"بنا به پیش بینی پژوهشگران بنیاد کارنگی برای صلح که روز شنبه منتشر شد، به احتمال زیاد پس از سال 2014 بار دیگر طالبان در این کشور، قدرت را به دست خواهند گرفت. به گزارش رادیو فرانسه، در پیش بینی این بنیاد پژوهشی آمده است که دولت کابل نخواهد توانست چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ نظامی در برابر شبه نظامیان طالبان مقاومت کند."
در این جای تردید نیست که مخالفان دولت در سال های اخیر، جان تازه ای گرفته و به دامنه فعالیت های شان در سراسر افغانستان بیشتر از پیش افزوده اند. در افغانستان، امروز شاید کمتر شهر، ده و قشلاقی باشد که از حضور پررنگ مخالفان دولت در آن خبر و اثری نباشد.
البته برای این حضور فراگیر طالبان و مخالفان در کشور، دلایل متفاوتی و از سوی آگاهان عنوان می گردد: برخی از کارشناسان علت را در اختیار و اراده سران امریکا و غرب جست و جو کرده و بر این باوراند که اوضاع فعلی، در واقع همان برنامه ای است که دول امریکایی و غربی برای افغانستان و ملت آن در نظر گرفته اند.
گزینه هایی چون قوت مخالفان و ضعف دولت مرکزی، از دید این دسته از آگاهان، مواردی است که طبق پلان و نقشه از پیش تعیین شده برای افغانستان به پیش می رود.
از دید این تعداد، سناریوی کنونی چیزی است که باید جایگزین سناریوهای قبلی گردد و در سناریوی جدید، ایجاب می کند تا طالبان، قوی و دولت ضعیف وانمود شود.
تعداد دیگر بر این باوراند که قوت و قدرت طالبان، ربطی به امریکا و اروپا نداشته و بلکه این دولت و استخبارات پاکستان است که با حمایت های همه جانبه از این گروه، توانسته اند آنان را بر قله قوت و قدرت بنشانند. دلیل این دسته نیز سرازیر شدن انواع وسایل تخریبی و انفجاری و نیروهای انتحاری از خاک پاکستان به داخل مرزهای افغانستان است که به تکرار با دلیل و مدرک، مستند و مستدل شده است.
گروهی دیگر حمایت همه جانبه استخبارات منطقه ای و جهانی از مخالفان مسلح دولت افغانستان را دلیل قدرت گیری مجدد و رشد آنان عنوان می کنند. در این دیدگاه طالبان و مخالفان مسلح دولت افغانستان، اراده و اختیاری از خود نداشته و بلکه به مهره ها و ابزاری تبدیل شده اند در دستان استخبارات جهانی و منطقه ای و البته در جهت پیشبرد اهداف استعمار و عوامل منطقه ای آنان در خاور میانه و هر نقطه و مکانی که آنان لازم بدانند.
دیدگاه چهارمی نیز وجود دارد مبنی بر آنکه قدرت طالبان در واقع یک قدرت تفکیکی است؛ به این معنی که مقداری از این قوت و قدرت به خود آنان و فعالیت های آنان بر می گردد و مقداری دیگر به حمایت های مادی و معنوی دولت هایی در منطقه و خاور میانه!
در این دیدگاه، حتی دولت هایی که به ظاهر به دشمنی با طالبان تظاهر می کنند، در پشت پرده از بسیاری از فعالیت های آنان حمایت و پشتیبانی می نمایند. در این دیدگاه، گاهاً حتی کشورهایی در کنارهم در حمایت از طالبان دیده می شوند که در بسیاری از مسایل با هم اختلافات عمیق و شدیدی دارند؛ اما حضور دولت هایی چون امریکا و غرب، به ناچار آنان را در یک جبهه واحد قرار داده اند.
در این سنگربندی، کشورهایی هم وجود دارند که در اصل و اساس، با طالبان و آنچه افراط گرایی می خوانند، اختلاف عمیق داشته و وجود و حضور آنان را خطری جدی برای دولت های شان می دانند؛ اما با همه این دغدغه ها، و به دلیل خطر نفوذ امریکا و غرب، خطر طالبان را کمتر تلقی کرده و آنان را بر امریکا و غرب ترجیح می دهند.
در این راستا به کشورهایی چون چین، روسیه، هند، ایران و برخی از کشورهای آسیای میانه می توان اشاره کرد.
نقد هر کدام از تحلیل های بالا را به جای خودش موکول می کنیم و اما آنچه به بحث ما مربوط می شود، راه اندازی جنگ روانی امریکا و غرب علیه افکار عامه در افغانستان است که این بار به وسیله پژوهشگران بنیاد "کارنگی" صورت می گیرد.
با آنکه قدرت و قوت مخالفان دولت در چند سال اخیرا را نمی توان نادیده گرفت، اما از طرفی نیز تغییرات و تحولات بنیادین و فراگیر در تمامی زوایای زندگی افغان ها را نیز به هیچ عنوان نباید دست کم گرفت و از کنار آن بی تفاوت عبور کرد. در طول یک دهه تمام، جامعه افغانستانی بسیاری از گزینه های تمدن و پیشرفت در عرصه های مختلف فکری، فرهنگی و رفتاری را تجربه کرد؛ به گونه ای که می توان گفت بسیاری از گزینه های متمدنانه و مترقی، در کشور نهادینه شده است و بازگشت به عقب و دست کشیدن از این ارزش ها ولو با استفاده از قوه قهریه نیز مشکل و حتی ناممکن می نماید.
در یک چنین اوضاع و شرایطی است که بنیاد نام نهاد "کارنگی" از حرکت به سمت قهقرای مردم افغانستان خبر می دهد و اینکه افغانستان و مردم آن یکبار دیگر مجبور می شوند تا برقراری نظام طالبانی را تجربه کنند! پیشگویی زیرکانه و رندانه ای که سازگاری هایی با دیدگاه اول داشته و به نوعی تلقین کننده همان دیدگاه و نظر است به مردم افغانستان.
به نظر می رسد موسسه به ظاهر پژوهشی "کارنگی" که خود از عوامل رسانه ای و تبلیغاتی غرب بوده، وظیفه دارد تا با ایجاد و راه اندازی جنگ روانی علیه افکار عامه و خاصه مردم افغانستان، افکار و اذهان ملت افغان را برای هر نوع سناریوی از پیش تعیین شده امریکا و غرب، آماده کند. سناریوهایی که از به قدرت رساندن طالبان آغاز شده و با نابودی و دوباره زنده کردن آنان، در جریان و حرکت است.
برخلاف پژوهش های هدفمند و حساب شده ی این بنیاد باید گفت که اولاً افغانستان دیگر بستر مناسب و مساعدی برای بازگشت طالبان نیست و در صورت وقوع یک چنین محالی، طالبان نه صاحب مطلق کشور که بلکه سهیم در قدرت و حکومت خواهند بود و این شرکت در قدرت و حکومت، لزوما به معنی بازگشت آنان، همراه با نظام طالبانی نیست.
نویسنده: سید فاضل محجوب
در این جای تردید نیست که مخالفان دولت در سال های اخیر، جان تازه ای گرفته و به دامنه فعالیت های شان در سراسر افغانستان بیشتر از پیش افزوده اند. در افغانستان، امروز شاید کمتر شهر، ده و قشلاقی باشد که از حضور پررنگ مخالفان دولت در آن خبر و اثری نباشد.
البته برای این حضور فراگیر طالبان و مخالفان در کشور، دلایل متفاوتی و از سوی آگاهان عنوان می گردد: برخی از کارشناسان علت را در اختیار و اراده سران امریکا و غرب جست و جو کرده و بر این باوراند که اوضاع فعلی، در واقع همان برنامه ای است که دول امریکایی و غربی برای افغانستان و ملت آن در نظر گرفته اند.
گزینه هایی چون قوت مخالفان و ضعف دولت مرکزی، از دید این دسته از آگاهان، مواردی است که طبق پلان و نقشه از پیش تعیین شده برای افغانستان به پیش می رود.
از دید این تعداد، سناریوی کنونی چیزی است که باید جایگزین سناریوهای قبلی گردد و در سناریوی جدید، ایجاب می کند تا طالبان، قوی و دولت ضعیف وانمود شود.
تعداد دیگر بر این باوراند که قوت و قدرت طالبان، ربطی به امریکا و اروپا نداشته و بلکه این دولت و استخبارات پاکستان است که با حمایت های همه جانبه از این گروه، توانسته اند آنان را بر قله قوت و قدرت بنشانند. دلیل این دسته نیز سرازیر شدن انواع وسایل تخریبی و انفجاری و نیروهای انتحاری از خاک پاکستان به داخل مرزهای افغانستان است که به تکرار با دلیل و مدرک، مستند و مستدل شده است.
گروهی دیگر حمایت همه جانبه استخبارات منطقه ای و جهانی از مخالفان مسلح دولت افغانستان را دلیل قدرت گیری مجدد و رشد آنان عنوان می کنند. در این دیدگاه طالبان و مخالفان مسلح دولت افغانستان، اراده و اختیاری از خود نداشته و بلکه به مهره ها و ابزاری تبدیل شده اند در دستان استخبارات جهانی و منطقه ای و البته در جهت پیشبرد اهداف استعمار و عوامل منطقه ای آنان در خاور میانه و هر نقطه و مکانی که آنان لازم بدانند.
دیدگاه چهارمی نیز وجود دارد مبنی بر آنکه قدرت طالبان در واقع یک قدرت تفکیکی است؛ به این معنی که مقداری از این قوت و قدرت به خود آنان و فعالیت های آنان بر می گردد و مقداری دیگر به حمایت های مادی و معنوی دولت هایی در منطقه و خاور میانه!
در این دیدگاه، حتی دولت هایی که به ظاهر به دشمنی با طالبان تظاهر می کنند، در پشت پرده از بسیاری از فعالیت های آنان حمایت و پشتیبانی می نمایند. در این دیدگاه، گاهاً حتی کشورهایی در کنارهم در حمایت از طالبان دیده می شوند که در بسیاری از مسایل با هم اختلافات عمیق و شدیدی دارند؛ اما حضور دولت هایی چون امریکا و غرب، به ناچار آنان را در یک جبهه واحد قرار داده اند.
در این سنگربندی، کشورهایی هم وجود دارند که در اصل و اساس، با طالبان و آنچه افراط گرایی می خوانند، اختلاف عمیق داشته و وجود و حضور آنان را خطری جدی برای دولت های شان می دانند؛ اما با همه این دغدغه ها، و به دلیل خطر نفوذ امریکا و غرب، خطر طالبان را کمتر تلقی کرده و آنان را بر امریکا و غرب ترجیح می دهند.
در این راستا به کشورهایی چون چین، روسیه، هند، ایران و برخی از کشورهای آسیای میانه می توان اشاره کرد.
نقد هر کدام از تحلیل های بالا را به جای خودش موکول می کنیم و اما آنچه به بحث ما مربوط می شود، راه اندازی جنگ روانی امریکا و غرب علیه افکار عامه در افغانستان است که این بار به وسیله پژوهشگران بنیاد "کارنگی" صورت می گیرد.
با آنکه قدرت و قوت مخالفان دولت در چند سال اخیرا را نمی توان نادیده گرفت، اما از طرفی نیز تغییرات و تحولات بنیادین و فراگیر در تمامی زوایای زندگی افغان ها را نیز به هیچ عنوان نباید دست کم گرفت و از کنار آن بی تفاوت عبور کرد. در طول یک دهه تمام، جامعه افغانستانی بسیاری از گزینه های تمدن و پیشرفت در عرصه های مختلف فکری، فرهنگی و رفتاری را تجربه کرد؛ به گونه ای که می توان گفت بسیاری از گزینه های متمدنانه و مترقی، در کشور نهادینه شده است و بازگشت به عقب و دست کشیدن از این ارزش ها ولو با استفاده از قوه قهریه نیز مشکل و حتی ناممکن می نماید.
در یک چنین اوضاع و شرایطی است که بنیاد نام نهاد "کارنگی" از حرکت به سمت قهقرای مردم افغانستان خبر می دهد و اینکه افغانستان و مردم آن یکبار دیگر مجبور می شوند تا برقراری نظام طالبانی را تجربه کنند! پیشگویی زیرکانه و رندانه ای که سازگاری هایی با دیدگاه اول داشته و به نوعی تلقین کننده همان دیدگاه و نظر است به مردم افغانستان.
به نظر می رسد موسسه به ظاهر پژوهشی "کارنگی" که خود از عوامل رسانه ای و تبلیغاتی غرب بوده، وظیفه دارد تا با ایجاد و راه اندازی جنگ روانی علیه افکار عامه و خاصه مردم افغانستان، افکار و اذهان ملت افغان را برای هر نوع سناریوی از پیش تعیین شده امریکا و غرب، آماده کند. سناریوهایی که از به قدرت رساندن طالبان آغاز شده و با نابودی و دوباره زنده کردن آنان، در جریان و حرکت است.
برخلاف پژوهش های هدفمند و حساب شده ی این بنیاد باید گفت که اولاً افغانستان دیگر بستر مناسب و مساعدی برای بازگشت طالبان نیست و در صورت وقوع یک چنین محالی، طالبان نه صاحب مطلق کشور که بلکه سهیم در قدرت و حکومت خواهند بود و این شرکت در قدرت و حکومت، لزوما به معنی بازگشت آنان، همراه با نظام طالبانی نیست.
نویسنده: سید فاضل محجوب
منبع : خبرگزاری آوا- کابل