انسانها متفاوتند و مختلف زندگی می کنند. برخی آنگونه زندگی می کنند که حتی به مرگ هم نمی ارزند و بعضی نیز آنگونه زیبا و بشکوه زندگی کرده و می میرند که تازه بعد از مردن شان، دوباره زنده می شوند!:" ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد/ چشم خود بر بست و چشم ما گشاد!.
حضرت محمد- صلوات الله علیه، پیامبر آخرین خالق انسان و جهان، منحصر انسان کاملی است که حیات و ممات و زندگی و مرگش، برای بشریت، برکت و نیکبختی بوده است. تاریخ بشریت هیچ انسانی اعم از پیامبر و غیر آن را به اندازه رسول مهر و آزادگی، نستوده و تکریم نکرده است.
رسول گرامی اسلام در جزیره ای به پیامبری برانگیخته شد که مردم آن علاوه بر زیست بدوی، از آداب و اخلاق انسانی نیز فرسخها فاصله داشتند. مردمی که غیر از زن و شعر و شراب، چیزی دیگری را اساساً به رسمیت نمیشناختند!.
محمد بزرگ در یک چنین فضا و محیطی به پیامبری مبعوث شد و با اصلاح و تربیت همین اعراب بدوی، بنای تمدنی را گذاشت که تا انسان، انسان است و جهان پا برجا، از مخیله هیچ بشری فراموش نخواهد شد.
رسول گرامی اسلام، از میان همین اعراب دور از نزاکت و ادب، فرزانگان و دردانه هایی به جهان انسانیت تحویل داد که در هیچ دین و آئینی مانند آنها را نمی توان سراغ گرفت. کار پیامبر در همه جهات معجزه بود؛ صبر آن بزرگوار معجزه بود؛ اخلاق آن یگانه دوران معجزه بود و تاب و توان و تحمل او در برابر سختی ها و ناملایمات، اعجازی روشن و آشکار بود.
جالب است بدانیم حتی آنانی که پیامبر اسلام را پیامبر هم نمی دانند، اما نسبت به فضایل و کمالات انسانی و نیز درایت و تیزهوشی ایشان، اذعان و اعتراف دارند. آنان اعتراف دارند که انسان تا نبوغ خارق العاده نداشته باشد و عزمی به استواری کوه و سینه ای به فراخی دشت نداشته باشد، محال است بتواند از تدبیر امور شخصی خویش موفق و سربلند بیرون آید تا چه رسد به اصلاح و تربیت جامعه ای چون جامعه آن روز عربستان!.
تاریخ را شاید بتوان تا اندازه ای تحریف و دست کاری کرد؛ به خصوص آن جاهاییکه پای محبت و علاقه نسبت به چیزی در میان است؛ اما اولاً نمی شود تمام اسکلت تاریخ را دگرگون کرد و در ثانی، وقتی دشمنان و بدخواهان فردی، به اهلیت و لیاقت او اذعان دارند، دیگر چه جایی برای اظهار شک و تردید باقی می ماند؟!
به گواهی تاریخ بسیاری از بدخواهان رسول معظم اسلام چه در آغاز اسلام و چه بعد از آن نسبت به ابعاد شخصیتی ایشان، اظهار عجز، حیرت و فروتنی کرده اند. ابوسفیان در زمان خودش، آدم کمی نبود، تمامی بت پرستان آنروز سرزمین حجاز از ابوسفیان حرف شنوی داشتند. اما با همه ی اینها او نه یک بار که بارها مقهور شخصیت همه جانبه و چند بعدی نبی مکرم اسلام شده بود.
به نظر می رسد ما مسلمانان باید افتخار کنیم که پیرو یک چنین الهی مردی هستیم که تاریخ دور و دراز بشریت نظیر او را به خویش ندیده و نخواهد دید؛ یک انسان بی بدیل و بی همتا به معنی واقعی کلمه!
انسانی که هیچ انسانی و در هیچ یک از دوره های تاریخ بشریت، با او یارای برابری و رقابت را ندارد؛ انسانی که از او باید انسانیت و اخلاق را آموخت و به دیگران یاد داد؛ انسانی که می تواند و این هنر را دارد که اسوه و الگوی اندیشه و رفتار باشد برای همه ی انسانها و در همه ی دورانهای زندگی بشری؛ چرا که آفریده گار جهان و انسان یک چنین اهلیت و شایستگی ای به او داده است.
اما با تاسف، ما مسلمانان چنانکه باید در قدم نخست نسبت به پیامبر خویش شناخت لازم و کافی را نداریم و در نتیجه، نمی توانیم به آن فرزانه یگانه فخر کنیم؛ چرا که غافل از آنیم که آفریده گار حکیم و رئوف هستی چه گوهر گرانبها و بی مانندی را در دستان ما مسلمانان قرار داده است؟!
انصافاً اگر مکانها جابجا می شد و پیامبر خاتم را خداوند متعال به امت یهود و نصارا عنایت می کرد، آیا آنان نیز همین برخورد را با پیامبر شان می کردند که ما مسلمانان با رسول گرامی اسلام می کنیم؟ هرگز و ابداً اگر چنین اتفاقی روی می داد؛ چرا که همین حالا که ادیان آنان منسوخ شده و پیامبران شان بازنشست، ادعای برتری دین و آئین تحریف شده ی شان گوش آدم و عالم را کر کرده است، چه رسد به زمانی که پیامبری چون محمد مصطفی هم می داشتند که برتر از هر نبی و رسول الهی است که زمین و اهل آن تا امروز به خود دیده است!.
آنان به تعبیر استوار امام علی(علیه السلام) به باطل خویش چنان بها داده و از آن دفاع می کنند که ما به حق خویش آن ارزش و بها را نمی دهیم!. با تاسف بسیاری از مسلمانان به اصطلاح روشنفکر، بر رغم ادعای روشنفکری، در تاریکی محض و تاسفباری دست و پا می زنند و به جای آنکه به روشنایی و نور بیندیشند، بی راهه گمراهی و نکبت را در پیش گرفته و در این مسیر تاریک و جهنمی، رو به سقوط و تباهی، چهار نعل می تازند!
صد البته که تقصیر این فروافتادگان و تهی مغزان نیست؛ چرا که خفاشان و بوم صفتان، وقتی که به درک و فهم ماه و خورشید، نرسیدند، به فحاشی و ناسزاگویی خورشید وماه، زبان می چرخانند!!.
اما با دشنام دادن به خورشید و ماه، آیا چیزی از روشنایی و ارزش آنان کاسته می شود و یا آنکه تشت رسوایی و بی مایگی فحاشان به خورشید و ماه از بام بلند دنیا بر زمین افتاده و صدای ناهنجار آن، گوش اهل زمین و آسمان را آزار خواهد داد؟!
بلی! در زمانه ما هستند مسلمانان از دین و خدا برگشته ای که نه تنها معنی و مفهوم افتخار به پیامبر رحمت را هضم و درک نمی توانند، که بلکه مرتدان با دهن های کثیف شان، در آیینه جلال و جبروت پیامبری ناسزا می دمند که خالق هستی او را " موجب رحمت برای همگان" خطاب کرده است!.
باری، باکی نیست که دشنام و ناسزا در آیینه، بازتابی از سیه رویی و فلاکتی است که دامنگیر دهنده آن خواهد شد.
نویسنده: سید فاضل محجوب
حضرت محمد- صلوات الله علیه، پیامبر آخرین خالق انسان و جهان، منحصر انسان کاملی است که حیات و ممات و زندگی و مرگش، برای بشریت، برکت و نیکبختی بوده است. تاریخ بشریت هیچ انسانی اعم از پیامبر و غیر آن را به اندازه رسول مهر و آزادگی، نستوده و تکریم نکرده است.
رسول گرامی اسلام در جزیره ای به پیامبری برانگیخته شد که مردم آن علاوه بر زیست بدوی، از آداب و اخلاق انسانی نیز فرسخها فاصله داشتند. مردمی که غیر از زن و شعر و شراب، چیزی دیگری را اساساً به رسمیت نمیشناختند!.
محمد بزرگ در یک چنین فضا و محیطی به پیامبری مبعوث شد و با اصلاح و تربیت همین اعراب بدوی، بنای تمدنی را گذاشت که تا انسان، انسان است و جهان پا برجا، از مخیله هیچ بشری فراموش نخواهد شد.
رسول گرامی اسلام، از میان همین اعراب دور از نزاکت و ادب، فرزانگان و دردانه هایی به جهان انسانیت تحویل داد که در هیچ دین و آئینی مانند آنها را نمی توان سراغ گرفت. کار پیامبر در همه جهات معجزه بود؛ صبر آن بزرگوار معجزه بود؛ اخلاق آن یگانه دوران معجزه بود و تاب و توان و تحمل او در برابر سختی ها و ناملایمات، اعجازی روشن و آشکار بود.
جالب است بدانیم حتی آنانی که پیامبر اسلام را پیامبر هم نمی دانند، اما نسبت به فضایل و کمالات انسانی و نیز درایت و تیزهوشی ایشان، اذعان و اعتراف دارند. آنان اعتراف دارند که انسان تا نبوغ خارق العاده نداشته باشد و عزمی به استواری کوه و سینه ای به فراخی دشت نداشته باشد، محال است بتواند از تدبیر امور شخصی خویش موفق و سربلند بیرون آید تا چه رسد به اصلاح و تربیت جامعه ای چون جامعه آن روز عربستان!.
تاریخ را شاید بتوان تا اندازه ای تحریف و دست کاری کرد؛ به خصوص آن جاهاییکه پای محبت و علاقه نسبت به چیزی در میان است؛ اما اولاً نمی شود تمام اسکلت تاریخ را دگرگون کرد و در ثانی، وقتی دشمنان و بدخواهان فردی، به اهلیت و لیاقت او اذعان دارند، دیگر چه جایی برای اظهار شک و تردید باقی می ماند؟!
به گواهی تاریخ بسیاری از بدخواهان رسول معظم اسلام چه در آغاز اسلام و چه بعد از آن نسبت به ابعاد شخصیتی ایشان، اظهار عجز، حیرت و فروتنی کرده اند. ابوسفیان در زمان خودش، آدم کمی نبود، تمامی بت پرستان آنروز سرزمین حجاز از ابوسفیان حرف شنوی داشتند. اما با همه ی اینها او نه یک بار که بارها مقهور شخصیت همه جانبه و چند بعدی نبی مکرم اسلام شده بود.
به نظر می رسد ما مسلمانان باید افتخار کنیم که پیرو یک چنین الهی مردی هستیم که تاریخ دور و دراز بشریت نظیر او را به خویش ندیده و نخواهد دید؛ یک انسان بی بدیل و بی همتا به معنی واقعی کلمه!
انسانی که هیچ انسانی و در هیچ یک از دوره های تاریخ بشریت، با او یارای برابری و رقابت را ندارد؛ انسانی که از او باید انسانیت و اخلاق را آموخت و به دیگران یاد داد؛ انسانی که می تواند و این هنر را دارد که اسوه و الگوی اندیشه و رفتار باشد برای همه ی انسانها و در همه ی دورانهای زندگی بشری؛ چرا که آفریده گار جهان و انسان یک چنین اهلیت و شایستگی ای به او داده است.
اما با تاسف، ما مسلمانان چنانکه باید در قدم نخست نسبت به پیامبر خویش شناخت لازم و کافی را نداریم و در نتیجه، نمی توانیم به آن فرزانه یگانه فخر کنیم؛ چرا که غافل از آنیم که آفریده گار حکیم و رئوف هستی چه گوهر گرانبها و بی مانندی را در دستان ما مسلمانان قرار داده است؟!
انصافاً اگر مکانها جابجا می شد و پیامبر خاتم را خداوند متعال به امت یهود و نصارا عنایت می کرد، آیا آنان نیز همین برخورد را با پیامبر شان می کردند که ما مسلمانان با رسول گرامی اسلام می کنیم؟ هرگز و ابداً اگر چنین اتفاقی روی می داد؛ چرا که همین حالا که ادیان آنان منسوخ شده و پیامبران شان بازنشست، ادعای برتری دین و آئین تحریف شده ی شان گوش آدم و عالم را کر کرده است، چه رسد به زمانی که پیامبری چون محمد مصطفی هم می داشتند که برتر از هر نبی و رسول الهی است که زمین و اهل آن تا امروز به خود دیده است!.
آنان به تعبیر استوار امام علی(علیه السلام) به باطل خویش چنان بها داده و از آن دفاع می کنند که ما به حق خویش آن ارزش و بها را نمی دهیم!. با تاسف بسیاری از مسلمانان به اصطلاح روشنفکر، بر رغم ادعای روشنفکری، در تاریکی محض و تاسفباری دست و پا می زنند و به جای آنکه به روشنایی و نور بیندیشند، بی راهه گمراهی و نکبت را در پیش گرفته و در این مسیر تاریک و جهنمی، رو به سقوط و تباهی، چهار نعل می تازند!
صد البته که تقصیر این فروافتادگان و تهی مغزان نیست؛ چرا که خفاشان و بوم صفتان، وقتی که به درک و فهم ماه و خورشید، نرسیدند، به فحاشی و ناسزاگویی خورشید وماه، زبان می چرخانند!!.
اما با دشنام دادن به خورشید و ماه، آیا چیزی از روشنایی و ارزش آنان کاسته می شود و یا آنکه تشت رسوایی و بی مایگی فحاشان به خورشید و ماه از بام بلند دنیا بر زمین افتاده و صدای ناهنجار آن، گوش اهل زمین و آسمان را آزار خواهد داد؟!
بلی! در زمانه ما هستند مسلمانان از دین و خدا برگشته ای که نه تنها معنی و مفهوم افتخار به پیامبر رحمت را هضم و درک نمی توانند، که بلکه مرتدان با دهن های کثیف شان، در آیینه جلال و جبروت پیامبری ناسزا می دمند که خالق هستی او را " موجب رحمت برای همگان" خطاب کرده است!.
باری، باکی نیست که دشنام و ناسزا در آیینه، بازتابی از سیه رویی و فلاکتی است که دامنگیر دهنده آن خواهد شد.
نویسنده: سید فاضل محجوب