... خداوند سبحان، محمد صلي الله عليه و آله را به حق و راستي برانگيخت تا بندگان خود را از عبوديت بتها خارج گرداند و از پيروي شيطان به طاعت خداي درآورد. حجت او در اين راهنمايي، قرآني بود كه به روشني و استحكام بر بندگانش بيان كرد تا بندگان، خداي را پس از آن كه او را در جهل خود به فراموشي سپردند دوباره آگاه سازد و بعد از آن كه وي را انكار كردند به اقرارش بنشينند و پردههاي كفر را به جلوههاي ايمان بدل نمايند.
پس خداي سبحان برايشان متجلّي شد؛ نه آنگونه كه وي را به چشم ببينند، بلكه به واسطهي مظاهر قدرتش او را در جان و دل خود بيابند. آنان را از سطوت و شوكتش بيم داد و بدان چه از مهلكهها بر اقوام پيشين رو كرد آگاهشان ساخت. هان! دير نباشد كه بر شما زمانهاي درآيد كه پس از من پنهانترين چيزها حق و حقيقت باشد و آشكارترين چهره، چهرهي باطل و ناحق؛ كه در آن روزگار دروغها بر خداي و رسولش نسبت دهند و قرآن را بيمقدارترين اشياء گردانند، كه آن را به حق و راستي نخوانند و در معاني آن به تحريف و كژي دست يازند1...
... شما نيك ميدانستيد كه نسبت من با پيامبر صليالله و عليه چيست و به كدامين نسبت نزديك و منزلت والا به او پيوند خورده بودم. آن هنگام كه كودك خردي بودم مرا در خانه خويش جاي داد و در آغوش خود نهاد، بدانگونه كه شميم او را حس ميكردم... نه دروغي از من شنيد و نه كژي و كاستي در رفتارم ديد. خداي تعالي، از آن روز كه وي از شير گرفته شد، يكي از اعظم فرشتگانش را قرين او ساخت تا راههاي بزرگي و مكرمت را پيش پاي او نهد و محاسن اخلاق عالم را به چشمانش كشد و من پا به پاي او در اين سلوك همراهش بودم. هر روز نمونهاي از اخلاق نيكويش را در برابر ديدگان من نمايان ميكرد و مرا واميداشت كه بدان اقتدا كنم، هيچ خانهاي نبود كه او و همسرش خديجه باشند و من سومين آنها نبوده باشم.
نور وحي و رسالت را در كنارش ميديدم و رايحه نبوت را استشمام ميكردم. آنگاه كه وحي الهي بر او نازل شد ناله شيطان را شنيدم و از پيامبر پرسيدم: اين چه صدايي است؟ كه گفت: اين شكوه ياس و ناله نوميدي است كه شيطان از عبوديت بندگان خدا برخويش شكايت برآورده و مأيوس شده است. ياعلي! همانا آنچه را من ميشنوم تو ميشنوی و آنچه را من ميبينم تو نيز هر سال برههاي را در غار حرا به خلوت و عزلت و در نجوا با پرودگار خود ميگذارند و هيچكس جز من شاهد آن خلوت نبود.مينگري؛ جز آن كه پيامبر نيستي ولكن وزير و ياور مني و در همه حال بر خير و نيكويي استوار2!... گواهي ميدهم كه محمد صلي اله عليه وآله بنده و فرستاده خدا بود كه او را به دين فراگير و علمگستر مبعوث كرد و با نشانهاي فراگير و كتابي نوراني و فروغي درخشنده و برقي تابنده و فرماني فارق ميان حق و باطل بهسوي مردمان فرو فرستاد، تا شبهات باطل را با وجود او بزدايد و دلايل آشكار را با بيان او روشن گرداند و ايشان را به آيات پروردگار تنبّه دهد و از عذابها بيمناك سازد.
اينها همه در زماني بود كه مردم به فتنههاي فراگير مبتلا بودند و ريسمان دين را از كف نهاده بودند و ستونهاي يقين خود را متزلزل كرده و در باورهاي خود به اختلاف و در زندگي خويش به تشتت افتاده بودند. راه خروج از فتنهها تنگ و بيرق هدايت فرو افتاده و كوريها فراگير و معصيت خداي دامنگير شده بود. شيطان به قدرت و نصرت كمر راسته كرده بود و ايمان به خفت و ذلت دچار شده بود و اركان دين ويران و نشانههاي آن ناپيدا بود. راه ايمان خراب و پيروان شيطان فراوان!
مردم به راههاي شيطان گام ميزدند و بر طريق گمراهي ره ميسپردند، چندان كه با كمك و همياري ايشان، حيلههاي شيطان به كار افتاد و بيرق گمراهي و ضلالتش برافراشته گشت، تا بدان جا كه همگان به حيرت و سرگرداني در افتادند. اينها همه در بهترين محل دنيا بود، كه فتنهها خوابشان به بيخوابي و اضطراب بدل كرد و سرمهي چشمانشان را به گريه و اشك آلوده ساخت؛ در سرزميني كه دهان عالمان و دانايان بسته و لگام نادانان و فرومايگان گسسته بود.3
از معدود مواردي كه خداوند بر سر پيامبر خويش سنت نهاده و آن را به رخ وي كشيده است، نعمت مهرباني و نرمخويي و مدارا با خلايق است، آنجا كه فرمايد: «به رحمت و منت الهياي رسول! دل تو با مردمان نرم و مهربان شد و اگر تندخو و غليظالقلب ميبودي، ايشان از پيرامون تو پراكنده ميشدند.»4 آيا ميتوان ميلاد پيامبر رحمت را آغازي دوباره بر تولد مهربانيها، نرمخوييها و خوش زبانيها ساخت؟
پينويس:
1ـ نهجالبلاغه فيض: خطبه 147
2ـ همان: 234(قاصعه)
3ـ همان: خطبه 2
4ـ آل عمران: 159
منبع: روزنامه اطلاعات
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)- مشهد مقدس