تاریخ انتشار :سه شنبه ۴ میزان ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۳۱
کد مطلب : 49457

زوال عصر امریکا (6)

امریکا، جامعه در حال جنگ
زوال عصر امریکا (6)
هر چند باور رایج این است که جنگ ها پدیده هایی مقطعی هستند و هر از گاهی در جوامع رخ می دهند ولی کارل "کلاوشویتس" استراتژیست سرشناس آلمانی قرن نوزدهم، عقیده ای بر خلاف آن را دارد. "کلاوشویتس" بر این عقیده بود که صلح ها در جوامع به شکلی مقطعی حاکم می شوند و این جنگ ها هستند که حالتی دائمی و همیشگی دارند. او همچنین بر این عقیده بود که جنگ ها تداوم سیاست هستند که البته با ابزارهای دیگری صورت می گیرند. 

این نظر "کلاوشویتس" شاید برای بسیاری از جوامع صدق نکند ولی در این نکته شکی نیست که امریکا یکی از بارزترین مصداق های این جمله است. البته این جمله از دو بابت بر امریکا صدق می کند، یکی اینکه امریکایی ها ده ها جنگ را در دنیای امروز به راه انداخته اند و هم اکنون سربازان امریکایی در نقاط مختلف جهان در وضعیت جنگی به سر می برند و از دیگر بابت بحث افکار عمومی امریکاست که همواره از سوی زمامداران واقعی امریکا و رسانه های وابسته سعی شده است در وضعیت جنگی قرار داشته باشند. مردم امریکا چهل و پنج سال همواره خود را در معرض تهدیدات موشکی و هسته ای روس ها می دیدند و در دوران جدید هم همواره خود را در معرض حملات تروریستی احساس می کنند. در واقع آنچه را که امنیت روانی می نامند در جامعه امریکا به شکل اساسی مشاهده نمی شود. 

در یک چنین فضایی است که بودجه های کلان نظامی در کنگره امریکا پیشنهاد و تصویب می شوند و تقریبا هیچ گونه اعتراض جدی نیز به آن صورت نمی گیرد و اگر بگیرد هم به راحتی بایکوت می شود. در سال های جنگ جهانی دوم بودجه نظامی امریکا از مرز یک هزار میلیارد دالر فراتر رفت و بعد از پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد همچنان بالا نگاه داشته شد. چنان که در سال 1986 امریکا و متحدانش چهل و هشت درصد هزینه های جهان را در اختیار داشتند و امروز هم علی رغم فروپاشی شوروی این هزینه ها به مرز هفتاد درصد رسیده است. 

حادثه یازدهم سبتامبر در سال 2001 میلادی افکار عمومی امریکا را قانع کرد که این کشور در یک وضعیت جنگی قرار دارد و مدتی بعد افغانستان به میدان جنگ مبدل شد. دولت و رسانه ها در امریکا طوری درباره القاعده اغراق کردند که این سازمان در آستانه دستیابی به سلاح های هسته ای و میکروبی است و اگر اقدام جدی علیه آن صورت نگیرد اسامه بن لادن در ظرف مدت زمان اندکی به آن درجه از توانایی خواهد رسید که امریکا و متحدانش را هدف قرار دهد. دو سال بعد جرج بوش رئیس جمهور سابق ایالات متحده در سال 2003 میلادی از محوری به نام شرارت در جهان سخن گفت، سه ضلع به نام های ایران، کره شمالی و سوریه آن را شکل می دادند. هنگامی که جرج بوش این حرف را مطرح کرد همجه رسانه ای بزرگی علیه این کشورها آغاز شد، رسانه ها طوری قضیه را به افکار عمومی امریکا و جهان قالب کردند که همه به این نتیجه رسیده بودند که تهاجم نظامی امریکا به ایران صد در صد است. 

صدام حسین هم متهم به داشتن سلاح های کشتار جمعی بود، امریکایی ها طوری حمله به صدام حسین را توجیه کردند که اگر حمله ای صورت نمی گرفت صدام حسین در ظرف چهل دقیقه پایگاه های امریکا و متحدانش را هدف قرار می داد. امریکایی ها هشت سال در عراق بودند ولی هیچگاه سلاح های کشتار جمعی در عراق کشف نشد. "همانوئل والرشتاین" تحلیل گر سرشناس امریکایی دراین باره جمله معروفی دارد که عبارت است از اینکه امریکایی ها زمانی به عراق حمله کردند که مطمئن شدند که در این کشور سلاح کشتار جمعی وجود ندارد.
زمامداران واقعی امریکا همواره این کشور را یک جامعه در معرض تهدید معرفی کرده اند و سیاست خارجی امریکا همواره با وجود یک دشمن طراحی و تدوین شده است. به هر حال این دشمن تراشی و قرار نگهداشتن جامعه امریکا در یک وضعیت شبه جنگی در آینده امریکا را با مشکلات و معضلات فراوانی مواجه خواهد کرد که بخشی از عوامل زوال امریکا را در جهان امروزی تشکیل می دهند. عواملی که از هم اکنون خود را نشان داده اند و قطعا در آینده با اوج گیری بحران اقتصادی امریکا و افزایش بدهی های کاخ سفید جایگاه ابرقدرتی امریکا را تضعیف خواهند کرد. 


نویسنده: سید محمد رضا موسوی








منبع : خبرگزاری آوا- کابل
https://avapress.net/vdciy5a5.t1a3w2bcct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما