بزرگمردی که طلایی ترین مقطع تاریخ جامعه مارا رقم زد و شاکله حرکت آینده عزت آفرین و رهایی بخش ما را پیریخت و با درک عمیق و بصیرت بینظیر، چشم اندازهای آینده را ترسیم کرد. حکیمی که پیشتر از زمانش ظهور کرد و همواره پیشتر از زمانهاش حرکت میکرد. او در روزگارغربت و شدیدترین مقطع محرومیت جامعه ما علم رهبری نهضت را به دوش گرفت.
زمانهای که همه، از انبوه ثروت سرمایه گذاران جهاد افغانستان برخوردار بودند، ما محروم بودیم؛ علیرغم فقر و محرومیت شدید تاریخی که در جامعه ما بیداد میکرد، باید هزینه های جهاد را نیز میپرداختیم. عصری که استعمار، بذرکینه میان ملتی که طبق دستور الهی با هم برادراست، پاشیده بود به گونهای که در یک خط بودیم اما در مشارکت، اداره سیاسی و سهم ها خط میخوردیم.
با این وجود اندیشه و راهبردهای فقیه فرزانه و سیاستمدار دین اندیش ما حضرت آیت الله بهشتی(ره) توانست کار بزرگی را با کم ترین امکانات رقم بزند.
او در مقام یک فقیه، «سیاست را بخشی از منظومه منسجم اندیشه اسلامی» میدید و « ریشههای آن را در وحی، سنت و سیره معصومین (ع)» به خوبی می شناخت و طبق تعریف اسلامی سیاست که «مدیریت حیات انسانها ـ چه در حالت فردی و چه در حالت اجتماعی ـ برای وصول به عالیترین هدفهای مادّی و معنوی است» ، به «هدایت دینی جامعه از طریق اصلاح خلق در بعد وسیع» همت گماشت. او بر اساس مبانی سیاست حاکم بر نظام توحیدی که یعنی ولایت الهی، اطاعت از رهبران شایسته (پیامبر و جانشینان آن)، مشروط بودن اطاعت از رهبران، سلطه ناپذیری و عزت و کرامت انسانی، حرکت بزرگش را آغاز کرد و با تأکید بر ایمان و تقوای الهی به عنوان رمز عزت وکرامت، جلب مشارکت مردمی و پرهیز از خودکامگی و دیکتاتوری، عدالتجویی و ظلمستیزی و ایمان به اصالت ارزشها به ایجاد تحول و دگرگونی تلاش کرد و راهبردهایش را بر ستیز با سلطه و سازش ناپذیری در مقابل ستمگران، استقلالجویی (فرهنگی، سیاسی، اقتصادی)، حقگرایی و به ضرورت هوشیاری در برابر بیگانگان، حاکمیت ضابطه، فقرزدایی و اخوت دینی همه مسلمانان، استوار ساخت. این مقاله نخست نگاهی به جایگاه و شخصیت آن "فرزانه فرید" از منظر همسنگران و عالمان خواهد داشت و سپس راهبردهای مهم او را با توجه به شرایط ویژه زمانه اش، باز خوانی خواهد کرد.
شخصیت و جایگاه آیت الله بهشتی(ره)
بیتردید آیت الله بهشتی در کنار بزرگانی چون، شهید آیت الله سید محمد باقر صدر، یکی از چند چهره تاریخ ساز، تاثیر گذار و نهضت آفرین حوزه نجف بود. شخصیتی که در تقوا و تعهد از معدود رهبران دینی و جهادی افغانستان است. علمدار سترگی که « متخصص معقول و منقول» بود و از حوزه نجف قد برافراشت و در قلب افغانستان چون قلهای استوار مسکن گزید. «عالم عامل و آگاهی که عمرگرانبهای خویش را در راه خدمت به اسلام و مسلمین و ترویج احکام دین صرف کرد و مردم فقیر مناطق مرکزی را بر زندگی مرفه در خارج، ترجیح داد.» «فقیه مجاهدی که برای دفاع ازدین و حمایت از مسلمین در برابر هجوم سهمگین کمونیسم قیام مردانه کرد.» او «یکی از استوانه های انقلاب اسلامی افغانستان به شمار میرفت که فقدان او در این مقطع از تاریخ جبران ناپذیر» است. «شخصیت پرنفوذ و پرچمدار جهادی که پیش از زمانش در آن جامعه و وطن قدم گذاشت در حالی که آن محیط ظرفیت او را نداشت». فقیه بصیری که «فرمان جهاد داد و خود پیشاپیش ملت مجاهد هزارهجات علمدار سترگ قیام بود» شخصیتی که « با تشکیل شورای انقلابی اتفاق اسلامی، مترقی ترین و پیشروترین گام را اولین بار در افغانستان پس از آغاز جهاد برداشت و آن تاسیس نهاد عمومی برای اداره مناطق آزاد شده [ تاسیس حکومت موقت]» بود. مصلحی که از «پیشگامان و فدائیان وحدت جامعه تشیع و وحدت اسلامی مردم افغانستان» لقب گرفت و «عصر طلایی و پر افتخاری را که تشکیلاتش ستون فقرات آن بود» ، رقم زد. چنانکه "اولیور روا، محقق سرشناس غربی درکتاب مهم « افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی» گفته است. بهشتی با بزرگانی چون آیت الله العظمی حجت و علامه شهید سید اسماعیل بلخی، هریک در ساحتی به جامعه ما جان تازه بخشید: « تا سالهای دهه 50 میلادی جامعه تشیع افغانستان در انزوای کامل بود، در این دوره جنبشی به رهبری بزرگان مذهبی بازگشته از نجف و ایران نظیر پیر سید اسماعیل بلخی،[ آیة الله العظمی] میرعلی احمد آقا[حجت] و آقا میر آقا، این جامعه را از رخوت بدر آورد و جانی تازه بخشید... در هزاره جات سید بهشتی به افتتاح مدرسه تخت ورس همت میگمارد، این مدرسه محصلان دبیرستانها را نیز در دوره تعطیل دبیرستانها میپذیرد...» فقیه بیدارگری که طرح نو در انداخت و جامعه ما را متحول ساخت. بی تردید مروری گذرا برای شناخت زمانه و زمینه ای که او کار بزرگش را کرد، برای آیندهگان درس بزرگی است که عصر ما بیش از هر زمان دیگر به آن نیازمندتر است.
بهشتی در زمانه و زمینهای ظهور کرد که نه رقبا و نه حکومت کمونیستی تحمل او را نداشت. او پرچم نهضت را در جامعهای برداشت که هم مغضوب محیط و هم مغضوب حاکمیت کمونیستی بود. با فقر و انواع محرومیتها دست و پنجه نرم میکرد و از ثروت انبوهی که در بانک های پاکستان متراکم بود و باید برای جهاد افغانستان هزینه میشد، حظی و سهمی نداشت اما او و همراهان و مردمش در آن اقلیم با کلنگ و تبر قیام کرد.
او دراین وضعیت دشوار باید جبهات جهاد را در روزگار فقر و در آن دره های صعب العبور و مناطق مسکونی دور از هم افتاده، مدیریت میکرد. برای حاکمیت قانون، حفظ نظم و تداوم حیات بالنده و عزتمند و انسجام نیروها ساختار سازمان یافته بنیان میگذاشت.
این بود که رهبر با بصیرت نهضت با تدبیر بینظیر، به تشکیل "دولت موقت" و ایجاد "ساختار های اداری و نظامی" اقدام کرد. فقید فرزانه، نیک صلاح و فلاح جامعه را در آغازی دید که دیگر مجاهدین در فرجام، فرا گرفتند و دولت موقت در تبعید را ده روز پس از خروج کامل شوروی( 26 دلو 1367) و با سازوکار ناعادلانه، آنهم نه در خاک کشور که در پیشاور پیریختند. حال آنکه بیدارگر بصیر اقلیم ما "نه سال" پیشتر بنیان گذاشته بود و با راهبرد های رهایی بخش و وحدت آفرین، پیروزی، ثبات و بقاء این شجره طیبه را مهندسی کرده بود که در این نوشتار به همین مهم، همت گماشته شده است.
1. تاسیس شورای انقلابی اتفاق اسلامی افغانستان؛
2. اعلام دولت موقت در ولایات مرکزی؛
3. ایجاد ساختار و سیستم اداری و سیاسی؛
4. حکومت بر پایه آموزه های شریعت؛
5. وحدت و انسجام نیروها و تمامی احزاب جهادی؛
شورای اتفاق
شورای انقلابی اتفاق اسلامی نخستین تشکیلات سازمان یافته سیاسی- جهادی بود که مرحوم آیت الله بهشتی(ره) به تاسیس آن اقدام کرد و با اجماع مردم و مجاهدان، به رهبری این تشکیلات برگزیده شد. « اولین جرگه سراسری که به اهمیت و نقش تاریخی روحانیون صحه گذاشت، در 15 سنبله 1358 در ورس پایه گذاری گردید و آقای سیدعلی بهشتی یکی از علمای اعلام به مقام ریاست شورا به "اتفاق همگانی" برگزیده شد و پس از آن اداره هزارهجات به دست قشر روحانیون و علمای مذهبی قرار گرفت.» او از همان آغاز به ساماندهی و ساختارمند سازی شورا و تعیین چشم انداز ها و راهبرد های مترقی اسلامی همت گماشت. چنانکه ذکر آن رفت آن فقیه سیاس از همان آغاز نهضت، گام های بزرگ برداشت که دیگران پس از تجربه های تلخ و تنگناهها و بن بست های بسیار به ضرورت آن پیبردند.
حکومت موقت
در مناطق مرکزی، محرومیت، محکومیت، صعوبت عبور و مرور و مشکلات ارتباطی، بر قراری نظم و تامین لوژیستیکی و اقتصادی جبهات را دشوار ساخته بود. لذا بهشتی بزرگ، غلبه بر این معضلات را در ایجاد ساختار و سازمان اداری یعنی همان "دولت موقت"، تدبیر و تدارک دید تا حرکت پیروزمندانه و رهایی بخش، در ابعاد سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی امکان پذیرگردد. زیرا مبارزه در برابر دشمن قوی با امکانات کم و فقر فراوان، بدون ساختار ممکن نمیگشت. از یک سو باید از جبهات پشتیبانی میشد و به دلیل محرومیت کامل از امکانات متراکم جهاد در پاکستان، بایستی با وجود فقر فرساینده، کمکهای مردمی جذب میشد. همچنین جهت توزیع درست امکانات، بر قراری نظم و حفاظت از امنیت و حقوق مردم، حل و فصل دعاوی و به صورت کل استفاده بهینه از امکانات موجود، به تشکیل دولت موقت و ساختارهایی که هریک متکفل آنها گردد، توسط ایشان مبادرت شد.
آن مرحوم این حکومت را در شرایطی بنیان نهاد که نظام کمونیستی با پشتیبانی بیدریغ اتحاد جماهیر شوروی در کشور، سلطه داشت. آن فقیه فقید و سیاستمدار آگاه برای آنکه این نهضت از آسیب های احتمالی مصئون بماند و توان سیاسی ماندگار داشته باشد، وحدت درونی نیروهای شیعی و کلیه احزاب جهادی، وحدت اسلامی، ساختارمندسازی، تخصص سالاری و شریعت مداری را به عنوان راهبرد اصلی نهضت اعلام کرد که به شهادت تاریخ، در نوع خود مترقی ترین و مدرن ترین رهیافتها بود. سیاست ژرفی که در آن زمان هیچ یک از احزاب هفت گانه که سال ها بعد در پیشاور برآن توافق کردند، تصورش را هم نمیکردند. « علیرغم فقر و عقب ماندگی هزارهجات که حتی در افغانستان هم کم نظیربود، شورا موفق شد تا یک نوع اداره ابتدایی اما منظم را در مناطق مربوطه قائم سازد. خطوط تلفن منطقه به کار افتاد، قواعدی برای جمع آوری مالیات و محصول وضع شد و از همه مهمتر خدمت عسکری بر مبنای روایات محلی تنظیم یافت.» مردمی که شهروند درجه دو بود و ورود به ساختار قدرت برای آنها ممکن دیده نمیشد، اینک خود تشکیل دهنده حکومت اند. بدون تردید این اقدام راهبردی و مدرن با درک دقیق آن رهبر آگاه از اوضاع زمانه و بصیرت سیاسی صورت گرفته بود. از یک سو تابوی مشارکت در قدرت سیاسی را میشکست و از سوی دیگر، حکومت دستنشانده وقت را با بحران مشروعیت سیاسی مواجه و ابزارهای فشار بینالمللی را نیز فراهم میساخت.
وحدت و انسجام اسلامی
یکی دیگر از فرازهای بلند اندیشه و مشی سیاسی آن فرزانه فرید، تعقیب راهبرد وحدت میان نیروهای شیعی و کلیه احزاب جهادی کشور بود. نیک می دانیم، همواره نفاق و شقاق پاشنه آشیل هر ملت و مردمی است. حکومت های مستبد و قدرت های استعماری حیات و بقای خویش را در پراکندگی مردم می بینند. در چنین وضعیتی است که مردم از پرداختن به امور اساسی و سرنوشت ساز باز مانده و به موضوعات کاذب مصروف میگردند. در نتیجه هرگز نمیتوانند تهدیدی را متوجه برج و باروی قدرت حاکم سازند و نیروی متراکمی به وجود آورند.
از اینرو آن فقیه بصیر، نه تنها وحدت تشیع که اخوت و وحدت همه اقوام و طوایف افغانستان را خواستار بود و از این طریق راه را بر استراتژی انگلیسی "تفرقه بینداز و حکومت کن" همه قدرت ها و ابرقدرتها میبست. « ما تمام مسلمانان جهان یک سرمایه بسیار بزرگ داریم که آن سرمایه را نه شرقی ها دارند و نه غربیها دارند و آن سرمایه وحدت معنوی است؛ وحدت اسلامی، اخوت و برادری دینی است. این سرمایه را غیر مسلمانان ندارند، وحدت آنها مادی است.» زیرا آنان با فتنه قومی و مذهبی، ملت ها را اغفال و کشورها را اشغال و دست نشاندگان خویش را بر مقدرات آنها مسلط کرده و میکنند. او با این راهبرد، فردا و فرداهای خزان خیز و خدعه دشمن را در اخوت ملت، بهاری میخواست. معمار نهضت به خوبی میدانست، وحدت کلمه، قدرت غیر قابل مهاری میآفریند و هر قدرتی را میشکند، چنانکه دیدیم، مردم مسلمان و انقلابی ایران، تونس، مصر و لیبی، قدرتهای نیم قرنه و آهنین را به زیر کشید و دیگر ملت های به پا خواسته نیز برای وابستگان شرق وغرب همین سرنوشت را رقم خواهد زد.
همین تدبیرها در کمتر از یکسال مناطق مرکزی را آزاد کرد و نهضت فراگیر اسلامی سرزمین ما چنان بالندگی یافت که رهبر نهضت بیداری جهانی اسلام، امام خمینی(ره) فرمود: «چريكهاى قدرتمند افغانستان به روى شوروى آن چنان سيلى زدند كه بايد سرش را بلند نكند.»
مرحوم آیت الله بهشتی معتقد به "عینیت سیاست و دیانت" بود و عیوب مبنایی و روبنایی مکاتب فکری و سیاسی اومانیستی را به خوبی میشناخت و به همین دلیل "سیستم عامل" مدیریت و سیاست این حرکت را بر پایه دیانت و شریعت شالوده ریزی کرد و نهادهای مدیریتی را بر مبنای آن تعریف کرد.
سیاست و حکومت برمحور شریعت
تحولات کنونی و تاریخی نشان می دهد که سوسیالیسم و کاپتالیسم به عنوان دومدل نظام سکولار که بر مبنای اومانیسم بناشده، در ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نتوانست، آرمانها و حرمان های جامعه بشری را برآورده سازد. کمونیسم همانند لیبرالیسم به استبداد سیاسی و حزبی انجامید. نه کمونیسم مساوات به ارمغان آورد و نه لیبرالیسم به دموکراسی و حاکمیت مردم بر سرنوشت سرانجام یافت. از دل مدرنیته نازیسم، فاشیسم و امپریالیسم زاده شد. شکاف طبقاتی لجام گسیخته محصول همین لیبرالیسم در بعد اقتصادی است که 98 درصد ثروت را برای 2 درصد و 2 درصد ثروت برای 98 درصد، رقم زد.
فقدان معنویت دیگر رنج بزرگ جوامع سوسیالیستی و لیبرالیستی معاصراست. در حوزه اجتماعی نهاد خانواده از هم پاشیده، علیرغم ظاهر فریبنده آن فقر فاجعه آفریده است. سیستم های سیاسی بر آمده از این دو نظام نه تنها به عدالت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منجر نشد که استبداد نوین دو حزبی را نهادینه ساخت و بر مقدرات جوامع حاکم نمود. کشتارها با بهانه و ابزار های مدرن فرآوردههای همین اندیشه های سکولاریستی و اومانیستی است که انسان را به جای خدا نشاند و برای او نسخه زندگی پیچید.
اومانیسم به دلیل تعریف سطحی نگرانه از انسان، ندای فطرتش را نشنید و نیازهای او را نتوانست بشناسد اما در عین حال قانون ساخت. بشری که باید تئوئیست میبود به دامن سکولاریسم در غلطید. به همین دلیل، تکنولوژی و علم به بمب و موشک راه برد و نه تنها در خدمت سعادت بشریت قرار نگرفت که انواع شقاوتها را به بار آورد. چنانکه دیدیم، کمونیسم از درون پاشید و به تاریخ پیوست. لیبرالیسم نیز پس از غرش بسیار اینک بحران های بنیان بر انداز خویش را تجربه میکند. بحران اقتصادی، معنوی و نهایتاً بحران اجتماعی و سیاسی فرجام آن است که اینک طلیعه های آن عیانتر شده است.
بهشتی بصیر با معرفت عمیق خویش از همان آغاز این انجام را میدید، لذا حکومت و اداره موقت تحت رهبری خویش را بر مبنای قوانین الهی و شریعت، بنا کرد و سیاست منهای شریعت را فاقد صلاحیت برای سازوکار مدیریت زندگی انسان در ابعاد مختلف آن میدانست. بنا براین قانون اداره زندگی را باید به خالق آن سپرد و با این "سیستم عامل" به پیروزی، عزت و سعادت رسید و بر عمل به قوانین الهی و حفظ وحدت به عنوان تنها طریق نیل به پیروزی تاکید ورزید: « اگر این وحدت را همیشه در نظر بگیریم و به قوانین الهی عمل کنیم، پیروز هستیم.» زیرا خدا خالق انسان و جهان است و تنها اوست که نیازهای حقیقی او را میشناسد و قوانین متناسب را فرو فرستاده است.
از همین رو، رهبر نهضت برشریعت پای فشرد و وحدت و اخوت دینی را به عنوان اصلی ترین راهبرد سیاسی و اجتماعی حال و آینده ما برگزید. « ما مصمم هستیم که همدوش برادران مسلمان خود در سراسر کشور بعد از امحای کامل رژیم کمونیستی، یک جامعه توحیدی براساس عدالت اجتماعی (جمهوری اسلامی به مفهوم واقعی آن) بنیان گذاری نماییم.» او به همین دلیل طعن طماعان، خرده گیریهای بهانه جویان و تحقیر حقیران قدرت را به جان خرید تا خرمن دین و سرنوشت مردم آتش نگیرد. اما نگذاشتند و تلخ کامیهای بزرگی را منیتها و قدرت طلبیها برای شورای اتفاق و فروپاشی آن و وحدت اسلامی رقم زد و شکستها را فراهم آورد.
ناگواری ها(شکست ها)
خطری که برای همه انقلاب ها بعداز پیروزی قابل پیشبینی است و میتواند بزرگترین انقلاب ها را به زانو درآورد، ویروس هوا پرستی، جاه طلبی، تشنگی قدرت است. افغانستان هم از این قاعده مستثنا نیست. همین ویروس، سرنوشت شیرین شورای انقلابی اتفاق اسلامی و موفقیت بزرگ "بهشتی" را به ناکامی و تلخ کامی کشاند. موریانهای بود که در تعهد بزرگان بدنه اعضای این تشکیلات رخنه کرد و آنان را پوساند. به دلیل وجود همین عامل، ، درس جدید ما را به شکست مواجه ساخت. آیت الله بهشتی(ره) قوی ترین استراتژیها را در همان آغاز، اتخاذ کرد و در این راه تلاش های توانفرسایی را به نمایش گذاشت، توهینها و تحقیرها را به جان خرید تا این شجره طیبه به بار بنشیند و مردم مظلوم افغانستان از ثمرات شیرین آن بهره ببرد اما نگذاشتند آنچه باید به بار مینشست.
بی تردید، انقلاب ها وقتی میمیرند که بعضی از انسانهای آرمانی پیشین، که به نام انقلاب در جامعه مطرح شده اند، گرفتار بیماری مزمن "خویشتن" طلبی شوند و ماکیاول وار آرمان های مقدس را وسیله ای رسیدن به قدرت سازند. گام نخست مرگ، فساد فکری، سیاسی و اخلاقی کسانی است که خودشان در مسند یک عنصر انقلابی، یا دولت انقلابی هستند اما در طول سال ها و به تدریج عوض می شوند. به جای آنکه به دنبال تقویت آرمان و عقیدت باشند، قومیت را علم میکنند تا خود به قدرت برسند.
به شهادت اسناد موجود، یکی از عوامل اصلی که این طرح کلان و آرمان بزرگ که تا آستانه تحقق پیش رفت اما به شکست کشاند، به اصطلاح رادیکال هایی بود که دیروز برای رسیدن به قدرت به قیادت قذافی تن دادند و ستون پنجم شدند. همان طیفی که کار بزرگ بهشتی بصیر را نا تمام گذاشتند و وحدت دوباره ما را به از هم گسیختگی و عناد مزمن مبتلا ساختند و قدرت کم نظیر و پیروزیهای ملت ما را به ضعف و انحطاط کشاندند، اینک پر مدعا تر ازهمیشه به طبل تفرقه میکوبند و با همان تزویر همیشگی سعی در مصادره افتخارات بزرگ مردم مومن ما دارند. اکنون نیز همان سکولار های رادیکال با شعارهای شیادانه و پروژههای شیطانی، تحریک احساسات، موج سواری و فتنه انگیزی میکنند.
چنانکه گفته اند: «بهشتی کاری بزرگ کرده بود اما یک تعداد نگذاشتند، این کار بزرگ به آن نتیجه لازم برسد که اگر شورا و بهشتی و کار بهشتی آنروز تحقیر نمیشد و تدلیس نمیشد... امروز نه وضع هزارجات و نه وضع شیعه و نه وضع افغانستان این نبود. همیشه باید از نقطه هایی ابا کرد و ترسید که در دستش آتش است و در خرمن وحدت و یگانگی مردم میزند. در نظر ما هیچگاهی ارزش نقش بهشتی با خرابکاریهایی که پیرامون آن صورت میگرفت، پائین نمیآید زیرا او کارش را کرده بود و مسئول کار خرابکاران و کسانی که هزارستان را به آتش جنگ کشیدند، مسئول عمل آنها بهشتی نیست و نخواهد بود.»
امروز مردم ما برای فردا و فرداها به بازخوانی تاریخ سیاسی و واقعی جامعه آن چنان که هست و نه آن چنان که ساخته اند، ضرورت انکار ناپذیر دارند تا دیگر حقیقت ها قربانی نشود و تاریخ جهاد پر افتخار مردم ما مقلوب ترسیم نگردد. بهشتی بزرگ و کار بزرگش که سند افتخار و طلایی ترین مقطع تاریخ حیات مردم ماست، فراموش نگردد و بار دیگر تجربه تلخ تفرقه، آتش خرمن عزت جامعه ما نشود. به همین دلیل این قلم از ذکر بسیاری از اسناد موجود و تکرار تاریخ تلخ کامیها و توطئههای فرا روی این حرکت، طفره رفته و به همین اشاراتی چند بسنده نموده است. به امید آنکه خطاهای گذاشته باز آزموده نشود و آرمان معماران بزرگ، به دور از موج سواریها، چنان که شایسته است، جامه عمل بپوشد.
نویسنده: سید آقا موسوی نژاد
زمانهای که همه، از انبوه ثروت سرمایه گذاران جهاد افغانستان برخوردار بودند، ما محروم بودیم؛ علیرغم فقر و محرومیت شدید تاریخی که در جامعه ما بیداد میکرد، باید هزینه های جهاد را نیز میپرداختیم. عصری که استعمار، بذرکینه میان ملتی که طبق دستور الهی با هم برادراست، پاشیده بود به گونهای که در یک خط بودیم اما در مشارکت، اداره سیاسی و سهم ها خط میخوردیم.
با این وجود اندیشه و راهبردهای فقیه فرزانه و سیاستمدار دین اندیش ما حضرت آیت الله بهشتی(ره) توانست کار بزرگی را با کم ترین امکانات رقم بزند.
او در مقام یک فقیه، «سیاست را بخشی از منظومه منسجم اندیشه اسلامی» میدید و « ریشههای آن را در وحی، سنت و سیره معصومین (ع)» به خوبی می شناخت و طبق تعریف اسلامی سیاست که «مدیریت حیات انسانها ـ چه در حالت فردی و چه در حالت اجتماعی ـ برای وصول به عالیترین هدفهای مادّی و معنوی است» ، به «هدایت دینی جامعه از طریق اصلاح خلق در بعد وسیع» همت گماشت. او بر اساس مبانی سیاست حاکم بر نظام توحیدی که یعنی ولایت الهی، اطاعت از رهبران شایسته (پیامبر و جانشینان آن)، مشروط بودن اطاعت از رهبران، سلطه ناپذیری و عزت و کرامت انسانی، حرکت بزرگش را آغاز کرد و با تأکید بر ایمان و تقوای الهی به عنوان رمز عزت وکرامت، جلب مشارکت مردمی و پرهیز از خودکامگی و دیکتاتوری، عدالتجویی و ظلمستیزی و ایمان به اصالت ارزشها به ایجاد تحول و دگرگونی تلاش کرد و راهبردهایش را بر ستیز با سلطه و سازش ناپذیری در مقابل ستمگران، استقلالجویی (فرهنگی، سیاسی، اقتصادی)، حقگرایی و به ضرورت هوشیاری در برابر بیگانگان، حاکمیت ضابطه، فقرزدایی و اخوت دینی همه مسلمانان، استوار ساخت. این مقاله نخست نگاهی به جایگاه و شخصیت آن "فرزانه فرید" از منظر همسنگران و عالمان خواهد داشت و سپس راهبردهای مهم او را با توجه به شرایط ویژه زمانه اش، باز خوانی خواهد کرد.
شخصیت و جایگاه آیت الله بهشتی(ره)
بیتردید آیت الله بهشتی در کنار بزرگانی چون، شهید آیت الله سید محمد باقر صدر، یکی از چند چهره تاریخ ساز، تاثیر گذار و نهضت آفرین حوزه نجف بود. شخصیتی که در تقوا و تعهد از معدود رهبران دینی و جهادی افغانستان است. علمدار سترگی که « متخصص معقول و منقول» بود و از حوزه نجف قد برافراشت و در قلب افغانستان چون قلهای استوار مسکن گزید. «عالم عامل و آگاهی که عمرگرانبهای خویش را در راه خدمت به اسلام و مسلمین و ترویج احکام دین صرف کرد و مردم فقیر مناطق مرکزی را بر زندگی مرفه در خارج، ترجیح داد.» «فقیه مجاهدی که برای دفاع ازدین و حمایت از مسلمین در برابر هجوم سهمگین کمونیسم قیام مردانه کرد.» او «یکی از استوانه های انقلاب اسلامی افغانستان به شمار میرفت که فقدان او در این مقطع از تاریخ جبران ناپذیر» است. «شخصیت پرنفوذ و پرچمدار جهادی که پیش از زمانش در آن جامعه و وطن قدم گذاشت در حالی که آن محیط ظرفیت او را نداشت». فقیه بصیری که «فرمان جهاد داد و خود پیشاپیش ملت مجاهد هزارهجات علمدار سترگ قیام بود» شخصیتی که « با تشکیل شورای انقلابی اتفاق اسلامی، مترقی ترین و پیشروترین گام را اولین بار در افغانستان پس از آغاز جهاد برداشت و آن تاسیس نهاد عمومی برای اداره مناطق آزاد شده [ تاسیس حکومت موقت]» بود. مصلحی که از «پیشگامان و فدائیان وحدت جامعه تشیع و وحدت اسلامی مردم افغانستان» لقب گرفت و «عصر طلایی و پر افتخاری را که تشکیلاتش ستون فقرات آن بود» ، رقم زد. چنانکه "اولیور روا، محقق سرشناس غربی درکتاب مهم « افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی» گفته است. بهشتی با بزرگانی چون آیت الله العظمی حجت و علامه شهید سید اسماعیل بلخی، هریک در ساحتی به جامعه ما جان تازه بخشید: « تا سالهای دهه 50 میلادی جامعه تشیع افغانستان در انزوای کامل بود، در این دوره جنبشی به رهبری بزرگان مذهبی بازگشته از نجف و ایران نظیر پیر سید اسماعیل بلخی،[ آیة الله العظمی] میرعلی احمد آقا[حجت] و آقا میر آقا، این جامعه را از رخوت بدر آورد و جانی تازه بخشید... در هزاره جات سید بهشتی به افتتاح مدرسه تخت ورس همت میگمارد، این مدرسه محصلان دبیرستانها را نیز در دوره تعطیل دبیرستانها میپذیرد...» فقیه بیدارگری که طرح نو در انداخت و جامعه ما را متحول ساخت. بی تردید مروری گذرا برای شناخت زمانه و زمینه ای که او کار بزرگش را کرد، برای آیندهگان درس بزرگی است که عصر ما بیش از هر زمان دیگر به آن نیازمندتر است.
بهشتی در زمانه و زمینهای ظهور کرد که نه رقبا و نه حکومت کمونیستی تحمل او را نداشت. او پرچم نهضت را در جامعهای برداشت که هم مغضوب محیط و هم مغضوب حاکمیت کمونیستی بود. با فقر و انواع محرومیتها دست و پنجه نرم میکرد و از ثروت انبوهی که در بانک های پاکستان متراکم بود و باید برای جهاد افغانستان هزینه میشد، حظی و سهمی نداشت اما او و همراهان و مردمش در آن اقلیم با کلنگ و تبر قیام کرد.
او دراین وضعیت دشوار باید جبهات جهاد را در روزگار فقر و در آن دره های صعب العبور و مناطق مسکونی دور از هم افتاده، مدیریت میکرد. برای حاکمیت قانون، حفظ نظم و تداوم حیات بالنده و عزتمند و انسجام نیروها ساختار سازمان یافته بنیان میگذاشت.
این بود که رهبر با بصیرت نهضت با تدبیر بینظیر، به تشکیل "دولت موقت" و ایجاد "ساختار های اداری و نظامی" اقدام کرد. فقید فرزانه، نیک صلاح و فلاح جامعه را در آغازی دید که دیگر مجاهدین در فرجام، فرا گرفتند و دولت موقت در تبعید را ده روز پس از خروج کامل شوروی( 26 دلو 1367) و با سازوکار ناعادلانه، آنهم نه در خاک کشور که در پیشاور پیریختند. حال آنکه بیدارگر بصیر اقلیم ما "نه سال" پیشتر بنیان گذاشته بود و با راهبرد های رهایی بخش و وحدت آفرین، پیروزی، ثبات و بقاء این شجره طیبه را مهندسی کرده بود که در این نوشتار به همین مهم، همت گماشته شده است.
1. تاسیس شورای انقلابی اتفاق اسلامی افغانستان؛
2. اعلام دولت موقت در ولایات مرکزی؛
3. ایجاد ساختار و سیستم اداری و سیاسی؛
4. حکومت بر پایه آموزه های شریعت؛
5. وحدت و انسجام نیروها و تمامی احزاب جهادی؛
شورای اتفاق
شورای انقلابی اتفاق اسلامی نخستین تشکیلات سازمان یافته سیاسی- جهادی بود که مرحوم آیت الله بهشتی(ره) به تاسیس آن اقدام کرد و با اجماع مردم و مجاهدان، به رهبری این تشکیلات برگزیده شد. « اولین جرگه سراسری که به اهمیت و نقش تاریخی روحانیون صحه گذاشت، در 15 سنبله 1358 در ورس پایه گذاری گردید و آقای سیدعلی بهشتی یکی از علمای اعلام به مقام ریاست شورا به "اتفاق همگانی" برگزیده شد و پس از آن اداره هزارهجات به دست قشر روحانیون و علمای مذهبی قرار گرفت.» او از همان آغاز به ساماندهی و ساختارمند سازی شورا و تعیین چشم انداز ها و راهبرد های مترقی اسلامی همت گماشت. چنانکه ذکر آن رفت آن فقیه سیاس از همان آغاز نهضت، گام های بزرگ برداشت که دیگران پس از تجربه های تلخ و تنگناهها و بن بست های بسیار به ضرورت آن پیبردند.
حکومت موقت
در مناطق مرکزی، محرومیت، محکومیت، صعوبت عبور و مرور و مشکلات ارتباطی، بر قراری نظم و تامین لوژیستیکی و اقتصادی جبهات را دشوار ساخته بود. لذا بهشتی بزرگ، غلبه بر این معضلات را در ایجاد ساختار و سازمان اداری یعنی همان "دولت موقت"، تدبیر و تدارک دید تا حرکت پیروزمندانه و رهایی بخش، در ابعاد سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی امکان پذیرگردد. زیرا مبارزه در برابر دشمن قوی با امکانات کم و فقر فراوان، بدون ساختار ممکن نمیگشت. از یک سو باید از جبهات پشتیبانی میشد و به دلیل محرومیت کامل از امکانات متراکم جهاد در پاکستان، بایستی با وجود فقر فرساینده، کمکهای مردمی جذب میشد. همچنین جهت توزیع درست امکانات، بر قراری نظم و حفاظت از امنیت و حقوق مردم، حل و فصل دعاوی و به صورت کل استفاده بهینه از امکانات موجود، به تشکیل دولت موقت و ساختارهایی که هریک متکفل آنها گردد، توسط ایشان مبادرت شد.
آن مرحوم این حکومت را در شرایطی بنیان نهاد که نظام کمونیستی با پشتیبانی بیدریغ اتحاد جماهیر شوروی در کشور، سلطه داشت. آن فقیه فقید و سیاستمدار آگاه برای آنکه این نهضت از آسیب های احتمالی مصئون بماند و توان سیاسی ماندگار داشته باشد، وحدت درونی نیروهای شیعی و کلیه احزاب جهادی، وحدت اسلامی، ساختارمندسازی، تخصص سالاری و شریعت مداری را به عنوان راهبرد اصلی نهضت اعلام کرد که به شهادت تاریخ، در نوع خود مترقی ترین و مدرن ترین رهیافتها بود. سیاست ژرفی که در آن زمان هیچ یک از احزاب هفت گانه که سال ها بعد در پیشاور برآن توافق کردند، تصورش را هم نمیکردند. « علیرغم فقر و عقب ماندگی هزارهجات که حتی در افغانستان هم کم نظیربود، شورا موفق شد تا یک نوع اداره ابتدایی اما منظم را در مناطق مربوطه قائم سازد. خطوط تلفن منطقه به کار افتاد، قواعدی برای جمع آوری مالیات و محصول وضع شد و از همه مهمتر خدمت عسکری بر مبنای روایات محلی تنظیم یافت.» مردمی که شهروند درجه دو بود و ورود به ساختار قدرت برای آنها ممکن دیده نمیشد، اینک خود تشکیل دهنده حکومت اند. بدون تردید این اقدام راهبردی و مدرن با درک دقیق آن رهبر آگاه از اوضاع زمانه و بصیرت سیاسی صورت گرفته بود. از یک سو تابوی مشارکت در قدرت سیاسی را میشکست و از سوی دیگر، حکومت دستنشانده وقت را با بحران مشروعیت سیاسی مواجه و ابزارهای فشار بینالمللی را نیز فراهم میساخت.
وحدت و انسجام اسلامی
یکی دیگر از فرازهای بلند اندیشه و مشی سیاسی آن فرزانه فرید، تعقیب راهبرد وحدت میان نیروهای شیعی و کلیه احزاب جهادی کشور بود. نیک می دانیم، همواره نفاق و شقاق پاشنه آشیل هر ملت و مردمی است. حکومت های مستبد و قدرت های استعماری حیات و بقای خویش را در پراکندگی مردم می بینند. در چنین وضعیتی است که مردم از پرداختن به امور اساسی و سرنوشت ساز باز مانده و به موضوعات کاذب مصروف میگردند. در نتیجه هرگز نمیتوانند تهدیدی را متوجه برج و باروی قدرت حاکم سازند و نیروی متراکمی به وجود آورند.
از اینرو آن فقیه بصیر، نه تنها وحدت تشیع که اخوت و وحدت همه اقوام و طوایف افغانستان را خواستار بود و از این طریق راه را بر استراتژی انگلیسی "تفرقه بینداز و حکومت کن" همه قدرت ها و ابرقدرتها میبست. « ما تمام مسلمانان جهان یک سرمایه بسیار بزرگ داریم که آن سرمایه را نه شرقی ها دارند و نه غربیها دارند و آن سرمایه وحدت معنوی است؛ وحدت اسلامی، اخوت و برادری دینی است. این سرمایه را غیر مسلمانان ندارند، وحدت آنها مادی است.» زیرا آنان با فتنه قومی و مذهبی، ملت ها را اغفال و کشورها را اشغال و دست نشاندگان خویش را بر مقدرات آنها مسلط کرده و میکنند. او با این راهبرد، فردا و فرداهای خزان خیز و خدعه دشمن را در اخوت ملت، بهاری میخواست. معمار نهضت به خوبی میدانست، وحدت کلمه، قدرت غیر قابل مهاری میآفریند و هر قدرتی را میشکند، چنانکه دیدیم، مردم مسلمان و انقلابی ایران، تونس، مصر و لیبی، قدرتهای نیم قرنه و آهنین را به زیر کشید و دیگر ملت های به پا خواسته نیز برای وابستگان شرق وغرب همین سرنوشت را رقم خواهد زد.
همین تدبیرها در کمتر از یکسال مناطق مرکزی را آزاد کرد و نهضت فراگیر اسلامی سرزمین ما چنان بالندگی یافت که رهبر نهضت بیداری جهانی اسلام، امام خمینی(ره) فرمود: «چريكهاى قدرتمند افغانستان به روى شوروى آن چنان سيلى زدند كه بايد سرش را بلند نكند.»
مرحوم آیت الله بهشتی معتقد به "عینیت سیاست و دیانت" بود و عیوب مبنایی و روبنایی مکاتب فکری و سیاسی اومانیستی را به خوبی میشناخت و به همین دلیل "سیستم عامل" مدیریت و سیاست این حرکت را بر پایه دیانت و شریعت شالوده ریزی کرد و نهادهای مدیریتی را بر مبنای آن تعریف کرد.
سیاست و حکومت برمحور شریعت
تحولات کنونی و تاریخی نشان می دهد که سوسیالیسم و کاپتالیسم به عنوان دومدل نظام سکولار که بر مبنای اومانیسم بناشده، در ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نتوانست، آرمانها و حرمان های جامعه بشری را برآورده سازد. کمونیسم همانند لیبرالیسم به استبداد سیاسی و حزبی انجامید. نه کمونیسم مساوات به ارمغان آورد و نه لیبرالیسم به دموکراسی و حاکمیت مردم بر سرنوشت سرانجام یافت. از دل مدرنیته نازیسم، فاشیسم و امپریالیسم زاده شد. شکاف طبقاتی لجام گسیخته محصول همین لیبرالیسم در بعد اقتصادی است که 98 درصد ثروت را برای 2 درصد و 2 درصد ثروت برای 98 درصد، رقم زد.
فقدان معنویت دیگر رنج بزرگ جوامع سوسیالیستی و لیبرالیستی معاصراست. در حوزه اجتماعی نهاد خانواده از هم پاشیده، علیرغم ظاهر فریبنده آن فقر فاجعه آفریده است. سیستم های سیاسی بر آمده از این دو نظام نه تنها به عدالت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منجر نشد که استبداد نوین دو حزبی را نهادینه ساخت و بر مقدرات جوامع حاکم نمود. کشتارها با بهانه و ابزار های مدرن فرآوردههای همین اندیشه های سکولاریستی و اومانیستی است که انسان را به جای خدا نشاند و برای او نسخه زندگی پیچید.
اومانیسم به دلیل تعریف سطحی نگرانه از انسان، ندای فطرتش را نشنید و نیازهای او را نتوانست بشناسد اما در عین حال قانون ساخت. بشری که باید تئوئیست میبود به دامن سکولاریسم در غلطید. به همین دلیل، تکنولوژی و علم به بمب و موشک راه برد و نه تنها در خدمت سعادت بشریت قرار نگرفت که انواع شقاوتها را به بار آورد. چنانکه دیدیم، کمونیسم از درون پاشید و به تاریخ پیوست. لیبرالیسم نیز پس از غرش بسیار اینک بحران های بنیان بر انداز خویش را تجربه میکند. بحران اقتصادی، معنوی و نهایتاً بحران اجتماعی و سیاسی فرجام آن است که اینک طلیعه های آن عیانتر شده است.
بهشتی بصیر با معرفت عمیق خویش از همان آغاز این انجام را میدید، لذا حکومت و اداره موقت تحت رهبری خویش را بر مبنای قوانین الهی و شریعت، بنا کرد و سیاست منهای شریعت را فاقد صلاحیت برای سازوکار مدیریت زندگی انسان در ابعاد مختلف آن میدانست. بنا براین قانون اداره زندگی را باید به خالق آن سپرد و با این "سیستم عامل" به پیروزی، عزت و سعادت رسید و بر عمل به قوانین الهی و حفظ وحدت به عنوان تنها طریق نیل به پیروزی تاکید ورزید: « اگر این وحدت را همیشه در نظر بگیریم و به قوانین الهی عمل کنیم، پیروز هستیم.» زیرا خدا خالق انسان و جهان است و تنها اوست که نیازهای حقیقی او را میشناسد و قوانین متناسب را فرو فرستاده است.
از همین رو، رهبر نهضت برشریعت پای فشرد و وحدت و اخوت دینی را به عنوان اصلی ترین راهبرد سیاسی و اجتماعی حال و آینده ما برگزید. « ما مصمم هستیم که همدوش برادران مسلمان خود در سراسر کشور بعد از امحای کامل رژیم کمونیستی، یک جامعه توحیدی براساس عدالت اجتماعی (جمهوری اسلامی به مفهوم واقعی آن) بنیان گذاری نماییم.» او به همین دلیل طعن طماعان، خرده گیریهای بهانه جویان و تحقیر حقیران قدرت را به جان خرید تا خرمن دین و سرنوشت مردم آتش نگیرد. اما نگذاشتند و تلخ کامیهای بزرگی را منیتها و قدرت طلبیها برای شورای اتفاق و فروپاشی آن و وحدت اسلامی رقم زد و شکستها را فراهم آورد.
ناگواری ها(شکست ها)
خطری که برای همه انقلاب ها بعداز پیروزی قابل پیشبینی است و میتواند بزرگترین انقلاب ها را به زانو درآورد، ویروس هوا پرستی، جاه طلبی، تشنگی قدرت است. افغانستان هم از این قاعده مستثنا نیست. همین ویروس، سرنوشت شیرین شورای انقلابی اتفاق اسلامی و موفقیت بزرگ "بهشتی" را به ناکامی و تلخ کامی کشاند. موریانهای بود که در تعهد بزرگان بدنه اعضای این تشکیلات رخنه کرد و آنان را پوساند. به دلیل وجود همین عامل، ، درس جدید ما را به شکست مواجه ساخت. آیت الله بهشتی(ره) قوی ترین استراتژیها را در همان آغاز، اتخاذ کرد و در این راه تلاش های توانفرسایی را به نمایش گذاشت، توهینها و تحقیرها را به جان خرید تا این شجره طیبه به بار بنشیند و مردم مظلوم افغانستان از ثمرات شیرین آن بهره ببرد اما نگذاشتند آنچه باید به بار مینشست.
بی تردید، انقلاب ها وقتی میمیرند که بعضی از انسانهای آرمانی پیشین، که به نام انقلاب در جامعه مطرح شده اند، گرفتار بیماری مزمن "خویشتن" طلبی شوند و ماکیاول وار آرمان های مقدس را وسیله ای رسیدن به قدرت سازند. گام نخست مرگ، فساد فکری، سیاسی و اخلاقی کسانی است که خودشان در مسند یک عنصر انقلابی، یا دولت انقلابی هستند اما در طول سال ها و به تدریج عوض می شوند. به جای آنکه به دنبال تقویت آرمان و عقیدت باشند، قومیت را علم میکنند تا خود به قدرت برسند.
به شهادت اسناد موجود، یکی از عوامل اصلی که این طرح کلان و آرمان بزرگ که تا آستانه تحقق پیش رفت اما به شکست کشاند، به اصطلاح رادیکال هایی بود که دیروز برای رسیدن به قدرت به قیادت قذافی تن دادند و ستون پنجم شدند. همان طیفی که کار بزرگ بهشتی بصیر را نا تمام گذاشتند و وحدت دوباره ما را به از هم گسیختگی و عناد مزمن مبتلا ساختند و قدرت کم نظیر و پیروزیهای ملت ما را به ضعف و انحطاط کشاندند، اینک پر مدعا تر ازهمیشه به طبل تفرقه میکوبند و با همان تزویر همیشگی سعی در مصادره افتخارات بزرگ مردم مومن ما دارند. اکنون نیز همان سکولار های رادیکال با شعارهای شیادانه و پروژههای شیطانی، تحریک احساسات، موج سواری و فتنه انگیزی میکنند.
چنانکه گفته اند: «بهشتی کاری بزرگ کرده بود اما یک تعداد نگذاشتند، این کار بزرگ به آن نتیجه لازم برسد که اگر شورا و بهشتی و کار بهشتی آنروز تحقیر نمیشد و تدلیس نمیشد... امروز نه وضع هزارجات و نه وضع شیعه و نه وضع افغانستان این نبود. همیشه باید از نقطه هایی ابا کرد و ترسید که در دستش آتش است و در خرمن وحدت و یگانگی مردم میزند. در نظر ما هیچگاهی ارزش نقش بهشتی با خرابکاریهایی که پیرامون آن صورت میگرفت، پائین نمیآید زیرا او کارش را کرده بود و مسئول کار خرابکاران و کسانی که هزارستان را به آتش جنگ کشیدند، مسئول عمل آنها بهشتی نیست و نخواهد بود.»
امروز مردم ما برای فردا و فرداها به بازخوانی تاریخ سیاسی و واقعی جامعه آن چنان که هست و نه آن چنان که ساخته اند، ضرورت انکار ناپذیر دارند تا دیگر حقیقت ها قربانی نشود و تاریخ جهاد پر افتخار مردم ما مقلوب ترسیم نگردد. بهشتی بزرگ و کار بزرگش که سند افتخار و طلایی ترین مقطع تاریخ حیات مردم ماست، فراموش نگردد و بار دیگر تجربه تلخ تفرقه، آتش خرمن عزت جامعه ما نشود. به همین دلیل این قلم از ذکر بسیاری از اسناد موجود و تکرار تاریخ تلخ کامیها و توطئههای فرا روی این حرکت، طفره رفته و به همین اشاراتی چند بسنده نموده است. به امید آنکه خطاهای گذاشته باز آزموده نشود و آرمان معماران بزرگ، به دور از موج سواریها، چنان که شایسته است، جامه عمل بپوشد.
نویسنده: سید آقا موسوی نژاد
منبع : خبرگزاری آوا- کابل