تاریخ انتشار :شنبه ۴ سنبله ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۵۴
کد مطلب : 47400

زمان در آزمون استعمار جدید (بخش دوم و پایانی )

از خودبیگانگی در فرایند استعمارزدگی
زمان در آزمون استعمار جدید (بخش دوم و پایانی )
آنچه که استعمارگر در سودای ترویج آن‏ است،یعنی از خود بیگانه شدن،قبول استحاله و نهایتا پذیرش فقر در ابعاد سیاسی،اقتصادی و فرهنگی‏اش. 
جامعهء الجزایر فرانسه زبان،نمونه دیگری از این‏ مسخ‏پذیری و قبول سلطهء کامل را نشان می‏دهد، جامعه‏ای که قبل از جنگ جهانی دوم«یکی از خودبیگانه‏ترین جوامع دنیا را ساخت.» این گونه‏ برخورد با کژاندیشی نه تنها باعث می‏شود تا دول‏ استعمارگر با اتخاذ روشهای نوتر بر بخش وسیعتری از جهان سوم حکم‏ برانند و آنان را به صورت مستعمره خویش درآورند، بلکه جوامع را به سوی ناهمگنی مطلق- که خواست‏ مستعمرات است- هدایت کنند. بدین ترتیب از خودبیگانگی،تولید را زیر نظارت و برنامه‏ریزیهای‏ مدون بیگانه به حداقل رسانده و راه را برای ایجاد جامعهء بدون هویت که متکی به روبناهای کاذب شغلی‏ از جمله تورم کارمند در ادارات،کاغذ بازی و...است‏ می‏گشاید.

این تسلسل تا آنجا ادامه می‏یابد که مطامع‏ استعماری در حداکثر مقیاس تأمین شده باشد و بتواند به حیات مزورانه خود ادامه دهد.البته نباید فراموش‏ کرد مردمی که در معرض این گونه تهاجم قرار دارند نسبت به فرسایش قوه استدلال خود بی‏تفاوت می‏شوند و به دریافت حداقل خواسته‏های خود عادت می‏کنند. فرانتس فانون هنگامی که در سال 1952 م به عنوان‏ روان پزشک بیمارستان«بلیدا»در مراکش به روانکاوی‏ موجودیت استعمار می‏پرداخت شاهد تأثیرات عمیق‏ رفتار استعمارگر بر استعمارزده بود.لذا متأثر از این‏ هنجارها،همه نفرت خود را با مدد رسانی قلم در نقاشی‏ صورت استعمار نو و دگردیسی ترفندها قرار داد.او معتقد بود:«تا زمانی که به وابستگی و از خودبیگانگی‏ خویش آگاهی نیافته‏ایم نمی‏توانیم مصممانه پیش‏ برویم. »و برای نیل به این منظور پیشنهاد می‏دهد که: «استعمارزده‏ای که می‏خواهد قلم خود را در خدمت‏ مردم به کار برد باید از گذشته فقط برای گشودن راه‏ آینده و نیز دعوت به عمل و ایجاد امید استفاده کند. » سپس متذکر می‏شود:«باید کارکرد و با همان آهنگ‏ مردم مبارزه کرد تا مگر خطوط آینده را روشن نمود و زمینی را که اکنون در آن خارهای سخت روییده است‏ آماده ساخت‏.»

بااین وصف ترفندهای استعمار و کشش‏های‏ کاذب ظواهر آن گاه خطوط محور مردان کارآمد انقلاب‏ را به انعطاف واداشته و در یک مقطع حاد فکری،آنان را در خانه عنکبوتی خویش گرفتار کرده است زیرا که‏ رنگهای فریبنده استعمار،استفاده از دایره تبلیغاتی‏ وسیع،در دست داشتن نبض همه مجامع اقتصادی‏ و بهره‏وری از قدرت تکنیک،علم و هنر در خدمت مطامع‏ سیاسی و نهایتا وازدگی افکار استعمارزده،همه را به سود استعمارگر قوام می‏بخشد.

تحت سیطرهء همین تبلیغات بود که استعمار با به همان روند مورد اشاره،از«لومومبای»مبارز کنگو وجودی تحقیر شده و ناتوان می‏سازد، چنانکه برای مشابهت با استعمارگر و استفاده از امتیازات مخصوص سفید پوستان،به ادارهء تبلیغات‏ بلژیک در بروکسل نامه می‏نویسد و خواستار استفاده از مزایای اجتماعی استعمارگر می‏شود.
زیرا هنگامی که‏ استعمارزده نتواند نفرت خود را از استعمارگر به ظهور برساند و غلیان احساسش را در برخورد با آرای القایی‏ سرریز کند ناچار سلطه را می‏پذیرد و بدون بازنگری، ضعف و رخوت را باور می‏دارد.

سرنوشت«امه سزر» شاعر مبارز سیاه پوست مارتینیک نیز از این دوگانگی‏ جدا نیست.او نیز هنگامی که به ریاست شهرداری‏ «فورد و فرانس»می‏رسد از سرودن و بیان واقعیت‏ها لب‏ فرو می‏بندد،به پیشواز«آندره مالرو»که او هم سودای‏ وزارت«دوگل»را به جان خریده می‏رود و با او در تأیید موجودیت مسائلی هم عقیده می‏گردد که در گذشته، شعر خویش را به حربه‏ای برای مبارزه با آن مسائل‏ درآورده بود.حتی عنصر مبارز و جستجوگری چون‏ «لئوپولد سدارسنگور»رهبر جمهوری انقلابی سنگال از این آفت دور نماند.

خواندیم که چگونه همان اروپاییان استعمارگر را در پست‏های کلیدی و حساس دولت به کار گماشت و این‏ در شرایطی بود که بدانیم این دو تن یعنی«سزر»و «سنگور»به همراه«لئون داماس»از مردم گینه کسانی‏ بودند که نهضت ضد استعماری«زندگی‏گری»را در سال‏ 1930 به وجود آوردند. دکتر نسرین حکمی در یک‏ پانویس بر اسطوره‏های انقلابی جهان سوم از این‏ فترت غالب با درج مصراعی از مجموعه شعر قربانیهای‏ سیاه سنگور،نمونه می‏دهد و می‏نویسد:«علی رغم‏ ادعاهای«سیاه گرائی»لئوپولدسدار سنگور که از جهتی شاعری تواناست از ورای برخی از آثارش نوعی‏ بی‏هویتی ظاهر می‏شود که وی را وادار ساخته تا بسراید:خداوندا در بین ملت‏های سفید،فرانسه را دست راست مسیح قرار بده»برای درک موجودیت‏ استعمار نو و شیوه‏های مبارزه با آن،چاره در معرفت‏ و شناخت خاستگاه خود و ارزیابی نظم استعمارگر است‏ وگرنه بر خلق‏های دربند جهان مستضعف همان می‏رود که بر گذشتگان رفت.لذا با تکیه بر همین اصول و مبانی‏ معرفت است که دیدیم«پاتریس لومومبا»خود را و مظاهر مطلوب جامعه‏اش را پیدا کرد و علیه تراستهای‏ اقتصادی و غارت منابع کنگو شورید و سرنوشتش را با آرمانهای مردم گره زد.

باید اذعان داشت که نهاد جامعه استعمارزده اگر موجودیت استعمار را در به گزینی‏ مکانها عملا نفی کنند و زبان قوام یافته و مستحکمی‏ برای دفاع از خود داشته باشند،دوالپای مخوف‏ سلطه‏جویان را یارای آن نیست تا بر قامت انسانهایی‏ بپیچد که به صورت فلاکت باری می زیند.البته نباید از نظر دور داشت که گاه همین تعصب مفرط در رواج زبان‏ و فرهنگ ملی زاییده زهدان استعمار و تلاش او برای‏ یافتن جای پا در مبانی فرهنگ و زوال آن است چنانکه‏ استعمار انگلیس در ترکیه«آتاتورک»را واداشت‏ تا زمینه‏ای فراهم کند که مردم نمازشان را به زبان ترکی‏ بخوانند و از سوی دیگر شرایطی به وجود آورد تا خط و زبان مردم ترکیه،انگلیسی باشد.

نویسنده: بصیر بصیرت



منبع : خبرگزاری آوا- کابل
https://avapress.net/vdce7e8e.jh8f7i9bbj.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما