تشویق و تنبیه دو گزینه مهمی است که در موضوع تعلیم و تربیت انسانها، نقش اساسی و اصولی را ایفاء می کند.
تشویق و تنبیه در حدی از درجه اهمیت و ارزش قرار دارد که اگر پای یکی از این دو رکن بلنگد و نسبت به هر یک کم توجهی شود، لنگی و آفت و آسیب به پای دیگر نیز سرایت کرده و در کل هر دو اصل حیاتی را با چالش اساسی مواجه می کند.
تجربه نشان داده که هر اجتماع و کشوری که به این دو گزینه توامان توجه کرده و بهای لازم را به آنها داده است، بازده خوب و مناسب و قابل قبولی در زمینه امر تعلیم و تربیت مردم خویش داشته اند و بر عکس، جوامعی که موضوع را جدی نگرفته و نسبت به هر یک کم گذاشته اند، مردم خویش را با انواعی از ناهنجاری های تربیتی آزار داده اند.
افغانستان به عنوان کشوری که به هر دلیل به اصول و هنجارهای تعلیمی و تربیتی، کوچکترین توجه و اهتمام را نداشته است، مردم آن از این ناحیه، شدیدترین ضربه ها و لطمه های روحی و روانی را متحمل شده اند و از این ناحیه در لیست آسیب پذیر ترین ملل جهان جایگاه نخست را از آن خود کرده است.
تا جایی که تاریخ این کشور بیاد دارد، روحیه استعداد کشی و فقدان تشویق در میان آحاد مردم آن به عنوان یک اصل تخلف ناپذیر، همواره وجود داشته و همیشه افرادی که فقط از ناحیه سن و سال و نه عقل و خرد و منطق و تجربه و دانش، نسبت به دیگران چند پیراهن بیشتر چرک و کهنه کرده اند، سعی کرده اند با توجه به اصول بی ریشه کلان سالاری، افراد کم سن و سال تر از خویش را تحقیر و تضعیف کنند.
تحقیر و تضعیف های جاهلانه و همیشگی به اصطلاح بزرگان این مرز و بوم در عرض و طول زمانها، جای خود را به کشتن و ذبح کردن استعدادها داده است؛ به گونه ای که هر گاه بدعت و نوآوری و کشف و پیشرفتی در یکی از زمینه های علمی و هنری و فنی و غیر آن به وسیله یکی از استعدادهای جوان و درخشان افغان در کشور رقم می خورد، نه از جانب دولت و زمامداران مورد حمایت قرار می گیرد و نه هم به وسیله مردم تشویق و تحسین و تمجید می شود.
وضعیت ناهنجار موجود در کنار سایر نابسامانی های اقتصادی و امنیتی، جوانان و به خصوص نابغه ها و استعدادهای درخشان در این کشور را سرگردان و افسرده کرده است؛ به گونه ای که این قشر نخبه را از تلاش و فعالیت پویا در هر زمینه ای باز داشته و یا راهی سرزمینهای دور و دراز کرده است.
این در سطح خاص؛ اما در سطوح عام جامعه، تردیدی وجود ندارد که مردم افغانستان، در بسیاری از زمینه ها مردم مستعد و سخت کوشی هستند و یکی از آن همه موارد، ظهور و بروز استعدادها در حیطه کار رسانه ای و خبری است که جوانان بی شماری از سر اختیار و یا ناچاری-مانند سایر بسترهای موجود کاری در کشور- به آن روی آورده اند و مهم هم این است که به گونه ای که وضعیت رسانه ها و کیفیت کار رسانه ای و خبری نشان می دهد، به خوبی نیز از عهده آن بر آمده اند.
اما گویا این وضعیت برای بسیاری از مقامات و دولتمردانی که تا دیروز خود آنان نیز در جایگاه خبرنگاران درس نخوانده و ناچار قرار داشتند، قابل تحمل نبوده و اینک و بر اساس همان روحیه استعدادکُشی و تحقیر و کم زدن دیگران، گذشته نه چندان جالب خویش را فراموش کرده و خبرنگاران جوان و مستعد کشور خویش را "کچالو فروش و بی عقل" خطاب می کند.!
البته این قلم را سر آن نیست تا گله مند کس یا کسانی باشد که تا زمانی که خود به پستان شیر ده قدرت و حکومت وصل نشده بودند، از منتقدان جدی و پر و پا قرص حکومت بودند و با همین شگرد و شیطنت، توانسته بودند تعدادی هواخواه و طرفدار برای خود شان دست و پا کنند؛ اما به محض آنکه سران قدرت به این بی نوایان تشنه ی کرسی قدرت و ریاست، نیمه توجهی کردند و نام آنها را در لیست پرشمار و خنده دار سخنگویان معاونان ریاست جمهوری وارد کردند، این فروبحتان نیز به ناگاه تغییر محقر و مشمئز کننده ای را از خود به نمایش گذاشتند و در یک آن و لحظه چنان متحول شدند و از مدافعان ارم قدرت و دولت شدند که دهان یک ملت را از تعجب به سمت و سوی خویش، باز گذاشتند.!
باری! حتی اگر هموطنان جناب سخنگوی معاون رئیس جمهور، روزگاری کچالو فروش هم بوده باشند و این مقدار جربزه و جسارت و استعداد در آنها وجود داشته که توانسته اند از کچالو فروشی خود را به مراحل ارزشمند کار رسانه و خبر برسانند، این تغییر و تحول نه تنها قابل نکوهش و تحقیر نیست که در خور ستایش و قدردانی نیز است و به نظر می رسد امثال سخنگوی محترم معاون ریاست جمهوری را لازم و واجب است تا از عقل خویش دستور گرفته و بجای راندن سخنان رکیک و آزار دهنده، خبرنگاران جوان و مستعد کشور را تکریم و تمجید کنند؛ که این برخورد هم به خردورزی و ادب نزدیک است و هم به شان و مقام و شخصیت جناب سخنگوی معاون ریاست محترم جمهوری!