پنجم جمادی الاول، آسمان خانه علی و فاطمه علیهما السلام درخشید و عقیله بنی هاشم پا به عرصه گیتی گذاشت.
هنگام ولادت این مولود خانه ولایت، رسول خدا(ص) در سفر بود، بی بی عالم حضرت فاطمه(س) از حضرت ابوتراب،علی(ع) درخواست كرد كه نامی برای فرزندش انتخاب كند اما علی علیه السلام فرمود: من بر پدرت سبقت نمیگیرم، صبر میكنیم تا پیامبر(ص) از سفر باز گردد.
چون ختمی مرتبت(ص) بازگشت و خبر ولادت نوزاد زهرا(س) را از زبان علی(ع) شنید، فرمود: فرزندان فاطمه فرزندان من هستند اما خداوند در باره آنان تصمیم میگیرد.
پس از آن جبرئیل نازل شد و پیام آورد كه خداوند سلام میرساند و میفرماید: نام این دختر را زینب بگذارید كه این نام را در لوح محفوظ نوشتهام.
آن گاه رسول خدا(ص) زینب(س) را گرفت و بوسید و فرمود: توصیه میكنم كه همه این دختر را احترام كنند، كه او مانند خدیجه كبری(س) است.
در این روز پیامبر خدا(ص)، حضرت زینب كبری(س) را مانند خدیجه (س) توصیف كرد چرا كه آینده این فرزند علی(ع) و فاطمه(س) را می دید و می دانست كه باید هم چون خدیجه كبری(س)، كه در پیشبرد اهداف اسلام فداكاری های بی شمار كرد و از مال و منالش گذشت، او نیز باید در راه اعتلای اسلام و انتقال پیام جاودانه عاشورا صبر و استقامت به خرج دهد.
نقلهای تاریخی نیز دلالت بر این دارد كه عقیله بنی هاشم در دوران كوتاه زندگیش با پیامبر اكرم(ص) از آینده و حوادث تلخی كه در انتظارش بود، آگاه و تفسیر برخی از خواب هایش را از زبان رسول خدا شنیده بود.
ارتحال پیامبر خدا(ص) نزدیك بود، زینب(س) نزد جد بزرگوارش آمد و با زبان كودكانه به پیامبر(ص) چنین گفت: 'ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم كه باد سختی وزید كه بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو میافتادم؛ تا اینكه به درخت بزرگی پناه بردم، اما باد آن را شكست و من به زمین افتادم.
دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم كه آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شكست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم كه ناگاه آن دو شاخه نیز شكست و من از خواب بیدار شدم.'
پیامبر اعظم(ص) با شنیدن خواب زینب(س)، بسیار گریست و فرمود: 'درختی كه اولین بار به آن پناه بردی، جدّ توست كه به زودی از دنیا میرود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند كه آنها هم از دنیا میروند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن(ع) و حسین(ع) هستند كه در مصیبت آنان، دنیا تاریك میگردد.'
چیزی نگذشت كه نخستین مصیبت بر وی نازل شد و رسول خدا(ص) دنیا را بدرود گفت و به ملكوت اعلی پر كشید. آن گاه سایه پر از مهر و عطوفت مادر را از دست داد و تا آخر عمر شریفش ظلم رفته بر آن حضرت را از یاد نبرد و خاطرهاش از خطبه فدكیه مادر در مسجد، آتش زدن در خانه و شهادت مادر برای همیشه تاریخ لبریز بود.
زینب سلام الله علیها بر اساس تعالیم الهی، صبر و استقامت را از دوران كودكی پیشه كرد و هم چون بانویی بزرگ، یاد و خاطره مادر را زنده نگاه می داشت و از همان زمان آموخت كه در برابر ظلم زمانه نباید ساكت بود.
مادر مصیبت تاریخ از زهرای مرضیه (س) آموخت كه برای دفاع از ولایت مرزی وجود ندارد و هرجا كه ولایت در خطر باشد، جان و فرزند ارزشی نداشته و باید تمام قد قیام كرد.
بانوی بزرگ اسلام در سن سی و پنج سالگی بود كه تیغ ستم، بر فرق پدر فرود آمد و در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان، محراب عبادت علی(ع) در مسجد كوفه را خونبار كرد.
2 روز پر التهاب در خانه علی(ع) و در بین فرزندانش حاكم شد و در بیست و یكم ماه، داغ فقدان پدر قلب اندوهناك زینب(س) را در بر گرفت.
او صبر را از والدینش به خوبی آموخته بود و شاهد بود پدر چگونه در مواجهه با هوسرانانی كه غاصبانه حق ولایتی كه رسول الله(ص) به وی عطا كرده بود، صبر كرد و حفظ اسلام و صیانت از میراث بزرگ پیامبر(ص) را سرلوحه زندگی خویش قرار داده بود.
به راستی انسان نمیداند كه آیا میتوان در روز میلاد این بزرگوار بود و از مصیبت های عظیمی كه بر وی رفته است سخن نگفت؟
بدین سان، مولای موحدان ندای 'فزت و رب الكعبه' سر داد و زینب (س) ماند و 2 شاخه به هم تنیده درختی كه در كودكی در خواب دیده بود.
دوران رنج و اندوه بیش از پیش شد و دسیسهها و نیرنگهای معاویه ابن ابی سفیان عرصه زندگی را بر خاندان عصمت و طهارت سخت كرد تا جایی كه در بیست و هشتم ماه صفر، زهر كین، سینه امام دوم شیعیان را پاره پاره كرد و زینب (س) شاهد از دست رفتن برادر بزرگ خود و در نهایت تیرباران شدن پیكر مطهرش شد.
زینب كبری (س) تنها امیدش به برادری بود كه از بچگی علاقه ای وافر به او داشت و به هنگام ازدواج با عبدالله ابن جعفر هم ملاقات روزانه و همراهی با حسین ابن علی(ع) را شرط كرده بود.
او نگران وجود نازنین اباعبدالله الحسین(ع) بود، چشم هایش حسین(ع) را تعقیب می كرد و هرجا كه امر میفرمود بدون ذرهای تأمل اطاعت می كرد.
گاه سفر به دیار رنج و غربت رسید و این بار نیز زینب(س) اطاعت مولایش را گردن نهاد و با فرزندان خویش در ركاب برادر گام برداشت و راهی سرزمین غم و اندوه، كربلا شد.
سال 61 هجری است و زینب سلام الله علیها در سن پنجاه و پنج سالگی است. مصیبت كربلا اتفاق می افتد، برادر، فرزندان و در یك كلام 72 نور در برابرش ذبح می شوند و او از تل زینبه نظاره گر به خون غلتیدن عزیزانش بود.
اما رسالت ایشان بعد از این واقعه است، چرا كه از مادر دفاع از ولایت را به خوبی آموخته است و از پدر و برادر بزرگوارش، صبر و ایستادگی برای حفظ اسلام را.
او هم چون مادر در مجلس عبیدالله ابن زیاد و یزید ابن معاویه كه عذاب خدا بر آن ها باد، هم چون شیری دلاور غرید، پیام معصومیت و مظلومیت اسلام را جاودانه كرد و به همگان آموخت كه در راه عظمت دین خدا، سر و جان، فرزند و دودمان باید داد و رنج اسارت را خرید.
به خوبی در برابر طعنه دشمنان و هوسرانانی كه حكومت را در دست گرفته بودند، ایستاد و با افشاگریهای خود نقاب از چهره تزویرشان برداشت.
شجاعت را در این كلامش جاری كرد كه 'هر آن چه در كربلا دیده است، زیبایی بوده و بس.' و به راستی كربلا در كربلا می ماند اگر زینب نبود.
منبع: ایرنا
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) - کابل