هنر؛ وقتی معنا می یابد و ارزش پیدا می کند که در راستای کاهش درد و رنج مردم و یا هم در جهت شکوفایی برنامه های زندگی مردم، تعریف شود و نقش آفرینی کند. اگر هنر نتواند یکی از این دو راه را بپیماید، هنر نیست و سرگرمی و سرگردانی آور و برنامه ی تخدیر انگیز است که شایسته ی مردم سرنوشت ساز مسلمان بامیان و هر مردم مسلمان دیگری نمی تواند باشد.
در این امر- نه تنها مسلمانان که همه ی انسان های انسانیت خواه، مدنی و جمال و کمال طلب واقف اند که نباید زندگی را با برنامه های مخدر و مکدر، سرگرم و سردرگم و بی روح ساخت. بلکه باید به خاطر کاهش درد و رنج مردم و پویایی و شکوفایی زندگی ایده آل و مطلوب تلاش ورزید و هنرورزی کرد. بخصوص روح یک جامعه، نسل جوان یک جامعه است که بایستی از این نیروی نیرومند، به درستی کار گرفته شود و به سمت درست و سازنده سوق داده شود تا سرنوشت خودشان و مردم شان، به دست همین نسل برومند و نیرومند، به هنرورزی رود و ترسیم گردد.
جوانان چه امروز و چه فردا، محتوای جامعه را شکل می بخشند و اگر نسل جوان به نیکویی و نیرومندی، آموزش ببیند و تربیت شود و تقدیم جامعه گردد، بدون شک که جامعه ی سالم شکل خواهد گرفت و اگر، جوانان جامعه به بیراهه بروند و از مسیر درست منحرف شوند، بی تردید که آینده ی سرنوشت مردم، سرگردان و ویران خواهد شد.
بنابراین، بدین جهت زیباست که رهبران و مدیران و مسؤولان تلاش بورزند تا برنامه های سازنده و سرنوشت ساز را تقدیم مردم و بویژه جوانان نمایند و این امر می تواند، امروز جامعه را تزئین و فردایش را تضمین کند. زیرا در جهان امروز، هم برنامه های بایسته و پسندیده، برای تجلیل از زندگی شرافتمندانه و عزتمندانه رونق دارد و هم برنامه های ناشایست و ناپسند، برای تجلیل از زندگی ذلت آور و شرم سارانه. برنامه های عزتمندانه، سرنوشت ساز و کمال آور و مطلوبِ انسان ایده آل و روح دار است و برنامه های ذلیلانه، شایسته ی انسان های بی جهت و بی روح و بی اثر و متأثر از آموزه های غیر ارادی و ننگین می باشد.
از آنجایی که روشن و مبرهن است دمبوره، هنر نیست و اگر هنر هست، هنر جامعه ی انسانی و اسلامی و مردم عزتمند و جهت دار و حیات آفرین و روح دار نیست. چون آنچه جشن دمبوره که از آن چندین سال می گذرد به ارمغان آورده: فراهم سازی زمینه ی سرگرمی برای هزاران جوان است که جمع شوند تا به برنامه های تخدیر آمیز و تضعیف انگیز مشغول و مصروف گردند بدون این که به کوچک ترین دست آورد مطلوب برسند.
وگرنه، در شرایط امروز ضرورت جدی احساس می شود که هزاران جوان دانشگاهی و دانش آموخته گرد بیایند و بر وضعیت جاری کشور بحث کنند و تصمیم گیری نمایند تا برادران و خواهران شان در چند کیلومتری شان، قطعه قطعه، روی سرک هموار نشوند و به بیابان های تنهایی و بی پناهی، سرگردان نگردند.
چه زیباست که هزاران جوان جسور و جنایت دیده و ستم کشیده، به مشورت و مصلحت و نظر اندازی بپردازند تا جلو کسانی که با سرنوشت شان و مردم شان معامله می کنند و سرنوشت یک نسل را در مسلخ گاه کشانده و هر روز، صدها زن و مرد و کودک را پاره پاره کرده و روانه ی کشتارگاه می نمایند؛ گرفته شود و بالاخره نیکوست که نسل جوان از گزند آموزه های کشنده و ویرانگر دوری گزینند و در چنگ برنامه های تخدیرساز و سرنوشت سوز نیفتند و همراه و همصدا و هماهنگ با برنامه هایی گام بگذارند که سرنوشت امروز را تزئین و فردا را تضمین کند.
دمبوره، ممکن هنر کسانی باشند که دنبال تخدیر ذهنی و فکری مردم اند و تلاش دارند اذهان و افکار جوانان را سرگرم مسایل پیش و پا افتاده کنند و سرگردان بسازند و خاموش نگهدارند تا برای ساختن سرنوشت خویش فکر نکنند و از مسیر فکر و خط انسانی و اسلامی بیرون شوند و همچنان آموزه های عزت آور و ذلت گستر را عجین و آمیخته بگردانند تا مردم راه را از چاه باز نشناسند و این جماعت با برگزاری و راه اندازی این گونه برنامه ها، تلاش دارند تا راه را برای خر کردن اذهان و افکار مردم هموار نمایند و زمینه را برای سلطه گری هر چه بیشتر استکبار فراهم کنند.
این که دمبوره زدن حلال است یا حرام، قضاوت اش نزد علما. اما آنچه قابل مکث می باشد این است که برگزاری جشن دمبوره، کوچک ترین تأثیر روانی و عملی بر پویایی و شکوفایی زندگی ندارد و هنوز تأثیر منفی روانی و اقتصادی و اجتماعی دارد که اگر بخواهیم به پیامد چندین سال جشن دمبوره پی ببریم، هیچ نتیجه ی مثبت از آن نمی توانیم بگیریم.
نمونه ی آن اگر هزینه ی مصرف شده در جشن دمبوره به نیازهای اولیه ی نیازمندان اختصاص می یافت که شب ها را گرسنه می گذرانند و یا برای تقویت جبهه ی مقاومت پرداخت می شد تا سرگردانی مردم ما در شاهراه ها کاهش پیدا می کرد و یا هم به جوانان مستمند در حال تحصیل علم کمک می شد تا بی تشویش درس می خواندند و... بزرگترین خدمت و تأثیر گذارترین تلاش صورت گرفته بود.
ولی به هیچ کدام تعلق نگرفت و مصرف روزهای بی ثمری شد که جوانان نتوانستند استفاده کنند و برای مردم، مطلوب تمام شود. همچنین نمی شود دمبوره را جزء فرهنگ هنری یک جامعه قلمداد کرد. چون هر برنامه ای جزء فرهنگ شناخته نمی شود و اگر شناخته هم شود، فرهنگ هر مردمی تعریف نمی شود.
هر ملتی، دارای فرهنگ خاصی است. فرهنگ امت اسلامی، فرهنگی نیست که در مسیر راه و روش زندگی مردم، سد ایجاد کند و روند رو به رشد و بالندگی زندگی را بگیرد و متوقف سازد، بلکه فرهنگ امت اسلامی، حرکت بخشیدن به جریان زندگی است تا از توقف به تحرک تبدیل گردد و مسیر اندیشیدن و زیستن را به پویایی بکشد و از ابتذال و انجماد و انحطاط نجات دهد.
جشن دمبوره، یکی از راه های به قبضه ی ابتذال و انحطاط رفتن است. همین که برنامه های تخدیر آمیز پخش می گردد و پول هنگفت به مصرف می رسد و هزاران انسان بیکار می شود و نتیجه ی مطلوب ندارد، خود به سوی ابتذال و انحطاط رفتن و سرگردان شدن است.
بنابراین، شایسته ی مردم مسلمان بامیان و افغانستان این است که همه همدست و همداستان شوند و برای آزادی خواهی، حق خواهی، صلح خواهی، مدنیت خواهی و عدالت خواهی هنرنمایی نمایند تا با این هنر بازی های خود، فرهنگی را حاکم گردانند که به عنوان الگوی جامعه ی آباد و آزاد و ایده آل در جهان شناسایی شود.
دمبوره، هنری نیست که بتوان با آن آزادی آورد، حق و عدالت را حاکم گرداند، صلح و همدلی و همزبانی را نمایش داد و مدنیت و انسانیت را به مردم مژده داد و فرهنگ یک جامعه را بالنده و پویا ساخت، بل برنامه ای که نتواند به زندگی مردم سروسامان بخشد، سرگرمی و سرگردانی آور است.
نویسنده: محمد عظیم فکوری