بعد از بحث در رابطه با متقين، كافرين و منافقين و سرنوشت كه اينها با آن رو به رو هستند و نمايش منافقين در چند تصوير، حالا فرصتي است براي دعوت به راهي كه منجر به تقوا ميشود. تقوايي كه توحيد و يكتا پرستي از ثمرات آن است. تنها همين راه انسان را از باتلاقهاي گوناگون نجات داده به سر منزل مقصود ميرساند.
پيش از بررسي اين موضوع، تذكر اين نكته مهم است كه ما وقتي بعضي آيات اين كتاب آسماني را قرائت ميكنيم، بعضي جاها در نگاه اول با يك نوع پراكندگي و گسستهنمايي رو به رو ميشويم، آنوقت با خود ميگوييم: محور عمودي اين آيات چگونه باشد؟
اين نگاه اول است كه نبايد به آن اعتماد كرد. اين نگاه، ويژه اين كتاب هم نيست. هر اثر مدرن اين خاصيت را دارد كه در نگاه اول زيباييهايش را يكجا به رخ خواننده نكشد. به خواننده فرصت ميدهد كه ذهنش را به فعاليت وا دارد تا بعد از تلاش به آن زيباييها برسد و لذت دو برابر را نصيب خود نمايد. من هم وقتي اينگونه آيات را اولين بار براي تحقيق ميخواندم، نه تنها احساس پراكندگي و گسستهنمايي ميكردم كه وحشت عميقي مرا در بر گرفت. ميدانيد در اين موارد مسأله عقيده و ايمان مطرح است. مباد آن لحظههايي كه ايمان انسان فرو بريزد! آن لحظهها بسيار سخت و وحشتناك خواهد بود. تصور كنيد: آدم عمري را پاي ايمان و آرماني بريزد و خالصانه در راه او همه سختيها را تحمل كند اما ناگهان ببيند كه اين ايمان درست در وقت نياز شديد به آن، مثل آدم برفي آب ميشود.
اگر با چنين حالتهايي رو به رو شديم، چند چيز را فراموش نكنيم:
نقطه مركزي را هميشه به ياد داشته باشيم. اين كتاب هنري هر مطلب جديدي را كه آغاز كند، يك نقطه را مركز قرار ميدهد و بعد پيرامون هرچيزي كه منجر به هدايت بشود، صحبت ميكند و بعد به نحوي اشاره به همان نقطه دارد. تا هم مطلب قدرتمند ارائه شود و هم جلوي پراكندگي گرفته. اگر خوب توجه كرده باشيد، اكثر سخنرانان زبردست، خطابههايشان را آگاهانه يا ناآگاهانه تحت تأثير اين كتاب الهي ايراد مينمايند. البته احتمال ديگري هم وجود دارد كه تلاش مسلمانان از ابتدا اين بوده كه اين سبك براي هميشه يادگار بماند.
عنصر ديگري كه به آن توجه كنيم، شأن نزول است كه فهم و پيوستگي بعضي از آيات بدون آن ميسر نميشود.
سعيكنيم با التفاتها برخورد جدي داشته باشيم. التفاتها به قدري اهميت دارند، كه وقتي من ميخواستم اين آيات كريمه را جداگانه بررسي كنم، احساس ميكردم، يك مصرع شعر زيبا را به دو بخش تقسيم كردهام. از اين رو استخوانبندي اين كتاب آسماني چنان استوار است كه آدم دلش ميخواهد، يك سوره را در يك نفس به آخر برساند.
اگر خوب دقت كرده باشيد، در ابتداي آيات مورد بحث، التفات از غائب به مخاطب گرديده و همه انسانها مورد خطاب قرار ميگيرند كه راه درست اين است. بعد نعمتهايي ياد آوري ميشود كه يكي پس از ديگري پر اهميتتر است. بعد خالق اين سطور همه انسانها را به تحدي دعوت ميكند كه اگر در حقانيت اين كتاب ترديد دارند، يك سوره همانند آن بياورند و هركسي به جز پديد آورنده آن را ميتوانند داور قرار بدهند. اگر نتوانستند همانند آن بياورند كه حتما نميتوانند، پس از آتشي بترسند كه سنگها را مانند انسانها به شعله كشيدن وا ميدارد. حال كه پاي آتش پر لهيب آنچناني به ميان آمد، فرصت مقايسه بين اينها كه در حلقههاي آتش هستند با آنها كه همراه همسران زيبا رويشان در باغهاي با صفاي بهشتي در گردش ميباشند، پيش ميآيد. همين جا از فرصت ديگري هم نميگذرد و آن دهان بند زدن به دهان كساني است كه مثلهاي زيباي الهي را مسخره ميكنند و بعد با يك تير دو نشان زده ميشود؛ يعني هم كافرين مورد نكوهش قرار ميگيرند و هم منافقين. البته در رابطه با منافقين توضيح بيشتري داده ميشود. پيمان شكنيها، قطع ارتباط با كساني كه بايد با آنها ارتباط داشته باشند و فساد در زمين از جمله آنها است. بعد از طي اين مراحل با يك التفات ديگر به نقطه مركزي بر ميگردد. اين بار با تعبير شور انگيزتر و مطرح كردن نعمت بزرگتر. آدم وقتي به اين خط پرگار هنري مينگرد فرياد احسنت از تمام وجودش بر ميخيزد و با خودش ميگويد بيان بهتر از اين نميشود!
توصيه ميشود همين الآن به آيات مورد بحث نگاهي بيندازيد.
حال كه اجمال مطلب به دست آمد، يك مقدار تفصيليتر به اين آيات مباركه مينگريم. چنانكه گفته آمد، در اينجا التفات از غايب به مخاطب رخ داده است و همه انسانها از مؤمن و كافر و منافق، در زمان حال و آينده مورد خطاب قرار ميگيرند كه تنها راه روشن طريق عبوديت است، تا از اين طريق به تقواي او دسترسي پيدا كنند. اينجا است كه نقش اين مرحله از تقوا پررنگتر نشان داده ميشود. اين برجستگي از واژه "لعل" به دست ميآيد. مرحوم طبرسي "لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ" را اين طور معنا ميكند: "أي خلقكم لتتقوه و تعبدوه."
با اين معنا، تقواي در اين مرحله آنقدر اهميت پيدا ميكند كه در كنار تعبد قرار ميگيرد. تعبدي كه در بعضي آيات هدف از خلقت است: "وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ "(الذاريات/۵۶).
حال عبادت چه كسي؟ عبادت كسي كه بر تن اين انسانها و گذشتگانشان جامه حيات پوشانده است. كسي كه زمين و آسمان با اشاره او شكل پيدا كرده است.
چهار چيز كه عبارتند از: حيات، زمين، آسمان و باران، ياد آوري ميشود. از اين چهار، مفسرين به دو مطلب پي بردهاند و آن قدرت و نعمت است.
قدرت را فهميدهاند به خاطر اينكه آنكسي كه زمين و آسمان و انسانها را اينچنين آفريده است، بايد خيلي توانا باشد.
نعمت را فهميدهاند كه از زمين به عنوان "فراش" و از آسمان به عنوان "بناء" نام برده شده.
فراش جايي است كه انسان در آن آرامش دارد. پس زمين بستري آرامش بخش براي انسانها است. پس وجود زمين براي انسانها نعمت است. در گذشته مفسرين در رابطه با نعمت بودن زمين مطالبي را تقرير ميكردند و حتي رواياتي هم در اين باب ميآوردند كه البته روايات متناسب با فهم و درك مردم آن روزگاران است و از باب: كلّم الناس علي قدر عقولهم.
ولي معارف قرآن درياي شناوري است كه قرنها را احاطه كردهاست. از اين رو امروزه مفسرين از زمين نعمت بسيار فراتر را درك ميكنند. امروزه مفسرين كره زمينرا با كرات ديگري آسماني مقايسه ميكنند. امروزه مفسرين كره زمين را با كره ماه در نظر ميگيرند. من يك تصوير از كره ماه دارم و آن را گاهي زمينه كامپيوترم ميسازم و بعد مدتها به آن خيره و مات ميمانم. ميبينم همه چيزش عين زمين خودما است؛ كوهها، دشتها، درهها و بيابانهاي وسيع اما هيچ پرندهاي بر آن بال نميگشايد و هيچ بادي بر آن دامن. خاموش و مبهوت و متحير. انگار جنب و جوش زمينيان را به نظاره نشستهاست.
حال اين كره خاكي با آن كره خاكي چه تفاوت دارد كه در اينجا نغمه حيات ميپيچد و در آنجا نعره سكوت؟ بايد گفت: تفاوتهاي بيشمار. اگر روزي گذارت به آنجا بيفتد و كپسول گازت هم خراب بشود، ميفهمي كه وجود زمين چه نعمت پايان ناپذيري است. اگر چند لحظه جاذبه از اين سياره گرفته بشود، آنوقت ميبيني كه ماهوارههايي از جنس انسان و حيوان و آپارتمانهاي چندين طبقه، ماشينها و قطارها در مدارها چقدر افزايش مييابند. پس واقعيت اين است كه ما در زمين حكم ماهياي در آب را داريم. تا وقتي از آن بدون وسيله بيرون نشويم، قدر نعمتهاي سخاوتمندش را نميدانيم. او ميداند كه اين كره خاكي براي ما چقدر حياتي است كه به عنوان نعمت در قبال عبادت ذكر ميكند. اين از زمين و نعمتهاي آن كه انصافا بي پايان است.
از آسمان هم به عنوان "بناء" ياد شدهاست، بناء يعني سقف و سقف چيزي است كه انسان را از ريزش ناگهاني اشياي بالاي سر حفاظت ميكند. البته ناگفته پيداست كه منظور از سماي در اينجا غير از سماواتي است كه در چند آيه بعد با آن برخورد ميكنيم. باز مرحوم طبرسي وقتي به اينجا ميرسد، آن را اينگونه معنا ميكند: "و سمي السماء سماء لعلوها علي الأرض و كل شيء كان فوق شيء فهو لما تحته سماء."
تفسير نمونه در اينجا نگاه موشكافانه تري دارد. طرف بالا را مفهوم جامع ميداند اما چهار معنا را از مقايسه آيات كريمه به دست آورده است: ۱- طرف بالا: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء (ابراهيم/۲۴). ۲- منطقه دور تر از سطح زمين؛ محل ابرها: وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَكاً فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ (ق/۹). ۳- قشر متراكم هواي اطراف زمين: وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ (الأنبياء/۳۲). ۴- كرات بالا: ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ (فصلت/۱۱).
آنچه كه در اينجا اهميت دارد، سماي به معناي قشر متراكم هواي اطراف زمين است كه به آن جو يا Atmosphere زمين گفته ميشود. تفسير نمونه بر اين باور است كه مراد از سماي در اين آيه مباركه همين جو زمين است كه وقتي بخار آب به آنجا ميرسد، سرد ميشود و به صورت برف يا باران دوباره به زمين فرو ميريزد.
اگر اينطور باشد، نعمت بودن آن بسيار ملموس است. زيرا ارزش جو زمين بر كسي پوشيده نيست و اهميت آن تنها در سپر قرار گرفتن مقابل شهابسنگهاي آسماني خلاصه نميشود بلكه تعادل گرما و سرماي زمين هم به عهده آن است. امروزه اخلال در نظم آن را تحت عنوان: Global Warming, Global Concern مطرح ميكنند كه حتي در كتابهاي پيش دانشگاهي هم راه پيدا كردهاست. پس جو زمين هم نعمت گرانبهايياست كه نميتوانيم ارزش آن را دريابيم. و باز هم او است كه اين ضرورت را تشخيص ميدهد و اينگونه آنرا بدون هزينه محافظ كره خاكي ما قرار دادهاست.
نعمت سوم باران ميباشد كه ارزش آن بر كسي پوشيده نيست.
بعد از دعوت عمومي به يكتا پرستي و شمردن نعمتهايي چون زمين و آسمان و باران و از همه اول تر البته گوهر حيات كه بعدا در رابطه با آن سخن خواهيم گفت، يكبار ديگر به طور غير مستقيم بر اين دعوت تاكيد ميشود: " فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَاداً وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ".
از گذاشتن معيار "وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ" انسان شگفت زدهميشود. عجب معياري! اين جمله چنان پرمعنا است كه اگر ساعتها پيرامون آن بينديشي حقش را نميتواني اداكني. جملهاي است، چند بعدي. هنر واقعي يعني اين. كفار را شامل است كه اين چوب و سنگي كه براي پرستش ميتراشند، خودشان ميدانند كه قدرت هيچ كاري را ندارند، اهل كتاب را شامل است كه در انجيل و تورات اين موضوع مطرح شدهاست هرچند آنها چشم پوشي كنند و از همه مهمتر اينكه شما انسانها صاحب عقل و خرد و تشخيص هستيد، ميتوانيد به خوبي مسايل را درك كنيد. آيا عقل شما اجازه ميدهد كه اين جهان اسرار آميز، با نظم شگفت آوري كه دارد، بدون يك طراح بسيار قدرتمند به وجود آمدهاست؟
من كه متاسفانه سر رشتهاي از اين مسايل ندارم اما گاهي كه به اين نوشتهها برميخورم، حيرت و شگفتي سراسر وجودم را در بر ميگيرد: "همه ستارههايي كه به هنگام شب در آسمان مشاهده ميكنيم در مجموعهاي گرد آمدهاند كه به كهكشان راهشيري معروف است. منظومه خود ما بخشي از همين كهكشان است... به جز كهكشان ما، مجموعه ستارگان يا كهكشانهاي بسيار متعددي ديگر هم در فضا وجود دارد كه تعداد ستارگان هر يك ممكن است به ميليونها عدد برسد. تعداد خود كهكشانها هم خارج از حد شمارش است. در عين حال، بين كهكشانها گاهي هزارها و بلكه ميليونها سال نوري فاصله است. بنا بر اين عملا بايد گفت كه فضا بيانتها است."
حيرت و شگفتي من در اين نيست كه فضاي لايتناهياي وجود دارد كه بشر نميتواند حتي كهكشانهاي آن را بشمارد. زيرا ذهنيت من فراتر از آن است. حيرت من در اين است كه اين انبوه ستاره و سياره و كهكشانها چرا يكبار راهشان را گم نميكنند و خط به خط نمي شوند؟! شما گاهي در چهارراههاي شهرهاي بزرگ شاهد اين بودهايد كه اگر يك لحظه، آن مامور سر چهارراه وجود نداشته باشد، با اينكه اين انسانهاي راننده همه عاقل هستند و قوانين رانندگي را همه ميدانند، باز ميبينيم چنان ترافيك سنگيني به وجود مي آيد كه آدم از رفتن به جايي پشيمان ميشود اما هيچ وقت ما شاهد ترافيك سنگين يا مسير در مسير ستارگان در فضا نبودهايم.
حتما ميگويي اين از بياطلاعي من است كه از قوانين اجرام آسماني اطلاع ندارم. قوانين آنها غير از قوانين راهنمايي و رانندگي است. هر ستارهاي در فضا، خط سير مشخصي دارد كه هيچ وقت اينها با يكديگر برخورد نميكنند. اگر اينطور باشد، شما هم با من هم عقيده هستيد كه يك كسي بايد مسيرها و مدارهاي اينها را خط كشي كرده باشد. محال است كه ميلياردها ستاره از پيش خودشان مسيرهايي انتخاب كنند كه هيچ وقت باهم اصطكاك پيدا نكنند. پس هردوي ما همعقيده هستيم كه يك بينهايت مدبر قدرتمند، مسير هريك اينها را قبل از اينكه به وجود بيايند مشخص كردهاست و همواره حركاتشان را زير نظر دارد. اگر يك ثانيه اينها را به حال خودشان وا گذارد، شاهد تصادفات و انفجارهاي پي در پي هوايي خواهيم بود. پس حرف در اين نيست كه اداره اين جهان شگفت آور محتاج مديريت قوي است. نميشود كه همه چيز مديريت لازم داشته باشد و جهان با گستردگياش به حال خود رها باشد. صحبت اين است كه آن مدبر قدرتمند فوق تصور چه كسي بايد باشد؟
قرآن كريم پا فشاري ميكند كه آن مدبر توانا اسم مطهرش "الله" است و اين جهان در سيطره قدرت او اداره ميشود. اوست كه مسير هر موجودي را پيش از وجودش تعيين كردهاست. اوست كه به زمين و خورشيد فرمان دادهاست كه مثلا در فاصله ۱۵۰ ميليون كيلومتري همديگر حركت كنند. اگر زمين مقداري از اين فرمان سرپيچي كند و دور و نزديك سير نمايد، يا به كوره آهنگران تبديل ميشود و يا يخبندان در چنگالش ميگيرد. وقتي او براي همه چيز تعيين مسير كرده باشد، انسانها را كه از عقل و خرد بهره مندند، لگام گسسته رها نكردهاست.
حتما ميگويي چه دليلي بر اين مدعا داري؟ دليلش خود اين كتاب آسماني است كه تمام عصرها و نسلها را به تحدي دعوت ميكند كه يك سوره همانند آن بياورند، اگر نتوانستند، پس بدانند كه اين كتاب به عنوان يك منشور جهاني است كه از طرف قانون گذار اين جهان براي راهنمايي بشر به سوي راه روشن فرستاده شدهاست.
نویسنده: سید حسین فاطمی
پيش از بررسي اين موضوع، تذكر اين نكته مهم است كه ما وقتي بعضي آيات اين كتاب آسماني را قرائت ميكنيم، بعضي جاها در نگاه اول با يك نوع پراكندگي و گسستهنمايي رو به رو ميشويم، آنوقت با خود ميگوييم: محور عمودي اين آيات چگونه باشد؟
اين نگاه اول است كه نبايد به آن اعتماد كرد. اين نگاه، ويژه اين كتاب هم نيست. هر اثر مدرن اين خاصيت را دارد كه در نگاه اول زيباييهايش را يكجا به رخ خواننده نكشد. به خواننده فرصت ميدهد كه ذهنش را به فعاليت وا دارد تا بعد از تلاش به آن زيباييها برسد و لذت دو برابر را نصيب خود نمايد. من هم وقتي اينگونه آيات را اولين بار براي تحقيق ميخواندم، نه تنها احساس پراكندگي و گسستهنمايي ميكردم كه وحشت عميقي مرا در بر گرفت. ميدانيد در اين موارد مسأله عقيده و ايمان مطرح است. مباد آن لحظههايي كه ايمان انسان فرو بريزد! آن لحظهها بسيار سخت و وحشتناك خواهد بود. تصور كنيد: آدم عمري را پاي ايمان و آرماني بريزد و خالصانه در راه او همه سختيها را تحمل كند اما ناگهان ببيند كه اين ايمان درست در وقت نياز شديد به آن، مثل آدم برفي آب ميشود.
اگر با چنين حالتهايي رو به رو شديم، چند چيز را فراموش نكنيم:
نقطه مركزي را هميشه به ياد داشته باشيم. اين كتاب هنري هر مطلب جديدي را كه آغاز كند، يك نقطه را مركز قرار ميدهد و بعد پيرامون هرچيزي كه منجر به هدايت بشود، صحبت ميكند و بعد به نحوي اشاره به همان نقطه دارد. تا هم مطلب قدرتمند ارائه شود و هم جلوي پراكندگي گرفته. اگر خوب توجه كرده باشيد، اكثر سخنرانان زبردست، خطابههايشان را آگاهانه يا ناآگاهانه تحت تأثير اين كتاب الهي ايراد مينمايند. البته احتمال ديگري هم وجود دارد كه تلاش مسلمانان از ابتدا اين بوده كه اين سبك براي هميشه يادگار بماند.
عنصر ديگري كه به آن توجه كنيم، شأن نزول است كه فهم و پيوستگي بعضي از آيات بدون آن ميسر نميشود.
سعيكنيم با التفاتها برخورد جدي داشته باشيم. التفاتها به قدري اهميت دارند، كه وقتي من ميخواستم اين آيات كريمه را جداگانه بررسي كنم، احساس ميكردم، يك مصرع شعر زيبا را به دو بخش تقسيم كردهام. از اين رو استخوانبندي اين كتاب آسماني چنان استوار است كه آدم دلش ميخواهد، يك سوره را در يك نفس به آخر برساند.
اگر خوب دقت كرده باشيد، در ابتداي آيات مورد بحث، التفات از غائب به مخاطب گرديده و همه انسانها مورد خطاب قرار ميگيرند كه راه درست اين است. بعد نعمتهايي ياد آوري ميشود كه يكي پس از ديگري پر اهميتتر است. بعد خالق اين سطور همه انسانها را به تحدي دعوت ميكند كه اگر در حقانيت اين كتاب ترديد دارند، يك سوره همانند آن بياورند و هركسي به جز پديد آورنده آن را ميتوانند داور قرار بدهند. اگر نتوانستند همانند آن بياورند كه حتما نميتوانند، پس از آتشي بترسند كه سنگها را مانند انسانها به شعله كشيدن وا ميدارد. حال كه پاي آتش پر لهيب آنچناني به ميان آمد، فرصت مقايسه بين اينها كه در حلقههاي آتش هستند با آنها كه همراه همسران زيبا رويشان در باغهاي با صفاي بهشتي در گردش ميباشند، پيش ميآيد. همين جا از فرصت ديگري هم نميگذرد و آن دهان بند زدن به دهان كساني است كه مثلهاي زيباي الهي را مسخره ميكنند و بعد با يك تير دو نشان زده ميشود؛ يعني هم كافرين مورد نكوهش قرار ميگيرند و هم منافقين. البته در رابطه با منافقين توضيح بيشتري داده ميشود. پيمان شكنيها، قطع ارتباط با كساني كه بايد با آنها ارتباط داشته باشند و فساد در زمين از جمله آنها است. بعد از طي اين مراحل با يك التفات ديگر به نقطه مركزي بر ميگردد. اين بار با تعبير شور انگيزتر و مطرح كردن نعمت بزرگتر. آدم وقتي به اين خط پرگار هنري مينگرد فرياد احسنت از تمام وجودش بر ميخيزد و با خودش ميگويد بيان بهتر از اين نميشود!
توصيه ميشود همين الآن به آيات مورد بحث نگاهي بيندازيد.
حال كه اجمال مطلب به دست آمد، يك مقدار تفصيليتر به اين آيات مباركه مينگريم. چنانكه گفته آمد، در اينجا التفات از غايب به مخاطب رخ داده است و همه انسانها از مؤمن و كافر و منافق، در زمان حال و آينده مورد خطاب قرار ميگيرند كه تنها راه روشن طريق عبوديت است، تا از اين طريق به تقواي او دسترسي پيدا كنند. اينجا است كه نقش اين مرحله از تقوا پررنگتر نشان داده ميشود. اين برجستگي از واژه "لعل" به دست ميآيد. مرحوم طبرسي "لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ" را اين طور معنا ميكند: "أي خلقكم لتتقوه و تعبدوه."
با اين معنا، تقواي در اين مرحله آنقدر اهميت پيدا ميكند كه در كنار تعبد قرار ميگيرد. تعبدي كه در بعضي آيات هدف از خلقت است: "وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ "(الذاريات/۵۶).
حال عبادت چه كسي؟ عبادت كسي كه بر تن اين انسانها و گذشتگانشان جامه حيات پوشانده است. كسي كه زمين و آسمان با اشاره او شكل پيدا كرده است.
چهار چيز كه عبارتند از: حيات، زمين، آسمان و باران، ياد آوري ميشود. از اين چهار، مفسرين به دو مطلب پي بردهاند و آن قدرت و نعمت است.
قدرت را فهميدهاند به خاطر اينكه آنكسي كه زمين و آسمان و انسانها را اينچنين آفريده است، بايد خيلي توانا باشد.
نعمت را فهميدهاند كه از زمين به عنوان "فراش" و از آسمان به عنوان "بناء" نام برده شده.
فراش جايي است كه انسان در آن آرامش دارد. پس زمين بستري آرامش بخش براي انسانها است. پس وجود زمين براي انسانها نعمت است. در گذشته مفسرين در رابطه با نعمت بودن زمين مطالبي را تقرير ميكردند و حتي رواياتي هم در اين باب ميآوردند كه البته روايات متناسب با فهم و درك مردم آن روزگاران است و از باب: كلّم الناس علي قدر عقولهم.
ولي معارف قرآن درياي شناوري است كه قرنها را احاطه كردهاست. از اين رو امروزه مفسرين از زمين نعمت بسيار فراتر را درك ميكنند. امروزه مفسرين كره زمينرا با كرات ديگري آسماني مقايسه ميكنند. امروزه مفسرين كره زمين را با كره ماه در نظر ميگيرند. من يك تصوير از كره ماه دارم و آن را گاهي زمينه كامپيوترم ميسازم و بعد مدتها به آن خيره و مات ميمانم. ميبينم همه چيزش عين زمين خودما است؛ كوهها، دشتها، درهها و بيابانهاي وسيع اما هيچ پرندهاي بر آن بال نميگشايد و هيچ بادي بر آن دامن. خاموش و مبهوت و متحير. انگار جنب و جوش زمينيان را به نظاره نشستهاست.
حال اين كره خاكي با آن كره خاكي چه تفاوت دارد كه در اينجا نغمه حيات ميپيچد و در آنجا نعره سكوت؟ بايد گفت: تفاوتهاي بيشمار. اگر روزي گذارت به آنجا بيفتد و كپسول گازت هم خراب بشود، ميفهمي كه وجود زمين چه نعمت پايان ناپذيري است. اگر چند لحظه جاذبه از اين سياره گرفته بشود، آنوقت ميبيني كه ماهوارههايي از جنس انسان و حيوان و آپارتمانهاي چندين طبقه، ماشينها و قطارها در مدارها چقدر افزايش مييابند. پس واقعيت اين است كه ما در زمين حكم ماهياي در آب را داريم. تا وقتي از آن بدون وسيله بيرون نشويم، قدر نعمتهاي سخاوتمندش را نميدانيم. او ميداند كه اين كره خاكي براي ما چقدر حياتي است كه به عنوان نعمت در قبال عبادت ذكر ميكند. اين از زمين و نعمتهاي آن كه انصافا بي پايان است.
از آسمان هم به عنوان "بناء" ياد شدهاست، بناء يعني سقف و سقف چيزي است كه انسان را از ريزش ناگهاني اشياي بالاي سر حفاظت ميكند. البته ناگفته پيداست كه منظور از سماي در اينجا غير از سماواتي است كه در چند آيه بعد با آن برخورد ميكنيم. باز مرحوم طبرسي وقتي به اينجا ميرسد، آن را اينگونه معنا ميكند: "و سمي السماء سماء لعلوها علي الأرض و كل شيء كان فوق شيء فهو لما تحته سماء."
تفسير نمونه در اينجا نگاه موشكافانه تري دارد. طرف بالا را مفهوم جامع ميداند اما چهار معنا را از مقايسه آيات كريمه به دست آورده است: ۱- طرف بالا: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء (ابراهيم/۲۴). ۲- منطقه دور تر از سطح زمين؛ محل ابرها: وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَكاً فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ (ق/۹). ۳- قشر متراكم هواي اطراف زمين: وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ (الأنبياء/۳۲). ۴- كرات بالا: ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ (فصلت/۱۱).
آنچه كه در اينجا اهميت دارد، سماي به معناي قشر متراكم هواي اطراف زمين است كه به آن جو يا Atmosphere زمين گفته ميشود. تفسير نمونه بر اين باور است كه مراد از سماي در اين آيه مباركه همين جو زمين است كه وقتي بخار آب به آنجا ميرسد، سرد ميشود و به صورت برف يا باران دوباره به زمين فرو ميريزد.
اگر اينطور باشد، نعمت بودن آن بسيار ملموس است. زيرا ارزش جو زمين بر كسي پوشيده نيست و اهميت آن تنها در سپر قرار گرفتن مقابل شهابسنگهاي آسماني خلاصه نميشود بلكه تعادل گرما و سرماي زمين هم به عهده آن است. امروزه اخلال در نظم آن را تحت عنوان: Global Warming, Global Concern مطرح ميكنند كه حتي در كتابهاي پيش دانشگاهي هم راه پيدا كردهاست. پس جو زمين هم نعمت گرانبهايياست كه نميتوانيم ارزش آن را دريابيم. و باز هم او است كه اين ضرورت را تشخيص ميدهد و اينگونه آنرا بدون هزينه محافظ كره خاكي ما قرار دادهاست.
نعمت سوم باران ميباشد كه ارزش آن بر كسي پوشيده نيست.
بعد از دعوت عمومي به يكتا پرستي و شمردن نعمتهايي چون زمين و آسمان و باران و از همه اول تر البته گوهر حيات كه بعدا در رابطه با آن سخن خواهيم گفت، يكبار ديگر به طور غير مستقيم بر اين دعوت تاكيد ميشود: " فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَاداً وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ".
از گذاشتن معيار "وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ" انسان شگفت زدهميشود. عجب معياري! اين جمله چنان پرمعنا است كه اگر ساعتها پيرامون آن بينديشي حقش را نميتواني اداكني. جملهاي است، چند بعدي. هنر واقعي يعني اين. كفار را شامل است كه اين چوب و سنگي كه براي پرستش ميتراشند، خودشان ميدانند كه قدرت هيچ كاري را ندارند، اهل كتاب را شامل است كه در انجيل و تورات اين موضوع مطرح شدهاست هرچند آنها چشم پوشي كنند و از همه مهمتر اينكه شما انسانها صاحب عقل و خرد و تشخيص هستيد، ميتوانيد به خوبي مسايل را درك كنيد. آيا عقل شما اجازه ميدهد كه اين جهان اسرار آميز، با نظم شگفت آوري كه دارد، بدون يك طراح بسيار قدرتمند به وجود آمدهاست؟
من كه متاسفانه سر رشتهاي از اين مسايل ندارم اما گاهي كه به اين نوشتهها برميخورم، حيرت و شگفتي سراسر وجودم را در بر ميگيرد: "همه ستارههايي كه به هنگام شب در آسمان مشاهده ميكنيم در مجموعهاي گرد آمدهاند كه به كهكشان راهشيري معروف است. منظومه خود ما بخشي از همين كهكشان است... به جز كهكشان ما، مجموعه ستارگان يا كهكشانهاي بسيار متعددي ديگر هم در فضا وجود دارد كه تعداد ستارگان هر يك ممكن است به ميليونها عدد برسد. تعداد خود كهكشانها هم خارج از حد شمارش است. در عين حال، بين كهكشانها گاهي هزارها و بلكه ميليونها سال نوري فاصله است. بنا بر اين عملا بايد گفت كه فضا بيانتها است."
حيرت و شگفتي من در اين نيست كه فضاي لايتناهياي وجود دارد كه بشر نميتواند حتي كهكشانهاي آن را بشمارد. زيرا ذهنيت من فراتر از آن است. حيرت من در اين است كه اين انبوه ستاره و سياره و كهكشانها چرا يكبار راهشان را گم نميكنند و خط به خط نمي شوند؟! شما گاهي در چهارراههاي شهرهاي بزرگ شاهد اين بودهايد كه اگر يك لحظه، آن مامور سر چهارراه وجود نداشته باشد، با اينكه اين انسانهاي راننده همه عاقل هستند و قوانين رانندگي را همه ميدانند، باز ميبينيم چنان ترافيك سنگيني به وجود مي آيد كه آدم از رفتن به جايي پشيمان ميشود اما هيچ وقت ما شاهد ترافيك سنگين يا مسير در مسير ستارگان در فضا نبودهايم.
حتما ميگويي اين از بياطلاعي من است كه از قوانين اجرام آسماني اطلاع ندارم. قوانين آنها غير از قوانين راهنمايي و رانندگي است. هر ستارهاي در فضا، خط سير مشخصي دارد كه هيچ وقت اينها با يكديگر برخورد نميكنند. اگر اينطور باشد، شما هم با من هم عقيده هستيد كه يك كسي بايد مسيرها و مدارهاي اينها را خط كشي كرده باشد. محال است كه ميلياردها ستاره از پيش خودشان مسيرهايي انتخاب كنند كه هيچ وقت باهم اصطكاك پيدا نكنند. پس هردوي ما همعقيده هستيم كه يك بينهايت مدبر قدرتمند، مسير هريك اينها را قبل از اينكه به وجود بيايند مشخص كردهاست و همواره حركاتشان را زير نظر دارد. اگر يك ثانيه اينها را به حال خودشان وا گذارد، شاهد تصادفات و انفجارهاي پي در پي هوايي خواهيم بود. پس حرف در اين نيست كه اداره اين جهان شگفت آور محتاج مديريت قوي است. نميشود كه همه چيز مديريت لازم داشته باشد و جهان با گستردگياش به حال خود رها باشد. صحبت اين است كه آن مدبر قدرتمند فوق تصور چه كسي بايد باشد؟
قرآن كريم پا فشاري ميكند كه آن مدبر توانا اسم مطهرش "الله" است و اين جهان در سيطره قدرت او اداره ميشود. اوست كه مسير هر موجودي را پيش از وجودش تعيين كردهاست. اوست كه به زمين و خورشيد فرمان دادهاست كه مثلا در فاصله ۱۵۰ ميليون كيلومتري همديگر حركت كنند. اگر زمين مقداري از اين فرمان سرپيچي كند و دور و نزديك سير نمايد، يا به كوره آهنگران تبديل ميشود و يا يخبندان در چنگالش ميگيرد. وقتي او براي همه چيز تعيين مسير كرده باشد، انسانها را كه از عقل و خرد بهره مندند، لگام گسسته رها نكردهاست.
حتما ميگويي چه دليلي بر اين مدعا داري؟ دليلش خود اين كتاب آسماني است كه تمام عصرها و نسلها را به تحدي دعوت ميكند كه يك سوره همانند آن بياورند، اگر نتوانستند، پس بدانند كه اين كتاب به عنوان يك منشور جهاني است كه از طرف قانون گذار اين جهان براي راهنمايي بشر به سوي راه روشن فرستاده شدهاست.
نویسنده: سید حسین فاطمی