امروزه با توجه به رشد فكری و آگاهی عمومی ملتهای جهان، نفوذ و سلطه و بهدست آوردن مستعمرات از راه لشكركشیهای نظامی، به آسانی امكانپذیر نیست و در صورت اجرا هزینههای زیادی را بر مهاجمان تحمیل میكند؛ به همین سبب، بیش از یك قرن است كه استعمارگران روش نفوذ در كشورها را تغییر دادهاند. این كشورها معمولاً اجرای مقاصد خود را با عناوین تبلیغ مذهبی، رواج تكنولوژی، ترویج زبان، انجمنهای خیریه، ترویج بهداشت، سوادآموزی و، به عبارت دیگر، به نام سیاستهای فرهنگی و فرهنگپذیری انجام میدهند. هرچند نمیتوان این عناوین را از نظر نوعدوستی و انسانیت موردتردید قرار داد، ولی تاریخچهی این روابط و خدمات نشان داده است كه این برنامهریزیهای دقیق، در جهت رشد و بالندگی فرهنگ این كشورها نبوده بلكه زمینهی اسارت كامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسیآنان را فراهم ساخته است.
بدین ترتیب، استعمارگران، اكنون به این نتیجه رسیدهاند كه بهترین راه نفوذ در سایر كشورها، نفوذ در فرهنگ آنان و استحالهی درونی آن است. آنان میخواهند ارزشهای مورد پسند خود را ارزشهای مترقی جلوه دهند و جایگزین معیارهای بومی و فطری ملتها سازند و، از این طریق، بدون هیچ دغدغهای به آیندهی منافع خود در این كشورها مطمئن باشند. این جمعبندی، به ویژه در دهههای اخیر، مبنای فعالیتهای سازمانیافتهی گستردهای قرار گرفته كه غرب آنها را ترویج معیارهای تمدن، رشد و توسعه معرفی میكند؛ اما در فرهنگ ملتها، از این اقدامات با تعابیر مختلفی یاد میشود كه مفهوم مشترك آنها در تعبیر هجوم فرهنگی نهفته است.
این عمل (جایگزینی فرهنگ بیگانه با فرهنگ خودی) به شكلی هوشیارانه كه بتواند یك ملت و جامعه را نسبت به فرهنگ خود بیگانه، و مطیع غرایز بیگانگان كند، عمدتا "تهاجم فرهنگی" محسوب میشود. دانشمندان غربی نیز به این واقعیت اذعان دارند. اتوكلاین برگ، یكی از روانشناسان اجتماعی غربی، در این زمینه مینویسد:
حتی در جریان پیاده كردن برنامههای بلندنظرانه و آزادمنشانه، چون كمك به همكاری فنی نیز نگرش استعماری و سایر اشكال استثمار متجلی است؛ مثلاً كشوری كه كمكهای فنی به دیگری ارائه میدهد این انتظار را دارد كه كشور دریافت دارندهی كمك، معیارها و الگوهای وی را برگزیند.
در كتابهای دایرةالمعارف غربی نیز به این مطلب اشاره شده است. میشل پانوف در كتاب فرهنگ جامعهشناسی، درتوضیح اصطلاح فرهنگ پذیری به این تسلط و استعمار فرهنگی غرب اشاره كرده و میگوید:
"این اصطلاح را از اواخر قرن گذشته انسانشناسان انگلیسیزبان به كار بردند و مراد از آن تعیین پدیدههایی است كه از تماس مستقیم و ادامهدارِ بین دو فرهنگ مختلف نتیجه میشوند و از تبدیل یا تغییر شكل یك یا دو نوع فرهنگ، در اثر ارتباط با یكدیگر، حكایت میكند؛ بنابراین، مراد از فرهنگپذیری، جنبهی ویژهای از فرایند انتشار آن است. امروزه فرهنگپذیری ـ گاهی در معنای محدودكنندهتر ـ به تماسهای خاص دو فرهنگ كه نیروی نامساوی دارند، اطلاق میشود؛ در این صورت، جامعهی غالب كه هماهنگتر ویا ازنظر تكنیك مجهزتراست ـ معمولاً ازنوع جوامع صنعتی ـ بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به فرهنگ حاكم تحمیل میگردد.
این محقق در تعبیری دیگر از این تهاجم در حالتی كه به شكلی گستردهتر، تمام عناصر فرهنگ مورد هجوم را از بین میبرد و فرهنگ مهاجم را جایگزین میسازد، به "قومكشی" یا "قومیتكشی"6 تعبیر میكند و مینویسد:
"هنگامی كه فرهنگ غالب در انهدام ارزشهای اجتماعی و روحیات سنتی جامعهی مغلوب و برای گسستگی وسپس نابودی آن میكوشد، واژهی قوم كشی را ـ كه به تازگی رایج شدهـ بهكار میبرند تا القای اجباریفرایند "فرهنگپذیری"را ازطریق فرهنگ غالب دریك فرهنگدیگر (مغلوب) توصیفكنند. درگذشته جوامعصنعتی قومكشیرا باتظاهر به اینكه هدفشان از همانندسازی، ایجاد "آرامش" یا "تغییر شكل" در "جوامع ابتدایی" یا "عقبمانده" است، اجرانموده وبازهم اجرامیكنند. اینعمل معمولاً تحتعنوان اخلاق، رسیدن به كمال مطلوب در پیشرفت و... صورت میگیرد.
در تعریف پدیدهی "تهاجم فرهنگی" دیدگاه حضرت آیتالله"العظمی امام" خامنهای، قابل توجه است. از نظر ایشان در "تهاجم فرهنگی" یك مجموعهی سیاسی یا اقتصادی، برای رسیدن به مقاصد خاص خود و اسارت یك ملت، به بنیانهای فرهنگی آن ملت هجوم میبرد. در این هجوم، باورهای تازهای را به زور و به قصد جایگزینی بر فرهنگ و باورهای ملی آن ملت وارد كشور میكنند.
نویسنده: اسدالله فرهنگ دوست فراهیانی
بدین ترتیب، استعمارگران، اكنون به این نتیجه رسیدهاند كه بهترین راه نفوذ در سایر كشورها، نفوذ در فرهنگ آنان و استحالهی درونی آن است. آنان میخواهند ارزشهای مورد پسند خود را ارزشهای مترقی جلوه دهند و جایگزین معیارهای بومی و فطری ملتها سازند و، از این طریق، بدون هیچ دغدغهای به آیندهی منافع خود در این كشورها مطمئن باشند. این جمعبندی، به ویژه در دهههای اخیر، مبنای فعالیتهای سازمانیافتهی گستردهای قرار گرفته كه غرب آنها را ترویج معیارهای تمدن، رشد و توسعه معرفی میكند؛ اما در فرهنگ ملتها، از این اقدامات با تعابیر مختلفی یاد میشود كه مفهوم مشترك آنها در تعبیر هجوم فرهنگی نهفته است.
این عمل (جایگزینی فرهنگ بیگانه با فرهنگ خودی) به شكلی هوشیارانه كه بتواند یك ملت و جامعه را نسبت به فرهنگ خود بیگانه، و مطیع غرایز بیگانگان كند، عمدتا "تهاجم فرهنگی" محسوب میشود. دانشمندان غربی نیز به این واقعیت اذعان دارند. اتوكلاین برگ، یكی از روانشناسان اجتماعی غربی، در این زمینه مینویسد:
حتی در جریان پیاده كردن برنامههای بلندنظرانه و آزادمنشانه، چون كمك به همكاری فنی نیز نگرش استعماری و سایر اشكال استثمار متجلی است؛ مثلاً كشوری كه كمكهای فنی به دیگری ارائه میدهد این انتظار را دارد كه كشور دریافت دارندهی كمك، معیارها و الگوهای وی را برگزیند.
در كتابهای دایرةالمعارف غربی نیز به این مطلب اشاره شده است. میشل پانوف در كتاب فرهنگ جامعهشناسی، درتوضیح اصطلاح فرهنگ پذیری به این تسلط و استعمار فرهنگی غرب اشاره كرده و میگوید:
"این اصطلاح را از اواخر قرن گذشته انسانشناسان انگلیسیزبان به كار بردند و مراد از آن تعیین پدیدههایی است كه از تماس مستقیم و ادامهدارِ بین دو فرهنگ مختلف نتیجه میشوند و از تبدیل یا تغییر شكل یك یا دو نوع فرهنگ، در اثر ارتباط با یكدیگر، حكایت میكند؛ بنابراین، مراد از فرهنگپذیری، جنبهی ویژهای از فرایند انتشار آن است. امروزه فرهنگپذیری ـ گاهی در معنای محدودكنندهتر ـ به تماسهای خاص دو فرهنگ كه نیروی نامساوی دارند، اطلاق میشود؛ در این صورت، جامعهی غالب كه هماهنگتر ویا ازنظر تكنیك مجهزتراست ـ معمولاً ازنوع جوامع صنعتی ـ بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به فرهنگ حاكم تحمیل میگردد.
این محقق در تعبیری دیگر از این تهاجم در حالتی كه به شكلی گستردهتر، تمام عناصر فرهنگ مورد هجوم را از بین میبرد و فرهنگ مهاجم را جایگزین میسازد، به "قومكشی" یا "قومیتكشی"6 تعبیر میكند و مینویسد:
"هنگامی كه فرهنگ غالب در انهدام ارزشهای اجتماعی و روحیات سنتی جامعهی مغلوب و برای گسستگی وسپس نابودی آن میكوشد، واژهی قوم كشی را ـ كه به تازگی رایج شدهـ بهكار میبرند تا القای اجباریفرایند "فرهنگپذیری"را ازطریق فرهنگ غالب دریك فرهنگدیگر (مغلوب) توصیفكنند. درگذشته جوامعصنعتی قومكشیرا باتظاهر به اینكه هدفشان از همانندسازی، ایجاد "آرامش" یا "تغییر شكل" در "جوامع ابتدایی" یا "عقبمانده" است، اجرانموده وبازهم اجرامیكنند. اینعمل معمولاً تحتعنوان اخلاق، رسیدن به كمال مطلوب در پیشرفت و... صورت میگیرد.
در تعریف پدیدهی "تهاجم فرهنگی" دیدگاه حضرت آیتالله"العظمی امام" خامنهای، قابل توجه است. از نظر ایشان در "تهاجم فرهنگی" یك مجموعهی سیاسی یا اقتصادی، برای رسیدن به مقاصد خاص خود و اسارت یك ملت، به بنیانهای فرهنگی آن ملت هجوم میبرد. در این هجوم، باورهای تازهای را به زور و به قصد جایگزینی بر فرهنگ و باورهای ملی آن ملت وارد كشور میكنند.
نویسنده: اسدالله فرهنگ دوست فراهیانی
منبع : خبرگزاری آوا- کابل