تاریخ انتشار :يکشنبه ۱ اسد ۱۴۰۲ ساعت ۱۳:۰۲
کد مطلب : 273675
افغانستان و فرصت‌های به وجود آمده
با سقوط جمهوریت و برسر قدرت شدن امارت اسلامی و حاکمیت آن در کشور، فرصت های بزرگی پدید آمد که هرکدام، دست آورد مهم و عمده ی مجاهد مردان افغانستان است که باعث شدند دیگر بسترها و ظرفیت های کم نظیری برای اتباع وطن فراهم شود تا با استفاده از آنها در شکوفاسازی، اقتدار و عظمت افغانستان در داخل، منطقه و جهان کار جدی صورت بگیرد، اما تاهنوز هیچ فرد حقیقی و حقوقی به طور خاص به این فرصتها، دلایل و پیامدهای آن ها اشاره نکرده و به تبیین و تفسیرشان نپرداخته است.
در این نوشتار سعی می شود به برخی از این فرصت ها به طور گذرا و مختصر پرداخته شود؛
اخراج آمریکا از افغانستان و رهاسازی کشور از اشغال اجانب
اولین فرصت مهم و عمده، اخراج آمریکا و هم پیمان های او در  ناتو از افغانستان و رهاسازی کشور از اشغال آن ها بود.
آمریکایی ها با همراهی دیگر اعضای ناتو تحت نام ائتلاف ضد تروریسم، بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و به بهانه دست داشتن القاعده به انفجار برج های دوقلوی تجارت جهانی در نیویارک و دستگیری بن لادن و با ادعای کوبیدن تروریسم، وارد افغانستان شدند و بیش از بیست سال کشور را تحت اشغال خود درآوردند.
در اوایل، اگرچه با استفاده از ابزار رسانه و نیز فعالیت های فرهنگی و تبلیغی مزدوران داخلی شان، اذهان عمومی داخل و خارج را مسحور نموده، اینگونه جا انداختند که گویا آنها فرشته های نجات افغانستان از بحران تروریسم بوده، رشد اقتصادی، امنیت و آزادی بیان و دموکراسی را به مردم ما به ارمغان می آورند، ولی حضور اشغالگرانه آمریکا در افغانستان، از یک سو فرصت سیاسی به وجود آمده برای حرکت کشور به سوی یک دولت - ملت واحد و قدرتمند را به سوی دیگری به انحراف کشاند و تهدابی که در بن برای ایجاد ساختار جدید سیاسی در افغانستان زیر فشار گذاشته شد و بعد در لویه جرگه قانون اساسی تثبیت شد، یک تهداب به شدت ناکارآمد بود که فاصله بین مردم از اقوام و تبار مختلف را بیشتر کرد و مانع وحدت و ملت شدن آنها شد. در کنار آن، دولت های سرسپرده آمریکایی با حضور تکنوکرات های مورد اعتماد این کشور در افغانستان، یک دلیل اساسی ناکامی های ۲۰ سال گذشته است. در بعد امنیتی و‌ نظامی، حضور آمریکا و همپیمانان این کشور در افغانستان باعث ناامنی بیشتر و بلکه ایجاد، رشد و حمایت از گروه های تروریستی ی مثل داعش گردید. در بعد سیاست خارجی، ما به عامل پیش برنده اهداف و سیاست های آمریکا در منطقه تبدیل شده بودیم تا مانع همگرایی منطقه ای علیه دسایس آمریکا و پیشرفت منطقه و رسیدن به ثبات پایدار شویم. در بعد اقتصادی، شاهد یک نظام به شدت ناکارآمد با الگو گرفتن از مدل های غربی به نام بازار آزاد بودیم. در بعد اجتماعی و فرهنگی، آسیب های بی شماری به خصوص در نتیجه تهاجم گسترده فرهنگی غرب در جامعه به خصوص علیه بنیان خانواده متحمل شدیم که با حمایت برخی رسانه های مورد حمایت غرب به شدت دنبال می شد و عملا افغانستان را به یک کشور غیراسلامی مبدل کرده بود.
وجود یک چنین روندی بود که ملت را ناراحت، سپس حساس و در نهایت بیدار کرد و آهسته و به تدریج جبهات مبارزه سخت و نرم و گرم و سرد در بسیاری از نقاط افغانستان شکل گرفت و یک نهضت ملی جهاد علیه آمریکایی ها و دیگر اعضای ناتو سازمان پیدا کرد و جای شکی نیست که در سنگر جنگ سخت علیه اشغالگران، طالبان بودند، اما ناگفته پیداست که در جبهه جنگ نرم، به استثنای تعدادی تکنوکرات از غرب آمده و جمعی محدود خود فروخته داخلی به شمول برخی رهبران جناح ها، جریان ها و احزاب قومی و فامیلی با ادعای رهبری مردم، اما استحاله شده، اکثر مردم افغانستان سهم جدی داشتند و در حقیقت می توان گفت؛ تمام مساجد، تمام تکایا، بسیاری از احزاب و سازمان های سیاسی و اجتماعی حداقل در سطح نیروهای میانی، اکثر مراکز آموزشی حوزوی و دانشگاهی خصوصی و حتی دولتی و تمام ظرفیت های فکری، فرهنگی و اجتماعی ملی، علیه سیطره خارجی ها بودند و هرکدام به اندازه وسع و توان خود علیه عوامل، بسترها و پیامدهای اشغال، مبارزه و مجاهده نمودند و حتی بزرگترین تظاهرات ها، اجتماعات، کنفرانس ها، سمینارها، گردهمایی های کوچک و بزرگ و نشست های تخصصی و عمومی و فعالیت های گسترده رسانه ای و فضای مجازی را علیه اشغال، عوامل و پیامدهای زیانبار آن، راه اندازی نمودند که نمونه های بارز آن؛ راهپیمایی ها و اجتماعات گرامیداشت هر ساله روز جهانی قدس، مخالفت با پیمان های استراتیژیک و امنیتی کابل با واشنگتن و... می باشند.
حضور در صحنه های جنگ نرم کار آسان نبود، بلکه به مراتب خطرناک تر از جنگ سخت بود و به همین دلیل مردم ما طی بیست سال گذشته قربانی های بی شماری دادند که به عنوان بهای تقابل با اشغالگران محسوب می گردد و بدینترتیب ده ها مسجد، تکایا، مراکز آموزشی و ورزشی و دفاتر سازمانهای اجتماعی و حتی راهپیمایی در روز عاشورا مورد حمله مزدوران آمریکایی قرار گرفتند که مهمترین و بارزترین نمونه آن حمله انتحاری علیه دفاتر مرکزی مرکز فعالیت های فرهنگی اجتماعی تبیان و خبرگزاری صدای افغان(آوا) در کابل در سال ۱۳۹۶ شمسی بود که طی آن ۵۲  نفر از بهترین نخبه های حوزوی و دانشگاهی شهید، ۱۴۰ نفر مجروح و انهدام و تخریب بخشی از ساختمان و از بین رفتن وسایل فرهنگی و رسانه ای این دونهاد را به دنبال داشت و بدینسان هزاران پیر و جوان و زن و مرد هموطن در راه اسلام، استقلال و آزادی مردم و کشور به شهادت رسیدند و امکانات و زیرساخت های زیادی ویران گردید.
اگرچه غربی ها از تمام امکانات و ابزار و ادوات مادی و معنوی، نظامی و فرهنگی رسانه ای خود بهره جستند تا با حضور اشغالگرانه، علاوه بر افغانستان حداقل در سطح منطقه به اهداف شیطانی خود برسند و چنانچه این حضور برای افغانستان در تمام عرصه های مادی و معنوی چنان گران بود که ممکن است ده ها سال دیگر وقت جهت جبران آن لازم باشد  اما به هرحال مقابله سرسختانه طالبان در سنگرهای سخت و گرم نظامی علیه متجاوزان و حضور شکوهمندانه بقیه مردم در میدانهای نرم و سرد جهاد، در نهایت اشغالگران را وادار به اخراج از افغانستان نمودند و بدینترتیب یک بار دیگر ملت مجاهد افغانستان افتخار تاریخی برای خود و کشور خویش آفریدند و باعث رفع خطر عمده  از کشورهای اسلامی و حتی بشریت آزادی خواه شدند و بدینترتیب فرصت بزرگی برای ما، منطقه و جهان آفریدند و برای همگان فهماندند که اگر استقامت جمعی، آنهم برای خدا و بانام و یاد و کمک او و توسل به اولیای مقربش صورت بگیرد، کارهای بزرگی به نفع دین و مردم صورت خواهد گرفت.
شکست ماشین جنگی استکبار به رهبری آمریکا آنهم در عصر ما، با داشتن بیشترین نیروی انسانی و ادوات مدرن و بسیار پیشرفته و بلکه فوق پیشرفته نظامی، فرهنگی و رسانه ای، یک پدیده غیر قابل تصور بود و تا اندکی قبل از فروپاشی جمهوریت، هیچ ذهن حتی کنکاش گری به این سمت و سو راه نداشت، تا بپندارد ابرقدرتی مثل آمریکا که درحال تک قطبی ساختن دنیا بود و در هرجا پاگذارده بود مستحکم و استوار می ایستاد و پیش می رفت، با این فضاحت، با انهزام تاریخی مواجه شود و آنهم در برابر ملتی شکست بخورد که جز با نیروی ایمان، سلاح آنچنانی دیگری در دست نداشتند، چون وقتی ابزار و ادوات مادی دست داشته طالبان که معمولا به یک کلاشینکوف همراه با یک موترسایکل خلاصه می شد و یا دست داشته های بقیه مردم در میدانهای جنگ نرم بسیار بسیار ساده و معمولی و دم دستی بودند، با امکانات مادی و معنوی، نظامی و فرهنگی رسانه ای دشمن مقایسه می شود، تناسب صفر و صد خواهد بود.
بنابراین مردم افغانستان تنها با ایمان به خدا و توسل به اولیای مقرب او توانستند این فرصت بزرگ را خلق کنند و جهت بهره برداری های داخلی، منطقه ای و جهانی در اختیار همگان بگذارند.
چه اینکه این فرصت تنها مفید به حال مردم افغانستان نخواهد بود بلکه کشورهای منطقه به ویژه چین، روسیه، هند و ایران نیز از آن بهره کافی و وافی را خواهند برد و سرشکستگی و فضاحت آمریکایی ها و ناتو برای بقیه بشریت آزادی خواه در سطح جهان نیز مفید و راهگشا خواهد بود.
 
برچیده شدن حضور مزدوران آمریکایی
همزمان با تجاوز آمریکا به افغانستان و اشغال همه جانبه کشور توسط سربازان آن و سایر متحدین این کشور در پیمان ناتو، سیلی از وابستگان وطنی که یا متولد غرب و یا پس از مهاجرت به آن جا مورد آموزش و پرورش قرار گرفته بودند به افغانستان سرازیر گردیدند.
این طیف در چند دسته تقسیم می شوند؛
۱ـ دسته ای به عنوان مترجم، مشاور و کارمند نیروهای نظامی وارد افغانستان شدند و تا آخر با این نیروها همکار و همیار  بودند.
۲ـ جمعی دیگر به عنوان فعالان مدیریتی در عرصه سیاسی افغانستان حضور پیدا کردند و آهسته و به تدریج در سمت های مختلف مسئولیت احراز نمودند؛ از رئیس جمهور گرفته تا وزیر، معاون وزیر، رئیس کل، والی، شهردار، و...
۳ـ دسته ای به عنوان نیروهای اطلاعاتی، وارد سیستم امنیتی کشور شدند و یا جریان موازی امنیتی ایجاد کردند و به کارهای جاسوسی و ضدجاسوسی علیه مردم افغانستان پرداختند.
۴ـ تعدادی نیز به عنوان فعالان فرهنگی و آموزشی، در راس و یا در قالب نهادهای فرهنگی و آموزشی وارد فعالیت گردیدند و یا خود اقدام به تاسیس نهادهای فرهنگی و آموزشی نمودند.
۵ـ مجموعه ای نیز عناصر فعال و برجسته رسانه ای بودند که در راس و یا قالب رسانه های کشور شروع به فعالیت نمودند و یا خود اقدام به تاسیس رسانه اعم از رادیو، تلویزیون، هفته نامه، روزنانه، مجله و... کردند.
۶ـ جمعی دیگر که قبلا موسسات خیریه داشتند اقدام به انتقال به داخل کشور کردند و عده ای نیز در چوکات این موسسات وارد کار شدند و یا موءسسات تازه ای تاسیس نمودند.
۷ـ حلقه ای نیز مجامع مدنی تاسیس کردند و یا در چوکات تشکلات مدنی شروع به فعالیت نمودند و یا ده ها عنوان و اسم دیگر نیز می توان یافت که تکنوکرات های وابسته به غرب تحت این عناوین و اسامی در افغانستان فعال بودند.
این مجموعه از مزدوران آمریکایی به تمام شئون زندگی مردم به ویژه در عرصه های سیاسی امنیتی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی رسانه ای و نظامی کشور اشراف پیدا نمودند و به فعالیت پرداختند و با جذب و سازماندهی ده ها هزار جوان بی تجریه و یا کم تجربه دیگر، در راستای پیاده سازی برنامه های از پیش تنظیم شده جهت رسیدن به اهداف مورد نظر، تلاش شبانه روزی را در پیش گرفتند.
 هدف اصلی آمریکا علاوه بر دستیابی به امکانات زیر زمینی افغانستان، استفاده از جغرافیای بسیار مهم آن جهت رسیدن به مطامع منطقه ای بود. چون سالها پیش سازمان های اطلاعاتی آمریکا اعلام کرده بودند؛ به زودی قدرت اقتصادی غرب، به شرق منتقل می شود و این قدرت اقتصادی نوظهور در شرق نیز؛ به وسیله چهار کشور چین، روسیه، هند و ایران شکل پیدا خواهد کرد  و از آن زمان نهادهای تصمیم گیر آمریکایی به تکاپو افتادند تا اول جلو این انتقال را بگیرند و دوم حداقل روند قدرت گیری این چهار کشور را مدیریت نموده، خروجی شان را به نفع خود مصادره کنند. ازین رو افغانستان بهترین منطقه استراتیژیک بود تا با بهانه ای، در آن حضور به هم رسانده، به اشغال این قطعه ی استراتیژیک و سوق الجیشی آسیا اقدام کرده، سپس به عملیات تخریبی و یامدیریتی خود نسبت به کشورهای یادشده بپردازند، اما روند رو به پیشرفت طرح آمریکایی ها زمانی موفقیت آمیز خواهد بود که نسبت به افغانستان توفیق حاصل نموده، سلطه کامل بر این کشور و مردم آن حاصل کنند.
راه سلطه کامل هم به زعم آمریکایی ها ابتدا تحمیل سکولاریسم بر مردم بود و آن تنها از طریق ترویج دموکراسی فراهم خواهد شد آنهم نه دموکراسی روشی، بلکه دموکراسی ارزشی.
سخت افزار ترویج و تعمیق دموکراسی ارزشی، نیروهای نظامی، سیاسی و امنیتی غرب به رهبری آمریکا بود اما نرم افزار آن نیروهای وطنی بودند که پس از اشغال افغانستان از غرب به کشور آمدند و حتی نیروهای تکنوکرات وابسته به غرب که در منطقه  به ویژه در پاکستان و ایران نیز حضور داشتند به کشور حضور یافته و در کنار از غرب آمده ها فعال شدند.
نیروهای وطنی وابسته به غرب با رهبری نظامی ها و استراتیژیست های آمریکایی نهایت تلاش خودرا کردند تا با حاکم کردن دموکراسی ارزشی غرب، از یکسو بر مردم افغانستان حاکمیت پیدا کنند و از سوی دیگر یک الگوی منطقه ای ارائه کرده، دیگر کشورها به ویژه ایران را تحت تاثیر قرار دهند، اما دیری نگذشت که آمریکایی ها متوجه شدند در پیش گرفتن این سیاست سودی ندارد، در مرحله دوم دست به ترویج و تعمیق فرهنگ وهابیت یازیدند و اندیشه تکفیری را در افغانستان رواج ساخته، سعی داشتند بخشی از مردم را که با دموکراسی ارزشی سرسازگاری پیدا کرده، مدیریت کنند و دسته ای دیگر را از طریق اندیشه وهابیت سرگرم نموده،  آنگاه که از تاثیرگذاری این روند نیز مایوس شدند تصمیم به ناامن سازی، تضعیف ساختار تاسیس شده از سوی خودشان و ده ها و صدها طرح و ترفند و توطئه دیگر از سوی آمریکاییها در راستای مدیریت جامع ملی، به کار بسته شد تا بتوانند برای به اسارت نگهداشتن مردم ما و سرگرم کردن و بلکه درگیر نمودن کشورهای منطقه با بحران افغانستان، توفیق پیدا کنند، اما شکل گیری نهضت ضد اشغال در کشور، چه در جبهه های سخت توسط طالبان و چه در میدانهای نرم به وسیله دیگر تشکلات، نهادها و عموم مردم مسلمان، زمینه شکست کلیه تحرکات شیطانی آمریکا را فراهم کرد و در نتیجه باعث شکست اشغال و اخراج نیروهای ناتو به رهبری آمریکا از افغانستان شد و همزمان، صدها هزار نیروی مزدور و وابسته به غرب نیز کشور را ترک نمودند و اینک خالی شدن افغانستان از این نیروها، فرصت مناسبی برای امارت اسلامی، تمام نخبگان و مردم عزیزما ایجاد نموده است تا دست در دست هم داده، برای افغانستان آزاد، مستقل و اسلامی کارهای فراگیر و ریشه ای انجام شود.
 
برچیده شدن فرهنگ سکولار
یکی دیگر از مصیبت های ناشی از حضور غرب در افغانستان، تلاش برای تقابل با بنیان های فرهنگ اصیل اسلامی و تحمیل فرهنگ سکولاریستی بر مردم ما بود.
فرهنگ سکولار توسط سه ضلع در افغانستان شکل یافت و قوام گرفت و رو به گسترش و سیطره بود؛
۱- فرهنگ لیبرال دموکراسی آمریکایی
این فرهنگ مستقیم توسط نهادهای مربوط به آمریکا ترویج و تعمیق می گردید. یکی از ابزارهای تبلیغ این فرهنگ، فیلم های هالیودی و دیگر تولیدات دیداری و شنیداری آمریکایی بود که از راه های متعدد رسانه ای، به ویژه تلویزیون ها و دیگر بسترها و ابزارهای رسانه ای بر فضای افغانستان سایه گستر بود  و مخاطب افغانستانی را مورد هجمه سنگین قرار می دادند.
۲- فرهنگ ترکی
ترویج و تعمیق  فرهنگ ترکی حرکت دیگر استکبار بود که می بایست به وسیله آن، فرهنگ اسلامی تضعیف و فرهنگ سکولار بر مردم خداجوی افغانستان تحمیل می شد و این عملیه را می شد از یکسو از طریق اقدامات گسترده ی دست اندرکاران امر جهت توسعه و گسترش انتشار فیلم ها و سریالها و کلا محتواهای دیداری و شنیداری ترکی، احساس کرد و از سوی دیگر از راه علاقه رو به ازدیاد به ویژه جوانان به دیدن این محتواها درک نمود.
تولیدات ترکی از طریق تلویزیون های افغانستان  و یا از راه شبکه های ماهواره ای مثل جیم تی وی، فارسی وان و... پخش می شدند و همگی هم متوجه جدی مخاطب افغانستانی بود و به ویژه خانواده ها بیننده ی بسیار پرشوق فیلمها و سریالهای ترکی بودند و محتوای آنها نیز آنقدر مبتذل بود که گاهی یک پدر نمی توانست در کنار زن و فرزندان خود با وجدان راحت به دیدن این فیلمها بپردازد.
۳- فرهنگ شبه قاره به ویژه هند
اگرچه حضور فرهنگ هندی در افغانستان از سابقه بسیار طولانی برخوردار بود و شاید ده ها سال را در بر بگیرد اما در طول دوران جمهوریت از شتاب و توسعه و تاثیرگذاری بیشتری برخوردار گردید تا جایی که علاوه بر سینماهای سطح کشور، تمام رسانه های صوتی و تصویری، بستر انعکاس فرهنگ وارداتی شبه قاره بود، به گونه ای که در لایه های مختلف زندگی اجتماعی از نفوذ چشمگیری برخوردار گردید.
مقابله با فرهنگ ناب اسلام و رسوم و عنعنات بومی، به وسیله انتشار فرهنگ سکولار و تحمیل آن برمردم از طریق تلویزیون ها، شبکه های اجتماعی و مسیر پخش خانگی و دیگر کانال ها و بسترهای رسانه ای، ظاهر کار بسیار تاثیرگذار و جهت دهنده بود، اما در سطح اجتماع از رویکردهای دیگری نیز برای دستیابی به این هدف استفاده می شد، از جمله؛ تاسیس آموزشگاه های جدید و زیر پوشش گرفتن آموزش گاه ها و موسسات و مراکز آموزشی قدیم، ایجاد انترنت کلپ ها، ویدیوکلپ ها، چای خانه ها و قهوه خانه ها، مکان های ورزشی، اسنوکر کلپ ها و ده ها نام پوششی دیگر، به عنوان بستر تربیت و رشد نیروهای انسانی در راستای مقابله با فرهنگ اسلامی و توسعه و تعمیق فرهنگ سکولار مورد بهره برداری قرار می گرفت.
در این رویکر تنها شخصیتهای حقیقی و حقوقی فرهنگی رسانه ای وابسته به غرب دست اندرکار نبودند، بلکه حتی نیروهای نظامی حاضر در افغانستان نیز دستی به کارهای فکری فرهنگی و رسانه ای داشتند و در به تبلیغ، تعمیق و توسعه فرهنگ سکولار کار شبانه روزی می کردند.
به هرحال این خرده فرهنگ ها یعنی فرهنگ های آمریکایی، ترکی و هندی که همگی مبلغ فرهنگ سکولار غربی بودند؛ مردم افغانستان را در ابعاد مختلف زندگی تحت تاثیر خود قرار داده بودند؛ تاجایی که در کنشها و واکنشهای فردی و اجتماعی، تعاملات فکری فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و تمام امور ریز و درشت زندگی انسانی، خصوصیات رفتاری، گفتاری و تعاملات سکولاریستی قابل مشاهده بود.
به هرحال اشغال افغانستان توسط آمریکا و هم پیمانهای آن در ناتو علاوه بر پیامدهای مادی و کشتار ده ها هزار انسان و تخریب زیر ساخت های مختلف کشور، آسیب های بسیار جدی فرهنگی بر مردم افغانستان وارد آمد که ممکن است تا ده ها سال دیگر جبران نگردد و مطمئنا اگر حضور غرب در افغانستان ده سال دیگر طول می کشید؛ به ویژه چیزی از شخصیت زن و دختر کشور به عنوان افراد مسلمان باقی نمی ماند، اما خدای متعال با یاری مردم مبارز و مجاهد افغانستان آن هم در جبهه جنگ مسلحانه توسط طالبان و در جبهه جنگ نرم به وسیله سایر شخصیت های حقیقی و حقوقی، به ویژه تشکلات انقلابی ی مثل مرکز فعالیت های فرهنگی اجتماعی تبیان، آمریکا و سایر کشورهای متجاوز را مواجه به شکست کردند و زمینه اخراج مفتصحانه آن هارا فراهم نمودند و طبیعی است که با به دست آمدن این پیروزی و روی کار آمدن امارت اسلامی، بنیان های فرهنگی دینی رو به احیا و قوی شدن  گردید و بساط حضور  و گستره فرهنگ سکولار هم، از کشور برچیده شد و امروزه مردم افغانستان در یک فضای اسلامی نفس کشیده، زندگی می کنند.
البته جای شکی نیست که کشور، در عرصه های مختلف بی مشکل نیست و قلمروی که بیش از ۴۰ سال جنگ دیده و غالب آن را، زیر چکمه های دشمن خارجی اعم از شرقی و غربی سر کرده و میلیون ها شهید، معلول، آواره و خرابی های وسیع زیرساختی داشته باشد، قطعا با مشکلات مختلف دست و پنجه نرم می کند و حتی ساختار مدیریتی امارت اسلامی نیز باتوجه به نوپا بودن آن از یکسو و بی سواد و یا کم سواد بودن برخی مدیران آن از دیگر سو و کمبود نیروی های متخصصِ متعهد در کادر اداری کشور، از سوم سو، به اضافه وجود ته مانده های حکومت قبل و حتی محدودی از نفوذی های مامور شده از سوی کشورهای متخاصم دنیا و منطقه، که نه تنها به تبلیغ، تحکیم و حمایت امارت اسلامی نمی پردازند، بلکه یکسره به دنبال ایجاد مشکل و نارضا سازی مردم و بدبین کردن توده های میلیونی نسبت به حکومت و فراهم کردن بسترهای شکل گیری حرکتهای تخریب گرانه علیه حاکمیت فعلی هستند، با مشکلات عدیده ای روبرو است، اما جای شکی نیست که شکست آمریکا و اعضای ناتو و اخراج آنها از افغانستان از یک طرف، برچیده شدن حضور وابستگان و مزدوران آمریکایی و غربی از کشور، از طرف دیگر و جمع شدن بساط فرهنگ سکولار از سطح سرزمین قلب آسیا و مردم آن از طرف سوم، فرصت مناسبی برای افغانستان و مردم آن فراهم کرده است تا نخبگان در کنار مردم و هردو در کنار حکومت، طی یک تعامل جدی و سازنده، برای ساختن دیگرباره کشور به ویژه در عرصه تقویت، گسترش و تعمیق بنیان های فرهنگ اسلامی و ارتقاء و رشد رسوم و عنعنات ملی، اقدامات عاجل و فراگیر روی دست بگیرند، آن هم با محوریت اسلام اصیل، توجه و تاکید بر استفاده از داشته های داخلی اعم از مادی و معنوی، انسانی و جغرافیایی و تعامل با کشورهای دوست منطقه و دنیا و نه گفتن به قدرتهای استعماری مداخله گر و بلکه ایستادن در برابر خواستهای نامشروع آنها. اینگونه خواهد بود که حکومت قوی، مردم منسجم و مرفه و کشور آباد، آزاد و مستقل خواهیم داشت.
 
جمع شدن بساط فرهنگ تکفیر
از دیگر فرصت های به وجود آمده در افغانستان پس از استقرار امارت اسلامی، جمع شدن بساط فرهنگ تکفیر است. این فرهنگ نیز توسط غربی ها و پس از اشغال کشور توسط آمریکا و هم پیمان های ناتو و مزدوران مسلمان نمای آن به ارمغان آورده شد.
فرهنگ تکفیر هم در افغانستان دو ضلع داشت؛
ضلع اول، تفکر سلفیت و وهابیت بود. دولتهای جمهوریت با طرح غربی ها و هدایت پشت پرده آنها، هرکدام به سهم خود با اخذ پول و معامله های پنهانی، باعث آوردن این تفکر گردیدند. اما در ازای آن اجازه دادند عوامل ترویج و تعمیق این تفکر در افغانستان، حاضر و مستقر شده، به فعالیت های مختلف بپردازند.
این عوامل، در عرصه های مختلف دست به کار شدند. از برپایی فعالیت های رسانه ای، فرهنگی و اجتماعی گرفته، تا ایجاد آموزشگاه ها، مکاتب و مدارس و حتی اقدام برای تاسیس دانشگاه های بزرگ و نیز بهره برداری از فضاهای موجود کشور و حضور اساتید مروج تفکر سلفیت و وهابیت در دانشگاه های دولتی و خصوصی.
این روند فعالیت باعث گردید ده ها هزار جوان دختر و پسر تحت آموزش قرار گرفته، به عنوان کادرهای کار آزموده ی ترویج و گسترش تفکر تکفیر، فارغ التحصیل گردیده، وارد گردونه فعالیت های مختلف در صحنه های گوناگون افغانستان شوند.
این رویه باعث شد فرهنگ تکفیر در افغانستان روز به روز گسترش یافته و تعمیق پیدا کند.
بستر رشد تفکر سلفیت و وهابیت بیشتر جامعه اهل سنت افغانستان بود و بدینویسله هزاران جوان دختر و پسر با این فرهنگ آشنا و اصولا مسلح ساخته شدند و از میان همین نیروها هم گروه های تروریستی تکفیری، سرباز جذب کرده، آموزش و در پی آن صدها حمله انتحاری را علیه مراکز مختلف دولتی و ملکی سازمان دادند.
ضلع دوم؛ شیعه انکلیسی نیز ضلع دیگر فرهنگ تکفیر در افغانستان بود و است. اگرچه این ضلع در حرکات سخت افزاری و حمله های انفجاری و انتحاری دست نداشت، اما با ترویج تفکر تکفیر، خوراک های مهمی برای شاخه تکفیری سلفیت و وهابیت آماده می کرد.
شیعیان انگلیسی از یکسو با سرگرم کردن جوانان شیعه با مزخرفات مذهبی ساخته دست انگلیس و از سوی دیگر با ترویج و تعمیق عصبیت های مذهبی و تضادها علیه اهل سنت، شکاف میان جامعه مذهبی افغانستان را نه تنها افزایش داده، بلکه اصطکاک و تصادم را افزایش می دهد.
با شکست آمریکا و اخراج نیروهای آن از کشور و فرار مزدوران آن از افغانستان و استقرار امارت اسلامی، همانگونه که بساط فرهنگ سکولاریزم از کشور برچیده شد، یک ضلع فرهنگ تکفیر که همان تفکر سلفیت و وهابیت بود نیز برچیده شد و از ابتدای برقراری حکومت امارت اسلامی، هرجا نشانی از این تفکر بوده و عوامل ترویج و گسترش آن شناسایی شد، به شدت با آن برخورد صورت گرفته، از جمله گروهک تروریستی داعش که از آبشخور این تفکر سود جسته و خودرا از نگاه فرهنگ تکفیر تقویت می کرد، با جدیت سرکوب گردیده و تاکنون ده ها و بلکه صدها مرکز این گروه در نقاط مختلف کشور برچیده شده و صدها نیروی وابسته به آن به کام مرگ فرستاده شد، تا جایی که امروزه نامی و مرکزی و نیروی شاخصی مرتبط به داعش و یا تفکر سلفیت و وهابیت به صورت علنی و واضح حضور و وجود ندارند و در صورت اطلاع از چنین تفکر و عوامل ترویج کننده آن قطعا دست اندرکاران امارت اسلامی با آن برخورد سخت و قاطع خواهند نمود و اگرچه جسته و گریخته عملیات های انتحاری از سوی این گروه صورت گرفته و برخی کشورهای خارجی همسایه و نیز آمریکا تلاش دارند این گروه را احیا، تقویت و حمایت کنند اما با توجه براینکه از یکسو بستر ملی وجود ندارد؛ به این معنا که مردم به طور جدی متنفر از تکفیر و گروه های تروریستی با تفکر تکفیرند و از سوی دیگر نهادهای امنیتی امارت اسلامی با قاطعیت و صلابت با این جریان برخورد می کنند، جای شکی نمی ماند که آینده ای برای رشد و توسعه گروه های تکفیری با آبشخور سلفیت و وهابیت متصور نمی باشد، اما تا کنون گزارشی از برخورد و حتی سخت گیری امارت اسلامی نسبت به شیعیان انگلیسی نه تنها نداریم بلکه عوامل این فکر فعال تر از زمان جمهوریت در مرکز، ولایات و ولسوالی های به ویژه شیعه نشین کار و فعالیت چشمگیرتر پیدا کرده اند و طبعا اگر با این پدیده برخورد لازم صورت نگیرد، به صورت طبیعی عامل اصطکاک مذهبی وجود داشته و اتباع وطن به سمت عصبیت های مذهبی کشانده شده، عامل افتراق و نفاق عمومی بیش از گذشته به پیکره وحدت ملی کشور ضربه وارد خواهد کرد.
فرصت های جالب و قابل توجه دیگر نیز وجود دارند که می تواند مطالب زیادی حول آن ها اختصاص یابد اما همین چهار فرصت به عنوان شاخصترین و مهمترین فرصت های پس از به وجود آمدن امارت اسلامی مورد توجه سلسله نوشتار حاضر بود و اگر خدا خواست در آینده به دیگر فرصت های پیش آمده نیز پرداخته خواهد شد.
 
یادآوری:
«افغانستان و فرصت های به وجود آمده» یک مقاله چهار قسمتی به قلم سید عیسی حسینی مزاری، رییس کل مرکز فعالیت های فرهنگی اجتماعی تبیان و خبرگزاری صدای افغان(آوا) است که سال گذشته منتشر شد که اکنون در یک مقاله کامل بازنشر می گردد.
لینک های این چهار قسمت به شرح زیر است:
افغانستان و فرصت های به وجود آمده(۱)؛ اخراج آمریکا از افغانستان و رهاسازی کشور از اشغال
افغانستان و فرصت های به وجود آمده(۲)؛ برچیده شدن حضور مزدوران آمریکایی
افغانستان و فرصت‌های به وجود آمده(۳)؛ برچیده شدن فرهنگ سکولار
افغانستان و فرصت های به وجود آمده(۴)؛ جمع شدن بساط فرهنگ تکفیر
 
https://avapress.net/vdchqxnim23nq-d.tft2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما