هر چند دولتمردان فعلی امریکا کاخ سفید را پیروز بحران افغانستان معرفی می کنند ولی واقعیت و حقیقت این است که وضعیت امریکا در افغانستان روز به روز به شکست و زوال نزدیک تر می شود. رشد و گسترش بی رویه عملیات های طالبان، رشد بی رویه هزینه ها، افزایش تلفات، ضعف های کلان مدیریتی و حکومتی دولت افغانستان، مخالفت روز افزون افکار عمومی افغانستان با عملکرد نیروهای خارجی و ... هر کدام و هر یک به تنهایی قادرند که شکست امریکا را در مدیریت بحران افغانستان ثابت کنند ولی با وجود این، افکار عمومی در امریکا دیدگاه کاخ سفید را تقریبا قبول کرده اند و مخصوصا بعد از کشته شدن بن لادن ارتش امریکا را پیروز بحران طولانی افغانستان قلمداد کرده اند، دلیل این مسئله را می توان فقط در یک چیز تحلیل و ارزیابی نمود و آن هم ناشی از تاثیرگذاری رسانه های امریکایی و غربی بر اذهان عمومی جامعه امریکاست که ساکنان این کشور را از وقایع و رویدادهای حقیقی بحران افغانستان دور نگاه داشته اند. البته این وضعیت قدری در اروپا کم رنگ است و افکار عمومی اروپا تا حدی به حوادث افغانستان واقع بینانه تر می نگرند ولی جامعه امریکا همچنان از عمق فاجعه افغانستان بی خبر است.
ابر رسانه های امریکایی تقریبا در قبال بحران افغانستان سیاست رسانه ای یکسانی دارند و در ارائه خبرها تقریبا از چهار تاکتیک رسانه ای به شکل هماهنگ استفاده کرده اند که این تاکتیک ها عبارتند از:
1- تاکتیک حذف یا سانسور: از دید دانشمندان علم ارتباطات و رسانه به کار بردن این تاکتیک به منزله ارائه اطلاعات ناقص و حذف بخشی از رویدادها از خروجی رسانه های خبری است. آمریکایی ها در اعلام تلفات نظامی، نارضایتی های افکارعمومی افغانستان، قدرت واقعی طالبان، شکست های نظامی و عملیاتی تفنگداران امریکایی و ... از این تاکتیک استفاده می کنند.
2- تاکتیک اطلاع رسانی نامنظم یا قطره چکانی: این تاکتیک از روش های متداول رسانه های امریکایی و غربی در قبال تحولات افغانستان بوده است. در این روش تلاش برای اینکه مخاطب از اطلاعات صحیح و درست محروم باشد اطلاعات به صورت نامنظم و پراکنده ارائه می شود. در اینجا مخاطب تقریبا این احساس را دارد که در جریان کامل اخبار و رویدادها قرار گرفته است ولی حقیقت این است که درک درستی از وقایع در افکار عمومی شکل نمی گیرد. کشتار غیر نظامیان توسط نیروهای امریکایی، جنایات نیروهای خارجی و ... از جمله مواردی است که در صورت فاش شدن با روش فوق به افکار عمومی امریکا و غرب تزریق می شود.
3- تاکتیک آگاهی کاذب که در آن اطلاعات و اخبار بدون جزئیات و بدون اشاره به زمان و مکان منعکس می شود. بسیاری از عملیات های طالبان وقتی در رسانه های امریکایی منتشر می شوند تقریبا با این تاکتیک بیان می شوند. بخشی از اطلاعات ترور بن لادن تقریبا کاذب بودند، نه تصویری از رهبر القاعده منتشر شد و فقط به این نکته بسنده شد که جنازه اسامه را به دریا انداخته اند. در بسیاری موارد دیگر آثار و اخبار تلفات ناتو به شکل مبهم ارائه می شود که کاملا متعمدانه و مغرضانه است.
4- تاکتیک چهارم بزرگ نمایی یا اغراق است که کلیاتی از اخبار در اختیار مخاطب قرار می گیرد و جزئیات حذف می گردد. در این تاکتیک مواردی که ارزش چندانی ندارند مورد توجه قرار گرفته و بزرگ جلوه داده می شود. به عنوان مثال در بمباران های هواپیماهای بی سرنشین معمولا افراد بی گناه و غیر نظامی کشته می شوند ولی این عملیات ها از رسانه های امریکایی به عنوان نابودی مراکز طالبان منتشر می شوند. در این باره اکثر کارشناسان رسانه بر این عقیده اند که دستاوردهای امریکا در افغانستان کاملا بزرگ نمایی شده اند و حباب رسانه ای امریکا در بحران افغانستان بزرگتر از آن چیزی است که تصور می شود.
هر از گاهی که بخشی از اسرار نظامی و امنیتی از سوی برخی رسانه ها یا نهادها منتشر می شود مخاطب به خوبی در می یابد که چقدر از حقیقت و واقعیت دور بوده است. نمونه بارز این مسئله را می توان درجنجال سایت ویکی لیکس مشاهده کرد که علی رغم گذشت مدت زیادی از آن کماکان تاثیرات خود را حفظ کرده است. جولیان آسانژ مدیر سایت ویکی لیکس در ظرف مدت کوتاهی صدها هزار سند را منتشر کرد که فاصله افکار عمومی را با حقایق موجود نشان داد. ویکی لیکس اخبار زیادی را در مورد بحران افغانستان فاش کرد که همه آن ها برای افکار عمومی جهان و مخصوصا امریکا تازگی داشت. اخباری که برای اولین بار به خارج درز کردند و نشان دادند که چقدر رسانه های امریکایی و غربی دور از واقعیات کار می کنند.
به هر حال تاکتیک های چهارگانه فوق اساس و بنیان عملیاتی کردن سیاست رسانه ای امریکا را در بحران افغانستان تشکیل می دهند، تاکتیک هایی که با توجه به افشاء واقعیت های بحران افغانستان گمان نمی رود دیگر کارآیی سال های گذشته را داشته باشند.
نویسنده:سید محمد رضا موسوی
ابر رسانه های امریکایی تقریبا در قبال بحران افغانستان سیاست رسانه ای یکسانی دارند و در ارائه خبرها تقریبا از چهار تاکتیک رسانه ای به شکل هماهنگ استفاده کرده اند که این تاکتیک ها عبارتند از:
1- تاکتیک حذف یا سانسور: از دید دانشمندان علم ارتباطات و رسانه به کار بردن این تاکتیک به منزله ارائه اطلاعات ناقص و حذف بخشی از رویدادها از خروجی رسانه های خبری است. آمریکایی ها در اعلام تلفات نظامی، نارضایتی های افکارعمومی افغانستان، قدرت واقعی طالبان، شکست های نظامی و عملیاتی تفنگداران امریکایی و ... از این تاکتیک استفاده می کنند.
2- تاکتیک اطلاع رسانی نامنظم یا قطره چکانی: این تاکتیک از روش های متداول رسانه های امریکایی و غربی در قبال تحولات افغانستان بوده است. در این روش تلاش برای اینکه مخاطب از اطلاعات صحیح و درست محروم باشد اطلاعات به صورت نامنظم و پراکنده ارائه می شود. در اینجا مخاطب تقریبا این احساس را دارد که در جریان کامل اخبار و رویدادها قرار گرفته است ولی حقیقت این است که درک درستی از وقایع در افکار عمومی شکل نمی گیرد. کشتار غیر نظامیان توسط نیروهای امریکایی، جنایات نیروهای خارجی و ... از جمله مواردی است که در صورت فاش شدن با روش فوق به افکار عمومی امریکا و غرب تزریق می شود.
3- تاکتیک آگاهی کاذب که در آن اطلاعات و اخبار بدون جزئیات و بدون اشاره به زمان و مکان منعکس می شود. بسیاری از عملیات های طالبان وقتی در رسانه های امریکایی منتشر می شوند تقریبا با این تاکتیک بیان می شوند. بخشی از اطلاعات ترور بن لادن تقریبا کاذب بودند، نه تصویری از رهبر القاعده منتشر شد و فقط به این نکته بسنده شد که جنازه اسامه را به دریا انداخته اند. در بسیاری موارد دیگر آثار و اخبار تلفات ناتو به شکل مبهم ارائه می شود که کاملا متعمدانه و مغرضانه است.
4- تاکتیک چهارم بزرگ نمایی یا اغراق است که کلیاتی از اخبار در اختیار مخاطب قرار می گیرد و جزئیات حذف می گردد. در این تاکتیک مواردی که ارزش چندانی ندارند مورد توجه قرار گرفته و بزرگ جلوه داده می شود. به عنوان مثال در بمباران های هواپیماهای بی سرنشین معمولا افراد بی گناه و غیر نظامی کشته می شوند ولی این عملیات ها از رسانه های امریکایی به عنوان نابودی مراکز طالبان منتشر می شوند. در این باره اکثر کارشناسان رسانه بر این عقیده اند که دستاوردهای امریکا در افغانستان کاملا بزرگ نمایی شده اند و حباب رسانه ای امریکا در بحران افغانستان بزرگتر از آن چیزی است که تصور می شود.
هر از گاهی که بخشی از اسرار نظامی و امنیتی از سوی برخی رسانه ها یا نهادها منتشر می شود مخاطب به خوبی در می یابد که چقدر از حقیقت و واقعیت دور بوده است. نمونه بارز این مسئله را می توان درجنجال سایت ویکی لیکس مشاهده کرد که علی رغم گذشت مدت زیادی از آن کماکان تاثیرات خود را حفظ کرده است. جولیان آسانژ مدیر سایت ویکی لیکس در ظرف مدت کوتاهی صدها هزار سند را منتشر کرد که فاصله افکار عمومی را با حقایق موجود نشان داد. ویکی لیکس اخبار زیادی را در مورد بحران افغانستان فاش کرد که همه آن ها برای افکار عمومی جهان و مخصوصا امریکا تازگی داشت. اخباری که برای اولین بار به خارج درز کردند و نشان دادند که چقدر رسانه های امریکایی و غربی دور از واقعیات کار می کنند.
به هر حال تاکتیک های چهارگانه فوق اساس و بنیان عملیاتی کردن سیاست رسانه ای امریکا را در بحران افغانستان تشکیل می دهند، تاکتیک هایی که با توجه به افشاء واقعیت های بحران افغانستان گمان نمی رود دیگر کارآیی سال های گذشته را داشته باشند.
نویسنده:سید محمد رضا موسوی
منبع : خبرگزاری آوا- کابل