پیش از آنکه به اصل بحث بپردازیم به یک قاعده و فرمول کلی توجه می کنیم و آن اینکه" هر جا ایالات متحده امریکا پا گذاشت، به جهنمی از خون و آتش و بیدادگری تبدیل شد!". شاید این اصل و فرمول برای بسیاری به خصوص عوامل داخلی سران کاخ سفید گران تمام شود و آنان هرگز تن به باور این واقعیت ندهند؛ اما با نگاهی ولو گذرا به مستعمرات ایالات متحده و به خصوص دولتهای وابسته مسلمان، این حقیقت بیشتر برجسته می شود.
پس از جنگ دوم جهانی، سلطه استعماری امریکا و شرکای آن بر کشورهایی چون آلمان، جاپان و ایتالیا که هر سه کشور، مرکز و محور متحدین را شکل می دادند، پهن گردید؛ به گونه ای که این سه کشور و دولتهایی که بعداً به آنها پیوستند، گروگانهای امریکا و شرکای آن در جبهه متفقین قرار گرفتند؛ گروگانهایی که هیچگاه نتوانستند خود را از زیر نظارت همه جانبه امریکا و سایر اعضای متفقین نجات دهند.
نخستین اقدام استعماری امریکا و شرکای آن در جنگ جهانی دوم، اختصاص حق وتو به کشورهای محور متفقین و تحمیل آن در گام نخست بر کشورهای محور جبهه متحدین و پس از آنها بر سایر دولت و کشورهای جهان بود.
حق وتو در واقع قلدری و زورگویی مسلم و روشنی بود که پس از ختم جنگ جهانی دوم به وسیله برندگان این جنگ که عبارت بودند از دولتهای ایالات متحده امریکا، اتحاد جماهیر شوروی، چین، بریتانیا و فرانسه، و با هدف آقایی بر دنیا، بنیان گذاشته شد.
اگر چه بنا نهادگان این حق هرگز نمی پذیرند که حق وتو جنبه و رنگ استعماری داشته باشد و جهت سلطه و زورگویی بر دیگر دولت و کشورها پایه گذاری شده باشد؛ اما چنانچه از ذات و ماهیت این به اصطلاح حق پیداست، هیچ تفسیر و تاویلی جز یک زورگویی تمام عیار را نمی تواند با خود داشته باشد.
در هر حال، کشورهای محور متحدین و نیز دولتهایی که بعداً به این جبهه پیوستند، پس از پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم، همگی به نوعی در زیر چتر استعمار نوین امریکا و همپیمانان آن قرار گرفتند و اگر نبود سرمایه و تلاش دولتها و ملتهای این کشورها، امروزه شاهد پیشرفت و ترقی آنها نیز نمی بودیم.
از دور که چشم بپوشیم و با نگاهی ولو گذرا به عصر کنونی نیز در میابیم که قطار گروگان گیری و استعماری امریکا و متحدانش همچنان در حرکت است و این سیل ویرانگر بسیاری از دولت و کشورهای جهان را نشانه گرفته و بی رحمانه به پیش می تازد.
سیل و گربادی بنام امریکا و شرکای آن که به هر دیار و سامانی پا نهاده، جز تباهی و ویرانی از آن کشورها چیزی باقی نمانده است. امریکا و شرکای آن پس از فروپاشی نظام شوراها، رقیبی قدرتمندی بغیر از اسلام و مسلمانان در برابر خویش نمی بینند و حال زمان آن فرارسیده که با تمام توشه و توان فرهنگی، اقتصادی و نظامی به جنگ این حریف قدر و توانا برود و با هر وسیله و ابزار و روشی، آن را از پا در آورد؛ چنانکه شوروی را و با استفاده از نیروی انسانی همین مسلمانها به فراموشی تاریخ سپرد!.
در حال حاضر همه ی جنگها، ناامنی ها، مفاسد اجتماعی- اخلاقی و فقر و تنگدستی هایی که کشورهای جهان سوم به خصوص کشورهای اسلامی را تهدید می کند، در راس و صدر همه این ناهنجاری ها، دولتی بنام ایالات متحده امریکا و شرکای آن چون بریتانیا و دیگران قرار دارند که البته سهم امریکا از همگان بیشتر است.
امریکا در کشورهای اسلامی دقیقاً ایده جنگ تمدنها را دنبال می کند و با آنکه در حیطه حرف از صلح و آشتی با اسلام و مسلمانان دم می زند؛ اما در رفتار و عمل، عمیقاً از ایده جنگ تمدنهای هانتينگتون بهره می برد. امریکا در مواجهه با دولت و کشورهای اسلامی علاوه بر استفاده از روش" تفرقه بینداز و حکومت کن"، از سیاست زدنِ یکی به نعل و یکی به میخ" نیز بهره می برد!.
امریکا و با به اصطلاح کمکهای بلاعوضش برای ملت مسلمانی مسجد می سازد، با دالرهای ملیونی و ملیاردی، خرج اردو و پولیسش را می پردازد، برای مردم آن کلنیک و سرک می سازد و...؛ اما از سوی دیگر گروههای تروریستی و خطرناکی را ایجاد می کند و به آنها پول می دهد تا مردم همین سرزمین را به خون و آتش بکشند؛ زیربناهای اقتصادی آنها را منهدم کنند و کاری کنند تا مردمان این کشورها سلطه امریکا و متحدانش را بپذیرند و حتی پس از پذیرش ذلت سلطه نیز راحت شان نمی گذارند!.
سناریوی زجرآور فوق چندسالی است که در کشورهایی چون عراق، سوریه و افغانستان به نمایش گذاشته شده و با وجود حضور چندین ساله امریکا و غرب در افغانستان، این کشور و مردم آن نه تنها روز یا شبی روی آرامش و رفاه را به خود ندیده که با گذشت هر روز، اوضاع امنیتی و اقتصادی آنها به وخامت غیر قابل مهاری رسیده است.
از طفیل حضور چندین ساله امریکا و شرکای غربی و منطقه ای آن در افغانستان و پس از سپری شدن حدود چهارده سال، کشور ما به مرکزی از بحرانهای همه جانبه و غیر قابل کنترولی در همه ی زمینه و بسترها رسیده است که به جرئت می توان گفت که یک چنین اوضاعی در تاریخ چند صد ساله افغانستان بی نظیر است.
این واقعیت تلخ همان چیزی است که اخیرا نمایندگان مردم در پارلمان کشور نیز بدان اشاره کرده و اکثراً بر این باوراند که حضور نیروهای امریکایی تاهنوز بر اوضاع امنیتی افغانستان تاثیر گذار نبوده و اگر این عدم تاثیر گذاری ادامه پیدا کند، حضور آنان هیچ فایده ای ندارد.
پس از جنگ دوم جهانی، سلطه استعماری امریکا و شرکای آن بر کشورهایی چون آلمان، جاپان و ایتالیا که هر سه کشور، مرکز و محور متحدین را شکل می دادند، پهن گردید؛ به گونه ای که این سه کشور و دولتهایی که بعداً به آنها پیوستند، گروگانهای امریکا و شرکای آن در جبهه متفقین قرار گرفتند؛ گروگانهایی که هیچگاه نتوانستند خود را از زیر نظارت همه جانبه امریکا و سایر اعضای متفقین نجات دهند.
نخستین اقدام استعماری امریکا و شرکای آن در جنگ جهانی دوم، اختصاص حق وتو به کشورهای محور متفقین و تحمیل آن در گام نخست بر کشورهای محور جبهه متحدین و پس از آنها بر سایر دولت و کشورهای جهان بود.
حق وتو در واقع قلدری و زورگویی مسلم و روشنی بود که پس از ختم جنگ جهانی دوم به وسیله برندگان این جنگ که عبارت بودند از دولتهای ایالات متحده امریکا، اتحاد جماهیر شوروی، چین، بریتانیا و فرانسه، و با هدف آقایی بر دنیا، بنیان گذاشته شد.
اگر چه بنا نهادگان این حق هرگز نمی پذیرند که حق وتو جنبه و رنگ استعماری داشته باشد و جهت سلطه و زورگویی بر دیگر دولت و کشورها پایه گذاری شده باشد؛ اما چنانچه از ذات و ماهیت این به اصطلاح حق پیداست، هیچ تفسیر و تاویلی جز یک زورگویی تمام عیار را نمی تواند با خود داشته باشد.
در هر حال، کشورهای محور متحدین و نیز دولتهایی که بعداً به این جبهه پیوستند، پس از پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم، همگی به نوعی در زیر چتر استعمار نوین امریکا و همپیمانان آن قرار گرفتند و اگر نبود سرمایه و تلاش دولتها و ملتهای این کشورها، امروزه شاهد پیشرفت و ترقی آنها نیز نمی بودیم.
از دور که چشم بپوشیم و با نگاهی ولو گذرا به عصر کنونی نیز در میابیم که قطار گروگان گیری و استعماری امریکا و متحدانش همچنان در حرکت است و این سیل ویرانگر بسیاری از دولت و کشورهای جهان را نشانه گرفته و بی رحمانه به پیش می تازد.
سیل و گربادی بنام امریکا و شرکای آن که به هر دیار و سامانی پا نهاده، جز تباهی و ویرانی از آن کشورها چیزی باقی نمانده است. امریکا و شرکای آن پس از فروپاشی نظام شوراها، رقیبی قدرتمندی بغیر از اسلام و مسلمانان در برابر خویش نمی بینند و حال زمان آن فرارسیده که با تمام توشه و توان فرهنگی، اقتصادی و نظامی به جنگ این حریف قدر و توانا برود و با هر وسیله و ابزار و روشی، آن را از پا در آورد؛ چنانکه شوروی را و با استفاده از نیروی انسانی همین مسلمانها به فراموشی تاریخ سپرد!.
در حال حاضر همه ی جنگها، ناامنی ها، مفاسد اجتماعی- اخلاقی و فقر و تنگدستی هایی که کشورهای جهان سوم به خصوص کشورهای اسلامی را تهدید می کند، در راس و صدر همه این ناهنجاری ها، دولتی بنام ایالات متحده امریکا و شرکای آن چون بریتانیا و دیگران قرار دارند که البته سهم امریکا از همگان بیشتر است.
امریکا در کشورهای اسلامی دقیقاً ایده جنگ تمدنها را دنبال می کند و با آنکه در حیطه حرف از صلح و آشتی با اسلام و مسلمانان دم می زند؛ اما در رفتار و عمل، عمیقاً از ایده جنگ تمدنهای هانتينگتون بهره می برد. امریکا در مواجهه با دولت و کشورهای اسلامی علاوه بر استفاده از روش" تفرقه بینداز و حکومت کن"، از سیاست زدنِ یکی به نعل و یکی به میخ" نیز بهره می برد!.
امریکا و با به اصطلاح کمکهای بلاعوضش برای ملت مسلمانی مسجد می سازد، با دالرهای ملیونی و ملیاردی، خرج اردو و پولیسش را می پردازد، برای مردم آن کلنیک و سرک می سازد و...؛ اما از سوی دیگر گروههای تروریستی و خطرناکی را ایجاد می کند و به آنها پول می دهد تا مردم همین سرزمین را به خون و آتش بکشند؛ زیربناهای اقتصادی آنها را منهدم کنند و کاری کنند تا مردمان این کشورها سلطه امریکا و متحدانش را بپذیرند و حتی پس از پذیرش ذلت سلطه نیز راحت شان نمی گذارند!.
سناریوی زجرآور فوق چندسالی است که در کشورهایی چون عراق، سوریه و افغانستان به نمایش گذاشته شده و با وجود حضور چندین ساله امریکا و غرب در افغانستان، این کشور و مردم آن نه تنها روز یا شبی روی آرامش و رفاه را به خود ندیده که با گذشت هر روز، اوضاع امنیتی و اقتصادی آنها به وخامت غیر قابل مهاری رسیده است.
از طفیل حضور چندین ساله امریکا و شرکای غربی و منطقه ای آن در افغانستان و پس از سپری شدن حدود چهارده سال، کشور ما به مرکزی از بحرانهای همه جانبه و غیر قابل کنترولی در همه ی زمینه و بسترها رسیده است که به جرئت می توان گفت که یک چنین اوضاعی در تاریخ چند صد ساله افغانستان بی نظیر است.
این واقعیت تلخ همان چیزی است که اخیرا نمایندگان مردم در پارلمان کشور نیز بدان اشاره کرده و اکثراً بر این باوراند که حضور نیروهای امریکایی تاهنوز بر اوضاع امنیتی افغانستان تاثیر گذار نبوده و اگر این عدم تاثیر گذاری ادامه پیدا کند، حضور آنان هیچ فایده ای ندارد.
مولف : سیدفاضل محجوب