چندي قبل جناب استاد محمد کريم خليلي که کمتر از يک دهه معاون دوم رييس جمهور در افغانستان بود و در حال حاضر رييس شوراي عالي صلح است، در رأس يک هيأت به کشور اندونزي سفر کاري داشت. وي روز چهارشنبه هفته گذشته در يک کنفرانس خبري به خاطر رسيدن به صلح در افغانستان، خيلي اميدوارکننده صحبت مي کرد. به گفته آقاي خليلي، کشور اندونزي به زودي کنفرانس بزرگی از علماي جيد اسلامي را تدوير و در مورد سرنوشت جنگ، فتواي ديني را صادر مي نمايند.
از سوي ديگر، در سال جاري نشست هايی که اينجا و آنجا به خاطر صلح برگزار شده بود، براي بعضي ها به خاطر رسيدن به اين هدف اميدواري هايی را ايجاد کرده که ممکن است بالاخره گفت وگوهاي صلح ميان دولت افغانستان و گروه طالبان به نتيجه برسد، اما تحقق اين آرزو به باور من خيلي آسان به نظر نمي رسد. از يک طرف گروه طالبان رهبري واحدي ندارند، بر علاوه اين که چند شاخه و چند دسته اند، از کشورهاي مختلف نيز جداگانه هم هدايت مي گيرند و هم کمک مالي و تسليحاتي مي شوند. زماني که به ازدياد خشونت ها نگاه مي کنم، کم کم اميد خود به آينده صلح را از دست ميدهم و ميزان خروج افغان ها از کشور افزايش يافته است. با گذشت هر روز ناتواني حاکميت برملاتر و توانمندي هاي آن ضعيف تر مي شود. مردم به آينده و صداقت اين حاکميت و عملکرد شوراي عالي صلح کمتر باور دارند.
از سوي ديگر، فتواي علماي اسلامي هيچ تأثيري نخواهد داشت. چون جنگ در افغانستان نه اسلامي است و نه انساني، جنگ نيابتي، جنگ قدرت، بالاخره جنگ زورآزمايي هاي کشورهاي منطقه و فرامنطقه در اين سرزمين است و تا زماني که مزدوري براي بيگانه ها به خاطر ادامه جنگ وجود داشته باشد، تا زماني که همسايه هاي شرير دست از مداخله بر ندارند، تا زماني که افغانستان از يک حاکميت ملي قانوني وفادار به منافع ملي برخوردار نشده باشد، اين جنگ ادامه خواهد يافت و مردم مظلوم افغانستان مانند چوب سوخت در اين تنور دهشت و وحشت خواهند سوخت.
آيا رهبري شوراي عالي صلح مي داند که صلح با کي، در کجا و چطور؟ آيا درک و فهمي وجود دارد که دولت فليپين و شورشيان اسلامگراي «مورو» چگونه به توافق صلح دست يافتند؟ چطور جنگي که در حدود نيم قرن در کلمبيا ادامه داشت، بالاخره به پايان رسيد؟ آيا مسؤولان دولت افغانستان به شمول اعضاي محترم شوراي عالي صلح مي دانند که مردم افغانستان روزهاي سخت و پر از خشونتي را پشت سر مي گذرانند. در حال حاضر نه تنها گروه طالبان، بلکه گروه دهشت افگن و تکفيري داعش و گروه حقاني دامنه فعاليت شان را به گونه کم سابقه اي گسترش داده اند. اين گروه ها حتی ولايت هاي شمالي افغانستان را که قبلاً از امنيت نسبي برخوردار بود، به شدت نا امن ساخته اند.
صلح براي مردم افغانستان مانند آب حيات است، اما رسيدن به صلح با نشست يک کنفرانس از علماي اسلامي يا يک کنفرانس مطبوعاتي تحقق نخواهد يافت. دانشمندان و آگاهان سياسي مي دانند که راه رسيدن به صلح براي هر کشور جنگ زده خيلي طولاني و پر از موانع است. تجارب کشورهايي مثل فليپين که توافق صلح امضا کرده اند، نشان مي دهد که فقط با امضاي توافق در يک نشست يا صدور يک فتوا، نمي توان به صلح دست يافت. گرچه رهبري شوراي صلح اميدوار است نشست علماي جيد کشورهاي اسلامي در اندونزي و فتوايي را که صادر مي نمايند، به جنگ و خون ريزي در افغانستان پايان بدهد و سرانجام دشمن به دوست تبديل شود. از سوي ديگر به باور من برای دستيابي به صلح، طرفين منازعه، نيازمند رهبران قوي و مصمم اند، آيا هم دولت افغانستان و هم مخالفين همچو رهبران آگاه و مصممي دارند؟!
آيا مي توان بدون سر کوب داعش و گروه القاعده، تنها در مذاکره با طالبان به صلح در افغانستان رسيد؟ نخير! جنگ را بعد از اين در افغانستان داعش مديريت و رهبري خواهد کرد، نه طالب. اگر قبول داشته باشيم يا نداشته باشيم، در حال حاضر به باور من، داعش به افغانستان به چشم يک سرزمين بدون دولت نگاه مي کند و رهبران آن ها بر اين باورند که جنگ هاي درازمدت و ناتمام، فقر اقتصادي، نبود اعتماد ملي، بيکاري و آشفتگي هاي حکومت داري به سيستم ملوک الطوايفي در افغانستان، زمينه هاي مساعدي است تا آنان با استفاده ازاين امکانات و زمينه ها، حضور قدرتمندانه خود را در اين کشور تثبيت نمايند. عمده ترين برنامه داعش اين است که خود را به آسياي ميانه برساند، به باور من، اکثر گروه هاي تروريستي به خصوص داعش بعد از شکست در خاورميانه تمام توجه خود را به افغانستان معطوف کرده و مي خواهد اين منطقه استراتژيک را به قلمرو تحت حاکميت خود تبديل نمايد. متأسفانه افغانستان از حضور گروه هاي تروريستي ارقام دقيقي ندارد. هرکس هرچه دلش خواست مي گويد. اسناد دقيقي وجود دارد که گروه داعش از نيمه هاي سال ۲۰۱۳ به اين سو به سربازگيري در افغانستان آغاز کرده و هدف نهايي شان، پيش روي به سمت آسياي ميانه و راه يافتن به آن قلمرو است، اما براي رسيدن به اين هدف، بايد در شمال افغانستان پايگاه هاي مستحکم و نيرومندي داشته باشند. به همين منظور تلاش مي ورزند تا در سه ولايت شمالي افغانستان يعني فارياب، سرپل و جوزجان براي تسلط بر شمال و حرکت به سمت مرزهاي آسياي ميانه، قرارگاه بسازند. قلمرو آسياي ميانه جاذبه هاي فراواني براي گروه داعش دارد از جمله: در اين منطقه شامل جمهوري هاي ترکمنستان، ازبکستان، تاجيکستان، قزاقستان و قيرغيزستان، نيروهاي بالقوه فراواني وجود دارند که در صورت فراهم شدن زمينه هاي لازم، احتمال مي رود شمار زيادي از آنان به گروه هاي افراطي از جمله داعش بپيوندند. متأسفانه ساکنان جمهوري هاي آسياي ميانه از جمله سنتي ترين و ناآگاه ترين مسلمانان منطقه و حتا جهان اند، آن ها ۷۰ سال تحت حاکميت رژيم هاي توتاليتر و ديکتاتور کمونيست به سر برده و اجازه مطالعات و کسب آگاهي از اسلام واقعي را نداشتند، در نتيجه فوق العاده ناآگاه و سنت گرا بار آمده اند، اين وضعيت براي گروه هاي افراطي شرايط فعاليت و جذب نيرو را در اين جمهوري ها مساعد ساخته است. آسياي ميانه براي داعش در حکم بانک مرکزي جلب و جذب نيرو به شمار ميرود.
آسياي ميانه يک منبع عظيم انرژي و ثروت است که بخش بزرگي از اين ثروت هاي طبيعي، بنابر راه نداشتن اين کشورها به آب هاي آزاد بينالمللي، دست نخورده و بدون استفاده مانده است. اين درحالي است که داعش براي اجرايي ساختن برنامههاي کلان تروريستي و جهان شمول خويش، علاوه بر نيروي کافي، به شدت به سرمايه و انرژي نيازمند است، علاوه بر داعش، برخي کشورها نيز به آسياي ميانه نه تنها همسايه جنوبي، بلکه حريم امنيتي روسيه است، ورود به قلمرو روسيه جزو استراتژي اساسي و تغييرناپذير داعش است و اين کار زماني ممکن است که نيروهاي داعش بتوانند خود را به سرزمينهاي آسياي ميانه برسانند.
از سوي ديگر، کشورهاي آسياي ميانه نه تنها همسايه جنوبي، بلکه حريم امنيتي روسيه است، ورود به قلمرو روسيه جزو استراتژي اساسي و تغييرناپذير داعش است واين کار زماني ممکن است که نيروهاي داعش بتوانند خود را به سرزمين هاي آسياي ميانه برسانند. همچنين اين منطقه با کشورهاي ديگري از جمله ايران، چين، افغانستان و به صورت بالواسطه با پاکستان و هند نيز هم مرز است و اين براي داعش و حامي بزرگ خارجي آن يعني ايالات متحده امريکا که داعيه تسلط بر تمام قلمروهاي اسلامي را دارد، بسيار پرجاذبه و تشويش آور است. به يقين بايد گفت، اين موارد جزء برنامه هاي بلند پروازانه گروه داعش در درازمدت است و رهبران اين گروه تنها زماني مي توانند به اين بلندپروازي ها فکر کنند که در مرحله نخست، شمال افغانستان را در اختيار داشته باشند.
هدف استراتژيک داعش مبني بر تسلط بر قلمرو آسياي ميانه نگراني هاي زيادي را در مسکو برانگيخته و روس ها حق دارند در مورد گسترش فعاليت هاي نظامي داعش در شمال افغانستان نگران باشند. بهتر است به جای خوشبيني هاي بدون سنجش، آگاهانه و خردمندانه در راه صلح گام برداشته شود، نه بر اساس وعده هاي ميان تهي اين و آن.