مسلمانان از زمانی که دچار تشتت و تفرقه شدند، زمان بردگی و بندگی آنان برای استعمار و استکبار شرق و غرب نیز آغاز شد. دول استعمارگر شرقی و غربی و در دهه های اخیر به خصوص دولتهای امریکایی و اروپایی، با درک و کشف این واقعیت که زمینه افتراق و نفاق در میان مسلمانان به اندازه لازم و کافی وجود دارد، روی این گزینه سرمایه گذاری های کلان و گسترده ای کردند و تا توانستند از این نقطه ضعف امت اسلامی در جهت منافع نامشروع استعماری خویش، بهره های کلان و فراوانی بردند.
اگر به تاریخ اسلام سری بزنیم خواهیم دید که مسلمانان از همان آغاز طلوع آئین انسان ساز اسلام، با تاسف سر سازگاری با یکدیگر نداشته اند و به جز معدود زمانی که شخص پیامبر اکرم (ص) در میان آنان بوده و آنها در حضور رسول خدا، بعضاً مسلمانان خوبی بودند و بعضی دیگر نیز تظاهر به خوب بودن می کردند؛ اما بعد از رحلت آن حضرت بود که زمینه های تفرقه و نابرادری برجسته شد و به خصوص آنگاه که بحث خلافت و قدرت و جانشینی پیامبر خدا(ص) مطرح گردید، نخستین جرقه های شکاف عمیق میان امت اسلامی، آغازیدن گرفت.
یهود که از همان آغاز حیات اسلام به عنوان دشمنی قسم خورده برای اسلام و مسلمانان مطرح بود و پیامبر بزرگوار اسلام نیز خطر یهود را به امت اسلامی گوشزد می کردند، خویش را برای دشمنی عمیق تر و دامنه دار تر با اسلام و مسلمین، آماده می کرد.
یکی از شگردهای موثر و کارای یهودیان برای ضربه زدن به اسلام و مسلمانان، اسلام آوردن ظاهری و تاکتیکی برخی از علمای آنان بود. علمایی از یهود چون کعب الاحبار و دیگران که می دیدند اسلام روز به روز در حال رشد و شکوفایی است و مژده آمدن پیامبر آخرالزمان را نیز در متون دینی مسیحیان خوانده بودند که این موضوع موجبات رشک و حسد عمیق آنان را نسبت به اسلام و مسلمانان فراهم نیز کرده بود؛ برای مقابله با این دین حنیف، بهترین راه مبارزه را آن تشخیص دادند که با اسلام و ایمان آوردن مصلحتی و ظاهری، در اعماق این دین نفوذ کنند و از درون به این آئین پویا و انسانی، ضربه بزنند.
علمای یهود همین کار را نیز کردند و با کمک برخی از خلفای دروغین که میانه ای با اسلام و هیچ یک از ادیان الهی نداشتند، بر مسند جعل احادیث و صدور فتاوای دروغین و به دور از منابع اصلی و واقعی اسلام و قرآن، تعداد بی شماری از احادیث جعلی و ساختگی را وارد متون دینی کردند.
علمای یهود با جعل و ساخت و ساز حدیث و روایت از رسول خدا(ص) و باقی صحابه، فعالیت و تلاش خویش را آغاز کردند و با جعل احادیث و سخنان تفرقه برانگیز که گویا از سوی پیشوایان دینی صادر شده است، به تلاشهای شیطنت آمیز و خطرناک خویش، وسعت و دامنه دادند.
روم یا ایتالیای کنونی که در همسایگی شام یا سوریه امروزی موقعیت داشت، به دقت اوضاع سرزمینهای اسلامی زیر نظر می گرفت. خلافت اسلامی و پس از دوران استیلای آن در زمان خلفای اربعه و ادامه فتح و فتوحات در زمانهای بعد از آنان تا تشکیل امپراتوری بزرگ عثمانی، می توان گفت روزهای عزت و رونق خویش را طی می نمود.
اما این دوران و با دخالت قدرتهای یهودی و مسیحی آن زمان و صد البته با استفاده از اختلاف مذهبی مسلمانان که در آن زمان به اوج ممکن خویش رسیده بود و جنگی پنهان میان عرب و عجم و ترک و فارس، در جریان بود، روز تا روز به افول و زوال خویش نزدیک می شد.
دولتهای استعماری مسیحی که اعتقادی حتی به آئین یهود و مسیحیت نداشتند و با ظهور و بروز رنسانس در اروپا، ایمان و باور به آسمان و خدا را از دست داده بودند؛ با انگیزه مضاعف در جنگ با اسلام وارد شدند و با بهره وری از پتانسیل اختلافات مذهبی در میان مسلمانان، آنان را ضعیف و ضعیف تر کردند؛ تا آنجا که در مدت زمانی نه چندان طولانی، اکثریتی از سرزمینهای اسلامی را در شمار مستعمرات خویش اضافه کردند.
زمامداران مسلمان که حالا سرزمینهای پهناور آنان، توسط استعمار به کشورهای کوچک و ضعیفی تقسیم شده بود، باید گوش به حرف سران استعمار می دادند و هر آنچه آنان دیکته می کردند، در برابر مردم و کشور خویش انجام می دادند؛ حتی اگر آن دیکته ها به خیر و صلاح کشور و ملت شان هم نمی بود و نباشد؛ چرا که مهم منافع نامشروع استعمارگران شرقی و غربی بود و است.
شاید سران کشورهای اسلامی در بدو و آغاز مستعمره شدن چنین فکر می کردند که استعمار فقط به فکر برقراری سلطه سیاسی خویش بر آنان و کشورهای شان است و با پذیرش آن سلطه، دیگر کاری به کار آنها و مردم و کشور شان ندارند؛ اما با مرور زمان، این فروشندگان خود و کشور خویش به بیگانگان، به روشنی دریافتند که استعمار حد یقف ندارد و وجود آخرین ایستگاه در فرهنگ استعمارگران در مواجهه با مستعمرات شان، معنی و مفهومی را القاء نمی کند.
این در واقع همان واقعیتی است که آفریدگار انسان و جهان در قرآن مجید بدان اشاره کرده و به مسلمانان هشدار آن را داده است و آن واقعیت یعنی اینکه :"ای پیامبر! یهود و نصارا هیچگاه و هرگز از تو راضی نمی شوند؛ مگر آنکه از راه و روش آنان متابعت کنی". یعنی تسلیم محض و صرف آنان باشی؛ دقیقاً بسان سران و رهبران بی خاصیت و خائن بسیاری از کشورهای اسلامی- عربی و ترکی که همه چیز خود را در طبق اخلاص برای بیگانگان و استعمارگران شرقی و غربی، قرار داده اند و منافع ملت و کشورهای شان را قربانی مطامع استعمار و استکبار کرده اند؛ اما با این حال سران زیاده خواه و توسعه طلب استعمار، ابداً از آنان راضی نیستند و طبق سخن حق قرآن عظیم الشان راضی نیز نخواهند شد تا آنکه از دین و آئین خویش بر گردند و تا زنده اند به عنوان نوکران و غلامان حلقه بگوش استعمار و استکبار باقی بمانند.
اگر به تاریخ اسلام سری بزنیم خواهیم دید که مسلمانان از همان آغاز طلوع آئین انسان ساز اسلام، با تاسف سر سازگاری با یکدیگر نداشته اند و به جز معدود زمانی که شخص پیامبر اکرم (ص) در میان آنان بوده و آنها در حضور رسول خدا، بعضاً مسلمانان خوبی بودند و بعضی دیگر نیز تظاهر به خوب بودن می کردند؛ اما بعد از رحلت آن حضرت بود که زمینه های تفرقه و نابرادری برجسته شد و به خصوص آنگاه که بحث خلافت و قدرت و جانشینی پیامبر خدا(ص) مطرح گردید، نخستین جرقه های شکاف عمیق میان امت اسلامی، آغازیدن گرفت.
یهود که از همان آغاز حیات اسلام به عنوان دشمنی قسم خورده برای اسلام و مسلمانان مطرح بود و پیامبر بزرگوار اسلام نیز خطر یهود را به امت اسلامی گوشزد می کردند، خویش را برای دشمنی عمیق تر و دامنه دار تر با اسلام و مسلمین، آماده می کرد.
یکی از شگردهای موثر و کارای یهودیان برای ضربه زدن به اسلام و مسلمانان، اسلام آوردن ظاهری و تاکتیکی برخی از علمای آنان بود. علمایی از یهود چون کعب الاحبار و دیگران که می دیدند اسلام روز به روز در حال رشد و شکوفایی است و مژده آمدن پیامبر آخرالزمان را نیز در متون دینی مسیحیان خوانده بودند که این موضوع موجبات رشک و حسد عمیق آنان را نسبت به اسلام و مسلمانان فراهم نیز کرده بود؛ برای مقابله با این دین حنیف، بهترین راه مبارزه را آن تشخیص دادند که با اسلام و ایمان آوردن مصلحتی و ظاهری، در اعماق این دین نفوذ کنند و از درون به این آئین پویا و انسانی، ضربه بزنند.
علمای یهود همین کار را نیز کردند و با کمک برخی از خلفای دروغین که میانه ای با اسلام و هیچ یک از ادیان الهی نداشتند، بر مسند جعل احادیث و صدور فتاوای دروغین و به دور از منابع اصلی و واقعی اسلام و قرآن، تعداد بی شماری از احادیث جعلی و ساختگی را وارد متون دینی کردند.
علمای یهود با جعل و ساخت و ساز حدیث و روایت از رسول خدا(ص) و باقی صحابه، فعالیت و تلاش خویش را آغاز کردند و با جعل احادیث و سخنان تفرقه برانگیز که گویا از سوی پیشوایان دینی صادر شده است، به تلاشهای شیطنت آمیز و خطرناک خویش، وسعت و دامنه دادند.
روم یا ایتالیای کنونی که در همسایگی شام یا سوریه امروزی موقعیت داشت، به دقت اوضاع سرزمینهای اسلامی زیر نظر می گرفت. خلافت اسلامی و پس از دوران استیلای آن در زمان خلفای اربعه و ادامه فتح و فتوحات در زمانهای بعد از آنان تا تشکیل امپراتوری بزرگ عثمانی، می توان گفت روزهای عزت و رونق خویش را طی می نمود.
اما این دوران و با دخالت قدرتهای یهودی و مسیحی آن زمان و صد البته با استفاده از اختلاف مذهبی مسلمانان که در آن زمان به اوج ممکن خویش رسیده بود و جنگی پنهان میان عرب و عجم و ترک و فارس، در جریان بود، روز تا روز به افول و زوال خویش نزدیک می شد.
دولتهای استعماری مسیحی که اعتقادی حتی به آئین یهود و مسیحیت نداشتند و با ظهور و بروز رنسانس در اروپا، ایمان و باور به آسمان و خدا را از دست داده بودند؛ با انگیزه مضاعف در جنگ با اسلام وارد شدند و با بهره وری از پتانسیل اختلافات مذهبی در میان مسلمانان، آنان را ضعیف و ضعیف تر کردند؛ تا آنجا که در مدت زمانی نه چندان طولانی، اکثریتی از سرزمینهای اسلامی را در شمار مستعمرات خویش اضافه کردند.
زمامداران مسلمان که حالا سرزمینهای پهناور آنان، توسط استعمار به کشورهای کوچک و ضعیفی تقسیم شده بود، باید گوش به حرف سران استعمار می دادند و هر آنچه آنان دیکته می کردند، در برابر مردم و کشور خویش انجام می دادند؛ حتی اگر آن دیکته ها به خیر و صلاح کشور و ملت شان هم نمی بود و نباشد؛ چرا که مهم منافع نامشروع استعمارگران شرقی و غربی بود و است.
شاید سران کشورهای اسلامی در بدو و آغاز مستعمره شدن چنین فکر می کردند که استعمار فقط به فکر برقراری سلطه سیاسی خویش بر آنان و کشورهای شان است و با پذیرش آن سلطه، دیگر کاری به کار آنها و مردم و کشور شان ندارند؛ اما با مرور زمان، این فروشندگان خود و کشور خویش به بیگانگان، به روشنی دریافتند که استعمار حد یقف ندارد و وجود آخرین ایستگاه در فرهنگ استعمارگران در مواجهه با مستعمرات شان، معنی و مفهومی را القاء نمی کند.
این در واقع همان واقعیتی است که آفریدگار انسان و جهان در قرآن مجید بدان اشاره کرده و به مسلمانان هشدار آن را داده است و آن واقعیت یعنی اینکه :"ای پیامبر! یهود و نصارا هیچگاه و هرگز از تو راضی نمی شوند؛ مگر آنکه از راه و روش آنان متابعت کنی". یعنی تسلیم محض و صرف آنان باشی؛ دقیقاً بسان سران و رهبران بی خاصیت و خائن بسیاری از کشورهای اسلامی- عربی و ترکی که همه چیز خود را در طبق اخلاص برای بیگانگان و استعمارگران شرقی و غربی، قرار داده اند و منافع ملت و کشورهای شان را قربانی مطامع استعمار و استکبار کرده اند؛ اما با این حال سران زیاده خواه و توسعه طلب استعمار، ابداً از آنان راضی نیستند و طبق سخن حق قرآن عظیم الشان راضی نیز نخواهند شد تا آنکه از دین و آئین خویش بر گردند و تا زنده اند به عنوان نوکران و غلامان حلقه بگوش استعمار و استکبار باقی بمانند.