تاریخ انتشار :پنجشنبه ۲۳ سنبله ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۳۲
کد مطلب : 48685
يادي از استاد سعادتملوك تابش‌
تمهيد
شادروان سعادتملوك تابش انساني بود جامع‌الاطراف با ابعاد گوناگون شخصيتي و فعاليتهاي گستردة فرهنگي‌. براي شناخت چنين بزرگاني بايد از جوانب گوناگون نگريست و آن هم به وسيلة كساني كه در اين جوانب و ابعاد مختلف صاحب صلاحيت باشند. من در اين نوشته بناچار بنا بر بضاعت اندكي كه دارم‌، به ويژگيهايي كلي در مورد شعر ايشان مي‌پردازم‌.
پيشگام شعر نو مهاجرت‌
اگر براي شعر افغانستان در محيط مهاجرت در ايران بتوان سه دوره قايل شد، استاد سعادتملوك تابش از شاعران دورة اول است‌، يعني كساني كه در داخل كشور باليده بودند و پس از رسيدن به مرحلة كمال شاعري خويش‌، به ايران مهاجرت كردند. بخش عمده‌اي از اين شاعران ما اهل هرات بودند و كانون تمركزشان در مشهد، «انجمن اسلامي شعراي مهاجر افغانستان‌» بود، گرد شمع وجود استاد براتعلي فدايي كه خداوند سايه‌اش را بر سر شعر امروز هرات همچنان مستدام بدارد.
ولي اين حلقه را غالباً شاعران كلاسيك‌سرا، با نگاهي سنتي تشكيل مي‌دادند و اين هم باز به سبب پرورش آنها در محيط سنتي هرات بود. به همين دليل شعر نو افغانستان نماينده‌اي در عرصة مهاجرت نداشت‌، جز استاد سعادتملوك تابش كه عمده پرورش ادبي‌اش در كابل صورت گرفته بود و لاجرم از نوگرايي و نوپردازي رايج در پايتخت مملكت بهره گرفته بود.
پس بيجا نيست اگر شادروان تابش را پيشگام و به واقع تنها چهرة شاخص شعر نو افغانستان در ايران بدانيم و او طبعاً در عطف توجه و عنايت جوانهاي سالهاي دهة شصت به شعر نو، مؤثر بود.
از استاد تابش در آن سالها كتابهاي متعددي در قالب شعر نو منتشر شد، همچون «دوراهي‌»، «سرودهاي مهاجر» و «لحظه‌هاي طلوع‌» كه اين سومي برجسته‌ترين اثر او در آن سالهاست‌.
«لحظه‌هاي طلوع‌» در سال 1360 در انتشارات اوج تهران به چاپ رسيده و بخش اعظم آن به شعرهاي نو اختصاص يافته است‌. محتواي كلّي آثار شاعر در اين كتاب‌، جهاد و مقاومت اسلامي افغانستان است و البته نوعي حال و هواي تغزّلي و عاشقانه را هم در آن مي‌بينيم‌. يعني در اين مجموعه پيوندي بين حماسه و تغزل ايجاد شده و حاصل كار، شعري است كه از استحكام بيان حماسي و در عين حال لطافت بيان تغزلي برخوردار است‌. اين بخشي است از يك شعر اين كتاب‌:
چشمان تو تلاطم پاكي بود
و من غريقي بيمار
خود را در نگاه تو شستن‌؟!
حادثه‌اي عظيم است‌
كه طوفان درياها
و خشم آتشفشان را به سخريه مي‌گيرد
خود را در نگاه تو يافتن‌
ترانه‌هاي روستايي است‌
كه در پاييز
از عشق چوپاني مي‌سرايد در ناي‌
چشمان تو غزل‌اند
عارفانه‌،
زيبا،
البته مجموعة «لحظه‌هاي طلوع‌» شعرهايي در قالبهاي كهن هم دارد كه نه به سطح شعر كلاسيك ديگران مي‌رسد و نه به شعر نو خود ايشان‌.
حضور در جامعة ادبي ايران‌
نبايد انكار كرد كه در آن سالها جامعة ادبي ايران با شعر امروز افغانستان سخت بيگانه بود. اهل ادب ايران‌، و آن هم سنت‌گرايان‌، فقط با نام و آثار استاد خليل‌الله خليلي آشنا بودند و جز آن‌، نه از جامعة شاعران داخل كشور كسي در ايران شناخته شده بود و نه از شاعران مهاجر، مگر يكي دو تن‌. اين دو تن هم كسي نبودند جز سيدفضل الله قدسي شاعر جوان و پرشورِ آن سالها و نيز استاد سعادتملوك تابش‌.
ديگر شاعران مهاجر ما با وجود شناختي كه جامعة مهاجر به طور نسبي از آنان داشت‌، در جامعة ادبي ايران چنان سرشناس نبودند و اين علت هم داشت‌. شعر جوان ايران با گرايشهاي نويني كه بعد از انقلاب رخ نموده بود، حال و هواهاي تازه‌اي را تجربه مي‌كرد كه هنوز جامعة مهاجر ما به آن نرسيده بود. تنها كسي كه در قالبهاي كهن خود را با اين جريان هماهنگ ساخت‌، فضل‌الله قدسي بود و تنها كسي كه در عرصة شعر نو توانست متاعي درخور براي مخاطبان ايراني داشته باشد، سعادتملوك تابش‌.
من درست به خاطر مي‌آورم كه وقتي به عنوان يك شاعر جوان نوپاي وارد حلقة شاعران مشهد در حوزة هنري شدم‌، استاد سعادتملوك در آن جلسات حضوري ثابت داشت‌. او علاوه بر آن در بسياري از كنگره‌ها و همايشهاي شعري ايران شركت مي‌كرد. حضور ايشان طبيعتاً حضور ما جوانها را هم در اين محافل ميسر مي‌ساخت‌، چنان كه اولين باري كه من در يك شب شعر خارج از مشهد شركت كردم‌، در معيّت استاد بود، در شهر زاهدان‌.
ولي بايد اعتراف كرد كه حضور استاد در محافل شعري ايران‌، چه محافل مهاجران و چه محافل همزبانان ميزبان دير نپاييد و ايشان با انزوايي خودخواسته و استغراق در مطالعه و تحقيق‌، ميدان را براي جوانها خالي ساخت‌.
تحقيق و پژوهش‌
اين يك حقيقت است كه در سالهاي اخير، دانش ادبي و قريحة شعري در همه شاعران ما به حدّ يكساني وجود نداشته است‌. بسياريها فقط شاعرند و با بحث و تحقيق چندان ميانه‌اي ندارند و شماري نيز بيشتر شخصيتهاي علمي به شمار مي‌آيند تا شاعراني سرشناس‌. به واقع بسيار معدود بوده‌اند كساني همچون قاري عبدالله و استاد خليلي از متأخرين و استاد واصف باختري از معاصرين در علوم گوناگون دستي داشته و علاوه بر شاعر بودن‌، اهل تحقيق و پژوهش هم بوده‌اند.
استاد سعادتملوك تابش از اين گروه بود و اطلاعات وسيعي از علوم مختلف اسلامي و دانشهاي روز داشت‌. او ادب كهن را خوب خوانده بود و با جريانهاي نوين شعر فارسي هم سخت آشنا بود. علاوه بر اينها در جامعه‌شناسي‌، روان‌شناسي‌، منطق‌، فلسفه‌، كلام و ديگر علوم انساني هم دستي داشت و بيشتر اينها را از رهگذر مطالعة آزاد دريافته بود، آن هم در سالهايي پر شر و شور و پرالتهاب كه آن‌قدرها هم مجال مطالعه و تحقيق به آدميان نمي‌دهد.
تأثير اين مطالعات در شعر استاد هم كمابيش هويداست‌، يعني ما با شعري روبه‌روييم برخوردار از انديشه و تفكر. اين چيزي است كه نسل جوان ما سخت بدان نيازمند است و عنايت به سلوك علمي و ادبي استاد تابش‌، مي‌تواند سرمشقي خوب براي او باشد.
انزواي خودخواسته‌
متأسفانه جامعة ما در مورد شخصيتهاي علمي و ادبي‌، رفتاري يكرويه دارد. در هنگام حيات اشخاص آنان را در فراموشي كامل مي‌نهد و آنگاه كه سايه‌شان از سر ما برچيده مي‌شود، به تجليل و توصيف بيحد از آنان مي‌پردازد. من در اينجا مي‌خواهم قدري سنت‌شكني كنم و در مورد استاد تابش از موضوعي سخن بگويم كه هم در آن سالها براي ما ناگوار بود و هم اكنون‌.
پيشتر از انزواي چندين‌سالة استاد سخن گفتم‌. بايد پذيرفت كه ايشان در آن سالها توانست با دوري از جهان سياست ـ كه پيشتر سخت بدان مبتلا بود ـ به عالَم تحقيق و پژوهش روي آرد. ولي اين فاصله يافتن‌، تنها از سياست نبود كه از حلقه‌هاي ادبي و به خصوص مجامع نوپاي جوانان نيز بود. 

از حوالي سال 1370 ديگر استاد تابش تقريباً در هيچ مجلس و محفل ادبي ديده نشد و هم‌چنان از انتشار آثارش‌، چه در عرصة شعر و چه در عرصه‌هاي ديگر، سخت پرهيز كرد.
من باري در همان سالهايي كه سخت درگير فعاليتهاي انجمني و مطبوعاتي بودم‌، با ايشان ديداري داشتم و از اين انزواي چندين‌ساله‌شان اظهار شگفتي كردم‌. ايشان به من گفت كه (نقل به مضمون‌) «من منزوي نيستم‌، چون با كتاب و دفتر و تحقيق و پژوهش كه حوزه اصلي كارم است سر و كار دارم‌. در واقع تو منزوي شده‌اي كه از تحقيق و مطالعه دور افتاده‌اي و به فعاليتهاي بيروني روي آورده‌اي‌.» 

ولي به گمان من اين سخن استاد خالي از تسامحي نبود، چون به نظر مي‌رسد كه بايد ميان فعاليتهاي پژوهشي صرف و فعاليتهاي اجرايي اشخاص‌، يك توازن نسبي برقرار باشد. اگر استاد خليل‌الله خليلي به عنوان مطرح‌ترين شاعر افغانستان در عصر خود شناخته مي‌شد، تنها به واسطة سرايش شعر و تحقيقات ادبي او نبود، بلكه حضور در محافل و مجامع ادبي‌، انتشار آثار و مسافرتهاي بسيار استاد هم در اين ميان اثر داشت‌.
استاد تابش تقريباً پانزده سال تمام همه سروده‌هايش را از دسترس ديگران دور نگه داشت و اين خويشتنداري به گمان من تا حدودي سبب شد كه جامعة ادبي مهاجر و جامعة ايراني‌، از اين شاعر توانمند كشور غافل بماند و از تجربه‌هايش بي‌بهره‌.
در سالهايي كه جوانان شاعر به صورت خودرو پا به ميدان نهاده و نيازمند بهره‌مندي از دانش و تجربة شخصي مثل سعادتملوك تابش بودند، حضور ايشان در محافل و مجامع ادبي مهاجران مي‌توانست بسيار مؤثر باشد كه متأسفانه اين محقق نشد و حتي اغراق نيست اگر بگوييم كه خود شعر استاد هم به سبب دور ماندن از جريان رو به رشد شعر فارسي در ايران و عدم برخورداري از ارائه و نقد توسط جامعة ادبي مهاجر و ميزبان‌، تا حدودي از تحول باز ماند.
البته در سالهاي اخير و با حضور در داخل كشور، استاد آن انزواي ديرين را شكست و دوباره وارد فعاليتهاي ادبي شد، ولي دريغ كه ديگر زمانه با او و با جامعة اهل ادب ما آن‌مايه مهرباني نكرد كه اين حضور، چند سالي بيشتر تداوم يابد و استاد را از ميان ما برداشت‌.
روحش شاد باد. 

نویسنده: محمدكاظم كاظمي‌

منبع : خبرگزاری آوا- کابل
https://avapress.net/vdcaminy.49naa15kk4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما