" چرایی اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی" عنوان مطلبی چند قسمتی است که در خروجی پایگاه اینترنیتی خبرگزاری فارس ایران قرار گرفته است که عوامل تمایل شوروی سابق به حضور در افغانستان و اشغال این کشور را مورد بررسی قرار داده است که قسمت اول آن در ذیل آمده است:
بامداد روز جمعه ششم جدی 1358 ( 1979 میلادی) هنگامی که مردم شهر کابل از خانههای خود خارح شدند، کوچهها، خیابانها و نقاط حساس شهر را مملو از سربازان روس تفنگ به دست و تانک دیدند.
در کوچهها و خیابانها، جز تانکها و سربازان مسلح چیزی دیده نمیشد و مردم به آنان خیره مینگریستند و برخی فکر میکردند باز هم در خواب هستند و تصویر همان رؤیاهایی را میبینند که آگاهان امور گاه گاه آن را پیش بینی می کردند.
ارتش سرخ شوروی مرزهای زمینی و هوایی افغانستان را درنوردیده و سرزمینی را که بعدها به "گورستان امپراتوریها" مشهور شد، به اشغال نظامیان روس در آمده بود.
آن روز مرغ آزادی افغانستان در خون تپید اما فریاد تکبیر ملت مسلمان افغانستان از بلندای قلههای هندوکش، مرزهای افغانستان را درنوردید و تا اقصی نقاط جهان طنین افکند.
در آستانه سالروز اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق، در سلسه نوشتارهایی، پیشینه روابط روسها با افغانستان، اقدامات سیاسی و تصمیمات پشت پرده روسها علیه ملت افغانستان، و به طور ضمنی در مورد عواقب وابستگی دولتهای افغانستان به استعمارگران پرداخته میشود.
تاریخچه چشم داشت روسها به افغانستان
روسها از عصر تزارها گرفته تا دوره اتحاد جماهیر شوروی، سالهای سال در رؤیای دستیابی به خاک افغانستان بودند و به همین منظور مداخلات، توطئهها و دسایس فراوانی به خرج داده اند.
این انگیزه بعد از استقلال افغانستان شدت گرفت و اوج تبارز آن در زمان حکومت کمونیستی دست نشانده خود آنها بود.
به عنوان پیشینه، مختصری از مداخلات روس در افغانستان پس از تشکیل حکومت مستقل در این کشور اشاره میشود.
پس از تأسیس سلسله ابدالی توسط "احمدشاه ابدالی"، بعد از نقل و انتقالات فراوانِ قدرت، سرانجام توسط در اولین دور قیام مردم افغانستان علیه انگلیس قدرت به دست امیر "دوست محمدخان" که از خاندان ابدالی نبود، رسید.
در این دوره افغانستان صحنه رقابتهای استعماری روس و انگلیس واقع شد و روسها در پی تحقق اهداف سلطه جویانه "پتر" بزرگ (تزار روسیه)، مبتنی بر دست یافتن به خلیج فارس و هندوستان برآمدند.
در این دوره (1878م) انگلستان و روسیه موافقتنامه ای در مورد افغانستان امضا کردند که در آن مرزهای شوروی، آن سوی آمودریا تعیین شده بود، از این رو انگلستان دیگر نگرانی از سمت روسیه در افغانستان نداشت.
پس از دوست محمد خان، فرزندش "امیرشیرعلیخان" در جنگ قدرت با برادرانش به پادشاهی رسید.
وی برای اطمینان از تهدید روس، دست کمک به سوی انگلیس دراز کرد، اما انگلیسیها که از موافقتنامه خود با روس اطمینان داشتند، دست حمایت او را پس زدند؛ از این رو امیر شیر علی خان با سرخوردگی از جانب انگلیس، ناچار، دست دوستی به سوی رقیب آنها یعنی روسیه دراز کرد.
در همین دوره روسها با توطئه و دسایس فراوان، عامل برپایی دور دوم قیام مردم افغانستان علیه انگلیس شدند. سپس در سال 1878 در مرزهای جنوب و شرق افغانستان تهاجمهای نظامی انگلیس به افغانستان آغاز شد. روسها که به دلیل امضای قرارداد صلح اروپا دیگر قادر نبودند افغانستان را علیه انگلیس یاری کنند، ضربه کاری دیگری بر پیکره افغانستان وارد آوردند.
آنها از حمایت افغانستان در این جنگ تعلل کردند و به امیر شیرعلی خان توصیه کردند که با انگلیس از در صلح وارد شود، اما امیر شیرعلی خان همچنان به حمایات روس امید داشت و به طرف مرزهای ترکستان حرکت کرد تا از سردار مقتدر روس در ترکستان "راسگونوف" تقاضای همکاری کند.
سردار روسی با شنیدن این خبر، نامهها وپیامهای متعددی به شاه نوشت و او را از خروج از افغانستان منع کرد. امیر شیر علی خان در حالی که نیروهای انگلیسی "جلال آباد" در شرق افغانستان را فتح کرده و به دروازه های کابل رسیده بودند، مستأصل از هر جانب، از فرط غم و اندوه، در حالی که خون در پاهایش حبس شده بود، قالب تهی کرد.
عمده زمامداران افغانستان به نیروی خدایی و درایت و بازوان مردم خود متکی نبوده و وابسته به کشورهای استعماری مانند انگلیس و روس بودند.
پس از این، مداخلات و توطئههای این چنینی و ضربات متعدد استعمارگران روسی بر مردم ستم دیده افغانستان، همچنان تکرار میشد، تا این که در دوره "ظاهر شاه"، آخرین پادشاه افغانستان شدت گرفت و به عقیده یکی از نویسندگان افغان، این عصر مبدل به "روزگار طلایی" کمونیستها در افغانستان شد.
عوامل جلب توجه روسها به افغانستان
دلایل مختلفی وجود داشت که طعم این طعمه را در مشام روسها شیرین جلوه میداد و انگیزه به چنگال کشیدن آن و تبدیل آن به عنوان عضوی از پیکره اتحاد جماهیر شوروی را افزایش میداد. برخی از این دلایل عبارتند از:
1- بعد استراتژیک و نظامی
الف- نظریه "هارتلند": از دلایلی که باعث جلب توجه شوروی به افغانستان میشد "نظریه هارتلند" دانشمند انگلیسی "هالفرد جان مکیندر" ارائه شده در 1904بود.[vi] بر اساس این نظریه قلب دنیا در نقطه ای متمرکز است که مرکز آن به نام "هارتلند" یاد میشود و منطقه ای است که حدود آن از طرف شمال به اقیانوس منجمد شمالی، از طرف جنوب به کوههای هیمالیا، از طرف مغرب به دره رود ولگا و از جانب مشرق به سیبری میرسد و شامل بخش بزرگی از روسیه، بخش غربی چین و بخشهایی از مغولستان، افغانستان و ایران میشود. مکیندر بر اساس این نظریه پیش بینی میکند که «هر کس بر اروپای شرقی تسلط یابد، بر ناحیه هارتلند نیز مسلط خواهد شد و هر کس بر هارتلند تسلط یابد، بر جزیره جهانی تسلط یافته و هر کس بر جزیره جهانی تسلط یابد، حکومت دنیا را به دست خواهد گرفت».
"اسپایکمن" آمریکایی با نظریه "ریملند" که حاشیه "هارتلند" را مشخص میکند و "ماینک" دانشمند دیگر جغرافیای سیاسی میتوانست آتش توسعه طلبی روسها را بیشتر برافروزد و جهت تجاوز آن ها را هم مشخص سازد.
بر اساس نظریه ماینک، شوروی زمانی یک کشور مستقل به تمام معنی هارتلند خواهد بود که مرکز ثقل آن به طرف مشرق یعنی مناطق سیبری و آسیای مرکزی توسعه یابد. بعدها محمد جعفر ایرانی، استاد دانشگاه تهران، نظریه "تئولند" را در قبال نظریات قبلی ارائه داد و در آن بحثهای جدیدی در مورد علل چشم داشت استعمارگران به منطقه خاورمیانه پرداخت.
ب- سیاست دستیابی به آب های گرم: این سیاست که از قرن نوزدهم میلادی توسط روسیه دنبال می شد و تا اواخر قرن بیستم ادامه یافت، در حقیقت همان سیاست تکمیل ناحیه هارتلند است. پتر بزرگ در بند نهم وصیتنامه خود در رابطه با پیشروی به سمت هلال حاشیه منطقه هارتلند چنین نوشته است: «هدف، باید نزدیک شدن هرچه بیشتر به قسطنطنیه و هند باشد. کسی که این منطقه را در دست داشته باشد، مالک تمام جهان خواهد بود. پس برای رسیدن به این مقصود باید به جنگهای دائمی دامن زد، نه فقط در ترکیه بلکه هم چنین در ایران».
از این رو روسها پس از اشغال کشورهای آسیای میانه، به افغانستان معطوف شدند. آنان افغانستان را پلی برای رسیدن به آبهای گرم میدانستند. بنابراین به جهت دستیابی به خلیج فارس و دریای عمان و تملک بنادر آبی آنها، همواره رویای افغانستان را در سر داشتند.
ج- تسلط بر جنوب آسیا و خاورمیانه و به تعبیر برژنسکی «قوس بحران»، که متعاقب آن شوروی میتوانست تحرکات آمریکا و سایر کشورهای غربی در منطقه را تحت نظر داشته و امتیازات نظامی- سیاسی نیز به دست آورد.
2- ابعاد سیاسی
هدف سیاسی روسها از تسلط بر افغانستان، ایجاد پایگاه محکمی برای نفوذ سیاسی در آسیا و خاورمیانه، حاکم ساختن رژیمهای وابسته در منطقه و حفظ آن و مقابله با تنها نهضت رهایی بخش ضد استکباری یعنی نهضت اسلامی بود که پس از آغاز جهاد افغانستان و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران احیا شد.
3- ابعاد اقتصادی
اهداف اقتصادی روسها در افغانستان را، بهره گیری از منابع طبیعی و ذخایر زیرزمینی چون نفت، گاز، اورانیوم، طلا، نقره، سرب، روی، لعل، یاقوت، سنگهای رادیواکتیو، و غیره تشکیل میداد.
به علاوه افغانستان به دلیل عقب ماندگی مفرط، بازار مناسبی برای کالاهای بیکیفیت روسی به شمار میرفت.
مهم تر از همه، دست یافتن به میدانهای نفتی خاورمیانه و بازارهای تجاری منطقه، به ویژه بازار بزرگ هند از طریق افغانستان، از اهداف اقتصادی روس ها بود.
روس ها که میدانستند وابستگی اقتصادی، وابستگی سیاسی میآورد، از همان آغاز که به افغانستان چشم دوخته بودند، در پی بستن قراردادهای کلان اقتصادی با افغانستان بودند تا همچنان این کشور را از لحاظ اقتصادی وابسته به خود نگهدارند.
به عنوان نمونه در 29 فوریه 1921 میلادی در زمان امان الله خان، کمک بلاعوض به ارزش یک میلیون روبل شامل چند هواپیما و پنج هزار میل تفنگ با مهمات، به دولت امان الله خان هدیه دادند تا وی را به رد پیشنهاد انگلیسی ها ترغیب کنند.
این اهداف در زمان تزارها، روسها را بیشتر به لشکر کشی نظامی ترغیب میکرد اما در زمان حکومت کمونیستی و وقوع تحولات جدید در سطح جهان و به خصوص پس از شکست نیروهای متجاوز انگلیسی در افغانستان، شیوههای جدیدی را برای نفوذ در افغانستان به کار بردند.
ادامه دارد.................
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)- مشهد مقدس