گلبدین حکمتیار؛ رهبر حزب اسلام که در تاریخ سیاسی چهار دهه اخیر افغانستان به جنگ طلبی و خشونت گرایی شهرت دارد اخیرا در پیامی به مناسبت عید فطر گفته است که "به میان آوردن نظام فدرالی، ایجاد فتنه به نام اقلیت و اکثریت، دادن سهم بزرگ به اقلیتها در نیروهای امنیتی افغانستان، ساختن ولایت برای اقلیتها و تعیین والیها به خواست خود آنها" بخشی از تلاشهای خارجیها برای بهم زدن دولت مرکزی است.
او گفته که "اکنون بامیان و دایکندی مانند بلخ حیثیت ایالتهای مستقل را دارند." او ریاست جمهوری را متهم کرده که زیر فشار "دالر دولت ایران و برنامههای امریکا" دایکندی را ولایت بسازد و اختیار تمام نهادهای ملکی و نظامی ولایات مرکزی را به "هزارهها و شیعهها" بسپارد.
او با اشاره به اختلاف کوچیها و هزارهها در میدان وردک میگوید:"گروه های تحت حمایت امریکاییها را تشویق کردند؛ تا زمینهای پشتون ها را غصب کنند، به کوچیها اجازه نمیدهند که به مناطق خود و چراگاهای خود بروند."
حکمتیار به هزارهها هشدار میدهد:"آنروز فراخواهد رسید که مردم مظلوم افغانستان برای احقاق حقوق غصب شده شان کمر ببندند و در آن زمان در هیچ گوشه کشور پناهگاهی برای خود نخواهند یافت. بعضی از آنها به ایران فرار خواهند کرد و ایران هم با آنها سلوک وحشیانه و بیرحمانه خواهد کرد."
سخنان حکمتیار بازتاب گسترده ای در رسانه های گروهی، محافل سیاسی و نزد مردم داشته است؛ اما در کمال بی باوری حکومت افغانستان به عنوان نهاد مسئول حفظ وحدت و امنیت کشور، هیچ واکنشی در برابر این تهدیدهای مسموم و آغشته به سم خودخواهی، قوم پرستی و نفرت نژادی نشان نداده است.
شماری از ناظران با اشاره به سکوت معنادار حکومت در برابر این پیام زهرآگین و کینه توزانه گفته اند که حضور گسترده مهره های وفادار به اصول اعتقادی و اهداف حزبی حکمتیار در دولت، مانع از واکنش رسمی و مسئولانه حکومت در قبال این سخنان شده است.
در هرحال، به باور ناظران، این پیام نشان می دهد حزب اسلامی که پیش از این، با همه نظام های سیاسی در افغانستان جنگیده است پس از سال ۲۰۱۴ نیز همچنان آتش جنگ را به نفع برخی سازمان های استخباراتی خارجی به ویژه آی اس آی پاکستان و شماری از کشورهای عربی، در افغانستان شعله ور نگه خواهد داشت؛ اما آنچه مایه نگرانی های گسترده در این باره شده این است که او این بار، قومیت و تنش های قومی و طایفه ای را محور جنگ های آینده خود علیه مردم افغانستان قرار داده است.
نکته اصلی نگران کننده در این پیام نیز همین امر است. او به زعم خود به دفاع از "مظلومیت" پشتون ها وارد کارزار با "اقلیت" هزاره شده است. این در حالی است که هزاره ها طی ۱۰ سال گذشته از کمترین منابع مالی و توسعه ای دولت کنونی بهره مند گشته اند. ولایات هزاره نشین با آنکه همواره امن ترین ولایت های کشور بوده اند؛ اما هیچگاه به میزان امنیتی که در آنها برقرار بوده سهم عادلانه ای در توسعه و بازسازی و بهره مندی از منابع اقتصادی و اجتماعی کشور نداشته اند.
هنوز هم با وجود استقرار نمادین دموکراسی و شایسته سالاری در کشور، نگاه رسمی و حاکم به حقوق شهروندی، مبتنی بر انگاره بی پایه "اقلیت" و "اکثریت" است. با وجود خشم و عصبانیت گلبدین حکمتیار از واگذاری مسئولیت ولایت های شیعه نشین به حاکمان شیعه، مردم این ولایات همچنان از غیرمردمی بودن دستگاه های حاکم محلی شکایت دارند و از اینکه چرا صدای آنها به گوش حاکمیت نمی رسد. تنها پستی که به نام هزاره و شیعه در ترکیب قدرت و دولت، پایدار مانده است، سمت معاونت دوم ریاست جمهوری است که اما و اگرهای زیادی در باره صلاحیت و مسئولیت آن وجود دارد؛ بنابراین، برخلاف پیام سراسر خشم و نفرت و عقده و کینه و انزجار حکمتیار از اعطای سهم فراتر از حق به هزاره ها و شیعیان، هزاره ها و شیعیان در افغانستان، سهم زیادی در تحولات جدید نداشته اند و هنوز به مثابه محروم ترین طیف اجتماعی در کشور شناخته می شوند؛ اما تنها یک تفاوت هست که همان شاید موجب خشم و عصبانیت حکمتیار شده و کینه های دیرینه او را برانگیخته باشد و آن اینکه هزاره ها طی این ده سال به یمن توقف راکت باری های وی بر غرب کابل، کمتر طعمه هیولای مرگ شده اند و این همان چیزی است که حکمتیار در این پیام، با خشم و خشونت، وعده تحقق خونین آن را می دهد!
و سخن آخر اینکه پیام حکمتیار با توجه به فضای موجود و دورافتادن وی از دایره صلح و سازش، می تواند نوعی جنگ روانی باشد؛ اما با توجه به سوابق جنایات حزب اسلامی علیه دیگر اقوام و مذاهب در افغانستان، تهدیدی جدی و واقعی به شمار می آید و این پیام، بسته به بستر تاریخی ارزیابی تبعات آن، معناهای متفاوت دارد.
او گفته که "اکنون بامیان و دایکندی مانند بلخ حیثیت ایالتهای مستقل را دارند." او ریاست جمهوری را متهم کرده که زیر فشار "دالر دولت ایران و برنامههای امریکا" دایکندی را ولایت بسازد و اختیار تمام نهادهای ملکی و نظامی ولایات مرکزی را به "هزارهها و شیعهها" بسپارد.
او با اشاره به اختلاف کوچیها و هزارهها در میدان وردک میگوید:"گروه های تحت حمایت امریکاییها را تشویق کردند؛ تا زمینهای پشتون ها را غصب کنند، به کوچیها اجازه نمیدهند که به مناطق خود و چراگاهای خود بروند."
حکمتیار به هزارهها هشدار میدهد:"آنروز فراخواهد رسید که مردم مظلوم افغانستان برای احقاق حقوق غصب شده شان کمر ببندند و در آن زمان در هیچ گوشه کشور پناهگاهی برای خود نخواهند یافت. بعضی از آنها به ایران فرار خواهند کرد و ایران هم با آنها سلوک وحشیانه و بیرحمانه خواهد کرد."
سخنان حکمتیار بازتاب گسترده ای در رسانه های گروهی، محافل سیاسی و نزد مردم داشته است؛ اما در کمال بی باوری حکومت افغانستان به عنوان نهاد مسئول حفظ وحدت و امنیت کشور، هیچ واکنشی در برابر این تهدیدهای مسموم و آغشته به سم خودخواهی، قوم پرستی و نفرت نژادی نشان نداده است.
شماری از ناظران با اشاره به سکوت معنادار حکومت در برابر این پیام زهرآگین و کینه توزانه گفته اند که حضور گسترده مهره های وفادار به اصول اعتقادی و اهداف حزبی حکمتیار در دولت، مانع از واکنش رسمی و مسئولانه حکومت در قبال این سخنان شده است.
در هرحال، به باور ناظران، این پیام نشان می دهد حزب اسلامی که پیش از این، با همه نظام های سیاسی در افغانستان جنگیده است پس از سال ۲۰۱۴ نیز همچنان آتش جنگ را به نفع برخی سازمان های استخباراتی خارجی به ویژه آی اس آی پاکستان و شماری از کشورهای عربی، در افغانستان شعله ور نگه خواهد داشت؛ اما آنچه مایه نگرانی های گسترده در این باره شده این است که او این بار، قومیت و تنش های قومی و طایفه ای را محور جنگ های آینده خود علیه مردم افغانستان قرار داده است.
نکته اصلی نگران کننده در این پیام نیز همین امر است. او به زعم خود به دفاع از "مظلومیت" پشتون ها وارد کارزار با "اقلیت" هزاره شده است. این در حالی است که هزاره ها طی ۱۰ سال گذشته از کمترین منابع مالی و توسعه ای دولت کنونی بهره مند گشته اند. ولایات هزاره نشین با آنکه همواره امن ترین ولایت های کشور بوده اند؛ اما هیچگاه به میزان امنیتی که در آنها برقرار بوده سهم عادلانه ای در توسعه و بازسازی و بهره مندی از منابع اقتصادی و اجتماعی کشور نداشته اند.
هنوز هم با وجود استقرار نمادین دموکراسی و شایسته سالاری در کشور، نگاه رسمی و حاکم به حقوق شهروندی، مبتنی بر انگاره بی پایه "اقلیت" و "اکثریت" است. با وجود خشم و عصبانیت گلبدین حکمتیار از واگذاری مسئولیت ولایت های شیعه نشین به حاکمان شیعه، مردم این ولایات همچنان از غیرمردمی بودن دستگاه های حاکم محلی شکایت دارند و از اینکه چرا صدای آنها به گوش حاکمیت نمی رسد. تنها پستی که به نام هزاره و شیعه در ترکیب قدرت و دولت، پایدار مانده است، سمت معاونت دوم ریاست جمهوری است که اما و اگرهای زیادی در باره صلاحیت و مسئولیت آن وجود دارد؛ بنابراین، برخلاف پیام سراسر خشم و نفرت و عقده و کینه و انزجار حکمتیار از اعطای سهم فراتر از حق به هزاره ها و شیعیان، هزاره ها و شیعیان در افغانستان، سهم زیادی در تحولات جدید نداشته اند و هنوز به مثابه محروم ترین طیف اجتماعی در کشور شناخته می شوند؛ اما تنها یک تفاوت هست که همان شاید موجب خشم و عصبانیت حکمتیار شده و کینه های دیرینه او را برانگیخته باشد و آن اینکه هزاره ها طی این ده سال به یمن توقف راکت باری های وی بر غرب کابل، کمتر طعمه هیولای مرگ شده اند و این همان چیزی است که حکمتیار در این پیام، با خشم و خشونت، وعده تحقق خونین آن را می دهد!
و سخن آخر اینکه پیام حکمتیار با توجه به فضای موجود و دورافتادن وی از دایره صلح و سازش، می تواند نوعی جنگ روانی باشد؛ اما با توجه به سوابق جنایات حزب اسلامی علیه دیگر اقوام و مذاهب در افغانستان، تهدیدی جدی و واقعی به شمار می آید و این پیام، بسته به بستر تاریخی ارزیابی تبعات آن، معناهای متفاوت دارد.