در میان ادیان الهی و غیر الهی موجود در جهان، اسلام تنها آئینی است که بیشترین ارزش، اهمیت و بها را به خرد و تفکر داده است. اسلام در آغاز ظهور و پیدایش خویش، انسان بدوی و جاهل عرب را با باغستانهای سرسبز و مترنم تعقل و تدبر آشنا کرد و او را با پیامبر درونی خودش(عقل و اندیشه) آشتی داد.
اسلام در آغاز و ادامه، بنای تعالیم اصولی خود را بر عقل، استدلال، اخلاق و منطق سلیم گذاشت و هیچگاه قبل از دعوت مستدل و خردورزانه، دست به سلاح گرم نبرد و خونی را بناحق بر زمین نریخت و سرزمینی را به جبر و زور و اکراه به پیکره جهان اسلام اضافه نکرد.
قرآن مجید که به عنوان دستورالعمل نظری و عملی آئین اسلام و به تعبیر امروزی، مانیفیست این دین الهی را تشکیل می دهد، در جای جای سوره ها و آیه های خویش، با دیالوگها و گفتمانهایی بر اساس خرد و استدلال و منطق پویا و متمدنانه ی انسانی، حرف می زند و از پیامبرش به تکرار می خواهد تا هیچگاه خلاف اصول عقل و اخلاق و منطق انسانی، با مردم مواجه نشود.
آنهایی که با اسلام آشنایی دارند و متون اصلی و فرعی این دین آسمانی را به کاوش گرفته اند، می دانند که پیامر اسلام حتی یک جنگ از جنگهای چندگانه صدر اسلام با دشمنان را بدون مقدمه آموزشی و روشن گرانه آغاز نکردند و ایشان قبل از آغاز هر جنگی و فتح هر سرزمینی، با فرستادن نامه ها و هیات های تبلیغی و ارائه برنامه های انسان ساز اسلام، مبنای وحیانی و عقلانی دین اسلام را به همگان آشکار می ساختند و در واقع حجت را بر دشمنان تمام می کردند.
معروف است که گفته اند:" اسلام را سه عامل به پیروزی رساند که اولی سرمایه خدیجه دومی اخلاق پیامبر اکرم و سومی نیز شمشیر علی بن ابیطالب بود". چنانچه دیده می شود، شمشیر که نماد بهره وری از قوه قهریه است در آخر قرار دارد و این به خوبی نشان می دهد که تمرکز پیامبر به عنوان یک رهبر سیاس و زیرک، بیش از همه روی گزینه اقتصاد و اخلاقِ برگرفته شده از مبانی وحیانی و اسلامی است.
در قرآن مجید آیه ای وجود دارد که می توان از آن به عنوان" فراخوان انسانی و متمدنانه آئین اسلام" یاد کرد و آن را چاشنی و پتانسیلی دانست برای گردآوری اندیشه ها و رفتارهای انسانی گرا بر اساس مبانی وحیانی محور.
ترجمه آیه مذکور به شرح زیر است:" بگو ای اهل کتاب، بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان(مشترک) است (انبیاء و کتابهای آسمانی بر آن متفق اند) گرد آییم و آن اینکه جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نسازیم و برخی از ما برخی دیگر را بجای خداوند صاحب اختیار نگیرد".
معنی و مفهوم روشن و بروز آیه فوق این است که مسلمانان و مسیحیان و یهودیان که هر کدام پیرو یکی از ادیان آسمانی و الهی اند و در برخی از اصول ادیان که عبارت از توحید و نبوت باشد، مشترک اند، لازم است تا با هم بنشینند و روی سه اصل مهم توافق کنند تا هیچ گونه نزاع و اختلافی در میان آنها واقع نشود و در کمال صلح و آرامش با همدیگر زندگی کنند.
آن سه اصل عبارت است از نخست آنکه فقط یک خدا را بپرستند. دوم آنکه چیزی را شریک خداوند نسازند و در نهایت آنکه هیچ گونه سلطه یکدیگر را بر خویش نپذیرند و به اصطلاح امروز، مستعمره یکدیگر نشوند.
شعار بالا در واقع برترین دستورالعمل در جهت برگزاری گفتمانهای متمدنانه و معقول میان پیروان ادیان الهی در جهان است که می تواند انعکاس دهنده ایده پویا و انسانی گفت وگوی تمدنها باشد بدل از جنگ و درگیری تمدنها!
اسلام از بدو ظهور تا کنون که یک هزار و چهار صد سال از عمر آن می گذرد، همواره بر دیالوگ معقول و منطقی میان انسانها تاکید داشته و بر این باور بوده و هست که انسان زاده دلیل و استدلال است و آن اندازه که با استدلال و منطق می توان او را قانع ساخت، با هیچ یک از ابزارهای دیگر نمی توان با او برخورد کرد.
یک چنین رویکرد خردورزانه و معقول در اسلام باعث گردید تا روز بروز به تعداد پیروان این آئین پویا و انسان ساز افزوده گردد و این روند تا عصر حاضر نیز ادامه داشته و بر رغم تبلیغات سوء و دروغینی که دول امریکایی و غربی علیه این دین الهی راه انداخته اند و سعی فراوان در تخریب چهره روشن آن کرده اند، باز هم روند گرویدن افراد به این دین مبین، تضعیف نشده و به خصوص در سالهای اخیر، سیر صعودی خویش را در پیش گرفته و از میان نخبگان و مطالعه کنندگان و اهل تحقیق در جوامع غربی و امریکایی، بیشترین هواخواه را به خود اختصاص داده است.
این در صورتی است که از میان مسلمانان، آنانی که آئین مسیحیت را پذیرفته اند؛ اولاً انسانهای لااوبالی و بی بند و باری بوده اند که هیچ گونه میانه ای با تحقیق و مطالعه نداشته اند و در ثانی، مسیحی شدن آنها بیشتر مصلحتی بوده تا بتوانند در یکی از کشورهای غربی، ساکن و مقیم شوند و از مزایای یک زندگی راحت تر بهره ببرند!.
براساس یک نظر سنجی که به وسیله یک نهاد متنفذ در امریکا انجام شده، تعداد مسلمانان به شدت در حال افزایش است و این افزایش تا آخر قرن ۲۱ ممکن است به حدی برسد که با جمعیت مسیحی در جهان برابری کند؛ مسیحیتی که از نظر تعداد جمعیت در حال حاضر در رده اول قرار دارد و بعد از آن این مسلمانان اند که جایگاه دوم را به خود اختصاص داده اند.
البته یکی از کارشناسان نهاد مذکور، رشد جمعیت مسلمانان را به دلیل زاد و ولد بالای آنان در سالهای اخیر می داند و معتقد است که این روند ربطی به گرویدن افراد غیر مسلمان به اسلام ندارد؛ اما واضح است که این زیادی، نمی تواند محصول صرف زاد و ولد باشد و تعداد بی شمار گرویدگان به اسلام در سالهای اخیر را نمی توان از نظر دور داشت.
اسلام در آغاز و ادامه، بنای تعالیم اصولی خود را بر عقل، استدلال، اخلاق و منطق سلیم گذاشت و هیچگاه قبل از دعوت مستدل و خردورزانه، دست به سلاح گرم نبرد و خونی را بناحق بر زمین نریخت و سرزمینی را به جبر و زور و اکراه به پیکره جهان اسلام اضافه نکرد.
قرآن مجید که به عنوان دستورالعمل نظری و عملی آئین اسلام و به تعبیر امروزی، مانیفیست این دین الهی را تشکیل می دهد، در جای جای سوره ها و آیه های خویش، با دیالوگها و گفتمانهایی بر اساس خرد و استدلال و منطق پویا و متمدنانه ی انسانی، حرف می زند و از پیامبرش به تکرار می خواهد تا هیچگاه خلاف اصول عقل و اخلاق و منطق انسانی، با مردم مواجه نشود.
آنهایی که با اسلام آشنایی دارند و متون اصلی و فرعی این دین آسمانی را به کاوش گرفته اند، می دانند که پیامر اسلام حتی یک جنگ از جنگهای چندگانه صدر اسلام با دشمنان را بدون مقدمه آموزشی و روشن گرانه آغاز نکردند و ایشان قبل از آغاز هر جنگی و فتح هر سرزمینی، با فرستادن نامه ها و هیات های تبلیغی و ارائه برنامه های انسان ساز اسلام، مبنای وحیانی و عقلانی دین اسلام را به همگان آشکار می ساختند و در واقع حجت را بر دشمنان تمام می کردند.
معروف است که گفته اند:" اسلام را سه عامل به پیروزی رساند که اولی سرمایه خدیجه دومی اخلاق پیامبر اکرم و سومی نیز شمشیر علی بن ابیطالب بود". چنانچه دیده می شود، شمشیر که نماد بهره وری از قوه قهریه است در آخر قرار دارد و این به خوبی نشان می دهد که تمرکز پیامبر به عنوان یک رهبر سیاس و زیرک، بیش از همه روی گزینه اقتصاد و اخلاقِ برگرفته شده از مبانی وحیانی و اسلامی است.
در قرآن مجید آیه ای وجود دارد که می توان از آن به عنوان" فراخوان انسانی و متمدنانه آئین اسلام" یاد کرد و آن را چاشنی و پتانسیلی دانست برای گردآوری اندیشه ها و رفتارهای انسانی گرا بر اساس مبانی وحیانی محور.
ترجمه آیه مذکور به شرح زیر است:" بگو ای اهل کتاب، بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان(مشترک) است (انبیاء و کتابهای آسمانی بر آن متفق اند) گرد آییم و آن اینکه جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نسازیم و برخی از ما برخی دیگر را بجای خداوند صاحب اختیار نگیرد".
معنی و مفهوم روشن و بروز آیه فوق این است که مسلمانان و مسیحیان و یهودیان که هر کدام پیرو یکی از ادیان آسمانی و الهی اند و در برخی از اصول ادیان که عبارت از توحید و نبوت باشد، مشترک اند، لازم است تا با هم بنشینند و روی سه اصل مهم توافق کنند تا هیچ گونه نزاع و اختلافی در میان آنها واقع نشود و در کمال صلح و آرامش با همدیگر زندگی کنند.
آن سه اصل عبارت است از نخست آنکه فقط یک خدا را بپرستند. دوم آنکه چیزی را شریک خداوند نسازند و در نهایت آنکه هیچ گونه سلطه یکدیگر را بر خویش نپذیرند و به اصطلاح امروز، مستعمره یکدیگر نشوند.
شعار بالا در واقع برترین دستورالعمل در جهت برگزاری گفتمانهای متمدنانه و معقول میان پیروان ادیان الهی در جهان است که می تواند انعکاس دهنده ایده پویا و انسانی گفت وگوی تمدنها باشد بدل از جنگ و درگیری تمدنها!
اسلام از بدو ظهور تا کنون که یک هزار و چهار صد سال از عمر آن می گذرد، همواره بر دیالوگ معقول و منطقی میان انسانها تاکید داشته و بر این باور بوده و هست که انسان زاده دلیل و استدلال است و آن اندازه که با استدلال و منطق می توان او را قانع ساخت، با هیچ یک از ابزارهای دیگر نمی توان با او برخورد کرد.
یک چنین رویکرد خردورزانه و معقول در اسلام باعث گردید تا روز بروز به تعداد پیروان این آئین پویا و انسان ساز افزوده گردد و این روند تا عصر حاضر نیز ادامه داشته و بر رغم تبلیغات سوء و دروغینی که دول امریکایی و غربی علیه این دین الهی راه انداخته اند و سعی فراوان در تخریب چهره روشن آن کرده اند، باز هم روند گرویدن افراد به این دین مبین، تضعیف نشده و به خصوص در سالهای اخیر، سیر صعودی خویش را در پیش گرفته و از میان نخبگان و مطالعه کنندگان و اهل تحقیق در جوامع غربی و امریکایی، بیشترین هواخواه را به خود اختصاص داده است.
این در صورتی است که از میان مسلمانان، آنانی که آئین مسیحیت را پذیرفته اند؛ اولاً انسانهای لااوبالی و بی بند و باری بوده اند که هیچ گونه میانه ای با تحقیق و مطالعه نداشته اند و در ثانی، مسیحی شدن آنها بیشتر مصلحتی بوده تا بتوانند در یکی از کشورهای غربی، ساکن و مقیم شوند و از مزایای یک زندگی راحت تر بهره ببرند!.
براساس یک نظر سنجی که به وسیله یک نهاد متنفذ در امریکا انجام شده، تعداد مسلمانان به شدت در حال افزایش است و این افزایش تا آخر قرن ۲۱ ممکن است به حدی برسد که با جمعیت مسیحی در جهان برابری کند؛ مسیحیتی که از نظر تعداد جمعیت در حال حاضر در رده اول قرار دارد و بعد از آن این مسلمانان اند که جایگاه دوم را به خود اختصاص داده اند.
البته یکی از کارشناسان نهاد مذکور، رشد جمعیت مسلمانان را به دلیل زاد و ولد بالای آنان در سالهای اخیر می داند و معتقد است که این روند ربطی به گرویدن افراد غیر مسلمان به اسلام ندارد؛ اما واضح است که این زیادی، نمی تواند محصول صرف زاد و ولد باشد و تعداد بی شمار گرویدگان به اسلام در سالهای اخیر را نمی توان از نظر دور داشت.