بنابر نقلهای تاریخی، سپاهیان دو طرف بعد از نماز صبح آماده نبرد شدند. پیش از شروع جنگ، امام حسین(ع) و بُرَیر سپاه مقابل را موعظه کردند. امام حسین(ع) به یارانش هشدار داده بود شروعکننده جنگ نباشند. پس اولین تیر را عمر سعد به سوی لشکر امام حسین(ع) پرتاب کرد. در ابتدا حملات به صورت گروهی بود و عده زیادی از یاران امام حسین(ع) در این حملات کشته شدند. بعد از آن یاران امام به صورت فردی یا دونفری به جنگ رفتند. هنگام ظهر، امام حسین(ع) تصمیم به نماز گرفت و زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی، محافظانِ امام و یارانش شدند که سعید بن عبدالله به شهادت رسید.
در ادامه نبرد، اولین شهید از بنی هاشم، علی اکبر بود. ابوالفضل العباس نیز که وظیفه آوردن آب با او بود، در نبرد با نگهبانان شریعه فرات به شهادت رسید. هنگامی که امام حسین(ع) طفل شیرخوارش، علیاصغر را بر دست گرفت تا از تشنگی کودکش شکایت کند، دشمن گلوی علیاصغر را با تیر شکافت.
پس از شهادتِ تمامی یاران و بنیهاشم، امام حسین(ع) به میدان رفت. پیادگان تحت امر شمر، امام حسین(ع) را احاطه کردند؛ ولی همچنان پیش نمیآمدند و شمر آنان را به حمله تشویق میکرد. لشکر دشمن امام را تیرباران کرد و شمر و یارانش به امام حسین(ع) حمله کردند و آن حضرت را به شهادت رساندند. هنگامی که امام حسین(ع) به میدان رفت، امام سجاد(ع) نیز قصد به میدان رفتن کرد؛ اما به دلیل بیماری توان این کار را نداشت. هنگامی که دشمن خیمهها را غارت کرد، شمر قصد کشتن امام سجاد(ع) را داشت که حضرت زینب(س) مانع شد.
دشمن سر امام حسین(ع) و یارانش را جدا کرد و به سوی ابن زیاد فرستاد و بر بدن آن حضرت و شهدای کربلا اسب دواند. عمر سعد با جمعی از لشکریانش آن شب را در کربلا ماند و روز بعد نزدیک ظهر پس از دفن کشتگان سپاه خود، همراه اهل بیت امام حسین(ع) و دیگر بازماندگان، به سمت کوفه حرکت کرد.
وقایع صبح عاشورا
سپاه عمر سعد در عصر روز نهم محرم آماده جنگ شده بود[1]، اما بنابر مهلتی که امام حسین(ع) خواست، جنگ به روز بعد یعنی روز عاشورا موکول شد. [2]
چینش یاران و تعیین فرماندهان
امام حسین(ع) پس از اقامه نماز صبح عاشورا به همراه یاران،[۳] صفوف نیروهای خود را که ۳۲ تن سواره و چهل تن پیاده بودند[۴] منظم کرد. امام حسین(ع) زُهَیر بن قَین را به فرماندهی جناح راست و حبیب بن مُظاهِر را بر جناح چپ سپاه گمارد و پرچم جنگ را به دست برادرش عباس(ع) سپرد.[۵] اصحاب، خیمهها را به دستور امام حسین(ع) در پشت سر خود قرار دادند[۶] امام(ع) به اصحاب دستور داد که خیمه ها را نزدیک یکدیگر زنند و ریسمانها و طنابهایش را در هم افکنند و داخل یکدیگر قراردهند و خود میان چادر ها باشند و تنها از یک سو با دشمن روبرو شوند. [۷] و اطراف آن را که پیش از آن، خندق کنده و از هیزم و نی پر کرده بودند آتش زدند تا مانع تهاجم دشمن از پشت سر شوند.[۸] بر اساس برخی گزارش ها نقشه امام(ع) برای برپایی نزدیک خیمه ها به هم باعث شد که سپاه ابن سعد فقط از یک جهت قدرت حمله داشت و از بین خیمه ها راه عبور نبود و ابن سعد به ناچار دستور داد که خیمهها را آتش زدند و امام هم به یارانش فرمود بگذارید بسوزانند چون وقتی آتش گرفت نمیتوانند از آن بگذرند و به سویتان بیایند و همان گونه شد که امام فرمود. [۹]
در آن سوی میدان نیز عمر بن سعد نماز صبح خود را به جای آورد و فرماندهان سپاهش را که بنا بر قول مشهور سی هزار نفر بودند[۱۰] معین کرد؛ او عَمرو بن حَجّاج زُبَیدی را در جناح راست، شمر بن ذی الجوشن را در جناح چپ، عُزْرَةِ بْن قَیس اَحْمَسی را برای سواران و شَبَث بن رِبعِی را برای پیادگان به فرماندهی گماشت.[۱۱ ]
عمر سعد همچنین عبدالله بن زهیر اسدی را فرمانده شهریان کوفه، عبدالرحمن بن ابی سبره را فرمانده قبایل مذحج و بنی اسد، قیس بن اشعث بن قیس را فرمانده قبایل ربیعه و کنده، حر بن یزید ریاحی را بر قبایل بنی تمیم و هَمْدان امیر کرد و پرچم را نیز به دست غلام خود زوید (درید) سپرد[۱۲] و آماده نبرد با امام حسین(ع) و یارانش شد.
وقتی چشم امام حسین(ع) به انبوه سپاه دشمن افتاد، دست به دعا بلند کرد و فرمود:
«خداوندا تویی تکیهگاهم در هر سختی، و امیدم در هر گرفتاری. چه بسیار غم که تاب از دل میبرد و برای زدودنش راهی نیست. چه غمهایی که در آن دوستان رهایمان میکنند و دشمن، شماتت میکند و من از سرِ رغبت به تو، و نه دیگران، شکایتش را نزد تو آوردهام و تو در آن، برایم گشایش قرار داده و آن را بر من هموار نمودی. پس تویی ولی هر نعمت و از آن توست همه خوبیها و تویی نهایت هر مقصودی».[۱۳]
از همان صبح یا شاید کمی دیرتر، تنی چند از اصحاب، لابهلای خیمهها مراقب بودند تا کسی از دشمن نزدیک آنجا نشود و چند نفری از سپاه کوفه همانجا کشته شدند.[۱۴]
سخنرانی امام حسین(ع) و یارانش
امام حسین(ع) پیش از آغاز جنگ، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یارانش به سوی لشکر دشمن پیش آمد. بُرَیر بن خُضَیر از قاریان سرشناس کوفه جلوی امام حسین(ع) بود. امام(ع) به او گفت: «ای بُرَیر با اینان، سخن بگو و آنان را نصیحت کن».[۱۵] بریر در برابر سپاه عمر بن سعد به موعظه آنان پرداخت.[۱۶ ]
کلام امام(ع)
فَإنّی لاأری المَوتَ إلاّ شهادةً، و لاالحیاةَ مَعَ الظّالمینَ إلاّ بَرَماً. (ترجمه: من مرگ را جز شهادت، و زندگی در سایه ظالمین را جز مایه ملامت نمیبینم.)
امام حسین(ع) رو در روی سپاه دشمن با صدای بلند به طوری که بیشتر مردمِ حاضر در لشکر عمر بن سعد صدایش را میشنیدند، آنان را به مسیر عدل و انصاف دعوت کرد؛ پس از حمد خدا، نخست خود را معرفی کرد که فرزند دختر پیامبر(ص) و علی(ع)، وصی و پسرعموی پیامبر، است و حمزه سیدالشهداء و جعفر طیار عموهای ایشان بودهاند. امام حسین(ع) سپس به حدیثی از پیامبر(ص) اشاره کرد که میفرماید: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند»، و اصحاب زنده پیامبر(ص) ـ جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خُدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک ـ را گواه گرفت. آن حضرت در ضمن خطابه، رو به فرماندهان سپاه کوفه شَبَث بن رِبْعی، حجار بن ابجر، قیس بن اشعث بن قیس، یزید بن حارث، نامهنگاریهای ایشان را با همان عبارات، به یاد آنان آورد که البته همگی انکار کردند و سخن از تسلیمشدن امام حسین(ع) به میان آوردند. امام حسین(ع) پاسخ داد: «نه، به خدا سوگند که هرگز دست ذلت به سوی ایشان نمیبرم».[۱۷]
پس از سخنرانی امام، زهیر بن قین به سخنرانی ایستاد و خطاب به مردم کوفه از فضایل امام حسین(ع) سخن گفت و به موعظه پرداخت.[۱۸ ]
در حین این سخنرانیها، شمر در میانه خطابه امام حسین(ع) فریاد زد از این سخنان چیزی نمیفهمد. او سخنان زهیر را هم با ناسزا پاسخ داد.[۱۹ ]
مخالفت امام با پیشگام شدن در آغاز جنگ
سپاه عمر بن سعد آماده نبرد میشد که امام حسین(ع) به یاران خود فرمان داد هیزمها و نِیهای پشت اردوگاه را آتش زدند. در این حین شمر بن ذی الجوشن به همراه گروهی از سواران خود به اطراف خیمههای امام حسین(ع) آمد و از پشت به خیمهها نزدیک شد؛ اما چون چشمشان به خندق و آتش شعلهور آن افتاد شمر به امام حسین(ع) ناسزا گفت.
مسلم بن عوسجه به شمر نزدیک بود و آمادگی خود را برای تیراندازی به شمر اعلام کرد؛ اما امام حسین(ع) مانع او شد و فرمود: «نمیخواهم آغازگر جنگ باشم».[۲۰]
توبه حُر بن یزید ریاحی
صبح عاشورا وقتی امام حسین(ع) بانگ برآورد «آیا یاری دهندهای هست که به یاری من آید»، حر بن یزید ریاحی سخن امام را شنید و چون تصمیم کوفیان برای جنگ با آن حضرت را جدی دید، سپاه کوفه را ترک کرد و به اردوگاه امام حسین(ع) پیوست.[۲۱] نقل شده است حر از امام حسین(ع) خواست اجازه دهد قبل از همه یاران، به سپاه یزید حمله کند. امام حسین(ع) اجازه داد و حر چنین کرد و به شهادت رسید. در برخی از روایات تاریخی آمده است حر در میانه روز عاشورا به شهادت رسید.[۲۲ ]
آغاز جنگ از سوی عمر سعد
نبرد آنگاه آغاز شد که عمر سعد غلامش درید (ذوید) را صدا زد و گفت: «ای درید پرچم را پیش آور». پس درید پرچم را جلوتر آورد. سپس پسر سعد تیری به چله کمان گذاشت و آن را پرتاب کرد و گفت: «نزد امیر گواهی دهید که من نخستین کسی بودم که تیر انداختم».[۲۳] به دنبال آن، یارانش شروع به تیراندازی کردند.[۲۴ ]
در ابتدای جنگ روز عاشورا حملات به صورت گروهی انجام شد و طی اولین حملات عده زیادی از یاران امام حسین(ع) کشته شدند. این حمله به «حمله اُولی» معروف است و طبق بعضی روایات تاریخی تا پنجاه نفر از یاران امام حسین(ع) طی این حمله به شهادت رسیدند. بعد از آن، یاران امام حسین(ع) به صورت فردی یا دو نفری به مبارزه میرفتند.[۲۵ ]
شهادت مسلم بن عوسجه و نبرد عبدالله بن عمیر
عَمرو بن حَجّاج با لشکریانش به سمت راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد. یاران آن حضرت(ع) مانع پیشروی آنان شدند. سواران لشکر عمرو بن حجاج که چنین دیدند عقبنشینی کردند به مواضع خود بازگشتند. در زمان بازگشت، یاران امام حسین(ع) آنان را هدف تیرهای خود قرار دادند و گروهی از آنان را کشتند یا زخمی کردند.[۲۶ ]
پس از کشتهشدن تنی چند از سپاهیان کوفه در نبردهای تن به تن، عمر بن سعد دستور داد تا کسی برای نبرد تن به تن به میدان نرود.[۲۷ ]
عمرو بن حجاج بار دیگر با همراهانش از سمت فرات بر اصحاب امام حسین(ع) حمله کرد و ساعتی جنگیدند، با مقاومت سپاه امام حسین(ع)، پس از مدتی نبرد، عمرو بن حجاج و همراهانش بار دیگر مجبور به عقبنشینی شدند. در این نبرد، مسلم بن عوسجه اسدی به شهادت رسید.[۲۸] گفته شده نخستین تن از اصحاب امام حسین(ع) که به شهادت رسید، مسلم بن عوسجه بود.[۲۹ ]
پس از پایان تیراندازی، یسار (غلام زیاد بن ابیه) و سالم (غلام عبیدالله بن زیاد) پیش آمدند و مبارز طلبیدند. حبیب بن مظاهر و بُرَیر بن خُضَیر از جای برخاستند تا به میدان بروند؛ اما امام حسین(ع) به آنان اجازه نداد و به عبدالله بن عُمَیر کَلبی اجازه داد.
اشتیاق شمر برای نبرد
اندکی پس از حمله عَمرو بن حَجّاج، شمر بن ذی الجوشن نیز به همراه جناح راست سپاه عمر بن سعد، بر جناح چپ لشکر امام حسین(ع) حمله برد که او نیز با مقاومت شدید یاران امام حسین(ع) رو به رو شد.[۳۰ ]
در میان فرماندهان سپاه کوفه، کمتر کسی مانند شمر بن ذی الجوشن به جنگ اشتیاق نشان میداد. او حتی از عزم قتل زنان و آتش زدن خیمه امام در حضور آن حضرت خودداری نکرد.[۳۱ ]
هجوم همهجانبه
پیش از ظهر روز عاشورا، دشمن هجومی همهجانبه را علیه سپاه امام حسین(ع) آغاز کرد. دفاع سوارهنظام سپاه امام حسین(ع) که تعدادشان از ۳۲ نفر فراتر نمیرفت، به گونهای بود که عُزْرَةِ بْن قَیْس، فرمانده سوارهنظام لشکر عمر بن سعد، مجبور شد مجدداً از عمر بن سعد کمک بطلبد.[۳۲] در پی این درخواست، عمر بن سعد حُصَین بن نُمَیر را فرا خواند و او را همراه با سوارانی که اسبانشان زره داشتند و نیز همراه پانصد تیرانداز، نزد عزرة بن قیس فرستاد. آنان چون به نزدیک سپاه امام حسین(ع) و یارانش رسیدند به تیرباران یاران امام پرداختند.[۳۳ ]
یاران امام حسین(ع) در دستههای سه و چهار نفره در میان خیمهها پخش شدند و به دفاع از خیمهها پرداختند. در گیر و دار این درگیریها، عمر سعد دستور به تخریب خیمههای امام حسین(ع) داد و سپاهیان کوفه به خیمهها حملهور شدند. در یکی از این حملات شمر با گروهی از یارانش از پشت، خود را به خیمههای امام حسین(ع) رساندند که زُهَیر بن قَین با ده نفر از یاران امام حسین(ع) آنان را از کنار خیمهها دور کردند.[۳۴ ]
جنگ تا ظهر با شدت ادامه یافت.[۳۵] در این مدت بسیاری از یاران امام حسین(ع) به شهادت رسیدند. در این حمله علاوه بر مسلم بن عوسجه، عبدالله بن عمیر کلبی (که در جناج چپ لشکر امام بود) نیز، به دست هانی بن ثبیت حضرمی و بکیر بن حی تیمی به شهادت رسید.[۳۶] عمرو بن خالد صیداوی، جابر بن حارث سلمانی، سعد غلام عمرو بن خالد و مجمع بن عبدالله عائذی و پسرش عائذ بن مجمع هم در درگیری با دشمن همگی به شهادت رسیدند.[۳۷] تعداد دیگری از یاران امام(ع) که برخی از مورخان شمار آنان را بیش از پنجاه نفر برشمردهاند نیز در این مدت به شهادت رسیدند.[۳۸ ]
وقایع ظهر عاشورا
وقت نماز و شهادت حبیب
با رسیدن وقت نماز ظهر، اَبوثُمامه صائِدی وقت نماز را به امام حسین(ع) یادآوری کرد. امام حسین(ع) سر را بلند کرده، به آسمان نگاهی کرد و در حق او دعا کرد. سیدالشهدا گفت: «از آنها بخواهید برای ادای نماز ظهر به ما مهلت دهند».[۳۹] در این هنگام، یکی از افراد سپاه ابن سعد به نام حُصَین بن نُمَیر با فریاد گفت: نماز حسین پذیرفته نخواهد بود. حَبیب بن مُظاهِر از این سخن به خشم آمد و فریاد زد: «پنداشتهای که نماز از آل رسول(ص) قبول نمیشود، ولی از تو الاغ پذیرفته میشود؟» حصین و خویشان و اطرافیانش با شنیدن این سخن به سوی حبیب حملهور و با او درگیر شدند.[۴۰] بُدَیل بن صُریم و حصین بن تمیم حبیب را به شهادت رساندند.[۴۱ ]
نماز ظهر عاشورا
امام حسین(ع) و یارانش برای اقامه نماز ظهر به پا خاستند. قرار بر این شد زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی برابر امام حسین(ع) و یاران بایستند و در برابر حملات احتمالی دشمن، از نمازگزاران محافظت نمایند. با شروع نماز،[۴۲] سپاه عمر سعد امام حسین(ع) و دیگر نمازگزاران را تیرباران کردند؛ اما زهیر و سعید، خود را سپر حملات دشمن کردند و تیرها به آنان برخورد کرد.[۴۳] پس از تمام شدن نماز، سعید بن عبدالله بر اثر شدت جراحات به شهادت رسید.[۴۴ ]
زهیر بن قین، بریر بن خضیر همدانی، نافع بن هلال جملی، عابس بن ابی شبیب شاکری، حنظلة بن سعد شبامی و... بعد از نماز ظهر، یکی پس از دیگری به میدان رفتند و به شهادت رسیدند.[۴۵ ]
وقایع عصر عاشورا
شهادت نزدیکان امام حسین(ع)
پس از شهادت اصحاب امام حسین(ع)، خانوادهاش برای نبرد پیش آمدند. اولین کسی که از بنی هاشم به شهادت رسید علی بن حسین(ع)، علی اکبر بود.[۴۶] علی اکبر پس از کسب اجازه از امام حسین(ع)، به نبرد رفت و امام حسین(ع) در دعایی، او را از هر حیث، شبیهترین مردم به رسول خدا(ص) دانست.[۴۷ ]
بعد از شهادت علی اکبر(ع)، دیگر برادران امام حسین(ع)، پیش از عباس بن علی(ع) به شهادت رسیدند.[۴۸] دیگر خاندان بنی هاشم نیز یکی پس از دیگری به میدان رفتند و همگی به شهادت رسیدند، از جمله عبدالله بن مسلم بن عقیل، عدی بن عبدالله بن جعفر طیار، قاسم بن حسن و برادرش ابوبکر و برادران ابوالفضل(ع)، یعنی عبدالله، عثمان و جعفر.[۴۹]
اما ابوالفضل العباس(ع)، (پرچمدار سپاه و نیز حافظ خیمهها) که وظیفه آوردن آب با او بود، در نبرد با نگهبانان شریعه فرات به شهادت رسید».[۵۰]
نقل شده، آخرین یار شهید امام حسین(ع)، سُوَید بن عمرو خَثْعَمی بود.[۵۱ ]
عزم امام سجاد(ع) برای رفتن به نبرد
پس از شهادت تمامی یاران و بنی هاشم، ابا عبدالله(ع) به میدان رفت. در این هنگام، اهل بیت امام حسین(ع) بیتابی کردند. این بیتابی، امام حسین(ع) را آزدهخاطر کرد و خطاب به سپاهیان کوفه فرمود:
«آیا کسی هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟ و آیا خداپرستی در میان شما وجود دارد که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که برای خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاری دهندهای هست که برای خدا، ما را یاری دهد؟»[۵۲]
جوابی از کوفیان به گوش نرسید. امام حسین(ع) رو به اجساد شهدا کرده با آنان گفت:
«ای حبیب بن مظاهر، ای زهیر بن قین و ای مسلم بن عوسجه! ای دلیران و ای جنگاوران روزگارِ زار، چرا شما را ندا میدهم ولی کلامم را نمیشنوید و شما را فرا میخوانم ولی اجابتم نمیکنید؟ شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان زنان آل رسولاند که بعد از شما یاوری ندارند. از خواب برخیزید ای کریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول الله(ص) دفاع کنید».
با شنیدن صدای امام حسین(ع) ناله و شیون زنان بلند شد. نقل شده است در این هنگام امام سجّاد(ع) در حالی که به عصایی تکیه داده بود با شنیدن صدای پدر بیرون آمد؛ اما توانی نداشت تا شمشیرش را حمل کند. امام حسین(ع) متوجه امام سجاد(ع) شد؛ پس ام کلثوم را مخاطب قرار داد: «او را بازگردان تا زمین از فرزندان محمد(ص) خالی نماند».[۵۳]
وداع با خانواده
امام حسین(ع) به خیمه آمد و پس از توصیه به اهل بیتش به سکوت، با خواهران، زنان، فرزندان و کودکان خویش وداع کرد. پیراهنی برایش آوردند و امام حسین(ع) پیراهن را از چند جا پاره کرد تا از دستبرد سپاه کوفه مصون ماند و آن را زیر لباسها پوشید؛ اما همین لباس هم غارت شد.[۵۴] امام باقر(ع) نقل کرده که پدرش امام سجاد(ع ) هنگام وفات او را در آغوش کشیده و جملهای را به او گفته که پدرش امام حسین(ع) پیش از شهادت اورا در آغوش کشیده وبه او توصیه کرده وآن جمله این است که پسرجانم که از ستم کردن بر کسی که جز خداوند یار ویاوی ندارد بپرهیز. [۵۵]
شهادت علی اصغر
امام حسین(ع) وقتی طفل شیر خوارش علی اصغر را دید که از تشنگی بیتاب است، او را روی دست گرفت و مقابل سپاهیان دشمن برد و گفت: «ای جماعت! اگر به من رحم نمیکنید پس به این کودک شیرخوار رحم کنید». حرملة بن کاهل اسدی از میان سپاه کوفه تیری بر گلوی کودک زد و او را در آغوش پدر به شهادت رساند.[۵۶ ]
رجز امام پس از شهادت علی اصغر
کفر القوم و قدما رغبوا/ عن ثواب الله رب الثقلين
قتلوا القزمعليا و ابنه / حسن الخير كريم الأبوين
حنقا منهم و قالوا أجمعوا/ أحشروا الناس إلى حرب الحسين
يا لِقوم من أناس رذل/ جمعوا الجمع لأهل الحرمين
ثم صاروا و تواصوا كلهم/ باجتياحي لرضاء الملحدين
لم يخافوا الله في سفك دمي/ لعبيد الله نسل الكافرين
و ابن سعد قد رماني عنوة/ بجنود كوكوف الهاطلين
لا لشيء كان مني قبل ذا/ غير فخري بضياء الفرقدين
بعلي الخير من بعد النبي/ و النبي القرشي الوالدين
خيرة الله من الخلق أبي/ ثم أمي فأنا ابن الخيرتين
فضة قد خلصت من ذهب/ فأنا الفضة و ابن الذهبين
من له جد كجدي في الورى/ أو كشيخي فأنا ابن العلمين
فاطم الزهراء أمي و أبي/ قاصم الكفر ببدر و حنين
عَبَد الله غلاما يافعا/ و قريش يعبدون الوثنين
يعبدون اللات و العزى معا/ و علي كان صلى القبلتين
فأبي شمس و أمي قمر/ فأنا الكوكب و ابن القمرين
و له في يوم أحد وقعة/ شفت الغل بفض العسكرين
ثم في الأحزاب و الفتح معا/ كان فيها حتف أهل الفيلقين [۵۷]
این قوم کافر شدند، و از سابق، از ثواب الهی، پروردگار جن و انس روی گردان شدند. این قوم پست و فرومایه علی علیه السلام، و فرزندش حسن علیه السلام را که پدر و مادرش بخشنده و کریم بودند کشتند. این قوم از روی خشم و کینه به یکدیگر گفتند: مردم را برای جنگ با حسین علیه السلام گرد آورید! فریاد از این قوم پست و رذل که جمعیت خود را علیه اهل حرم خداوند و پیامبرش صلی الله علیه و آله جمع کردند. سپس راه افتادند و به یکدیگر سفارش میکردند تا مرا برای رضایت کسی که پدر و مادرش ملحد بودهاند، به دام بیندازند. از خدا نمی ترسند که میخواهند برای خوشنودی عبید اللّهی که از نسل کفّار است خون مرا بریزند. و برای خوشنودی عمر سعد که با قهر و کینه، با سپاهی سیل آسا به سوی من آمده است[، میخواهند مرا بکشند]!! [میخواهند مرا بکشند،] نه به دلیل گناهی که مرتکب شده باشم؛ بلکه به دلیل نسبت من به افتخارات آن دو ستاره فروزان (پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام). [انتساب و افتخارم] به علی علیه السلام که بهترین انسانها بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است، و افتخار به پیامبر صلی الله علیه و آله که پدر و مادرش قریشی هستند. پدرم بهترین مخلوق خداوند است و بعد از او مادرم بهترین است، و من فرزند این دو بهترین مخلوق خداوند هستم. نقره از طلا به دست میآید، و من نقرهای هستم که فرزند آن دو طلای ناب (امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام ) هستم. جدّ چه کسی مانند جدّ من است و پدر چه کسی مانند پدرم؟ من پسر این دو فرد شناخته شده هستم. فاطمه زهرا علیها السلام مادر من است و پدرم نابودکننده کفر در جنگهای بدر و حنین . پدرم از نوجوانی خداوند را میپرستید، در زمانی که قریشیان دو بت را با هم میپرستیدند. زمانی که آنها بت لات و عزّی را با هم میپرستیدند، علی علیه السلام به سوی دو قبله (بیت المقدس و کعبه) نماز خواند. پدرم خورشید و مادرم ماه است و من ستارهای هستم که فرزند این دو قمر نورانی هستم. پدرم در جنگ بدر [با دلاوری و شجاعت، دو جناح] دشمن را درهم شکست و بغض دلهای مسلمین را شفا بخشید. برای پدرم (امام علی علیه السلام،) دلاوری در جنگ احزاب و فتح است، او در این دو جنگ انبوهی از لشکریان کفر را کشته است.
نبرد و شهادت سیدالشهدا
توصیف نبرد
با اینکه امام حسین(ع) بعد شهادت یاران و نزدیکانش تنها مانده بود، تا مدتی کسی برای رؤیارویی آن حضرت پا پیش نمینهاد. یک بار که امام حسین(ع) قصد نوشیدن آب کرد، به دهان آن حضرت تیری افکندند و گفتهاند چون اسب به سوی شریعه راند، راه را بر او بستند.[۵۸] امام حسین(ع) با اینکه تنها بود و زخمهای سنگینی بر سر و بدنش وارد شده بود، بیمهابا شمشیر میزد.[۵۹] حُمَید بن مسلم میگوید: «به خدا قسم هرگز مغلوب و شکست خوردهای را ندیده بودم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند، امّا این چنین استوار و پردل و جسور مانده باشد. پیادگان، از هر سو بر او یورش میبردند و او هم بر آنان، یورش میبرد، پس آنان از راست و چپش میگریختند، آنگونه که گله گوسفند از برابر گرگی فرار کنند».[۶۰] سید بن طاووس نیز نقل کرده چون امام حسین(ع) بر صفوف دشمنان حمله میبرد، سی هزار نیروی دشمن به یکباره عقب مینشستند و همانند ملخ پراکنده میشدند.[۶۱ ]
بعد از مدتی مبارزه، امام حسین(ع) به سوی حرم آمد و زنان حرم را به صبر دعوت کرد.[۶۲] سپس با یکایک زنان حرم خداحافظی کردند[۶۳] و بعد بر بالین امام سجّاد(ع) حاضر شد.[۶۴] هنگامی که امام(ع) مشغول وداع با اهل حرم بود به دستور عمر بن سعد، سپاه کوفه به خیام او حمله ور شدند و او را هدف تیرهای خود قرار دادند؛ به گونهای که برخی تیرها چادرها را درید و موجبات وحشت اهل حرم را فراهم آورد.[۶۵ ]
امام(ع) در روز عاشورا جایی نزدیک به خیمهها را برای خود معین کرده بود و از آن مکان به دشمن حمله میکرد و پس از حمله به همانجا باز میگشت و با صدای بلند [که همه اهل حرم بشنوند] میگفت: «لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم» تا اهل حرم به صدای او دلگرم باشند و نترسند.[۶۶] پس از چند بار حمله و بازگشت، شمر بن ذی الجوشن، با تنی چند از سپاه کوفه، میان او و خیمه هایش جدایی انداخت. حسین بن علی(ع) چون چنین دید فریاد زد:
«وای بر شما اگر دین ندارید و از روز معاد نمیهراسید لااقل در دنیایتان آزاده باشید».[۶۷ ]
شهادت
پیادگان تحت امر شمر، امام حسین(ع) را احاطه کردند؛ ولی همچنان پیش نمیآمدند و شمر آنان را به حمله تشویق میکرد.[۶۸] شمر بن ذی الجوشن به تیراندازان دستور داد امام حسین(ع) را تیرباران کنند. از فراوانی تیرها، بدن امام حسین(ع) پر از تیر شده بود.[۶۹] امام حسین(ع) عقب کشید و آنان در برابرش صف بستند.[۷۰] جراحات وارد و خستگی ناشی از جنگ، امام حسین(ع) را به شدت کمتوان کرده بود از این رو ایستاد تا اندکی استراحت کند. در این هنگام، سنگی به پیشانیاش اصابت کرد و خون از آن جاری شد. همین که خواست با لبه پیراهن، خون از صورتش پاک کند، تیر سهشعبه و مسمومی به سویش پرتاب شد و بر قلبش نشست.[۷۱] مالک بن نُسَیر با شمشیر، ضربهای بر سرِ امام حسین(ع) زد که بند کلاهخود امام(ع) پاره شد.[۷۲] زرعة بن شریک تمیمی ضربهای به شانه چپ امام حسین(ع) و سَنان بن اَنَس هم تیری به گلوی امام زد. سپس صالح بن وهب جعفی (به نقلی سنان بن انس) پیش آمد و چنان با نیزهاش بر پهلوی امام زد که با گونه راست از اسب به زمین افتاد.[۷۳ ]
شمر بن ذی الجوشن با گروهی از سپاهیان عمر سعد که ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد، قشعم بن عمرو بن یزید هردوان جعفی، صالح بن وهب یزنی، سنان بن انس نخعی و خولی بن یزید اصبحی از جمله آنان بودند به سوی امام حسین(ع) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار امام تشویق میکرد؛[۷۴] اما کسی نمیپذیرفت. او به خولی بن یزید دستور داد تا سر امام حسین(ع) را جدا کند. وقتی خولی وارد گودال قتلگاه شد، دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست این کار را انجام دهد. شمر[۷۵] و به نقلی سنان بن انس[۷۶] از اسب پیاده شد و سر امام(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.[۷۷ ]
بر بدن حسین بن علی(ع)، هنگام شهادت، آثار ۳۳ ضربه شمشیر و ۳۴ زخم نیزه بود[۷۸] و پس از شهادتاش، جامه و لوازم او را غارت و او را برهنه رها کردند.
شهادت عبدالله بن حسن
هنگامی که امام حسین(ع) در محاصره سپاه کوفه واپسین لحظات عمر را سپری میکرد، یکی از کودکان حرم به نام عبدالله بن حسن با مشاهده این واقعه و با وجود ممانعت زینب(س)، خیمهگاه را ترک کرد و شتابان به سوی عمویش امام حسین(ع) حرکت کرد. وقتی بحر(ابجر) بن کعب-و به نقلی حرملة بن کاهل اسدی- با شمشیر به امام حسین(ع) حملهور شد، عبدالله دستش را سپر کرد و ضربه شمشیر دست او را قطع کرد.[۷۹ ]
پس از شهادت حسین(ع)
غارت خیمهها
پس از شهادت امام حسین(ع)، سپاه دشمن به خیمهها هجوم آورد و اسب و شتر و اثاث و جامهها و زینتهای زنان را به غنیمت گرفتند. آنان در این کار بر یکدیگر سبقت میگرفتند.[۸۰] شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع) همراه گروهی از سپاهیان وارد خیمهگاه شدند که زینب(س) مانع این کار شد. به نقلی دیگر برخی از سپاهیان عمر بن سعد به این کار اعتراض کردند.[۸۱] عمر سعد دستور داد زنان حرم را در چادری جمع کردند و تعدادی را بر محافظت آنان گماشت.[۸۲ ]
تاختن اسب بر پیکر امام حسین(ع) و جدا کردن سر شهدای کربلا
عمر بن سعد در همان روز سر امام حسین(ع) را به همراه خولی بن یزید اصبحی و حُمَید بن مسلم ازدی به سوی عبیدالله بن زیاد فرستاد. او همچنین دستور داد سر شهدای کربلا را نیز از بدن جدا کنند و آنها را که ۷۲ سر بود با شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث و عَمرو بن حَجّاج روانه کوفه کرد.[۸۳ ]
به دستور عمر سعد و در اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه از جمله اِسحاق بن حَیوَه و اَخنَس بن مَرثَد، با اسبانشان بدن امام حسین(ع) را لگدکوب کردند.[۸۴ ]
شام عاشورا و سرگذشت اسرای کربلا
سپاه دشمن غروب عاشورا زنان را از خیمهها بیرون کردند و خیمهها را آتشزدند.[۸۵] در این هنگام زنان فریاد میزدند و چون چشمشان به کشتگان خود افتاد لطمه به صورت زدند.[۸۶] عمر بن سعد که سر امام حسین(ع) و یاران و خاندان آن حضرت را نزد ابن زیاد فرستاده بود،[۸۷] خود با جمعی از لشکریانش آن شب را در کربلا ماند و روز بعد نزدیک ظهر پس از دفن کشتگان سپاه خود، همراه اهل بیت امام حسین(ع) و دیگر بازماندگان، به سمت کوفه حرکت کرد.[۸۸] نقل کردهاند که در شب یازدهم محرم که شام غریبان بود، حضرت زینب(س) نماز شبش را ترک نکرد؛ اما به سبب ضعفی که او را فرا گرفته بود، نماز را نشسته خواند.[۸۹]
منابع:
1ـ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۹م، ص۱۸۴؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۶؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۸۹. خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۹؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۴۵۴.
2ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۷؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۹۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ص۵۷.
3ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۳
4ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۵؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۲؛ دینوری، الاخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۶، ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۹۹۱م، ج۵، ص۱۰۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۵، ص۵۹
5ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۵؛ دینوری، الاخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۲؛ شیخ مفید؛ الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۹۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۹
6ـ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۹۶
7ـ شعرانی، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص۱۱۸.
8ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۵-۳۹۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۳-۴۲۶؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۹۶
9ـ شعرانی، دمعالسجوم، ترجمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص۱۳۸.
10ـ شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶۲ش، ص۱۷۷، ح ۳ و ص۵۴۷، ح ۱۰. سید ابن طاووس، اللهوف، ۱۳۶۹ق، ص۷۰
11ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۵-۳۹۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۲-۴۲۶
12ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۵-۳۹۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۲؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، صص۹۵-۹۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص.۶۰
13ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۳؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۹۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، ج۴، صص۶۰-۶۱
14ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۳۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۴
15ـ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۲۵۲. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۶-۳۹۸
16ـ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۰۰؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۲۵۲؛ مقرم، مقتل الحسین(ع)، صص۲۳۲-۲۳۳
17ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۴-۴۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۵-۳۹۶؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۹۶–۹۸
18ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۴-۴۲۷
19ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۵-۴۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۷
20ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۳-۴۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۳-۳۹۶؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۹۶؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۴۵۸.
21ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۷؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۹۹؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۹.
22ـ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۰۴.
23ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۸؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۹؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۰۱.
24ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۸؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۹-۴۳۰؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۰۱.
25ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۹-۴۳۰.
26ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۳۰-۴۳۶.
27ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۳۰-۴۳۷.
28ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، صص۴۳۵-۴۳۶؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، صص۱۰۳-۱۰۴.
29ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۰.
30ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۳۶-۴۳۸.
31ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص ۴۳۸-۴۳۹.
32ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۳۷-۴۳۶؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۰۴.
33ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۳۶ـ۴۳۷.
34ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۳۷-۴۳۹؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۰۵.
35ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، صص۴۳۷- ۴۳۸.
36ـ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۳۷ و علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۸
37ـ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۶
38ـ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۰۱
39ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۳۸-۴۳۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۰.
40ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، صص۴۳۹.
41ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، صص۴۳۹-۴۴۰.
42ـ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۱۷؛ سید بن طاوس؛ اللهوف، ص۱۱۰-۱۱۱.
43ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۱؛ شیخ مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۱۰۵.
44ـ سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۱۱.
45ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۱؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۲۰.
46ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۱-۳۶۲؛ ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۰؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۶؛ ابن نما، مثیرالاحزان، ص۶۸؛ ابن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص۴۹
47ـ ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۵-۱۱۶
48ـ ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۰-۸۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۶-۴۴۹
49ـ ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۹-۹۵؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۶-۴۴۹؛ ابن سعد، ج۶، ص۴۴۰-۴۴۲؛ دینوری، ص۲۵۶-۲۵۷
50ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۶-۴۴۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۰۸
51ـ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، صص۴۴۶، ۴۵۳
52ـ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۳۲؛ سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۱۶؛ ابن نما، مثیر الاحزان، ص۷۰
53ـ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۳۲.
54ـ سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۲۳؛ البلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۹؛ الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۱-۴۵۳؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۱
55ـ شیخ صدوق، امالی، ج۱، ص۲۴۹.
56ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۸؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۹۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۰۸
57ـ القمي، الشيخ عباس، نفس المهموم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم، ج۱، ص۳۲۰.
58ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۷؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۹-۴۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۴۴۰؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۸
59ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۲؛ شیخ مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۱۱۱؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۸۰ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۷
60ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۲؛ شیخ مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۱۱۱؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۸۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۷
61ـ سید بن طاوس؛ اللهوف، ص۱۱۹؛ موسوی مقرم، مقتل الحسین(ع)، ص۲۷۶
62ـ محمد باقر مجلسی، جلاء العیون، ص۴۰۸؛ عبد الرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین(ع)، ص۲۷۶-۲۷۸
63ـ ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، ص۱۰۹؛ عبد الرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین(ع)، ص۲۷۷
64ـ المسعودی، اثبات الوصیه للامام علی بن ابیطالب(ع)، ص۱۷۷-۱۷۸
65ـ عبد الرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین(ع)، ص۲۷۷-۲۷۸
66ـ سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۱۹
67ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۷؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۰؛ محمد ابن سعد، کتاب الطبقات الکبیر، ج۶، ص۴۴۰؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۱۱۸
68ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۷- ۴۰۸
69ـ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۳۵؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ص۱۱۱
70ـ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، صص۱۱۱-۱۱۲
71ـ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۳۴؛ سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۲۰
72ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰.
73ـ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۳؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۲.
74ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۷؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۷.
75ـ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۳۶؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۶۹
76ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۰- ۴۵۳؛ ابن سعد، کتاب الطبقات الکبیر، ج۶، ص۴۴۱؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۱۱۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۵۸؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۲۶
77ـ ابن سعد، کتاب الطبقات الکبیر، ج۶، ص۴۴۱ و ج۳، ص۴۰۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۳؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۱۱۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۵۸
78ـ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، صص۲۵۸ـ۲۵۹
79ـ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰؛ سید بن طاوس، اللهوف، صص۱۲۲-۱۲۳ و طبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، صص۴۶۷-۴۶۸
80ـ قمی، نفس المهموم، ص۴۷۹
81ـ قمی، نفس المهموم، ص۴۷۹-۴۸۰
82ـ قمی، نفس المهموم، ص۴۸۲
83ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۱؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۵۹
84ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۱؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۵۹.
85ـ رجوع کنید به: الوان ساز خویی، وقایع الأیام، ج۲، ص۱۳۵و۱۵۱
86ـ رجوع کنید به: رسولی، زینب عقیله بنیهاشم، ج۱، ص۵۵
87ـ رجوع کنید به: قمی، در کربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم)، ص۴۸۶
88ـ رجوع کنید به: رسولی، زینب عقیله بنیهاشم، ج۱، ص۶۱و۶۲
89ـ محسن زاده، سر نینوا زینب کبری(س)، ص۱۵۸