شهید مصباح، این شخصیت جهادی با اخلاق و رفتاری خوش همواره در حتی سخت ترین دلها نفوذ می کرد و همگان و به خصوص جوانان را با اندیشه ها و اعتقادات اسلامی خویش همراه و همصدا می نمود و همواره توصیه میکرد که در راه احقاق حق جدی عمل کرده و هرگز به خاطر مسائل دنیوی حق را ناحق نکنیم.
این مطلب توسط خواهر شهید مصباح مزاری در گفتگو با
خبرگزاری صدای افغان(آوا) به مناسبت فرا رسیدن هفدهمین سالگرد شهادت شهید سیدعلی اکبر مصباح مزاری که توسط دشمنان کوردل افغانستان در نهم دلو(بهمن) 1373 در شهر مزارشریف به شهادت رسید، عنوان شد.
وی در ابتدای این گفتگو به صحبت در خصوص برخی از ویژگی های بارز شهید مصباح پرداخت و گفت: هر چه از شهید مصباح بگوییم تمام شدنی نیست و دفترهایی قطور از مجاهدت، مبارزات و اخلاق نیکوی وی پُر میشود.
این خواهر شهید مصباح که از لحظهی تولد تا هنگام شهادت برادر در کنار ایشان حضور داشته، ادامه داد: شهید مصباح در بهار سال 1336 در قريه آبخانه ولايت بلخ متولد شد و تا لحظه وداع با این دنیا، هرگز از تلاش، مبارزه و جهاد علیه کفر دست برنداشت، تا اینکه حتی جان خود را فدای اسلام و ملت افغانستان نمود.
خانم مصباح سپس در خصوص چگونگی مبارزات برادرش گفت: در دوران جهاد من همواره دوشا دوش برادر از همه چیز حتی خانواده و فرزندان خود گذشتم و نه تنها برای شهید مصباح، خواهر که فرمانده ایشان نیز بودم، چرا که برادرم در بسیاری از امور با من مشورت مینمود.
وی ادامه داد: در واقع ما خواهر و برادر، همچون امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) بودیم که حتی در برخی عملیات ها از جمله در کوه البرز در کنار برادر همچون شیر زنی حضور داشتم و به ایشان و یارانش کمک می نمودم.
این خواهر شهید مصباح سپس به گفتگو در رابطه با علت ترور برادر پرداخت و گفت: دشمنان و کمونیست ها همواره اعلام میکردند که ممکن است آقای مصباح مزاری مؤسس سازمان فدائیان اسلام، افغانستان را تبدیل به ایرانی دیگر کند، به همین منظور بارها و بارها خانواده ما را مورد تهدید قرار دادند.
وی در تکمیل مطلب فوق، علاوه کرد: دشمنان روزی سید منور مصباح برادرمان را که شخصیتی جهادی بود را به منظور اینکه شهید مصباح دست از مبازره و جهاد بردارد، دستگیر و مورد شکنجه قرار دادند، تاجاییکه حتی وی را با چشمانی بسته و در بدترین حالت از کوه به پایین انداختند.
این خواهر مجاهد در ادامه گفت: شهید مصباح در پاسخ به این اقدام دشمنان،اعلام نمود که این اقدامات شما هرگز مانع از فعالیت ها و مبارزات من نمیشود، همچنان که امام زین العابدین(ع) مریض بود و یا امام موسی کاظم(ع) که با حال مریض 14 سال در زندان به سر بُرد، من هم برادر مریض خود را به شما می سپارم، هر کار که میخواهید با او انجام دهید، من از خواسته ام دست برنمی دارم و هرگز تسلیم شما نمیشوم، سپس آنها برادرمان را با حال و اوضاعی بسیار بد و وخیم بر روی تابوت برای ما فرستادند.
خواهر شهید مصباح سپس به مسموم شدن پسر دوازده ساله شهید مصباح به عنوان یکی دیگر از تهدیدات از سوی دشمنان اشاره کرد و اظهار داشت: روزی علی ناصر پسر وسطی برادرم را در مدرسه توسط سم در نوشابه مسموم کردند و حال علی ناصر چنان بد شد که فقط پس از خوردن نوشابه هفت قدم راه رفت و ناگهان با سینه بر زمین افتاد و از بدنش جگرش ریز ریز شده، خارج شد و به شهادت رسید.
به گفتهی خواهر شهید مصباح، با این اقدامات نه تنها شهید مصباح دست از مبارزه و تلاش برنداشت و کنار نکشید، بلکه بسیار برای ادامه جهاد مصمم شد و همواره میگفت" این جلادان حتی به یک پسر بچه رحم نکردند، پس باید علیه آنان مبارزه را ادامه دهیم".
خانم مصباح در ادامهی این گفتگو در پاسخ به این سوال که در روز نهم دلو 1373 بر شما چه گذشت، گفت: در روز نهم دلو یعنی روز شهادت برادرم، ایشان صبح آمد و گفت: امروز ناهار برای همرزمانم بولانی(نوعی غذا) درست کنید که همسر برادر و مادرم در حال پختن بودند که ناگهان ساعت 4 بعد از ظهر که من در حال خوردن بولانی بودم، صدای تیراندازی را شنیدم، با عجله از جا بلند شدم و فریاد زنان با وجود اینکه بعضی از اقوام مانع بیرون رفتن من از خانه میشدند، به خیابان رفتم و دیدم که خیابان مملو از جمعیت و برادرم غرق به خون در پتو است، سپس با دیدن آن صحنه ناگهان بیهوش شدم.
وی درحالیکه اشک میریخت، ادامه داد: هنگامی که چشم باز کردم، جنازه برادر و هفت همرزمش را به خانه آورده بودند، زمانیکه پارچه سفید را از روی برادر شهیدم کنار زدم، صورتش غرق در خون بود، به طوریکه چشم راستش از حدقه بیرون زده بود، گو اینکه ناگهان چشم چپش را باز کرد و به من لبخند زد، عمامه برادرم در حالی که خون آلود بود، فقط کج شده و نیافتاده بود، مغز سر از گوشش خارج شده بود، مغزهای هفت همرزم برادرم نیز از گوش هایشان بیرون زده بود و بدن هایشان با گلوله سوراخ سوراخ شده بود.
خواهر شهید مصباح ضمن اشاره به اینکه یاران شهید مصباح همگی اهل قزل آباد بودند، افزود: آن هفت جنازه به منطقه قزل آباد منتقل شدند و شهید مصباح در بعد از ظهر دهم دلو در منطقهی یولمرب در حالیکه شیعه و سنی و همه مردم که در تشییع جنازه برادرم حضور داشتند، تابوت شهید مصباح را به دوش داشتند، دستمال های خود را برای تبرک بر روی تابوت می انداختند و سپس دوباره به گردن خود میآویختند.
وی با بیان اینکه جنازه شهید مصباح قابل غسل دادن نبود و با کفنی خون آلود، وی را به خاک سپردیم، گفت: آقای موحد بلخی در هنگام تشییع جنازه از جان خود گذشت و با شجاعت صندلی زیر پا نهاد و شروع به سخنرانی کرد و در بین جمعیت اعلام کرد: "خدایا هر کسی که آقا و مولای ما را به شهادت رساند، تو خود می دانی که امروز مادر، خواهر و بازماندگان شهید مصباح چه حال دارند، پس عاملین این جنایت را در اولین وقت رسوا کن".
به گفتهی این زن مجاهد، در روز تشییع پیکر شهید مصباح زمین و زمان اشک می ریخت و مادرم نیز در داغ از دست دادن آن جوان رشید، گریه کنان بر سر مزار، خاک بر سر خود می ریخت و پس از تحمل این همه مصیبت، جگرش تکه تکه شد و از غصه زیاد، از دنیا رفت.
این شیر زن افغانستانی ضمن تأکید بر اینکه برادران جهادی و همسنگران شهید مصباح، همگی شهید مصباح و فداکاری هایش را فراموش کردند، گفت: عده ای آنان پس از شهادت برادرم همگی مشغول کارها و منافع شخصی خود از جمله؛ ازدواج و به دست اوردن پُست و مقام شدند و برادرم را تنها گذاشتند.
وی درحالیکه بغض گلویش را گرفته بود، ادامه داد: روزی که برای زیارت بر سر مزار برادر رفته بودم، در حال بازگشت، ایشان را دیدم که دستمال بسیجی بر گردن دارد و از زیارتی دیگر بیرون شد، جلوتر رفتم و با خودم گفتم او که برادرم بود، کجا رفت؟ وقتی برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم، شهید مصباح را دیدم که به طرف آسمان میرفت، در واقع او زمینی نبود، از ابتدا آسمانی بود و به آسمان رفت.
خواهر شهید مصباح در خصوص مقبره برادر گفت: مقبره برادرم اگرچه ساده است، اما محلی برای شفای بیماران سرطانی، حل مشکلات گرفتارها و دادن اولاد به زنان بی اولاد است، از اینرو، زن و مرد، پیر و جوان برای قبولی حاجت به زیارت میآیند و با دست پُر برمیگردند.
خانم مصباح در پایان این گفتگو در مورد فرزندان این شهید بزرگوار گفت: شهید مصباح دارای سه فرزند پسر و سه دختر میباشد که علاوه بر علی ناصر که در سن 12 سالگی در مدرسه مسموم و به شهادت رسید، پسر دیگر ایشان به نام علی طارق در سن 14 سالگی و علی عارف پسر کوچک شهید مصباح، در سن 21 سالگی در 3 حوت( اسفند) 1389 در مشهد مقدس بر اثر ایست قلبی از این دنیا رفتند و به دیدار پدر شتافتند.
روحشان شاد
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) - مشهدمقدس - سرویس آیین واندیشه