تاریخ انتشار :شنبه ۲۶ اسد ۱۳۹۲ ساعت ۰۸:۵۳
کد مطلب : 72499

شرح این هجران و این خون جگر

"بیایید کارگردان استعمار نباشیم"
شرح این هجران و این خون جگر
بدون شک رفتار و نگرش های ناسیونالیستی، قوم گرایانه و تبعیض آمیز، برخلاف آموزه های مسلم دینی ماست، زیرا به نص آیات قرآن کریم، شعوب و قبایل انسانی برای شناسایی و نه برتری بوده؛ گرامی ترین مردمان در نزد خداوند متعال، باتقوا ترین آنهاست.(حجرات/۱۳) و امام علی(ع) درآئین شهریاری اش که به عنوان بزرگترین سند عدالت گستر جهان به رسمیت شناخته شده، به مالک اشتر نخعی فرماندار مصر می فرماید؛ «مهربانی و محبت ورزیدن و لطف به رعیت را پوشش دل خود قرارده، و با آنان چونان حیوان درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شماری، زیرا رعیت دو دسته اند؛ یا "برادران ایمانی" تو هستند و یا "نظیر" تو در آفرینش.»(نهج البلاغه/ نامه ۵۳) لذا، تفاوت های قومی برای تعارف بوده و مسلمانان به حکم آیه قرآن و بزرگان دین، برادراند.
براین اساس، باید اذعان کرد، افزون بر نفاق گستری استعمار، بخشی از کینه ورزی ها،‌ تفرق و تشتت اجتماعی و سیاسی مسلمانان، ریشه در ناسیونالیسم و قومیت گرایی، بی عدالتی و نگرش های تبعیض آلود دارد و درجامعه ای که افراد و مجموعه هایِ قربانی ناشی از این کجروی ها وجود دارد، شکل گیری وحدت و هویت ملی به عنوان عمق استراتژیکی که وجود آن ثبات آفرین وفقدانش بحران آفرین و شکل گیری هویت و همبستگی ملی، امکان پذیر نمی گردد. از اینرو، چنانچه عاملان و حامیان تشدید نگرش های ناسیونالیستی و غیر عادلانه از فقدان هویت و همبستگی ملی و چیره شدن استعمار و ضعف سیاسی، بنالند، مضحک خواهد بود.
متاسفانه از تجربیات تلخ و ویرانی های بسیار، باز ناموختیم از گذشت روزگار و علی رغم داعیه دینداری و تظاهر به تنفر از استعمار و سلطه بیگانگان، به نگرش های قومی، تبعیض و تلاش های غیر ملی دامن زدیم و از آنچه دستاوردهای ده ساله ی خوانده می شود، یعنی دموکراسی و احترام به حقوق انسانها و توسعه سیاسی، جز اسمی در انبان اندوخته های خویش نداریم. احترام حقیقی به حقوق انسانها و به خصوص شهروندان کشور و کتله های اجتماعی، با تبعیض و بی عدالتی و رفتارهای قوم انگار، همخوانی و هم خونی ندارد و با داعیه ی دین، مردم و مصالح ملی نمی سازد و همین امر، جامعه ای ما را با بحران های متعدد روبرو ساخته و به باز احیای نگرش های قوم انگار گذشته، در عرصه های مختلف کشانده و به بیماری فراگیر و صعب العلاج امروزین ما مبدل شده است.
در چنین وضعیتی، شگفت آنکه برخوردار و محروم، حاکم و محکوم، موافق و مخالف، همه از آن می نالند و درعین حال گرا و گرایشی این چنین نیز دارند و بد تر اینکه برخورداران بیش از همه اصرار بر متهم کردن دیگران دارند و حضور حداقلی دیگران را هم بر نمی تابند و تلاش می کنند از همین حربه ی محرومیت ساز، برای محرومیت حداکثری دیگران بهره ببرند.
این معضل از یک سو به از بین رفتن عمق استراتژیک ما (همبستگی ملی) به عنوان پشتوانه استقلال،‌ حاکمیت ملی و ثبات درونی انجامیده و از سوی دیگر دست ما را در هر داد و ستدی در عرصه بین المللی، تهی ساخته و بستر تهدید، زورگویی و یک جانبه گرایی نیروهای خارجی را فراهم ساخته است.
کیست که نداند، استعمارگران پیر و جوان و کشورهای اقماری آنها نظیر پاکستان، عوامل پشت پرده جنگ خونین داخلی دهه هفتاد و تداوم جنگ های مستمر بوده و تنگ نظری ها و رفتارهای قوم گرایانه و تبعیض آمیز جریان های داخلی نیز سهم به سزایی در آفرینش ویرانی ها داشته است. وقتی که گفتمان عدالت می میمرد و بر طبل قومیت کوفته می شود و تبعیض پروژه می گردد و در جهت محرومیت سازی دیگران به کار برده می شود، بستر درگیری های داخلی و نهایتاً اهداف استعماری سلطه طلبان جهانی فراهم می شود،‌ چنانکه فراهم شد و موافق و مخالف، طالب و خادم، همه دیدند و چشیدند.
از این رو،‌ این احزاب و مجموعه های سیاسی- قومی بودند که عوامل زمینه ای را برای اهداف استعمار فراهم آورد. آنان در روی همین بستر و درگرما گرم آتشی که افروختند، مشغول توطئه ساخت طالبان شدند و از این طریق پای در این آب و خاک گذاشتند و اکنون نیزازطریق همین ابزار خوش دست و خط کشی های قومی و تشدید اختلافات، عمق استراتژیک و استقلال سیاسی ما را نشانه رفته و پیمانی به پیمانه ای وابستگی دایمی وتبدیل کشور به هارتلند منافع خویش و نه منافع مردم افغانستان را عملیاتی می سازند و سیاست های استعماری خویش را در کشور و منطقه تعقیب و همزیستی مسالمت آمیز درونی (اقوام) و بیرونی (همسایگان) ما را که برای مصالح و منافع ملی ما حیاتی است، دچار تنش دائمی می سازد.
از این رو، طالبان، حکمتیار، احزاب سیاسی موافق و مخالف حاکمیت و تمامی اقوام و طوایف کشور بدانند- و میدانند- که عصبیت های قومی، تبعیض و بیعدالتی هر ملتی را از درون دچار فروپاشی می سازد و همین تفرق و تنش، موثرترین منفذ تحقق سیاست های استعمار "کهنه"، "نو" و "فرانو" و شناخته شده ترین روش آنها برای مهار مسلمانان و سلطه بر کشور اسلامی در طول تاریخ بوده و هست و ملت افغانستان بیش از دیگران طعم تلخ و تباهی های ناشی از آنرا چشیده و حاکمیت طالبان، تصرف کشور توسط بیگانگان و یک دهه دهشت و انتحار و انفجار را تجربه کرده است.
وقتی ژرف به این تحولات اندوهناک بنگریم؛ در می یابیم که استعمار سه دهه برای وجود آوردن شرایط موجود، برنامه داشته و به انواع ترفند ها و تزویر ها متوسل شده و طی این مدت تنش های قومی را به عنوان یک راهبرد تعقیب کرده، انکار ناپذیر است و اکنون درسایه ی همین راهبرد، بیش از یک گام به هدف مطلوب خویش فاصله ندارد.
براین اساس، انتخابات و پیمان امنیتی با شرایط مورد نظر امریکا، دو مصاف و فرصت تعیین کننده ای که برای ما باقی مانده که می تواند پیروزی ملت افغانستان و شکست سیاست های استقلال سوز و وابستگی ساز و یا برعکس آنرا رقم بزند. اما نباید فراموش کرد، آنچه بیگانگان را تا یک قدمی موفقیت کامل رسانده، عصبیت های قومی، جنگ های داخلی و فقدان عدالت سیاسی بود. اگر درگیری های تلخ احزاب جهادی با جانمایه قومی در دهه هفتاد به وقوع نمی پیوست، دولت مجاهدین نیزبا شکست مواجه نمی گشت و به دنبال آن بستر ظهور طالبان به عنوان محصول مشترک، انگلیس، امریکا، پاکستان و عربستان فراهم نمی آمد و حاکمیت طالبان را تجربه نمی کردیم و به طور قطع اگر همین اختلاف های داخلی نبود، جرأت و جسارت مطالبه پایگاه دائمی و مصئونیت قضایی از ملتی که ۱۴ سال در برابر اشغالگران روس مبارزه کرده و یک و نیم میلیون شهید برای استقلال، عزت و حاکمیت دین، تقدیم کرده، به وجود نمی آمد.
اما با این وجود، می بینیم که مدعی مبارزه با استعمار، آگاهانه یا نا آگانه کارگردان استعمار می شود و بر طبل قومیت و تنش های مذهبی می کوبد و از یک سو، خواستار خروج کامل نیروهای خارجی و جهاد برعلیه آنها می شود اما در سوی دیگر و در تناقض آشکار، با دامن زدن به مسایل قومی و مذهبی، بستر تمام عیار حضور آنها را که در سایه تفرق و تشتت بوده و هست و خواهد بود، فراهم می آورد.
آیا پیام عیدانه آقای حکمتیار، عیدی برای استعمار و کارگردانی برای آن و حرکتی در چهارچوب سیاست انگلیسی "تفرقه بینداز و حکومت کن" نبود!؟ آیا اصرار بر تعصبات قومی و آنهم در شرایط کنونی، برایندی جز گسست عمق استراتژیک ملت افغانستان و تداوم حضور بیگانگان دارد؟
اندوهگینانه باید گفت، عملکرد گذشته و اظهارات تفرقه افکنانه حکمتیار که مدعی مبارزه با امریکا نیز هست، یکی از مصایب عمده کشور به حساب می آید و بار دیگر آگاهانه آزموده ها را می آزماید و برخلاف تظاهر و تزویر، همان می کند که استعمار می خواهد و برای ملت ما استقلال سوز و وحدت شکن و برای دشمن شکر شکن می شود. بنابراین، وقت آن فرا نرسیده که پس از تجربه های بسیار، کارگردان استعمار نباشیم و برای استقلال، عزت و کرامت دینی مردم و کشور خویش ازعصبیت، تبعیض و بیعدالتی که برخلاف آموزه های دین و خدمت به استعمار است، دست برداریم و فریب زرق و برق دنیا را نخوریم و این کلام الهی را بشنویم که فرمود؛ « آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى‏دهيم كه در زمين خواستار برترى و فساد نيستند، و فرجام [خوش‏] از آنِ پرهيزگاران است.» (قصص/۸۳)
مولف : سیدآقا موسوی نژاد
https://avapress.net/vdcaoyn0.49nuo15kk4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مطالب مرتبط