"ابوریحان بیرونی در ۱۴سنبله ۳۵۲خورشیدی(۲۹ ذیقعده ۳۶۲ قمری برابر ۵ سپتامبر ۹۷۳ میلادی) درخوارزم که در قلمرو سامانیان بود به دنیا آمد، و زادگاه او که در آن زمان روستای کوچکی بود،"بیرون" نام داشت. مرگش در غزنه در آوان انقلاب سلجوقیان و پادشاهی مسعود بن محمود غزنوی بودهاست و برخی درگذشت او را در ۲۲ قوس ۴۲۷ خورشیدی (۲۷ جمادیالثانی ۴۴۰ قمری برابر ۱۳ دسامبر ۱۰۴۸ میلادی) میدانند.
تألیفات بیرونی به زبان عربی، یعنی زبان علمی و همه کس فهم عالم اسلام بودهاست، مگر "التفهیم" که به زبان فارسی در باره نجوم است. بیرونی خود "التفهیم " را به عربی ترجمه کرد.
دانشنامه علوم چاپ مسکو، ابوریحان را دانشمند همه قرون و اعصار خواندهاست. در بسیاری از کشورها نام بیرونی را بر دانشگاهها، دانشکدهها و تالار کتابخانهها نهاده و لقب "استاد جاوید" به او دادهاند.
بیرونی که بر زبانهای یونانی، هندی و عربی هم چیره بود، کتب و رسالات بسیار که شمار آنها را بیش از146 جلد گزارش کردهاند، نوشت که جمع سطور آن ها بالغ بر ۱۳ هزار است. مهمترین آثار او" التفهیم" در ریاضیات و نجوم، آثارالباقیه در تاریخ و جغرافیا، قانون مسعودی که نوعی دانشنامهاست و کتاب "تحقیق ماللهند" درباره اوضاع این سرزمین از تاریخ و جغرافیا تا عادات و رسوم و طبقات اجتماعی آن است.
بیرونی کتاب دانشنامه خود را به نام سلطان مسعود غزنوی حاکم وقت کرد، ولی هدیه او را که سه بارشتر سکه نقره بود، نپذیرفت و به او نوشت که کتاب را به خاطر خدمت به دانش و گسترش آن نوشتهاست، نه پول!
بیرونی، همدورهٔ بوعلی سینا بود که در اصفهان مینشست و با هم مکاتبه و تبادل نظر فکری داشتند.
بیرونی در جریان لشکرکشیهای محمود غزنوی به هند (پاکستان امروز بخشی از آن است) امکان یافت که به این سرزمین برود، زبان هندی فراگیرد و در باره اوضاع هند پژوهش کند که فراوردهٔ این پژوهش، کتاب "هندشناسی" اوست. از دیگر آثار وی میتوان به کتاب "الصیدنه فی الطب" اشاره کرد که کتابی است در باره گیاهان دارویی و با تصحیح دکتر عباس زریاب خویی منتشر شدهاست."
صحبت درباره البیرونی و شخصیت نامدار و آثار گرانمایه و ماندگار آن بزرگمرد جهان اسلام، بیشتر و بهتر از آنی است که در بالا ذکر شد و اگر بخواهیم او و آثار و جایگاه او در میان اندیشمندان اسلامی را به بحث و بررسی بگیریم، باید چندین شماره از روزنامه را به این اعجوبه دانش و معرفت اختصاص بدهیم.
اما آنچه مورد نظر از این سیاهه است نه معرفی تفصیلی این شاهکار کلک آفرینش، که بلکه قدر نشناسی و جفای نابخشودنی دولتمردان و مردم افغان زمین نسبت به این فرهیخته بی بدیل جهان اسلام و انسانیت است. چنانچه در نوشته ها آمده است، مرقد ابوریحان البیرونی در سال 352 از روی لوحه سنگ آن در ولایت غزنی در افغانستان شناخته شد.
اما چیزی که جای تاسف و شرمندگی دارد، اظهار این واقعیت تلخ و دردناک است که از زمان پیدا شدن لوحه سنگ مبارک این فرخنده پی تا کنون که قرنها و سالیان متوالی و متمادی از آن می گذرد، این مرقد مطهر و میمون، به همان حالت اولیه و بلکه ویرانه تر از آن، باقی مانده است و در این مدت طولانی، کسی از دولت و ملت افغانستان و به خصوص مردم خطه غزنین که ادعای دانش دوستی و فرهنگ پروری دارند، آن را سمنت معمولی هم نکرده اند تا چه رسد به آنکه برایش گنبد و بارگاهی بسازند!
همیشه مردم ما از این ناراحت بوده اند که چرا بعضی از مشاهیر افغان را کشورهای همسایه به خود منتسب می و از آنان به اسم و رسم غیر افغان تجلیل و تکریم می کنند؟! اما در پاسخ به این دسته از هموطنان ملی گرا باید گفت: بروید و خدای تان را شکر کنید که همین همسایگان وجود دارند وگر نه که اگر اندیشمندان و فرهیختگانی چون مولانا و بوعلی سینا هم در افغانستان از دنیا می رفتند، مراقد آنان، قطعاً به سرنوشت مرقد ابوریحان بیرونی مبتلا می شد!
دیدن منظره چشم آزار و دلخراش مرقد مخروبه بزرگترین فیلسوف، ریاضی دان و کیمیادان مسلمان و آنهم در قلب شهری که زمانی مهد تمدن و دانش بود، قلب هر انسانی را که کمترین دغدغه معرفتی و فرهنگی داشته باشد، به درد آورده و شرحه شرحه می کند.
یعنی دولت و ملت ما در طول این همه مدتی که از پیدایش مرقد این فرزانه دورانها می گذرد، این امکان و توانایی را نداشته اند که سقفی ولو محقر، بر مزار این افتخار عالم و آدم بنا کنند؟! اما نه، چرا امکاناتش را صد در صد داشته اند، اما با تاسف معرفت و همتش را نداشته اند! واقعا بسیار جای شرمندگی و تاسف است که پس از سپری شدن این همه سال و قرن، دولت و ملت افغانستان برای بازسازی و مرمت بزرگترین متفکر و اندیشمند اسلامی، دست روی دست گذاشته و هیچ کاری نکنند تا آن زمان که در آستانه سال 2013 میلادی قرار بگیریم و دولتمردان ما فقط و فقط برای آنکه آبروی آنان پیش دولتمردان کشورهای دیگر اسلامی و غیر اسلامی نرود، دست به کار شده و آنهم نه از جیب خویش، که بلکه با پولهایی که از این طرف و آن طرف صدقه می گیرند، به کار مرمت و بازسازی مرقد مخروبه فخر جهان اسلام، البیرونی بزرگ، مشغول شوند!!
قرار اطلاعات موثق، بسیاری از دولتمردان ما در حال حاضر، بلند منزلهای شیک و مجهز با سیستمهای پیشرفته جهان در کشورهایی چون هند، دبی، و امریکا و اروپا دارند که همگی با خون همین ملت، سر به فلک کشیده اند.
آیا نمی شد مقداری ناچیزی از آن سرمایه ها که در واقع سهم این ملت است را برای بازسازی پایتخت فرهنگی جهان اسلام(غزنین) به مصرف می رساندند؟! تا نه دیگر محتاج صدقه می شدیم و نه شرمنده روح بزرگانی چون ابوریحان بیرونی(رحمه الله علیه).
نویسنده: سید فاضل محجوب
تألیفات بیرونی به زبان عربی، یعنی زبان علمی و همه کس فهم عالم اسلام بودهاست، مگر "التفهیم" که به زبان فارسی در باره نجوم است. بیرونی خود "التفهیم " را به عربی ترجمه کرد.
دانشنامه علوم چاپ مسکو، ابوریحان را دانشمند همه قرون و اعصار خواندهاست. در بسیاری از کشورها نام بیرونی را بر دانشگاهها، دانشکدهها و تالار کتابخانهها نهاده و لقب "استاد جاوید" به او دادهاند.
بیرونی که بر زبانهای یونانی، هندی و عربی هم چیره بود، کتب و رسالات بسیار که شمار آنها را بیش از146 جلد گزارش کردهاند، نوشت که جمع سطور آن ها بالغ بر ۱۳ هزار است. مهمترین آثار او" التفهیم" در ریاضیات و نجوم، آثارالباقیه در تاریخ و جغرافیا، قانون مسعودی که نوعی دانشنامهاست و کتاب "تحقیق ماللهند" درباره اوضاع این سرزمین از تاریخ و جغرافیا تا عادات و رسوم و طبقات اجتماعی آن است.
بیرونی کتاب دانشنامه خود را به نام سلطان مسعود غزنوی حاکم وقت کرد، ولی هدیه او را که سه بارشتر سکه نقره بود، نپذیرفت و به او نوشت که کتاب را به خاطر خدمت به دانش و گسترش آن نوشتهاست، نه پول!
بیرونی، همدورهٔ بوعلی سینا بود که در اصفهان مینشست و با هم مکاتبه و تبادل نظر فکری داشتند.
بیرونی در جریان لشکرکشیهای محمود غزنوی به هند (پاکستان امروز بخشی از آن است) امکان یافت که به این سرزمین برود، زبان هندی فراگیرد و در باره اوضاع هند پژوهش کند که فراوردهٔ این پژوهش، کتاب "هندشناسی" اوست. از دیگر آثار وی میتوان به کتاب "الصیدنه فی الطب" اشاره کرد که کتابی است در باره گیاهان دارویی و با تصحیح دکتر عباس زریاب خویی منتشر شدهاست."
صحبت درباره البیرونی و شخصیت نامدار و آثار گرانمایه و ماندگار آن بزرگمرد جهان اسلام، بیشتر و بهتر از آنی است که در بالا ذکر شد و اگر بخواهیم او و آثار و جایگاه او در میان اندیشمندان اسلامی را به بحث و بررسی بگیریم، باید چندین شماره از روزنامه را به این اعجوبه دانش و معرفت اختصاص بدهیم.
اما آنچه مورد نظر از این سیاهه است نه معرفی تفصیلی این شاهکار کلک آفرینش، که بلکه قدر نشناسی و جفای نابخشودنی دولتمردان و مردم افغان زمین نسبت به این فرهیخته بی بدیل جهان اسلام و انسانیت است. چنانچه در نوشته ها آمده است، مرقد ابوریحان البیرونی در سال 352 از روی لوحه سنگ آن در ولایت غزنی در افغانستان شناخته شد.
اما چیزی که جای تاسف و شرمندگی دارد، اظهار این واقعیت تلخ و دردناک است که از زمان پیدا شدن لوحه سنگ مبارک این فرخنده پی تا کنون که قرنها و سالیان متوالی و متمادی از آن می گذرد، این مرقد مطهر و میمون، به همان حالت اولیه و بلکه ویرانه تر از آن، باقی مانده است و در این مدت طولانی، کسی از دولت و ملت افغانستان و به خصوص مردم خطه غزنین که ادعای دانش دوستی و فرهنگ پروری دارند، آن را سمنت معمولی هم نکرده اند تا چه رسد به آنکه برایش گنبد و بارگاهی بسازند!
همیشه مردم ما از این ناراحت بوده اند که چرا بعضی از مشاهیر افغان را کشورهای همسایه به خود منتسب می و از آنان به اسم و رسم غیر افغان تجلیل و تکریم می کنند؟! اما در پاسخ به این دسته از هموطنان ملی گرا باید گفت: بروید و خدای تان را شکر کنید که همین همسایگان وجود دارند وگر نه که اگر اندیشمندان و فرهیختگانی چون مولانا و بوعلی سینا هم در افغانستان از دنیا می رفتند، مراقد آنان، قطعاً به سرنوشت مرقد ابوریحان بیرونی مبتلا می شد!
دیدن منظره چشم آزار و دلخراش مرقد مخروبه بزرگترین فیلسوف، ریاضی دان و کیمیادان مسلمان و آنهم در قلب شهری که زمانی مهد تمدن و دانش بود، قلب هر انسانی را که کمترین دغدغه معرفتی و فرهنگی داشته باشد، به درد آورده و شرحه شرحه می کند.
یعنی دولت و ملت ما در طول این همه مدتی که از پیدایش مرقد این فرزانه دورانها می گذرد، این امکان و توانایی را نداشته اند که سقفی ولو محقر، بر مزار این افتخار عالم و آدم بنا کنند؟! اما نه، چرا امکاناتش را صد در صد داشته اند، اما با تاسف معرفت و همتش را نداشته اند! واقعا بسیار جای شرمندگی و تاسف است که پس از سپری شدن این همه سال و قرن، دولت و ملت افغانستان برای بازسازی و مرمت بزرگترین متفکر و اندیشمند اسلامی، دست روی دست گذاشته و هیچ کاری نکنند تا آن زمان که در آستانه سال 2013 میلادی قرار بگیریم و دولتمردان ما فقط و فقط برای آنکه آبروی آنان پیش دولتمردان کشورهای دیگر اسلامی و غیر اسلامی نرود، دست به کار شده و آنهم نه از جیب خویش، که بلکه با پولهایی که از این طرف و آن طرف صدقه می گیرند، به کار مرمت و بازسازی مرقد مخروبه فخر جهان اسلام، البیرونی بزرگ، مشغول شوند!!
قرار اطلاعات موثق، بسیاری از دولتمردان ما در حال حاضر، بلند منزلهای شیک و مجهز با سیستمهای پیشرفته جهان در کشورهایی چون هند، دبی، و امریکا و اروپا دارند که همگی با خون همین ملت، سر به فلک کشیده اند.
آیا نمی شد مقداری ناچیزی از آن سرمایه ها که در واقع سهم این ملت است را برای بازسازی پایتخت فرهنگی جهان اسلام(غزنین) به مصرف می رساندند؟! تا نه دیگر محتاج صدقه می شدیم و نه شرمنده روح بزرگانی چون ابوریحان بیرونی(رحمه الله علیه).
نویسنده: سید فاضل محجوب