تاریخ انتشار :جمعه ۱۹ عقرب ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۲۲
کد مطلب : 51901
گره های روانی و ساز و کار بیانی در کتاب « پلنگ در پرانتز» (قسمت اول)
 "کارلوس در و موند د آندراده"، ملک الشعرای شعر برزیل، شعری دارد با نام « درمیان جاده». شعر کوتاه است. از ده مصرع یا سطر تشکیل شده اما اغلب سطرها، گاهی عینا و گاهی با اندکی جابجایی کلمات، تکرار می شوند. و اگر تکرارهایش را حذف کنیم کل شعر می شود سه سطر. شعر این است:
در میان جاده سنگی بود
سنگی بود در میان جاده
سنگی بود
در میان جاده سنگی بود
نباید از یاد ببرم اتفاقی را
که در حیات چشمان چنین خسته ام افتاد
نباید برم از یاد که در میان جاده
سنگی بود
سنگی بود در میان جاده
درمیان جاده سنگی بود.
شعر از دو بخش تشکیل شده؛ بخش خبری « در میان جاده سنگی بود» و بخش انشایی« نباید از یاد ببرم اتفاقی را / که در حیات چشمان چنین خسته ام افتاد.» شاعر نمی گوید آن سنگ چه بود و چه کسانی آن سنگ را و به چه منظوری و در کدام جاده گذاشته بود؟ اما هرچه بوده وهرکه بوده برای شاعر، آن سنگ، گره روانی عاطفی ایجاد کرده. نمود آن حادثه در ذهن شاعر سنگی است در میان جاده و ذهن شاعر روی آن سنگ توقف کرده. حالا شاعر باید این گره روانی را به شکلی در شعر نشان بدهد. اما تکنیکی را که انتخاب کرده نوعی تجسم یا تجسد تجربه در صورت نماد است. این حالت برگرفته ازرفتار بیماران روانپریش است که هرکدام یک رفتار خاص یا یک کلام خاص را مدام تکرار می کنند.استفاده از تکنیک تکرار به تجسم این حالت کمک کرده است.
گره روانی
شعرهای کتاب « پلنگ در پرانتز» شاعری را به ما معرفی می کند، که تجربیات دنیای درونش به صورت گره های روانی در کارش نمود و ظهور پیدا كرده است و او می خواهد با گفتمان شعر به جنگ این گره ها برود و آنها را درمان کند.
ممکن است پرسیده شود که چرا باید این تجربیات را گره روانی بنامیم و مانند تجربیات عادی شاعرانه، به حساب نیاوریم؟
می گویند: مرد نا شنوایي، روزی با خرسی، دست و پنجه نرم کرده بود، بعد از آن در هر جمعی که حاضر می شد و می دید دو نفر مشغول گفت و گو است، گمان می کرد حتما سخن از خرس در میان است. لذا می گفت: «حقیتا خرس حیوان خطرناکی است». اینجا هم حکایت همان است. اول این که نوعی ابرام و درنگ بر سر این گره ها دیده می شود. یعنی یک ایده یا تجربه اساسی برای شاعر وجود دارد و ایشان از هر راهی که می رود و در هر موضوع و سوژه ای که شعر می گوید، آن تجربه مادر را از یاد نمی برد. این است که در کارهای این کتاب ما تفرقه احساسی و تنوع موضوعی نمی بینیم.
دیگر این که این ابرام و درنگ همراه است با نشانه های خاص، که با بسامد بالایي در شعرهای کتاب تکرار می شوند و میزان حساسیت شاعر را روی موضوع نشان می دهند. در کتاب، چندین غزل در موضوعاتی مانند خودکشی، فراراز خانه، قتل و بیماری وجود دارد و گذشته از آن در کل شعرها، کلمات و ترکیباتی کاربرد بسیار یافته که همگی طیف سیاه دارند. ترکیبات و کلماتی از قبیل مرگ موش، دشمنی، دوئل، طعنه، سیانور، دختر دیوانه، تسمه های تهدید، دکتر اعصاب، قرص مشکوک، ماشه را بچکان، انگل، رگ زدن، جنگ تن به تن، چاقو، خون، چوکی، طناب و... . این امور رسیدن آن تجربیات و احساسات را به نقاط داغ و بحرانی در ذهن شاعر نشان می دهند. همین حالت را ما، گره روانی نامیده ایم.
آن دورها زنی است صدا می زند
گره های روانی شاعر کتاب پلنگ در پرانتز از جنسیت او ناشی می شود. البته جنسیتی که به قول فيمینيست های پسا ساختارگرا برساخته اجتماع یا محصول ساختار زبان است، و طبیعی و فطری یا ذاتی نیست.
گفتی به زن اجازه دعوا نمی دهند
تقصیر روسری است که ویزا نمی دهند (پلنگ در پرانتر، ص 41)
زن بودن در فرهنگ مذکر، منشاء بسیاری از آسیب های روانی زنان روزگار ماست. ما در این کتاب نمودها و نمادهایي از این آسیب ها را مشاهده می کنیم؛ آسیب های که چون هاله، دور این ماه در محاق نشسته را فراگرفته است. زهرا حسین زاده نیز از آن دسته زنانی است که با این موقعیت درگیر است او خود را چون پلنگی می بیند که در میان قفسی محبوس است. در شعری با عنوان «آن مرد» موقعیت زنی را ترسیم می کند که لبش را دوخته باشند و در عین خاموشی و بی صدایی از خودش می پرسد که چراکتک می خورد و چرا در این ستمکده، دادرسی وجود ندارد؟ و منتظر است که «آن مرد را چه وقت خدا می زند» و به صورت شغال، سگ و گرازی در می آورد. ترکیب «خدا زده» از نفرین های رایج در افغانستان است.
آن دروها زنی است صدا می زند
خود را کنار ملحفه تا می زند
پیوسته کوک کرده لبش را چنین
پیوسته گیج و مست چرا می زند؟(پلنگ در پرانتر، ص 49)
زن در فرهنگ سنتی شاعر اندوه مضاعفی است که او و هم جنسانش آن را تحمّل می کنند. زنانی که در حکم اجناس به دست مادر حتی فروخته می شوند،
معرفی کرد خود را : منم کبوتر چاهی
مرا فروخته مادربه پنچ سکه شاهی (پلنگ در پرانتز، ص 31)
یا احساسات و موجودیت زنانی که در جنگها و صلحهای مردان نا دیده گرفته می شوند
بچه ها « داخل گرگم به هوا» دست به دست
بسته شد کادر، و زن آن طرف پنچره بود. 

نویسنده: سيد ابوطالب مظفري

منبع : خبرگزاری آوا- کابل
https://avapress.net/vdcfy1dt.w6dyxagiiw.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما