در تاريخ ادبيات فارسي، يك نفر في البداهه شعري گفته است كه كه از بس زيبا بوده بعد از سالهاي زياد به دست ما هم رسيدهاست.
و آن شعر، "بوي جوي موليان" رودكي است. اگر چه من ترديد دارم كه رودكي ديگر به اين شعرش دستي نكشيده است اما انصافا شعري است مايه شگفتي. منتها جالب و زيبا نسبت به شعرهاي ديگر. اگر يك صنعت به كار رفته آن را در كنار صنعت مشابه آن كه در قرآن كريم است، قراربدهيم شما به خوبي تشخيص ميدهيد، تفاوت از كجا تا به كجا است. رودكي در تصويري كه در اصل استعاره است اما اغراق آن را تحت پوشش قرار ميدهد، چنين ميگويد:
مير ماهست و بخا را آسمان
ماه سوي آسمان آيد همي
در قرآن كريم هم تصويري است كه اغراق در آن برجستهتر است: إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء وَلاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ (40)
شما در تصوير اول، نه مير را به صورت ماه ميتوانيد تصوركنيد و نه بخارا به صورت آسمان. اما در تصوير دوم، شتر و سوراخ سوزن چنان شما را به اعجاب وا ميدارد كه نميتوانيد جلو تحسينتان را بگيريد.
درست به همين جهت است كه من به شدت از عروسكهايي چون سلمان رشدي، دلقك دانمارك و آن كشيش خل وضع آمريكايي نفرت دارم كه چطور به سادگي ملعبه دست سياستمداران شوم ميشوند و اثري را به هتك و استهزا ميگيرند كه يكي از شايستهترين ميراث جهاني در زمينه همه علوم مخصوصا ادبيات است.
من وقتي "الياد و اديسه" را خواندم، با اينكه كاملا بر خلاف اعتقادات من بود، بر سراينده آن آفرين گفتم. اين گوسالهها با چه جرأتي كتاب و آورنده كتابي را به تمسخر ميگيرند كه عدد پيروانشان را به يك ميليارد و هفتصد و پنجاه ميليون انسان رساندهاند. از اين بيعرضههاي نفهم، سياستمدارانشان درك بهتري از يك اثر ماندگار دارند. يكي از مقامات انگلستان در پارلمان انگليس، داد زده بود كه تا وقتي اين كتاب به دست مسلمانها باشد، ما نميتوانيم ارادهمان را بر آنها تحميل كنيم.
البته كه عملا هم چنين است. آلمان را به روز سياه نشاندند ولي الآن آلمانيها نوكر آنها هستند. 150 هزار انسان بيگناه را در يك نيمروز به خاك خون كشاندند ولي ژاپنيها هرگز به ياد چنين روزي نميافتند. اگر هم بيفتند، به احترام آنها يك دقيقه سكوت ميكنند، در حالي كه طوق بندگي غربيان بر گردنشان پيدا است. وليكن به جز عده قليلي از دست نشاندگان دنيا پرست، هيچ وقت بر اراده ملتهاي مسلمان حاكم نبودهاند.
بگذريم از اين خونجگر خوردنها و از نام بردن پلشتهايي كه لكه ننگ هنرمندانند. من اين كتاب آسماني را با خط 14 كه نسبتا خط درشت و نوشتاري امروز است، گرفتم. تمام اين اثر جاويدانه 157 صفحه ميشود. اما وقتي وارد بحثهايش ميشوي خودت را در مقابل اقيانوس مواجي ميبيني كه فرورفتن در آن جگر شير ميطلبد. تا حالا هركس يا كساني كه بر اين كتاب آسماني تفسيري نوشتهاند، كمتر از 20 جلد نشدهاست. آنهم حق بسياري از مطالب آن نا ادا شده باقي ميماند. من مقتعدم كه تفسير واقعي قرآن كريم، دانش زمانه را لازم دارد اما چيزي را كه ميخواستم در اينجا مطرح كنم، موضوعات و مطالب گوناگون اين كتاب آسماني نبود. بلكه در خور ذهن خودم، يك چيز توجهم را به خود جلب كرده است و آن اينكه اين كتاب شگفت با حجم اينگونه، چنان از وسعت واژگاني شگرفي بر خوردار است كه گويا تمام واژگان عربي فصيح معاصر را در خود ذخيره دارد. گويا در عربي فصيح معاصر امروز، واژهاي پيدا نميكنيد مگر اينكه شاخه يا ريشه آن در اين كتاب شگرف وجود دارد.
من بارها معناي دو واژه را پيدا ميكردم اما به سرعت فراموش ميكردم. اين دو يكي واژه "غَول" بود ويكي واژه " لَنَنسِفَنَّهُ" اما حالا هرگز از يادم نميرود. چون "اغتيال" به معناي ترور است و "حزام الناسفة" به معناي كمر بندي انفجاري.
از اين رو باور من اين است، اگر كسي بر تمام واژگان اين كتاب آسماني مسلط گردد، با اندك آموختن قواعد، بر نود درصد زبان عربي فصيح معاصر مسلط ميشود. همين جا از تو عزيز خواننده ميپرسم كتابي را ميتواني به من معرفي نمايي كه با خواندن 157 صفحه، بر فرهنگ و زبان ملتي تسلط اين چنين پيدا كنم، آنهم زبان مانند زبان عربي با اين گستره واژگان؟
مطلب ديگري كه به طور تجربي دريافتم، اين بود، آنها كه اثر خوب خلق ميكنند، مخصوصا شعر خوب ميسرايند، بعد از پرداخت مكرر و لحظههايي كه خود سراينده از آن راضي ميشود، آن شعر ناخودآگاه در حافظه او ذخيره شده حفظ ميشود. بارها شايد بتوانند آن را در مجالسي از بر بخوانند. اما اگر مقداري سهل انگاري در مروركردن آن بشود، به زودترين وقت به باد فراموشي ميرود.
من از شعر شاعري مثال زدم كه در آن لحظهها هيچ اثري محبوبتر از كار خودش نيست. ميتوانيم اين مثال را براي كساني كه قرآن حفظ ميكنند و آنها كه آثار ديگران را از بر مينمايند، پياده كنيم كه اگر محفوظات آنها مرور مكرر نشود، نميتوانند في البداهه، آنها را در جايي از حفظ بخوانند. با توجه به اين مطلب، اين را همه ما ميدانيم كه ادراه يك كشور سخت است و مسؤلين آن به شدت درگير كشورداري هستند. در آن لحظه به كارهاي ديگر، مخصوصا حفظيات نميرسند. پيامبر بزرگ اسلام (ص) هم استثنا از اين قاعده نيست. تمام روزش مصروف كارهاي اداري بود. آنهم در زمان صلح. زمان جنگ كه حال و هواي خودش را داشت. پس در ظاهر اين بزرگوار، فرصتي براي مرور حفظيات خودش را نداشته است اما به شهادت تاريخ و تمام كساني كه دست اندركار علوم قرآني هستند، اين عزيز ارجمند، گاهي سورههاي طولانياي را در نماز انتخاب مينمود ولي هيچ وقت با تزاحم آيهها رو به نميگرديد.
آخرين مطلبي را كه ميخواستم تذكر بدهم، اينكه شما وقتي از يك كار هنري خوشتان بيايد، آن را چندين بار ميخوانيد. بعضي وقتها شايد حفظ كنيد اما بالاخره، بعد از خواندن زياد، احساس ملالت و تكرار ميكنيد. اما وقتي سورهاي را از بر داشته باشيد، هر چند بار كه بخوانيد، احساس تازگي مينماييد.
پس به اين دلايل من معتقدم كه اين اثر جاويدانه، يك اثر عادي نيست. هرچند كه خود چون خورشيدي ميدرخشد و مخاطبان خودش را در هر عصر و نسلي پيدا ميكند اما وظيفه ما اين است كه به قدر توان شعاع اين تشعشع را گسترده نماييم. تا يادگاري از ما هم بماند كه نسبت به زيباييهاي اين اثر جاويدانه بيتفاوت نبودهايم. وظيفه ما اين است كه پيرامون اين اثر چنان بگرديم كه خواننده از خواندن اين كتاب آسماني احساس لذت بنمايد. وقتي به اين نقطه رسيديم، بيشترين دينمان را نسبت به اين كتاب آسماني ادا نمودهايم.
اگر خوب دقت كرده باشيد، در بين جامعههاي مسلمان غير عرب، كتابي كه بيشترين خواننده دارد، قرآن كريم است. از آن طرف بيشترين كساني كه نميتوانند با اين كتاب الهي ارتباط برقراركنند، بازهم همين جوامع ميباشند. راديوسازي ميگفت: من را دو چيز سر درد ميكند. يكي اينكه وقتي سرم به راه اندازي راديويي گرم شود و ديگر وقتي زياد قرآن ميخوانم.
البته اين سخن صد در صد صحيح نميباشد. زيرا قرآن كريم با دلها جوري پيوند دارد كه گاهي آدمهاي بيسوادي پيدا ميشوند كه از خواندن آن لذت ميبرند اما لذتي كه نميتوانند توصيف كنند. سخن در اين نيست، حرف ما اين است كه آن راديو ساز تا حدودي واقعيت را ميگفت. چون چيزي را كه اصلا نمي فهمد، هي بخواند و بخواند و بخواند، طبيعي است كه بايد احساس آنچنان داشته باشد.
خود عربها اينگونه نيستند. آنهايي كه آگاهانه پا جاي پاي يزيد و معاويه و ابن زياد ميگذارند، حالشان معلوم است. ما به آنها كاري نداريم اما بيشترين عربها اول از اين كتابهنري احساس لذت ميكنند و شايد ثواب در مرحله دوم باشد.
شاهد آن اينكه وقتي آمريكاييها عراق را اشغال كردند و "پولومر" دولتي تشكيل داد، يك روز يك سگ آمريكايي جلو يكي از خانمهاي اعضاي كابينه را ميگيرد. وانمود ميكند كه اين خانم چيز خطرناكي مثل بمب بين كيف خودش دارد. وقتي او را بازرسي نمودند، يك قرآن از بين كيفش بيرون آوردند. اين، نشانه اين است كه برخي از آنها نميتوانند قرآن را از خودشان دور نگهدارند. براي ما اگر چنين موقعيتي پيش بيايد، همان لحظه با اين كتاب الهي خداحافظي خواهيمكرد. چون نميتوانيم از خواندن اين كتاب آسماني لذت ببريم. به جاي آن حافظ و مولانا شايد بيشتر تشنگي هنري ما را بنشانند.
حال اين سوال پيش ميآيد كه چه كاركنيم، تا از اين كتاب آسماني لذت ببريم؟ در عين اينكه او را براي ثواب ميخوانيم، عطش هنري ما هم فرو بنشيند؟ راهش بيتعارف اين است كه در درجه اول سعيكنيم آن را به زبان اصلي بخوانيم. تا وقتي مسقيما نتوانيم با اين كتاب آسماني ارتباط برقراركنيم، حال ما چنين خواهد بود.
راه مستقيم ارتباط برقرار كردن هم اين است كه بدون مراجعه به ترجمهاي خودمان معاني لغات را بدانيم.
دوم اينكه بدانيم با چه شكلي از هنر رو به هستيم. به عبارت ديگر، ما گونههاي زيادي از مكتبهاي ادبي را تجربه كرده ايم. آيا مي توان اين كتاب را تحت يكي از عناوين مكتبهاي ادبي بررسيكرد؟
و سوم اينكه سعي كنيم يك مقدار ساختاري به موضوع نگاهكنيم. التفاتها گوناگون اين اثر شگرف، بدون حساب و كتاب نيستند. روي روايت و گفگوها تأملكنيم. شأن نزولها را جدي بگيريم. وقتي نگاه اينگونه داشته باشيم، خواهيم فهميد كه آيات اين كتاب آسماني مرتبط باهم هستند. مطلبي از جايي آغاز ميشود و در جايي پايان مييابد. اگر چه تعيين دقيق آغاز و پايان، كار دشواري است اما محال نميباشد.
نویسنده: حجت الاسلام سید حسین فاطمی