دولت یکی از مفاهیم بنیادی علم سیاست محسوب میشود. اهمیت دولت به گونهای است که عدهای از دانشمندان علوم سیاسی، علم سیاست را «علم بررسی و مطالعهی دولت» تعریف میکنند. در حقیقت، عصری که ما در آن زندگی میکنیم، روابط جمعی و زندگی مسالمت آمیز انسان ها در کنارهم بدون وجود دولت امکان پذیر نبوده و فقط در عالم اندیشه قابل تصور است؛ از لحاظ عملی نمیتوان زندگی سیاسی را بدون دولت تصور کرد.
در حال حاضر مفهوم «جامعهی بیدولت» فقط در عالم نظر وجود دارد و نمیتوان مصداق عینی و نمونهی واقعی در جهان برای آن پیدا نمود؛ اما با وجود همگون شدن جهان از نظر وجود و حاکمیت دولتها، تمامی دولتها مانند هم نیستند؛ برخی از دولتها قدرتمند، کارآمد و با ثبات و برخی دیگر ضعیف، نا توان، نابسامان و ناکارآمدند.
دولتسازی (state – building) اصطلاحی است که از دهه 1990 م وارد ادبیات سیاسی گردید. این مفهوم در حال حاضر بیشتر در مباحث مربوط به توسعه سیاسی و مسائل کشورهای جهان سوم به کار گرفته می شود. اصطلاح دیگری که در عرض این مفهوم مطرح است، ملت سازی (nation - building ) است. گاهی هم ترکیبی از این دو اصطلاح یعنی دولت – ملت سازی از سوی اندیشمندان به کار میرود. اینکه دولتسازی مقدم است یا ملتسازی، بحثهای دامنهداری را میان اندیشمندان علم سیاست به وجود آورده است.
بر اساس نظریههای دولتسازی، شکلگیری دولت گاهی در نتیجهی تحولات و روندهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داخلی شکل می گیرد که به آن «پروسهی دولتسازی» میگویند؛ و دولتسازی گاهی نه از کانال طبیعی و درون کشوری بلکه به وسیلهی نیروهای خارجی صورت میپذیرد که به آن «پروژهی دولتسازی» میگویند.
با نگاهی به تاریخ معاصرافغانستان این نکته به وضوح قابل مشاهده است که دولت به معنای واقعی آن در این سرزمین شکل نگرفته است. مسئلهی دولت در افغانستان به گونهای آشفته و بحرانی بوده است که بسیاری از صاحب نظران و تحلیلگران مسایل سیاسی اصطلاح «دولت ورشکسته» را در مورد آن به کار میبردند.
پس از کنفرانس بن در سال 2001 روند دولتسازی در افغانستان آغاز گردیده است؛ به نظر میرسد روندی که تحت عنوان دولت سازی در افغانستان آغاز شده است، بیشتر در قالب پروژهی دولتسازی قابل تبیین می باشد تا پروسه دولت سازی.
در حال حاضر، با گذشت دهسال از شکلگیری نظام نوین سیاسی در کشور، دولتسازی در افغانستان با تمام موفقیتهای نسبیای که داشته است، با چالشها و تعارضات زیادی همراه بوده و این دور باطل همچنان ادامه دارد.
یکی از چالش های فراروی دولتسازی در کشور، این است که افغانستان هنوز در زمینهی ملتسازی ضعفهای جدی دارد؛ درواقع مشکلهی «هویت ملی» در افغانستان همچنان لاینحل باقی مانده است. به نظر میرسد تا این معضل حل و فصل نگردد نمیتوان به پروسهی دولتسازی چندان امیدوار و خوشبین بود.
چالش دیگر که در مسیر دولتسازی در افغانستان به چشم می خورد، بوروکراسی ناکارآمد و ساختار اداری ضعیف است. بوروکراسی کارآمد در دولت سازی، به گونه ای از اهمیت بر خودار است که بدون آن، دولت با ثبات و پایدار هیچگاه شکل نخواهد گرفت.
ماکس وبر جامعهشناس سیاسی آلمانی، چنان اهمیتی برای بوروکراسی قایل است که شکلگیری دولت مدرن را نتیجهی به وجود آمدن بوروکراسی در جوامع غربی میداند. از طرفی بسیاری از دانشمندان توسعه، عقیده دارند در کشورهای جهان سوم باید توسعهی اداری مقدم بر توسعهی سیاسی(دولت سازی) صورت پذیرد. البته چنین تفکیکی فقط در عالم تئوری به صورت کامل صورتپذیر است و در عمل نمیتوان چنین تفکیکی میان اجزا و روندهای توسعه در یک کشور صورت داد.
چالشهای دیگری نیز در این زمینه قابل ذکر است؛ روند کند بازسازی اقتصادی، پروسهی ناکام صلح با مخالفان دولت، ساختار ناکارآمد و ضعیف اردوی ملی و... هرکدام به نوبهی خود و در یک ارتباط ساختاری با یکدیگر در برابر روند دولتسازی در افغانستان قرار داشته و مانع ایجاد می نمایند.
با توجه به آنچه ذکر شد، برای موفقیت دولتسازی و شکلگیری یک دولت قوی در افغانستان اقدامات اساسی و پایهای باید صورت پذیرد؛ ملتسازی و شکلگیری هویت ملی، توسعه و تحول اداری، توسعهی اقتصادی و ... مسائلی هستند که تا به سرانجام نرسد نمیتوان به آیندهی دولتسازی در افغانستان چندان امیدوار بود.
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) – کابل – سرویس تحلیل و پژوهش اخبار