این سال با همه شیرینی ها و تلخی ها و با همه فراز ها و فرود هایش گذشت؛ اگرچه مردم رنج کشیده ای ما همزمان با بهار طبیعت، بهاری شدن امنیت، سیاست و سایر عرصه ها را، چشم به راه اند اما باز خوشی های کم و ناخوشی های بسیار را تجربه می کنند. شیرین ترین آنها به دست گرفتن بیش از ۷۰ درصد امنیت و آوردن آرامش بهتر برای مردم ما بود و تلخ ترین آنها کشته شدن، آزار و اذیت هموطنان ما توسط نیروهای خارجی و طالبان بود که اخیراً تنش هم آفرید. اما در این مجال می طلبد که به توان و امکان هایی اشاره شود که می تواند، بهار طبیعت را با بهار سیاست پیوند زند و عزت را نوید دهد.
اخیراً شاهد لایه ای از تقابل کابل- واشنگتن، دریک مصاف نابرابر بودیم و تأملی در آن به عنوان مشتی از بسیار ها روشنگر خواهد بود. ارتکاب جنایت و تجری در برابر دولت، نقض حاکمیت ملی با اختطاف اتباع کشور و استنکاف از تحویل زندان بگرام به دولت که طبق هر قانون بین المللی و هر استدلال حقوقیی، در صلاحیت دولت و نهادهای قضایی کشور است و اصرار برعدم واگذاری آشکارا سلطه گری است. اگر صدور فرمان آماده باش نظامی به نیروهای امریکایی توسط جنرال دانفورد را به آن اضافه کنیم، این تصویر با پیکسل بالاتری واضح خواهد شد و خزان زدگی سیاست ما را نشان خواهد داد.
شاید اگر این تیتر استفهام انکاری "بی بی سی" که "چرا امریکا به رئیس جمهور افغانستان بهاء نمیدهد؟" را رسوبات سیاست مشترک غربی ها بدانیم، و مواضع برخی داخلی ها علیه حکومت در این خصوص را اضافه کنیم، به یک زمستان واقعاً استخوان سوز می رسیم و آن اینکه:
۱. طی این مدت و بویژه در این سال امریکا و غرب گسستی را بین دولت و ملت احساس کردند که ناشی از چند صدایی ما بود و در هیچ یک از موضوعاتی نظیر جنگ و صلح، مذاکره، موافقتنامه استراتژیک و در حال حاضرموافقتنامه امنیتی، دیدگاه مشترکی نبود. وقتی که عده ای از سیاسیون حتی دراعتراض به کشتار و نقض حق حاکمیتی کشور هم اعتراض می کنند، سرنوشت مبهمات و مهملات پرواضح است.
۲. چنین فصل سرد و دست خالی و کاسه تهی، این توهم را برای خارجی ها ایجاد کرده که با آن تفرقه و این تهی پیمانه، بادی نخواهد وزید که آنها را بلرزاند.
۳. غربی ها هم چنان بخشی از طالبان را به عنوان برگ برنده، حفظ کرده اند و هر زمانی آنها را به بازی می گیرند و فشار خُرد کننده ای را ایجاد و سعی در تحمیل خواسته های خود می کنند.
اما آیا در این زمستان سرد سیاست و در مقابل این محاسبه های غلط، ما هم ارزیابی واقعی از توانمندی های ایدئولوژیکی، مردمی و بین المللی خود داریم؟ تا کنون توانسته ایم، اهرم سازی کنیم و از آن برای بهبود و بهاری کردن کشور و مردم خویش سود ببریم؟
متاسفانه با توجه به عملکرد اکثر دولت مردان، احزاب و رهبران سیاسی و نخبگان و رسانه ها پاسخ منفی است. زیرا، ما دچار یک اشتباه محاسباتی وعدم درک درست از شرایط داخلی و جهانی و شناخت نقاط قوت و ضعف خود و بیگانگان شدیم.
برخی تصور می کنند، تنها سلاح و ثروت، عامل اساسی استقلال، عزت و کرامت و بهاری شدن سرنوشت ملت هاست و بدون آن امکان دفاع از حقوق، حاکمیت و پیشبرد اهداف مشروع وجود ندارد. لذا، همواره کوتاه می آیند و از حقوق مردم می بخشند تا این نیز بگذرد. اما شواهد و نمونه های غیر قابل انکار در کشورهای اسلامی- عربی و به شدت مسلح و ثروتمند، وجود دارد که آنان در تاریخ سیاسی خویش، جز فرمانبری استعمار و بیگانگی با استقلال و عزت، نداشته اند و در هرمعادله ای در خدمت سیاست های استعماربوده اند. اما در مقابل این، تاریخ و تقویم بهاری خیزش های مردمی هم وجود دارد که نظام های آهنین وبرخوردار از حمایت قدرت های سلطه گر را با دست و جیب خالی، به زیر کشیده اند و با همت خویش بهار آفریده اند و کاری هم از حاکمان و حامیان فرامرزی آنها برنیامد.
از این رو، با این شناخت، می توان با حفظ و احیای ارزشهای دینی و ملی و با پشتوانه قدرتمند ملت، سرنوشت بهاری را رقم زد و با این ظرفیت بی کران، از حقوق، کرامت، سیادت و حاکمیت ملی خویش دفاع نمود. از سوی دیگر، باید بازی دوگانه خود غربی ها را آنتی تز اقدامات شان ساخت و همان رفتارهای نامرئی آنهارا کوپی نمود و به کار گرفت.
امروز افغانستان و جامعه جهانی، نیاز های متقابل دارند و هیچ عشقی ورای این درکار نیست، لذا برای تامین متقابل آن، می توان گام به گام عمل نمود تا به موقع در هر مرحله ای ضمانت اجراء و جبران داشت. موضوع مهم دیگر، دراین مصاف، حفظ پشتوانه ایدئولوژیکی است و با هیچ بهایی نباید آنرا تضعیف کرد، زیرا، هموست که می تواند، بهار آفرینان را به صحنه بیاورد و سرنوشت بهاری را رقم زند.
از این رو، اگر بخواهیم در آینده استقلال و حاکمیت ملی ما بهار را ببیند، باید حضور نیروهای امریکایی، آن هم اگرضرورتی احساس شود و راهی جز آن، چاره ای دیگر متصورنباشد، مشروط و بدون مصئونیت قضایی باشد و همچنان باید برای کنترول آنها این اهرم را داشت و نباید آنرا از کف گذارد و یا بی جهت با اعطای آن خویش را خلع سلاح نمود. موضوع آخر هم تمهید جای گزین های بدیل در تعاملات و رفع نیازهاست و در این جهت هنر سیاست ورزان کشور را می طلبد تا با سیال سازی روابط و پرهیز از انزوا، با کشور های همسایه، منطقه و فرامنطقه، تعامل همراه با احترام متقابل را رهبری کنند و با چنین بستری می توان از انزوا رهید و از فشار ها کاست و هم با ایجاد اندک زاویه ای اهرم سازی و یارگیری داشت.
اخیراً شاهد لایه ای از تقابل کابل- واشنگتن، دریک مصاف نابرابر بودیم و تأملی در آن به عنوان مشتی از بسیار ها روشنگر خواهد بود. ارتکاب جنایت و تجری در برابر دولت، نقض حاکمیت ملی با اختطاف اتباع کشور و استنکاف از تحویل زندان بگرام به دولت که طبق هر قانون بین المللی و هر استدلال حقوقیی، در صلاحیت دولت و نهادهای قضایی کشور است و اصرار برعدم واگذاری آشکارا سلطه گری است. اگر صدور فرمان آماده باش نظامی به نیروهای امریکایی توسط جنرال دانفورد را به آن اضافه کنیم، این تصویر با پیکسل بالاتری واضح خواهد شد و خزان زدگی سیاست ما را نشان خواهد داد.
شاید اگر این تیتر استفهام انکاری "بی بی سی" که "چرا امریکا به رئیس جمهور افغانستان بهاء نمیدهد؟" را رسوبات سیاست مشترک غربی ها بدانیم، و مواضع برخی داخلی ها علیه حکومت در این خصوص را اضافه کنیم، به یک زمستان واقعاً استخوان سوز می رسیم و آن اینکه:
۱. طی این مدت و بویژه در این سال امریکا و غرب گسستی را بین دولت و ملت احساس کردند که ناشی از چند صدایی ما بود و در هیچ یک از موضوعاتی نظیر جنگ و صلح، مذاکره، موافقتنامه استراتژیک و در حال حاضرموافقتنامه امنیتی، دیدگاه مشترکی نبود. وقتی که عده ای از سیاسیون حتی دراعتراض به کشتار و نقض حق حاکمیتی کشور هم اعتراض می کنند، سرنوشت مبهمات و مهملات پرواضح است.
۲. چنین فصل سرد و دست خالی و کاسه تهی، این توهم را برای خارجی ها ایجاد کرده که با آن تفرقه و این تهی پیمانه، بادی نخواهد وزید که آنها را بلرزاند.
۳. غربی ها هم چنان بخشی از طالبان را به عنوان برگ برنده، حفظ کرده اند و هر زمانی آنها را به بازی می گیرند و فشار خُرد کننده ای را ایجاد و سعی در تحمیل خواسته های خود می کنند.
اما آیا در این زمستان سرد سیاست و در مقابل این محاسبه های غلط، ما هم ارزیابی واقعی از توانمندی های ایدئولوژیکی، مردمی و بین المللی خود داریم؟ تا کنون توانسته ایم، اهرم سازی کنیم و از آن برای بهبود و بهاری کردن کشور و مردم خویش سود ببریم؟
متاسفانه با توجه به عملکرد اکثر دولت مردان، احزاب و رهبران سیاسی و نخبگان و رسانه ها پاسخ منفی است. زیرا، ما دچار یک اشتباه محاسباتی وعدم درک درست از شرایط داخلی و جهانی و شناخت نقاط قوت و ضعف خود و بیگانگان شدیم.
برخی تصور می کنند، تنها سلاح و ثروت، عامل اساسی استقلال، عزت و کرامت و بهاری شدن سرنوشت ملت هاست و بدون آن امکان دفاع از حقوق، حاکمیت و پیشبرد اهداف مشروع وجود ندارد. لذا، همواره کوتاه می آیند و از حقوق مردم می بخشند تا این نیز بگذرد. اما شواهد و نمونه های غیر قابل انکار در کشورهای اسلامی- عربی و به شدت مسلح و ثروتمند، وجود دارد که آنان در تاریخ سیاسی خویش، جز فرمانبری استعمار و بیگانگی با استقلال و عزت، نداشته اند و در هرمعادله ای در خدمت سیاست های استعماربوده اند. اما در مقابل این، تاریخ و تقویم بهاری خیزش های مردمی هم وجود دارد که نظام های آهنین وبرخوردار از حمایت قدرت های سلطه گر را با دست و جیب خالی، به زیر کشیده اند و با همت خویش بهار آفریده اند و کاری هم از حاکمان و حامیان فرامرزی آنها برنیامد.
از این رو، با این شناخت، می توان با حفظ و احیای ارزشهای دینی و ملی و با پشتوانه قدرتمند ملت، سرنوشت بهاری را رقم زد و با این ظرفیت بی کران، از حقوق، کرامت، سیادت و حاکمیت ملی خویش دفاع نمود. از سوی دیگر، باید بازی دوگانه خود غربی ها را آنتی تز اقدامات شان ساخت و همان رفتارهای نامرئی آنهارا کوپی نمود و به کار گرفت.
امروز افغانستان و جامعه جهانی، نیاز های متقابل دارند و هیچ عشقی ورای این درکار نیست، لذا برای تامین متقابل آن، می توان گام به گام عمل نمود تا به موقع در هر مرحله ای ضمانت اجراء و جبران داشت. موضوع مهم دیگر، دراین مصاف، حفظ پشتوانه ایدئولوژیکی است و با هیچ بهایی نباید آنرا تضعیف کرد، زیرا، هموست که می تواند، بهار آفرینان را به صحنه بیاورد و سرنوشت بهاری را رقم زند.
از این رو، اگر بخواهیم در آینده استقلال و حاکمیت ملی ما بهار را ببیند، باید حضور نیروهای امریکایی، آن هم اگرضرورتی احساس شود و راهی جز آن، چاره ای دیگر متصورنباشد، مشروط و بدون مصئونیت قضایی باشد و همچنان باید برای کنترول آنها این اهرم را داشت و نباید آنرا از کف گذارد و یا بی جهت با اعطای آن خویش را خلع سلاح نمود. موضوع آخر هم تمهید جای گزین های بدیل در تعاملات و رفع نیازهاست و در این جهت هنر سیاست ورزان کشور را می طلبد تا با سیال سازی روابط و پرهیز از انزوا، با کشور های همسایه، منطقه و فرامنطقه، تعامل همراه با احترام متقابل را رهبری کنند و با چنین بستری می توان از انزوا رهید و از فشار ها کاست و هم با ایجاد اندک زاویه ای اهرم سازی و یارگیری داشت.
مولف : سیدآقا موسوی نژاد