پس از پیروزی انقلاب اسلامی افغانستان در مقابل بلوک شرق که در قالب اتحاد جماهیر شوروی به کشور ما تجاوز کرده بود، افغانستان جولانگاه تروریستان بینالمللی و پاکستانی شد که توسط آمریکا و کشورهای همپیمان آمریکا همانند پاکستان ایجاد و حمایت میشدند.
القاعده اولین گروهی بود که به بهانه جنگ با دنیای کفر وارد افغانستان شد و علیه مجاهدین شروع به فعالیت کرد. این گروه که توسط یک سرمایهدار نامیمونِ عربستانی به نام اسامه بنلادن و یک چشمپزشک مصری به نام ایمن الظواهری در پاکستان تاسیس گردید، در بطن درگیریهای مجاهدین با شوروی، شروع به دخالت در جهاد افغانستان به نفع آمریکا و پاکستان کرد.
گروه دیگری که پس از زمزمههای پیروزی انقلاب اسلامی به صورت استراتژیک و با حمایت آمریکا و کشورهای همپیمانش از جمله پاکستان وارد اسپینبولدک کندهار گردید و شروع به فعالیت در قالب مجاهدین کرد، تحریک اسلامی طلبای کرام بود که بعدا به طالبان مسمی گشتند. در میان رهبران طالبان، اعراب وهابی از عربستان سعودی نیز حضور داشتند. آنها با شعارهای دینی اسلام مانند جهاد با شرک و کفر و اینکه هر کس در این مسیر کشته شود به بهشت خواهد رفت، به سرعت پیروان زیادی از افغانستان به دست آوردند و با پشتیبانی آمریکا سه چهارم کشور را از دست مجاهدین گرفتند.
حضور طالبان در کشور و وابستگی بعضی از مجاهدین به پاکستان باعث چند دستگی مجاهدین گردید و این امر به بزرگترین نقطهضعف مجاهدین در جنگهای داخلی انجامید.
ایالت متحده آمریکا که خود باعث و بانیِ اصلی دو گروه تروریستی حاضر در افغانستان بود، با یک پلان از قبل ریختهشده توسط خودش، از فرودگاه عربستان سعودی قلب آمریکا را هدف قرار داد و با دستاویز حضور القاعده در افغانستان، به بهانهی مبارزه با تروریسم ولی با هدف استعمار افغانستان در مقابل بلوک شرق به کشور ما تجاوز کرد. آمریکا طی چند هفته باعث سقوط امارت اسلامی طالبان که دستنشانده خودش بود گردید.
آمریکا در نقاط استراتژیک افغانستان در قالب ایساف به بهانه مبارزه با تروریسم پایگاههای مستحکمی در حد مبارزه با چندین کشور ایجاد کرد و حاکمیت مرکزی کشور را نیز از طریق سفارت خود میچرخاند.
آمریکا از آنجا که به بهانهی مبارزه با تروریسم وارد افغانسان شده است و با توجه به اینکه با همراهی ناتو حاکمیت پنج سالهی طالبان طی چند هفته سرنگون کرد، طبیعتا میتوانست در عرض نهایتا یک یا دو سال، گروههای تروریستی را کاملا از بین ببرد و راهی کشور خودش شود.
اما همانطور که متذکر شدیم، هدف اصلیِ آمریکا، استعمار افغانستان به بهانهی مبارزه با تروریست بود. استعمار یعنی زیر دست گرفتن حاکمیت یک کشور در یک مدت طولانی. بنابراین، آمریکا باید بهانهای برای ماندن در کشور داشته باشد.
بهانه حضور
تقویت تروریسم در آسیای مرکزی بهانهای برای حضور آمریکا و توجیه پیمانهای امنیتی بین آمریکا و کشوری آسیای میانه و اطراف آن همانند تاجیکستان شده است.
در سال ۲۰۱۳ میکائیل ناگاتا فرمانده عملیاتهای ویژه ارتش آمریکا از دوشنبه بازدید داشت. تاجیکستان به گمان اینکه ایساف از افغانستان خارج میشود و کشورهای همسایه ممکن است دچار درگیری جدیدی با تروریسم گردند، به آمریکا امیتاز نظامی میدهد.
اما اصل قضیه این است که آمریکا به بهانه تروریزم به افغانستان تجاوز کرده و حالا میباید با پوشش پیمان امنیتی در کشور باقی بماند. به همین خاطر در کنار اینکه به نیروهای نظامی افغانستان بصورت مستشاری و تسلیحاتی در قالب پیمان استراتژیک واشنگتن-کابل کمک میکند، بصورت پنهانی در حال تقویت تروریسم است تا برای حضور در کشورمان بهانه داشته باشد.
متلاشی شدن هدف
آمریکا با پشتیبانی کردن از تروریستها، اهداف زیادی از جمله توجیه حضور را داشتند. تا اینکه در ۲۳ آوریل ۲۰۱۳ راز مرگ ملاعمر رهبر طالبان افشا شد و این امر باعث انشعاب طالبان گردید. این انشعاب که به شدت پنتاگون را نگران کرده بود امتیاز جدیدی برای رقبای آمریکا ایجاد کرد.
مرگ ملاعمر و انشعاب طالبان باعث شد روسیه و همپیمانهایش در بین طالبانِ منشعبشده نفوذ کرده و فضای متشنجتری را در کشور بوجود بیاورند که حتی در بعضی موارد باعث درگیری طالبان در بین خودشان شد. این امر باعث شد تا پنتاگون بخاطر دشمن جدیدش که طالبانِ منشعبشده بود دنبال چارهای جدید که همان صلح پوشالی است باشد.
صلح آمریکا همان استعمار و استقرار
ظاهر قضیه این است که آمریکا میخواهد جنگ افغانستان را خاتمه دهد و صلح را در کشور استقرار دهد. اما اصل قضیه این است که افغانستان به ویتنام دیگری برای آمریکا تبدیل شده و این کشور مجبور به فرار گردیده است که در این حالت باید رسوایی دیگری را ناچارا برای خود در تاریخ ثبت کند. اما اگر این اتفاق بیفتد دیگر ایالت متحده جای پایی در قلب آسیا نخواهد داشت و باید شکست خودش را اظهار کند، به همین دلیل پروژهی صلح تحمیلی به عنوان بهترین گزینه برای زیر دست گرفتن دوباره طالبان کلید خورد.
صلح و استعمار نو
آمریکا و طالبان اکنون در هشتمین دور مذاکرات صلح آمریکایی هستند. اما اینکه چه چیزی باعث طولانیشدن این مذاکرات میشود مطمئنا آینده کشور را رقم خواهد زد.
این مسئله را باید بعنوان نکته کلیدی در نظر گرفت که آمریکا به هیچ عنوان نمیخواهد افغانستان را از دست بدهد و به دنبال راهی برای ماندن در کشورمان میباشد.
آنچه از مذاکرات پشت دربهای بسته قطر بدست میآید این است که طالبان در حکومت آینده که خود سهم بزرگی در آن دارد چه امتیازاتی برای آمریکا و آمریکا چه محدودیتهایی برای طالبان در نظر خواهند گرفت.
از طرفی کشورهایی همانند روسیه و چین سعی دارند آمریکا را در این مرحله نیز با شکست روبرو کنند. به همین خاطر شاهد آن هستیم که خبر مذاکرات صلح با دخالت این کشورها گاهی در روسیه و گاهی هم در چین به گوش میرسد.
تنها امتیاز آمریکا این بوده است که توانسته به واسطه کشورهای عرب و تاثیرگذار بر طالبان، مذاکرات صلح را در قبضهی خود بگیرد تا بتواند اهداف خود را بر طالبان تحمیل کند. قطعا یکی از اهداف آمریکا حضور دوامدار در کشور است. این نکته را آخرین اطلاعات اعلانشده از مذاکرات صلح آمریکایی روشن کرد و نشان داد که اقدام اولیه آمریکا تنها خروج بخشی از نیروهای آمریکایی از کشور است.
احتمال آینده
آنچه که میتوان از تمام این حوادث و مذاکرات طولانیمدت برداشت کرد، استعماری جدید و حضور دوامدار آمریکا در کشور است. ایالات متحدده میخواهد با موفقیت طالبان را رام کند. طالبان نیز بصورت رسمی در قالب دولت زیر استعمار خودش برود و آمریکا برای اهداف آینده خودش از گزینه تروریستی داعش استفاده کند.
مسلما جنگ در کشور خاتمه پیدا نخواهد کرد، بلکه حلقه استعمار شکل جدید و محکمتری به خود خواهد گرفت و کشور را دچار بحران شدیدتری نسبت به قبل خواهد کرد.
انتخابات به خاطر حرف و حدیثهایی که میان خلیلزاد و دولت مرکزی رد و بدل میشود قطعا به تعویق خواهد افتاد، با وجود اینکه دولت مرکزیِ منزویشده سعی دارد با برگزاری بهموقع انتخابات تنها امتیاز مذاکرهنشده با طالبان را به آنها بدهد. ولی قطعا این استقامتها بینتیجه است. از طرفی گمان برگزار نشدن انتخابات به مراتب وجود دارد؛ این که یک دولت ائتلافی متشکل از طالبان و دولت مرکزی بصورت موقت تشکیل شود. در این صورت باز هم آمریکا از هر دو طرف نفوذ خود را خواهد داشت و این یعنی همان استعمار نو.
نویسنده: عباس نادری
القاعده اولین گروهی بود که به بهانه جنگ با دنیای کفر وارد افغانستان شد و علیه مجاهدین شروع به فعالیت کرد. این گروه که توسط یک سرمایهدار نامیمونِ عربستانی به نام اسامه بنلادن و یک چشمپزشک مصری به نام ایمن الظواهری در پاکستان تاسیس گردید، در بطن درگیریهای مجاهدین با شوروی، شروع به دخالت در جهاد افغانستان به نفع آمریکا و پاکستان کرد.
گروه دیگری که پس از زمزمههای پیروزی انقلاب اسلامی به صورت استراتژیک و با حمایت آمریکا و کشورهای همپیمانش از جمله پاکستان وارد اسپینبولدک کندهار گردید و شروع به فعالیت در قالب مجاهدین کرد، تحریک اسلامی طلبای کرام بود که بعدا به طالبان مسمی گشتند. در میان رهبران طالبان، اعراب وهابی از عربستان سعودی نیز حضور داشتند. آنها با شعارهای دینی اسلام مانند جهاد با شرک و کفر و اینکه هر کس در این مسیر کشته شود به بهشت خواهد رفت، به سرعت پیروان زیادی از افغانستان به دست آوردند و با پشتیبانی آمریکا سه چهارم کشور را از دست مجاهدین گرفتند.
حضور طالبان در کشور و وابستگی بعضی از مجاهدین به پاکستان باعث چند دستگی مجاهدین گردید و این امر به بزرگترین نقطهضعف مجاهدین در جنگهای داخلی انجامید.
ایالت متحده آمریکا که خود باعث و بانیِ اصلی دو گروه تروریستی حاضر در افغانستان بود، با یک پلان از قبل ریختهشده توسط خودش، از فرودگاه عربستان سعودی قلب آمریکا را هدف قرار داد و با دستاویز حضور القاعده در افغانستان، به بهانهی مبارزه با تروریسم ولی با هدف استعمار افغانستان در مقابل بلوک شرق به کشور ما تجاوز کرد. آمریکا طی چند هفته باعث سقوط امارت اسلامی طالبان که دستنشانده خودش بود گردید.
آمریکا در نقاط استراتژیک افغانستان در قالب ایساف به بهانه مبارزه با تروریسم پایگاههای مستحکمی در حد مبارزه با چندین کشور ایجاد کرد و حاکمیت مرکزی کشور را نیز از طریق سفارت خود میچرخاند.
آمریکا از آنجا که به بهانهی مبارزه با تروریسم وارد افغانسان شده است و با توجه به اینکه با همراهی ناتو حاکمیت پنج سالهی طالبان طی چند هفته سرنگون کرد، طبیعتا میتوانست در عرض نهایتا یک یا دو سال، گروههای تروریستی را کاملا از بین ببرد و راهی کشور خودش شود.
اما همانطور که متذکر شدیم، هدف اصلیِ آمریکا، استعمار افغانستان به بهانهی مبارزه با تروریست بود. استعمار یعنی زیر دست گرفتن حاکمیت یک کشور در یک مدت طولانی. بنابراین، آمریکا باید بهانهای برای ماندن در کشور داشته باشد.
بهانه حضور
تقویت تروریسم در آسیای مرکزی بهانهای برای حضور آمریکا و توجیه پیمانهای امنیتی بین آمریکا و کشوری آسیای میانه و اطراف آن همانند تاجیکستان شده است.
در سال ۲۰۱۳ میکائیل ناگاتا فرمانده عملیاتهای ویژه ارتش آمریکا از دوشنبه بازدید داشت. تاجیکستان به گمان اینکه ایساف از افغانستان خارج میشود و کشورهای همسایه ممکن است دچار درگیری جدیدی با تروریسم گردند، به آمریکا امیتاز نظامی میدهد.
اما اصل قضیه این است که آمریکا به بهانه تروریزم به افغانستان تجاوز کرده و حالا میباید با پوشش پیمان امنیتی در کشور باقی بماند. به همین خاطر در کنار اینکه به نیروهای نظامی افغانستان بصورت مستشاری و تسلیحاتی در قالب پیمان استراتژیک واشنگتن-کابل کمک میکند، بصورت پنهانی در حال تقویت تروریسم است تا برای حضور در کشورمان بهانه داشته باشد.
متلاشی شدن هدف
آمریکا با پشتیبانی کردن از تروریستها، اهداف زیادی از جمله توجیه حضور را داشتند. تا اینکه در ۲۳ آوریل ۲۰۱۳ راز مرگ ملاعمر رهبر طالبان افشا شد و این امر باعث انشعاب طالبان گردید. این انشعاب که به شدت پنتاگون را نگران کرده بود امتیاز جدیدی برای رقبای آمریکا ایجاد کرد.
مرگ ملاعمر و انشعاب طالبان باعث شد روسیه و همپیمانهایش در بین طالبانِ منشعبشده نفوذ کرده و فضای متشنجتری را در کشور بوجود بیاورند که حتی در بعضی موارد باعث درگیری طالبان در بین خودشان شد. این امر باعث شد تا پنتاگون بخاطر دشمن جدیدش که طالبانِ منشعبشده بود دنبال چارهای جدید که همان صلح پوشالی است باشد.
صلح آمریکا همان استعمار و استقرار
ظاهر قضیه این است که آمریکا میخواهد جنگ افغانستان را خاتمه دهد و صلح را در کشور استقرار دهد. اما اصل قضیه این است که افغانستان به ویتنام دیگری برای آمریکا تبدیل شده و این کشور مجبور به فرار گردیده است که در این حالت باید رسوایی دیگری را ناچارا برای خود در تاریخ ثبت کند. اما اگر این اتفاق بیفتد دیگر ایالت متحده جای پایی در قلب آسیا نخواهد داشت و باید شکست خودش را اظهار کند، به همین دلیل پروژهی صلح تحمیلی به عنوان بهترین گزینه برای زیر دست گرفتن دوباره طالبان کلید خورد.
صلح و استعمار نو
آمریکا و طالبان اکنون در هشتمین دور مذاکرات صلح آمریکایی هستند. اما اینکه چه چیزی باعث طولانیشدن این مذاکرات میشود مطمئنا آینده کشور را رقم خواهد زد.
این مسئله را باید بعنوان نکته کلیدی در نظر گرفت که آمریکا به هیچ عنوان نمیخواهد افغانستان را از دست بدهد و به دنبال راهی برای ماندن در کشورمان میباشد.
آنچه از مذاکرات پشت دربهای بسته قطر بدست میآید این است که طالبان در حکومت آینده که خود سهم بزرگی در آن دارد چه امتیازاتی برای آمریکا و آمریکا چه محدودیتهایی برای طالبان در نظر خواهند گرفت.
از طرفی کشورهایی همانند روسیه و چین سعی دارند آمریکا را در این مرحله نیز با شکست روبرو کنند. به همین خاطر شاهد آن هستیم که خبر مذاکرات صلح با دخالت این کشورها گاهی در روسیه و گاهی هم در چین به گوش میرسد.
تنها امتیاز آمریکا این بوده است که توانسته به واسطه کشورهای عرب و تاثیرگذار بر طالبان، مذاکرات صلح را در قبضهی خود بگیرد تا بتواند اهداف خود را بر طالبان تحمیل کند. قطعا یکی از اهداف آمریکا حضور دوامدار در کشور است. این نکته را آخرین اطلاعات اعلانشده از مذاکرات صلح آمریکایی روشن کرد و نشان داد که اقدام اولیه آمریکا تنها خروج بخشی از نیروهای آمریکایی از کشور است.
احتمال آینده
آنچه که میتوان از تمام این حوادث و مذاکرات طولانیمدت برداشت کرد، استعماری جدید و حضور دوامدار آمریکا در کشور است. ایالات متحدده میخواهد با موفقیت طالبان را رام کند. طالبان نیز بصورت رسمی در قالب دولت زیر استعمار خودش برود و آمریکا برای اهداف آینده خودش از گزینه تروریستی داعش استفاده کند.
مسلما جنگ در کشور خاتمه پیدا نخواهد کرد، بلکه حلقه استعمار شکل جدید و محکمتری به خود خواهد گرفت و کشور را دچار بحران شدیدتری نسبت به قبل خواهد کرد.
انتخابات به خاطر حرف و حدیثهایی که میان خلیلزاد و دولت مرکزی رد و بدل میشود قطعا به تعویق خواهد افتاد، با وجود اینکه دولت مرکزیِ منزویشده سعی دارد با برگزاری بهموقع انتخابات تنها امتیاز مذاکرهنشده با طالبان را به آنها بدهد. ولی قطعا این استقامتها بینتیجه است. از طرفی گمان برگزار نشدن انتخابات به مراتب وجود دارد؛ این که یک دولت ائتلافی متشکل از طالبان و دولت مرکزی بصورت موقت تشکیل شود. در این صورت باز هم آمریکا از هر دو طرف نفوذ خود را خواهد داشت و این یعنی همان استعمار نو.
نویسنده: عباس نادری