ذیل عدالت ورزی همه از زندگی انسانی حداقلی برخوردار باشند. از سوی دیگر با نقد زندگی رهبران اجتماعی وسیاسی بیان می دارند که زندگی رهبران قومی هیچ سنخیتی با ارزش های دینی و جهادی ندارد و نباید جوان نا آگاه زیست رهبران قومی را الگوی دین ورزی بدانند.
جوان دیندار می خواهد دین و ارزش های دینی باقی بماند و زندگی اجتماعی در ذیل اخلاق دینی سامان گیرد. نقد جوان بر رهبران قومی، یک مسئولیت دینی و انسانی و برای بقا و ماندگاری دین است. هیچ متدینی، دین را بدون الگوهای عینی آن بر نمی گیرند.
اما وقتی رهبران قومی خود را به نام و عنوان رهبران جهادی معرفی می کنند و ارزش های جهاد را شعار می دهند،برای جوانی که هنوز از دین نمی داند این تصور ایجاد می شود که اگر دینداری زندگی پرتجمل و مسرفانه است عطای دین را به لقای آن باید بخشید.
یکی از پرسش های بنیادی ای که برای جوان متدین کنونی مطرح می باشد این که چرا مسیحیت برای بسیاری ها جاذبه ایجاد کرده است،چه برتری هایی در مسیحیت مسخ شده ای کنونی وجود دارد که دل جوان مسلمان را می رباید؟
علت اساسی آن است که عملکرد رهبران قومی و گروهای تکفیری در جهان ،چنان اسلام را بد معرفی کرده که برای جوان تحصیل یافته که خود تاریخ اسلام را نخوانده و الگوهایی را نیافته میان خود و اسلام نمی تواند پیوندی برقرار کند و دل در گروه اسلام و مسلمانی بگذارد.
طیفی دیگری از جوانان هم هستند که به رهبران قومی از دید علمی می نگرند وقتی می بینند که چنته رهبران قومی هم از ارزش های اخلاقی –دینی خالی است و هم فاقد وجاهت علمی هستند ،چگونه می توانند اتوریته آنها را بپذیرند و سر اطاعت و تسلیم در پیشگاه کسانی فرود آورند که چند قرن عقب تر از آنها زندگی می کنند.
درست است که رهبران کنونی، عالمان زمان جهاد بوده اند یا آن که در میان پیروان خود عالم دانسته می شدند. اما تغییری که در اذهان جوانان بوجود آمده و بار علمی ای که بر ذهن جوانان نشسته است ، دروازه های جدیدی را بر روی آنها گشوده. جوان دنیا را به لون و رنگ دیگر می بیند، متر و میزان دیگری برای آن ها به وجود آورده و با آن معیار به سراغ رهبران قومی می رود و به نقد آنها می پردازد.
زمانی که این گزینه برای نقد رهبران قومی بکار گرفته می شود، این جماعت همانند شبان هایی به نظر می آیند که از چراگاه گوسفندان آمده باشند! رهبری که بر زمان خود آگاه نباشد نمی تواند پیشا پیش نسل جوان و تحصیل یافته حرکت کند یا هدف ها و انگیزه های آنهارا بشناسد.
طیف دیگری از جوانان تحصیل کرده ، حکومت داری را از منظر و مرای دیگر می بینند.معیار حکومت داری دردید جوان امروز تغیر یافته وکار ویژه ها ی دیگری برای حکومت تعریف می کنند. در حالی که رهبران با ذهینت گذشته زیست می کنند و از فرهنگ سیاسی کنونی دنیا هیچ باری در ذهن خود ندارند. شیوه حکومت داری کنونی و تقسیم قدرت بر اساس و معیار قومی با ذهینت خلاق و درس خوانده جوان تحصیل یافته کنونی هم خوانی ندارد و نه با قانون اساسی که اکثریت رهبران قومی آن را تائید کرده است.
کسانی که بر فلسفه های جدید سیاسی از گذشته تا حال وقوف دارند، توقع دارند که یافته های شان در زندگی سیاسی عملی شود. آنها انتخابات آزاد را برای حاکمیت رهبران قومی نمی خواهند، انتخابات ر ا از این جهت مطلوب می دانند که فرد صاحب صلاحیتی در راس قدرت سیاسی کشور تکیه زند. جوان تحصیل یافته وضعیت کنونی را یک نا هنجاری آشکار سیاسی می دانند. تداوم این نا هنجاری را نه به نفع کشور می دانند و حکومت کنونی را با این ساختار و ترکیب یک حکومت عادلانه می شمارند. از این رو رهبران قومی را مانع رسیدن به یک حکومت عادلانه به حساب می آورند. لذا پاسخ به نیاز ها یاساسی جنبش عدالت خواهی می طلبد که رهبران قومی که در راس قدرت سیاسی کشور نشسته اند، از تار هایی که به دور خود تنیده بیرون آیند، با دید و چشم گشوده تر بنگرند. اگر نمی توانند درک کنند برای یک بار هم که شده از کار شناسان و آگاهان اجتماعی وسیاسی استمداد کنند تا فهم و درک عمیق تر و صحیح تری بدست آورند .
شناخت این جنبش از مقدمه های واجب پاسخ دادن درخور و شایسته به آنست .اگر درست شناخته شود نا گزیر پاسخ درست هم پید ا می کند . فرا فگنی و نسبت دادن جنبش عدالت خواهی به عوامل موهوم و وارد آوردن اتهام های واهی،روش و شیوه ای حکومت های استبدادی است. اگر این صداهای رسا شنیده نشود ،این فریادهای اعتراض به گوش حکومت گران نرسد و حکومت درصدد اصلاح خود برنیاید و سران قومی هم چنان لجام گسیخته و بی مهار باشند. به عواقب و پیامد های نا گواری منجر خواهد شد و هزینه سنگینی برکشور و مردم تحمیل خواهد کرد.مثل معروفی است که می گوید: آب چو ازسر گذشت چه یک نیزه چه صد نیزه. حکومت و سران قومی اگر از ارایه پاسخ طفره روند، عواقب ناگواری در انتظار شان خواهد بود.
مردم وجوانان صاحبان حقیقی این کشور هستند. هم چنان که گلوله های طالبان و تروریستان را به جان می خرند، امنیت را در کشور تامین می کنند؛ می توانند کشور را از نظر سیاسی نیز اداره کنند.. بنابراین باید حکومت صدای عدالت خواهی رابشنود،سران قومی بپذیرند که تاریخ مسرفشان فرارسیده است .
نقد دلسوزانه جوانان را بپذیرند.قشر سختی که به گرد خود ایجاد کرده و مشروعیت های فرا زمانی و فرا مکانی برای خود تعریف کرده اند بشکنند.
فضای بسته و تاریک تشکیلات خود را با حضور جوانان با درک و درایت روشن کنند. این ها راه های مسالمت آمیز ودموکراتیک اصلاحات است .
نشاید ونباید که رهبران قومی و سران حکومت سر در زیر برف ندانم کاری فرو برند و از خواسته های اصلی جوانان غفلت ورزند. یا آن که ماشین تبلیغات تفرقه افگنانه را به حرکت درآورند، بر کوره قوم گرایی بدمند تا جوانان را با این مکر و خدعه از رسیدن به خواسته های اساسی خود باز دارند.
ممکن است که فریب، چند صباحی به عمر سران حکومت بیفزاید. اما در نهایت نمی تواند مشکلات کشور را حل کند و جوانان را از دست یازی به اهداف خود باز دارد.
گفته اند گرهی که با دست باز می شود نباید با دندان گشود. اکنون نوبت حکومت و سران قومی است که این گره را با دست باز می کنند یا می گذارند که گذشت زمان این گره را چنان نا گشودنی سازد که جز با دندان گشوده نشود.
فریاد عدالت خواهانه در فضای شهرهای بزرگ کشور طنین افگند. پژواک این پیام در فضای عمومی هم چنان طنین انداز است.
بی تردید پیام راهپیمایان، عدالت ورزی از سوی حکومت و قوم گرایان قبیله محور بود که به نام قوم، عدالت را زیر پای نهاده اند. عدالتی که در بیش از چهارده سال گذشته مورد انکار حکومت و رهبران قرار گرفته است.
رهبران قومی در گزینش و معرفی افراد به دستگاه های حکومتی، تنها معیار و محکی که مد نظر داشتند سر سپردگی جوانان به شخص خود یا به گروه تحت امر و فرمان خود بود.
گروه هایی تحت فرمان وزیر اداره رهبران قومی،گروه های متحجر و بسته ای هستند که شهامت انتقاد از خود را در وجود پیروان خود کشته اند و همه را سر بزیر،بی اراده و مرید می خواهند.
تشکل های برجای مانده از دوران جهاد، هم چنان که ساختار تشکیلاتی خود را حفظ کرده ،کمترین بهایی به رای افراد نداده و نمی دهند و همانندی های فراوانی با تشکیلاتی گروه طالبان دارند.
در گروه طالبان تمام صلاحیت های تصمیم گیری از آنِ شخص رهبر است که در راس هرم قدرت تشکیلات نشسته ، در گروه های سیاسی تحت امر رهبران قومی نیز وضعیت عینا به همان صورت است.
رهبران قومی هیچگاه یک فضای آزاد و صمیمی را بوجود نیاورده که افراد آگاه، با نقد عالمانه، ساختار تشکیلات های کهنه را متحول کنند و فضای جدید یا ایجاد شود و جایگاه افراد تحصیل یافته و باسواد به نحوی پررنگ تر وبرجسته تر گردد.
رهبران حتی در اندیشه ایجاد چنین فضایی هم نیستند . شاید ناپسند ترین سخن در نزد رهبران قومی، انتقاد هایی است که از سوی اعضای آن گروه ها مطرح شود.
لذا برای کسی که درک و دانشی دارد و برای ابراز و اظهار عقیده نیازمند فضای باز و گشوده است، حرکت در چهار چوب گروه تحت امر رهبران قومی را چنان تنگ و طاقت فرسا و غیر قابل تحمل می بیند که بر نمی تابد که خود را درآن تشکیلات های کذایی محدود و محصور نماید.
از این جهت است که تشکیلات های کنونی به جای جذب جوانها به دفع و طرد آنها پرداخته و می پردازد. بنابراین جوان های امروز،ترجیح می دهند که با داشتن مدرک تحصیلی به کارهای پیش پای افتاده مبادرت ورزند و تحت امر و دستور رهبران قومی نباشند.
گاهی شنیده می شود که رهبران قومی با معرفی افراد به دستگاه حکومتی تعهد می گیرند که بخشی از معاش خود را به رهبر قومی بپردازد. جوانی که بعد از دوران جهاد رشد یافته و تحصیل کرده است چگونه می تواند این ویژه خواری را تحمل کند و اراده و اختیار خود را بدست رهبران قومی بسپارد.
ازسوی دیگر،جنبشی که به راه افتاد و فریاد عدالت خواهی که سر داده شد به نحوی زاده همین آب و خاک و سنت دینی است و به نحوی دل در گروه دین دارند، ممکن است دینداری در میان جوانان تشکیل دهنده جنبش شدت و ضعف داشته باشد.اما بی تردید همه می خواهند الگویی از دین ارایه شود که سبب انزجار نسل جوان و آینده ای کشور از دین و دینداری نگردد.
وقتی رهبران جهادی از ارزش های جهاد سخن می رانند، برای نسل آگاه و دین ورز کنونی به یک شوخی مضحک شباهت دارد تا یک سخن جدی؛ زیرا جوان متدین امروز الگوهای واضحی از جهاد در ذهن دارند. گرچه در وقت جهاد نبوده و حضور فیزیکی نیافته اند ولیکن با تتبع و تفحص در تاریخ اسلام ،الگوهایی را یافته اند که مدعیان پیروی از ارزش های جهاد را با آن الگوها متر و میزان می کنند.
برای جوان مسلمان بهترین الگوی مبارزاتی شخص پیامبر عزیز اسلام و خلفای بعد از ایشان است. جوان امروز وقتی زیست رهبران قومی را با الگوی ذهنی خود مقایسه می کنند، هیچ سنخیتی میان زیست کنونی و زیست رهبران جهادی صدر اسلامی نمی بینند. در روایت های دینی ،رهبران جامعه را به میانه روی و تبعیت از افراد متوسط جامعه فرا خوانده است. آیا رهبران قومی کنونی این روایت ها را مد نظر داشته و بدان عمل کرده اند یا آن که به نام ارزش های جهاد، الگوهایی ها را نموده اند که هیچ سنخیتی با الگوهای ذهنی جوان ها ندارد؛ رهبران قومی اگر نمی توانند زندگی فقیرانه را اختیار کنند -چنانچه رهبران صدر اسلام چنین زیسته اند- می توانستند زندگی معتدل و دور از اسراف و تبذیر را پیش گیرند تا حداقل ارزش های دینی و جهادی را در وجود خود و زندگی خود محقق سازند.
برعکس زندگی رهبران قومی پر از ریخت وپاش ها ،تبذیر و اسراف هایی است که با آموزه های دینی هیچ سازگاری ندارد. علی (ع) به معایه فرمود: «این قصرها را اگر مال خودساختی اسراف کردی و اگر از مال بیت المال ساختی خیانت ورزیدی».
نسل جوان و متدینی که علی را شناخته ، چگونه می تواند زندگی پر تجمل و مسرفانه رهبران جهادی - قومی را برتابد و لب به اعتراض نگشاید.
گزارش هایی که ازسوی برخی منابع خارجی در سال گذشته منتشر شد،گواه آن است که بیش از نه میلیون انسان زیر خط فقر در کشور زندگی می کنند.اما زیست رهبران قومی به دربار پادشاهان بیشتر شباهت دارد تا رهبران و سران قومی و جهادی.لذا جوان معترض و منتقد هم گوشه چشمی به بی عدالتی های توان فرسای حکومتی دارد و هم به حفظ ارزش های دینی می اندیشد.
جوان امروز به عدالت می اندیشد که در ظل و ذیل عدالت ورزی همه از زندگی انسانی حداقلی برخوردار باشند. از سوی دیگر با نقد زندگی رهبران اجتماعی وسیاسی بیان می دارند که زندگی رهبران قومی هیچ سنخیتی با ارزش های دینی و جهادی ندارد و نباید جوان نا آگاه زیست رهبران قومی را الگوی دین ورزی بدانند.
جوان دیندار می خواهد دین و ارزش های دینی باقی بماند و زندگی اجتماعی در ذیل اخلاق دینی سامان گیرد. نقد جوان بر رهبران قومی، یک مسئولیت دینی و انسانی و برای بقا و ماندگاری دین است. هیچ متدینی، دین را بدون الگوهای عینی آن بر نمی گیرند.
اما وقتی رهبران قومی خود را به نام و عنوان رهبران جهادی معرفی می کنند و ارزش های جهاد را شعار می دهند،برای جوانی که هنوز از دین نمی داند این تصور ایجاد می شود که اگر دینداری زندگی پرتجمل و مسرفانه است عطای دین را به لقای آن باید بخشید.
یکی از پرسش های بنیادی ای که برای جوان متدین کنونی مطرح می باشد این که چرا مسیحیت برای بسیاری ها جاذبه ایجاد کرده است،چه برتری هایی در مسیحیت مسخ شده ای کنونی وجود دارد که دل جوان مسلمان را می رباید؟
علت اساسی آن است که عملکرد رهبران قومی و گروهای تکفیری در جهان ،چنان اسلام را بد معرفی کرده که برای جوان تحصیل یافته که خود تاریخ اسلام را نخوانده و الگوهایی را نیافته میان خود و اسلام نمی تواند پیوندی برقرار کند و دل در گروه اسلام و مسلمانی بگذارد.
طیفی دیگری از جوانان هم هستند که به رهبران قومی از دید علمی می نگرند وقتی می بینند که چنته رهبران قومی هم از ارزش های اخلاقی –دینی خالی است و هم فاقد وجاهت علمی هستند ،چگونه می توانند اتوریته آنها را بپذیرند و سر اطاعت و تسلیم در پیشگاه کسانی فرود آورند که چند قرن عقب تر از آنها زندگی می کنند.
درست است که رهبران کنونی، عالمان زمان جهاد بوده اند یا آن که در میان پیروان خود عالم دانسته می شدند. اما تغییری که در اذهان جوانان بوجود آمده و بار علمی ای که بر ذهن جوانان نشسته است ، دروازه های جدیدی را بر روی آنها گشوده. جوان دنیا را به لون و رنگ دیگر می بیند، متر و میزان دیگری برای آن ها به وجود آورده و با آن معیار به سراغ رهبران قومی می رود و به نقد آنها می پردازد.
زمانی که این گزینه برای نقد رهبران قومی بکار گرفته می شود، این جماعت همانند شبان هایی به نظر می آیند که از چراگاه گوسفندان آمده باشند! رهبری که بر زمان خود آگاه نباشد نمی تواند پیشا پیش نسل جوان و تحصیل یافته حرکت کند یا هدف ها و انگیزه های آنهارا بشناسد.
طیف دیگری از جوانان تحصیل کرده ، حکومت داری را از منظر و مرای دیگر می بینند.معیار حکومت داری دردید جوان امروز تغیر یافته وکار ویژه ها ی دیگری برای حکومت تعریف می کنند. در حالی که رهبران با ذهینت گذشته زیست می کنند و از فرهنگ سیاسی کنونی دنیا هیچ باری در ذهن خود ندارند. شیوه حکومت داری کنونی و تقسیم قدرت بر اساس و معیار قومی با ذهینت خلاق و درس خوانده جوان تحصیل یافته کنونی هم خوانی ندارد و نه با قانون اساسی که اکثریت رهبران قومی آن را تائید کرده است.
کسانی که بر فلسفه های جدید سیاسی از گذشته تا حال وقوف دارند، توقع دارند که یافته های شان در زندگی سیاسی عملی شود. آنها انتخابات آزاد را برای حاکمیت رهبران قومی نمی خواهند، انتخابات ر ا از این جهت مطلوب می دانند که فرد صاحب صلاحیتی در راس قدرت سیاسی کشور تکیه زند. جوان تحصیل یافته وضعیت کنونی را یک نا هنجاری آشکار سیاسی می دانند. تداوم این نا هنجاری را نه به نفع کشور می دانند و حکومت کنونی را با این ساختار و ترکیب یک حکومت عادلانه می شمارند. از این رو رهبران قومی را مانع رسیدن به یک حکومت عادلانه به حساب می آورند. لذا پاسخ به نیاز ها یاساسی جنبش عدالت خواهی می طلبد که رهبران قومی که در راس قدرت سیاسی کشور نشسته اند، از تار هایی که به دور خود تنیده بیرون آیند، با دید و چشم گشوده تر بنگرند. اگر نمی توانند درک کنند برای یک بار هم که شده از کار شناسان و آگاهان اجتماعی وسیاسی استمداد کنند تا فهم و درک عمیق تر و صحیح تری بدست آورند .
شناخت این جنبش از مقدمه های واجب پاسخ دادن درخور و شایسته به آنست .اگر درست شناخته شود نا گزیر پاسخ درست هم پید ا می کند . فرا فگنی و نسبت دادن جنبش عدالت خواهی به عوامل موهوم و وارد آوردن اتهام های واهی،روش و شیوه ای حکومت های استبدادی است. اگر این صداهای رسا شنیده نشود ،این فریادهای اعتراض به گوش حکومت گران نرسد و حکومت درصدد اصلاح خود برنیاید و سران قومی هم چنان لجام گسیخته و بی مهار باشند. به عواقب و پیامد های نا گواری منجر خواهد شد و هزینه سنگینی برکشور و مردم تحمیل خواهد کرد.مثل معروفی است که می گوید: آب چو ازسر گذشت چه یک نیزه چه صد نیزه. حکومت و سران قومی اگر از ارایه پاسخ طفره روند، عواقب ناگواری در انتظار شان خواهد بود.
مردم وجوانان صاحبان حقیقی این کشور هستند. هم چنان که گلوله های طالبان و تروریستان را به جان می خرند، امنیت را در کشور تامین می کنند؛ می توانند کشور را از نظر سیاسی نیز اداره کنند.. بنابراین باید حکومت صدای عدالت خواهی رابشنود،سران قومی بپذیرند که تاریخ مسرفشان فرارسیده است .
نقد دلسوزانه جوانان را بپذیرند.قشر سختی که به گرد خود ایجاد کرده و مشروعیت های فرا زمانی و فرا مکانی برای خود تعریف کرده اند بشکنند.
فضای بسته و تاریک تشکیلات خود را با حضور جوانان با درک و درایت روشن کنند. این ها راه های مسالمت آمیز ودموکراتیک اصلاحات است .
نشاید ونباید که رهبران قومی و سران حکومت سر در زیر برف ندانم کاری فرو برند و از خواسته های اصلی جوانان غفلت ورزند. یا آن که ماشین تبلیغات تفرقه افگنانه را به حرکت درآورند، بر کوره قوم گرایی بدمند تا جوانان را با این مکر و خدعه از رسیدن به خواسته های اساسی خود باز دارند.
ممکن است که فریب، چند صباحی به عمر سران حکومت بیفزاید. اما در نهایت نمی تواند مشکلات کشور را حل کند و جوانان را از دست یازی به اهداف خود باز دارد.
گفته اند گرهی که با دست باز می شود نباید با دندان گشود. اکنون نوبت حکومت و سران قومی است که این گره را با دست باز می کنند یا می گذارند که گذشت زمان این گره را چنان نا گشودنی سازد که جز با دندان گشوده نشود.
مولف : سید مظفر دره صوفی