تولد و تحصیل
شهید سید مهدی حسینی فرزند سید احمد در هشتم جدی سال 1375 در قریه کپروک از توابع بندامیر ولسوالی یکه ولنگ ولایت بامیان متولد شد.
وی اولین فرزند پسر خانواده بود. والدینش صاحب پنج اولاد دختر شده بودند و برای داشتن فرزند پسر مدتها دعا و نیاز به درگاه خداوند داشتند. تولد سید مهدی در زمستان سرد بندامیر، گرما و لبخند را برجان و لبان این خانواده، مهمان کرد.
والدین و خانواده سید مهدی، خانواده ای فقیر و کم بضاعت بودند. پدر خانواده تنها نان آور خانواده بود که از طریق دهقانی، امرار معاش می کرد. سید مهدی کم کم به سن کودکی و نوجوانی رسید و راهی مکتب ابتدائی در قریه کپروک شد. استعداد خوب و شکوفا داشت و از همان سنین نوجوانی علاوه بر درس خواندن، در کار و امرار معاش خانواده با پدرش همکاری می کرد.
والدین اش امید زیادی به آینده وی داشتند و مشوق درس و تحصیل و پیشرفت فرزندش بودند. برای پیشرفت و آموزش مناسب تر سیدمهدی را که نوجوان 15 ساله ای بود به کابل فرستادند. سید مهدی در امتحان ورودی حربی شونزی اشتراک نمود و وارد این نهاد شد. دوسال در این نهاد تعلیم دید اما تصمیم گرفت تا وارد تعلیمات ملکی شود. وی دیپلم صنف دوازده خود را از بامیان دریافت کرد و سپس از طریق امتحان ورودی، شامل مؤسسه تحصیلات عالی اهل بیت(ع) شد. وی رشته حقوق و علوم سیاسی را برگزید.
وی به همراه جوانان تحصیلکرده که اغلب آنانرا محصلین بامیان و یکاولنگ تشکیل می دادند، نهادی اجتماعی بنام انجمن فرهنگی جوانان کپروک را تأسیس کردند و خود، بعنوان معاون این نهاد فعالیت می کرد.
سید مهدی حسینی، همزمان با تحصیلات دانشگاهی، دوره های آموزش خبرنگاری را نیز سپری نمود و به حیث خبرنگار، وارد همکاری با خبرگزاری جمهور شد.
وی مدارج ترقی خبرنگاری را به سرعت پیمود و بعنوان یک خبرنگار حرفه ای تبدیل شد. گزارش های خوب، خبرهای معیاری، گفتگوهای حرفه ای و انتشار آنها در خبرگزاری جمهور که توسط سایر رسانه ها نیز بازنشر می شد از وی خبرنگاری موفق به جامعه رسانه ای کشور معرفی نموده بود.
وی در محافل متعدد خبری و رسانه ای حاضر می شد تا بازتاب دهنده رویدادهای خبری باشد. به تاریخ هفتم جدی سال 96 جهت پوشش خبری محفل مرکز فعالیت های فرهنگی اجتماعی تبیان و خبرگزاری آوا اشتراک نموده بود که بر اثر حمله انتحاری عوامل تروریستی داعش در کنار دهها جوان دیگر، شربت شهادت نوشید.
و یک روز بعد و دقیقا در بیستمین سالروز ولادتش یعنی به تاریخ هشتم جدی سال 1396 در محل تولدش در قریه کپروک ولایت بامیان با حضور صدها نفر از مردم بندامیر به آغوش سرد و یخ زده ی خاک، آرام گرفت.
شهید سید مهدی حسینی در زمان شهادت، علاوه بر خبرنگاری، دانشجوی سال سوم رشته حقوق دانشگاه اهلبیت نیز بود.
سید احمد حسینی، پدر شهید سید مهدی حسینی با اشاره به زحماتی که برای تربیت فرزند شهیدش کشیده و امیدهای زیادی که به فرزند مرحومش داشته میگوید: خداوند پس از چهارده سال فرزند پسری به ما عطا کرد که نامش را سید مهدی گذاشتیم و برای بزرگ کردن و تربیت او زحمات فراوانی کشیدیم.
به گفته ایشان، فرزندشان پس از اتمام دروس ابتدایی و متوسطه و لیسه در بامیان، با اشتیاق فراوان برای ادامه تحصیل راهی کابل شد و در رشته حقوق و علوم سیاسی یکی از دانشگاههای خصوصی وارد دوره جدید زندگی خود شد.
به گفته پدر شهید، سید مهدی حسینی بخاطر کم بضاعتی خانواده، تصمیم گرفت که خودش شغل آبرومندی داشته باشد و برای همین، دوره های آموزش خبرنگاری را سپری نمود و پس از مدتی کار تجربی، وارد خبرگزاری جمهور شد و بسیار با علاقه و اشتیاق فعالیت می کرد و ازینکه شغل خبرنگاری را انتخاب کرده بود بسیار خوشحال و ذوق زده بود.
پدر شهید سید مهدی حسینی ادامه داد: ازینکه فرزندم در عرصه خبرنگاری فعالیت داشت هم خوشحال بودم و هم نگرانی داشتم. لذا بخاطر ناامنی ها و انتحاری همیشه با نگرانی از او می خواستم که به جاهای خطرناک نرود؛ او می خندید و می گفت که شما نگران نباشید؛ مرگ و زندگی دست خداوند است و اگر خواست خداوند بر گرفتن باشد، در هرجا و هر حالت، اراده خداوند تحقق پیدا می کند.
پدر این شهید سر افراز می گوید: ما بخاطر شکایت از حکومت محلی بامیان همراه با تعدادی از مردم قریه برای دادخواهی به کابل آمده بودیم؛ شب حادثه، با فرزند شهیدم تا نیمه شب صحبت کردیم. از آرزوهایی که برای او داشتم گفتم و با او از آینده اش سخن گفتم. او هم آن شب بسیار با نگرانی صحبت کرد؛ از وضع بد زندگی ما گفت، از بیماری من و از بیماری مادرش نگران بود؛ می گفت شما بیمار هستید، برای کارهای زمین و زراعت یک نفر کارگر بگیرید من خودم معاشش را تهیه می کنم و می فرستم تا شما بیش ازین اذیت نشوید. او آن شب از آرزوهایش برای من صحبت کرد. از کارش گفت و از محل زندگی اش در دفتر خبرگزاری جمهور و از همکارانش گفت. من ازو خواستم که با من به بامیان برگردد اما قبول نکرد و گفت می خواهم به کار خبرنگاری ام در رخصتی زمستانی ادامه بدهم.
به گفته سید احمد حسینی، روز حادثه در نزدیکی محل حادثه بودم؛ اما اصلا نمی دانستم که فرزندم هم برای خبرنگاری به آنجا رفته است؛ حتی با او تماس هم نگرفتم. اصلا به فکرم هم خطور نمی کرد که سید مهدی حالا ممکن است کجا باشد؛ تا اینکه ساعت 4 عصر آقای مدنی با من تماس گرفت و مرا همراه با اقوام دیگرمان که در کابل بودند به منزل اش دعوت کرد؛ خودش به دنبال ما آمد؛ با تعداد زیادی از همراهان؛ راهی شدیم؛ در راه از ایشان خواستم سید مهدی را هم بخواهد تا قبل از رفتن به قریه مان، او را بازهم ببینم و یک شب دیگر هم با او گپ بزنم؛ اما او هم بسیار پریشان بود. گفت مهدی جان امشب یک جای دیگه مهمان است. گفتم کجا؟ گفت: یک جای خیلی خوب!
خانه که رسیدیم همه اقوام جمع بودند. آنجا از حادثه انتحاری صحبت شد. از شهدا و زخمی های حادثه و از عمق فاجعه و از حالتی که خانواده های داغدار شهدا داشتند صحبت شد. برای همین همه ما بسیار غمگین شدیم. سپس یک عالم دینی به من گفت که سرت به سلامت! مهدی جان هم شهید شده...
شهید سید مهدی حسینی، جوانی خوش اخلاق، حلیم، خوش برخورد، متواضع و متدین بود. شبانه روز در جهت رسیدن به اهدافش و موفقیت های بیشتر تلاش می ورزید. می شد براحتی آینده ای درخشان را برای او تصور کرد و با توجه به استعداد و پشتکار زایدالوصف اش یقیناً مدارج بالای موفقیت را بزودی طی می کرد. اما متاسفانه دشمنان اسلام و انسانیت، با حملاتی ناجوانمردانه و ددمنشانه، جوان های رشید و باعزت ما را به شهادت رساندند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
شهید سید مهدی حسینی فرزند سید احمد در هشتم جدی سال 1375 در قریه کپروک از توابع بندامیر ولسوالی یکه ولنگ ولایت بامیان متولد شد.
وی اولین فرزند پسر خانواده بود. والدینش صاحب پنج اولاد دختر شده بودند و برای داشتن فرزند پسر مدتها دعا و نیاز به درگاه خداوند داشتند. تولد سید مهدی در زمستان سرد بندامیر، گرما و لبخند را برجان و لبان این خانواده، مهمان کرد.
والدین و خانواده سید مهدی، خانواده ای فقیر و کم بضاعت بودند. پدر خانواده تنها نان آور خانواده بود که از طریق دهقانی، امرار معاش می کرد. سید مهدی کم کم به سن کودکی و نوجوانی رسید و راهی مکتب ابتدائی در قریه کپروک شد. استعداد خوب و شکوفا داشت و از همان سنین نوجوانی علاوه بر درس خواندن، در کار و امرار معاش خانواده با پدرش همکاری می کرد.
والدین اش امید زیادی به آینده وی داشتند و مشوق درس و تحصیل و پیشرفت فرزندش بودند. برای پیشرفت و آموزش مناسب تر سیدمهدی را که نوجوان 15 ساله ای بود به کابل فرستادند. سید مهدی در امتحان ورودی حربی شونزی اشتراک نمود و وارد این نهاد شد. دوسال در این نهاد تعلیم دید اما تصمیم گرفت تا وارد تعلیمات ملکی شود. وی دیپلم صنف دوازده خود را از بامیان دریافت کرد و سپس از طریق امتحان ورودی، شامل مؤسسه تحصیلات عالی اهل بیت(ع) شد. وی رشته حقوق و علوم سیاسی را برگزید.
وی به همراه جوانان تحصیلکرده که اغلب آنانرا محصلین بامیان و یکاولنگ تشکیل می دادند، نهادی اجتماعی بنام انجمن فرهنگی جوانان کپروک را تأسیس کردند و خود، بعنوان معاون این نهاد فعالیت می کرد.
سید مهدی حسینی، همزمان با تحصیلات دانشگاهی، دوره های آموزش خبرنگاری را نیز سپری نمود و به حیث خبرنگار، وارد همکاری با خبرگزاری جمهور شد.
وی مدارج ترقی خبرنگاری را به سرعت پیمود و بعنوان یک خبرنگار حرفه ای تبدیل شد. گزارش های خوب، خبرهای معیاری، گفتگوهای حرفه ای و انتشار آنها در خبرگزاری جمهور که توسط سایر رسانه ها نیز بازنشر می شد از وی خبرنگاری موفق به جامعه رسانه ای کشور معرفی نموده بود.
وی در محافل متعدد خبری و رسانه ای حاضر می شد تا بازتاب دهنده رویدادهای خبری باشد. به تاریخ هفتم جدی سال 96 جهت پوشش خبری محفل مرکز فعالیت های فرهنگی اجتماعی تبیان و خبرگزاری آوا اشتراک نموده بود که بر اثر حمله انتحاری عوامل تروریستی داعش در کنار دهها جوان دیگر، شربت شهادت نوشید.
و یک روز بعد و دقیقا در بیستمین سالروز ولادتش یعنی به تاریخ هشتم جدی سال 1396 در محل تولدش در قریه کپروک ولایت بامیان با حضور صدها نفر از مردم بندامیر به آغوش سرد و یخ زده ی خاک، آرام گرفت.
شهید سید مهدی حسینی در زمان شهادت، علاوه بر خبرنگاری، دانشجوی سال سوم رشته حقوق دانشگاه اهلبیت نیز بود.
سید احمد حسینی، پدر شهید سید مهدی حسینی با اشاره به زحماتی که برای تربیت فرزند شهیدش کشیده و امیدهای زیادی که به فرزند مرحومش داشته میگوید: خداوند پس از چهارده سال فرزند پسری به ما عطا کرد که نامش را سید مهدی گذاشتیم و برای بزرگ کردن و تربیت او زحمات فراوانی کشیدیم.
به گفته ایشان، فرزندشان پس از اتمام دروس ابتدایی و متوسطه و لیسه در بامیان، با اشتیاق فراوان برای ادامه تحصیل راهی کابل شد و در رشته حقوق و علوم سیاسی یکی از دانشگاههای خصوصی وارد دوره جدید زندگی خود شد.
به گفته پدر شهید، سید مهدی حسینی بخاطر کم بضاعتی خانواده، تصمیم گرفت که خودش شغل آبرومندی داشته باشد و برای همین، دوره های آموزش خبرنگاری را سپری نمود و پس از مدتی کار تجربی، وارد خبرگزاری جمهور شد و بسیار با علاقه و اشتیاق فعالیت می کرد و ازینکه شغل خبرنگاری را انتخاب کرده بود بسیار خوشحال و ذوق زده بود.
پدر شهید سید مهدی حسینی ادامه داد: ازینکه فرزندم در عرصه خبرنگاری فعالیت داشت هم خوشحال بودم و هم نگرانی داشتم. لذا بخاطر ناامنی ها و انتحاری همیشه با نگرانی از او می خواستم که به جاهای خطرناک نرود؛ او می خندید و می گفت که شما نگران نباشید؛ مرگ و زندگی دست خداوند است و اگر خواست خداوند بر گرفتن باشد، در هرجا و هر حالت، اراده خداوند تحقق پیدا می کند.
پدر این شهید سر افراز می گوید: ما بخاطر شکایت از حکومت محلی بامیان همراه با تعدادی از مردم قریه برای دادخواهی به کابل آمده بودیم؛ شب حادثه، با فرزند شهیدم تا نیمه شب صحبت کردیم. از آرزوهایی که برای او داشتم گفتم و با او از آینده اش سخن گفتم. او هم آن شب بسیار با نگرانی صحبت کرد؛ از وضع بد زندگی ما گفت، از بیماری من و از بیماری مادرش نگران بود؛ می گفت شما بیمار هستید، برای کارهای زمین و زراعت یک نفر کارگر بگیرید من خودم معاشش را تهیه می کنم و می فرستم تا شما بیش ازین اذیت نشوید. او آن شب از آرزوهایش برای من صحبت کرد. از کارش گفت و از محل زندگی اش در دفتر خبرگزاری جمهور و از همکارانش گفت. من ازو خواستم که با من به بامیان برگردد اما قبول نکرد و گفت می خواهم به کار خبرنگاری ام در رخصتی زمستانی ادامه بدهم.
به گفته سید احمد حسینی، روز حادثه در نزدیکی محل حادثه بودم؛ اما اصلا نمی دانستم که فرزندم هم برای خبرنگاری به آنجا رفته است؛ حتی با او تماس هم نگرفتم. اصلا به فکرم هم خطور نمی کرد که سید مهدی حالا ممکن است کجا باشد؛ تا اینکه ساعت 4 عصر آقای مدنی با من تماس گرفت و مرا همراه با اقوام دیگرمان که در کابل بودند به منزل اش دعوت کرد؛ خودش به دنبال ما آمد؛ با تعداد زیادی از همراهان؛ راهی شدیم؛ در راه از ایشان خواستم سید مهدی را هم بخواهد تا قبل از رفتن به قریه مان، او را بازهم ببینم و یک شب دیگر هم با او گپ بزنم؛ اما او هم بسیار پریشان بود. گفت مهدی جان امشب یک جای دیگه مهمان است. گفتم کجا؟ گفت: یک جای خیلی خوب!
خانه که رسیدیم همه اقوام جمع بودند. آنجا از حادثه انتحاری صحبت شد. از شهدا و زخمی های حادثه و از عمق فاجعه و از حالتی که خانواده های داغدار شهدا داشتند صحبت شد. برای همین همه ما بسیار غمگین شدیم. سپس یک عالم دینی به من گفت که سرت به سلامت! مهدی جان هم شهید شده...
شهید سید مهدی حسینی، جوانی خوش اخلاق، حلیم، خوش برخورد، متواضع و متدین بود. شبانه روز در جهت رسیدن به اهدافش و موفقیت های بیشتر تلاش می ورزید. می شد براحتی آینده ای درخشان را برای او تصور کرد و با توجه به استعداد و پشتکار زایدالوصف اش یقیناً مدارج بالای موفقیت را بزودی طی می کرد. اما متاسفانه دشمنان اسلام و انسانیت، با حملاتی ناجوانمردانه و ددمنشانه، جوان های رشید و باعزت ما را به شهادت رساندند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.